حضور انور حضرت آیتالله آقای حاج شیخ عبدالرسول قائمی
متن سند:
بسمه تعالی
7/ ذی الحجه /82
حضور انور حضرت آیتالله آقای حاج شیخ عبدالرسول قائمی1
پس از عرض سلام مرقومه گرامی که از سلامتی وجود شریف حاکی بود رسید و مشعوف و مسرور شدم. از جریان اخیر آبادان و موفقیت جالب حضرتعالی خدا را شکر میگویم. امیدوارم بیش از این موفق و مؤید بوده باشید. لطفا مستحضر حال حقیر بوده باشید سالم و دعاگو هستم. در قم خبر تازهای نیست. درسها ادامه دارد و سربازگیری طلاب هم موقتاً موقوف شده است و وضع آرام است اما معلوم نیست تا کی ادامه یابد. به طوری که رفقا اطلاع دادند اعلامیه دیگری از حضرت آقای خمینی بزودی منتشر خواهد شد (راجع به چهلم شهداء قم2) و ممکن است در مقابل آن عکسالعملی نشان بدهند. لابد به عرضتان تاکنون رسیده که حضرت آقای گلپایگانی هم در پاسخ تلگراف حضرت آقای حکیم3 اعلامیه ای دادند و اخیراً از طرف آقای نجفی هم اعلامیهای که حاکی از پشتیبانی از سایر علماء اعلام است انتشار یافته است و سخن آن هم نسبتاً تند است. این بود خلاصه وضع فعلی قم. حضرت آقای کمالوند4 هم پس از یأس از مذاکرات مجددی که بنا بود بشود به خرمآباد مراجعت نمود. خداوند متعال به لطف و کرمش همه مشکلات ما را اصلاح فرماید. در پایان عموم دوستان و آقایان مخصوصاً حضرت آقای صدر هاشمی و آقای جمی و آقای مصدرالامور و آقای برهانی و آقای حاج خرمی5 را عرض سلام مصدعم.6 ناصر مکارم
توضیحات سند:
1. در گزارش خبر این نامه که توسط ساواک از ارسال آن جلوگیری شده چنین آمده است:
گیرنده: مدیریت کل اداره سوم تاریخ: 21 /2 /1342
فرستنده: ساواک خوزستان شماره: 42 /2103 /15 ب
موضوع: حاج شیخ عبدالرسول قائمی
بدینوسیله یک برگ فتوکپی نامهای که آقای ناصر مکارم از قم جهت آقای شیخ عبدالرسول قائمی در آبادان نوشته و حاوی مطالب و اطلاعاتی در مورد روحانیون قم میباشد. جهت استحضار به پیوست تقدیم میگردد.
رئیس ساواک استان خوزستان ـ م. خاوری
ر. ک. ضمیمه شماره 2
2. عصر روز دوم فروردین 1342 ﻫ ش مطابق با 25 شوال 1382، سالگرد شهادت حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام در مدرسه فیضیه قم مجلس روضهخوانى و عزادارى مفصلى برپا شد و جمع کثیرى از مردم قم و زوار در آن مجلس حضور یافتند و وعاظ و خطبا مشغول ذکر مصیبت شدند. در اواسط مراسم سوگوارى، به طور ناگهانى مأمورین امنیتى و انتظامى که به قم آمده بودند و از پیش در مدرسه جاى گرفته بودند، به مردمى که براى استماع سخنان وعاظ در مدرسه گرد آمده بودند، حمله نمودند. در همین هنگام طلاب مدرسه به دفاع پرداخته با سنگ و آجر پاسخ حملهکنندگان را مىدادند ولى مأمورین امداد و پلیس انتظامى وارد معرکه شدند و زد و خورد بین قواى دولتى و طلاب شدت گرفت. مأموران به تخریب مدرسه پرداختند و در نتیجه عدهاى مقتول و مجروح شدند و جمع زیادى هم بازداشت گردیدند. البته فرداى آن روز مجددا مدرسه فیضیه مورد حمله قرار گرفت و مأمورین دولتى به ضرب و شتم طلاب پرداختند و پس از آنکه عدهاى را مضروب و مجروح کردند، مدرسه را ترک کردند. امام خمینی(ره)، طی تلگرامی به عنوان علمای تهران، در تشریح حمله به مدرسه فیضیه، شاه را به باد حمله گرفت: «... حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل در معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت، خاطرات مغول را تجدید کرد... اینان با شعار شاهدوستی به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. شاهدوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مرکز علم و دانش... من به نام ملت از آقای علم، شاغل نخستوزیری استیضاح میکنم. من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مأمورین شما حاضر کردهام...»
علما و روحانیون تهران و دیگر شهرستانهای ایران، طی بیانیهای حمله به مدرسه فیضیه را محکوم کردند. با فرارسیدن ماه محرم، بحران شتاب بیشتری گرفت. دولت نیز نگران وقوع حوادثی در روزهای عزاداری بود. شهربانی تهران، طی اطلاعیهای اعلام کرد: «انجام مراسم سوگواری مشروع که با موازین اسلام تطبیق نماید با رعایت نظم و ترتیب کامل انجام خواهدگردید، لیکن اعمال و تظاهراتی که شرع مقدس نیز آنها را تحدید نفرموده است به کلی ممنوع و به مأمورین انتظامی دستور جلوگیری داده شده است...» امام خمینی (ره) به منظور مقابله با رژیم و برگزاری هر چه باشکوهتر مراسم عزاداری در بیانیهای خطاب به وعاظ و گویندگان، توصیه کرده بود از تهدید دستگاه نهراسند، وظیفۀ دینی خود را انجام دهند و مردم را از خطر اسرائیل و عمال آن آگاه سازند.
ر.ک. قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد، کتاب دوم، فیضیه، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
3. آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم: یکى از فقها و مراجع نامدار شیعه، در سال 1306ﻫ ق در خاندانی از علم و تقوا، در بیتجلیلِ لبنان متولد شد. پدرش علامه سید مهدى حکیم (متوفى 1312) و مادرش نواده آیتالله آقا شیخ عبدالنبى کاظمى، صاحب کتاب «تکملۀالرجال» مىباشد. خاندان حکیم یکى از خاندانهاى اصیل و عرب در عراق مىباشد که شخصیتهاى علمى و اجتماعى بزرگى از آن برخاستهاند. آیتالله حکیم از محضر علمای بزرگى چون حاج سیدمحمدکاظم یزدى، حاج شیخ محمدکاظم خراسانى، میرزاى نائینى، آقا ضیاءالدین عراقى، شیخالشریعه اصفهانى و برخى دیگر تلمذ نموده است.
مرحوم آیتالله حکیم بعد از رحلت آیتالله العظمى بروجردى، مرجعیت عامه شیعه را به دست گرفت و در تنظیم امور ادارى حوزههاى علمیه و تأسیس مدارس و تربیت مبلغین سعى و کوشش بلیغ مبذول داشت و در غنا بخشیدن به فرهنگ اسلامى شاگردانى را تربیت نمود. ایشان یکى از موفقترین مراجع تقلید شیعه در امر تألیف و تصنیف بود. با وجود آن همه مشاغل مرجعیت، باز دست از تألیف و تصنیف برنمىداشت و آثار ارزشمندى از خود به یادگار گذاشت، گفته شده از آیتالله حکیم پرسیدند: نظرش درباره سیاست و دخالت علما در آن چیست؟ او با صراحت فرمود: « اگر معنى سیاست اصلاح امور مردم روى اصول صحیح عقلانى و رفاه حال و آسایش بندگان خدا باشد (کما این که ظاهر امر آن است که معنى صحیح سیاست همین باشد) اسلام، تمامش همین است و جز سیاست چیز دیگرى نیست و علما غیر از این کار دیگرى ندارند. و اگر منظور معنى دیگر مىباشد، اسلام از آن بیگانه و دور است». به همین دلیل او در امور جارى سیاسى و اجتماعى دخالت داشت از جمله:
1. شرکت در جهاد مردم عراق علیه استعمار انگلستان
2. تکفیر حزب شیوعى و اشتراکى
3. کمک به جنبشهاى آزادیبخش
4. شرکت در نهضت اسلامى ایران
آیتالله حکیم براى اداره امور مرجعیت خود نظم و سازمان خاص ایجاد کرده و براى هر قسمت، مسئول معینى انتخاب نموده بود و از افراد مطلع در اداره این تشکیلات کمک مىگرفت؛ به همین دلیل تشکیلات او با نظم خاص و آبرومندى اداره مىشد که این امر در نوع خود بىسابقه بود.
آیتالله حکیم دارای فرزندانی برومند، عالم و لایق بود که در دوران زعامت پدر بزرگوار خود از معاونت و یارى او خوددارى نکردند و پس از رحلت آن بزرگوار اغلب آنان به دست دژخیمان نظام عفلقى به فیض شهادت نائل آمدند. خاندان حکیم یکى از کانونهاى مقاومت و شهادت در عراق به شمار مىآید.
این عالم بزرگوار پس از عمرى تلاش و کوشش در راه اسلام و قرآن سرانجام در 27 ربیعالاول 1390ه ق به ملکوت اعلى پیوست. مدفن آن مرحوم در نجف در مقبره مخصوص جنب کتابخانه خود مىباشد.
4. آیتالله روحالله کمالوند خرمآبادى: در سال 1279ش در خرمآباد متولد شد، تا سال 1296ش در زادگاه خود مشغول تحصیل بود، سپس به بروجرد رفت و دو سال از محضر آیتالله العظمى بروجردى (ره) و اعاظم معاصر آن دیار بهرهها برد، سپس به اراک مهاجرت نمود و از محضر آیتالله العظمى حائرى یزدى (ره) بهرهمند شد، پس از مهاجرت ایشان به قم با حضرت استاد معظم به قم مهاجرت نمود و تا سال1306در قم نیز از حوزه تدریس معظمله استفاده کرد.
دروس عقلى را از میرزاعلىاکبر یزدى آموخت، سپس به خرمآباد مراجعت کرد، وقتى که آیتالله العظمى بروجردى به قم آمدند مجددا به قم مراجعت کرد و مدت پنج سال از محضر ایشان کامیاب شده و در سال 1329ش طبق امر استاد بزرگوارش آیتالله العظمى بروجردى به خرمآباد برگشت و به تأسیس حوزه علمیه آن سامان پرداخت و در سنگر تدریس، اقامت جماعت و ارشاد مسلمانان آن منطقه تا آخر عمر ادامه داد تا آنکه در سال1343ش دعوت حق را لبیک گفت.
ر. ک: آیتالله روحالله کمالوند، یاران امام به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، 1391.
5. حاج غلامعلی خرمی: فرزند جواد، در سال 1307 ﻫ ش در آبادان و در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. پس از تحصیلات مقدماتی به کسب و کار مشغول شد و از ابتدای جوانی ارتباط محکمی با روحانیت آبادان، خصوصا با آیتالله قائمی برقرار کرد و بیشتر درآمدش را در اشاعه فرهنگ اسلامی و اهل بیت (ع) صرف مینمود. با شکلگیری فدائیان اسلام در آبادان با آنان همکاری نمود. با شروع نهضت امام خمینی با جمعآوری وجوهات و ارسال آن برای حضرت امام (ره) و کمک در انتشار اعلامیهها و شرکت در سازماندهی و فعالیتهای انقلابی نقش بهسزایی ایفا کرد تا بدانجا که در سال 1353 دستگیر و به کمیته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری در تهران منتقل و سپس زندانی گردید. بسیاری از علما در هنگام حضورشان در آبادان در منزل ایشان سکونت داشتهاند.
وی فردی خیر و نیکوکار بود که در ساخت و تعمیر بسیاری از مساجد و ابنیه فرهنگی و مذهبی آبادان نقش مهمی داشته است. سرانجام وی در شب 17 ماه مبارک رمضان مصادف با دوم اردیبهشت سال 1368 ﻫ ش دار فانی را در تهران وداع و جسدش به قم منتقل و در جوار کریمه اهل بیت (س) در مدرسه علمیه حضرت امام حسین (ع) به خاک سپرده شد.
حجتالاسلام دوانی در خصوص آقای غلامعلی خرمی میگوید: «جوانی ورزشکار بود با ثروتی که داشت تمام اوقات غیراداری خود را در مسجد نو و اقدامات مرحوم قائمی و ایام تبلیغات دینی صرف رسیدگی به ما اهل منبر میکرد. دعوت از ما برای سخنرانی در مسجد نو بیشتر کار او بود. مخارج دو ماه محرم و صفر و ماه مبارک رمضان مسجد نو هم خود به عهده داشت. منزلش پایگاه اهل منبر بود. آقایان مکارم، سبحانی، شهید سعیدی، خزعلی، هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر و من پیوسته از طرف او دعوت میشدیم و شام یا ناهار یا افطار میهمان او بودیم. چون عضو انجمن شهر و گویا یک نوبت هم رئیس انجمن شهر بود، ناچار با رؤسای ادارات هم مراوده داشت. در جریان جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران خانهاش بمباران و ویران شد.»
نقد عمر، زندگانی و خاطرات علی دوانی، ص 576.
6. ساواک مرکز پس از دریافت این نامه، درخواست زیر را از ساواک خوزستان نمود:
فرستنده: استان ششم (آبادان) تاریخ: 1 /3 /1342
گیرنده: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت شماره: 8853 /321
شماره عطف: 42 /2103 /15 ب 2 ـ 21 /2 /1342
موضوع: آقای حاج شیخ عبدالرسول قائمی
دستور فرمائید مشخصات کامل ملصق به عکس نامبرده بالا را تهیه و ارسال فرمایند.
مدیرکل اداره سوم. ب. امجدی
منبع:
کتاب
آیتالله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک صفحه 63