تاریخ سند: 5 آبان 1345
صبح روز جمعه 29/7/45 سیدنصراله هاشمی به منزل حمید روانبخش مراجعه و به شرح زیر اظهارات نموده
متن سند:
از: 8 ﻫ تاریخ:5 /8 /1345
به: 316 شماره: 1486 /8 ﻫ
صبح روز جمعه 29 /7 /45 سیدنصراله هاشمی به منزل حمید روانبخش مراجعه و به شرح زیر اظهارات نموده
1ـ هاشمی اظهار داشت چند سال پیش از فوت آیتالله بروجردی دولت در نظر داشت موافقت یا مخالفت روحانیون را بسنجد. لذا کتباً از آنها سئوال شده بود که نظر خود را درباره آزادی زن در ایران بنویسند. هر یک نظری داده بود و من خود دیدم آقای خمینی که هنوز اسمش معروف نبود نوشته بودند که نه تنها با آزادی زنان مخالفم بلکه اگر دولت این اقدام را عملی کند جامعه و روحانیت شدیداً مخالفت و قیام خواهد کرد.
2ـ هاشمی اظهار داشت حجاب به دست رضاشاه1 برداشته شد. مساجد خراب شد. تکیهها و روضهخوانها از بین رفت ولی خدا نخواست و از سلطنت برکنار شد حال ایمان داریم که این کارها و اقدامات خلاف مذهب عاقبت ندارد و هر وقت باشد خداوند دست مسببین را کوتاه خواهد کرد مگر اینکه خواست خودش باشد که این اعمال انجام شود و دوره آخر زمان فرا رسد.
3ـ هاشمی اظهار داشت آقا شیخ حسینی سردفتر قریه قاسمآباد را دعوت کردهاند که برای تشکیل و شرکت در سمیناری به کرمان برود و گویا میخواهند حق طلاق را به زنان داده و دستورات لازم را به محاضر مربوطه بدهند و اگر این کار صورت گیرد فساد جامعه ما حتمی زیاد خواهد شد.
4ـ هاشمی در مورد روضهخوانی در قاسمآباد اظهار داشت اگر آخوندها از سیداحمد سادات خراسانی ترس نداشتند برای مخالفین ما روضه میخواندند.
ملاحظات ـ نظریه رهبر عملیات 1ـ به منبع آموزش داده شد که اعمال و رفتار هاشمی را تحت نظر قرار داده نتیجه را اعلام نمایند 2ـ نسبت به جمعآوری سوابق و مشخصات کامل وی نیز اقدام گردید. صوفی آقای کاشی 12 /8
در ساعت 1034 روز 12 /8 /45 به بخش 316 واصل گردید
توضیحات سند:
1. رضاخان (رضاشاه)، فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 ﻫ ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد. در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطه خواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد.اسناد نشان میدهد از 1296 اردشیر جی وی را شناخته و به آیرونساید معرفی میکند. در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سیدضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق منصوب گشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سید سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوامالسلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئه چینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیس الوزرایی را به چنگ آورد. یکی از کارهایی که رضاخان انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی عشایر و جریانهای مذهبی و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود. هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد. این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگراف کنندگان خواستار عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت بودند. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد. رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریاش از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاول اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلام زدایی، غرب گرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همه کاره بودن مشتی نظامی و ... به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیئتی به ریاست شاهپور علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند. ر. ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان کرمان، کتاب 1 صفحه 145