صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

سرتیپ فضل‌الله خان

تاریخ سند: 14 خرداد 1303


سرتیپ فضل‌الله خان


متن سند:

به تاریخ ۱۴- برج جوزا ۱۳۰۳ مطابق ۲۷ شهر شوال ۱۳۴۲ 0314
مقام محترم آقای سرتیپ فضل‌الله خان1 رئیس محترم قشون فارس و بنادر دام بقائه
البته خاطر مبارک مستحضر است از بدو اساس آزادی در ایران چاکر خدمت‌گذار در این راه بوده و برای پیشرفت این مقام مقدس از هیچ مخاطراتی باک نداشته منتها آرزو اعمال آزادی‌ طلبان این بود که موقعی پیش بیاید یک رئیس دولت مقتدری وطن‌پرستی زمام‌دار این مملکت بشود که رشته آزادی را مبدل به جمهوریت نموده و این ملت بیچاره بدبخت را به حقوق خودش آشنا سازیم و در صدد ترقی مملکت برآئیم. از آنجایی که نیت و اراده‌مان جز خدمت به این وطن عزیز و طرقی (ترقی) و راحتی این ملت فلک‌زده چیز دیگر نبوده این است خداوند هم همراهی فرمود یک رئیس دولت وطن‌پرستی به این ملت بیچاره عطا فرمود که اسباب ترقی و آبادی مملکت از دست رفته را به زودی مهیا سازد. نظر به این که ملت فهمیدند که امروز یک نفر رئیس دولت محبوب وطن‌پرستی دارند این است در صدد مقام مقدس جمهوریت برآمد و آواز جمهوریت را در تمام بلاد ایران نشر و منتشر ساخته و تمام از روی صدق و صداقت حاضر شدند که از مال و جان در راه پیشرفت این مقام مقدس گذاشت. حال که آزادی طلبان به آرزوی خود رسیدند البته اگر از گوشه و کنار بر ضد این اساس مطلبی را به دست بیاورند باید به مقام خودش رسانده که کم‌کم رفع این لکه‌های ناپاک کوچک هم شده باشد.
در ۱۳ برج سرطان سنه ماضیه مطابق یک طغرا2 قرار داد در تحت (۱۱) ماده برای اداره کردن معدن نمک شاهرود و دامغان با وزارت جلیله فوائد عامه رد و بدل شد. پس از گرفتن قرارداد به طرف شاهرود حرکت کرده، بدو ورود مشغول به اداره کردن معدن شده در یکی از ماده‌های قرارداد شرط شده بود که آنچه مخارج ابتدایی دارد به عهده خود بنده باشد پس از اداره کردن از عایدات معدن برداشت نمایم. مدت دو ماه مشغول زحمت اداره کردن و برای مخارج عملیات اساسیه [اثاثیه] و کندن نمک و حقوق اجزاء اداره متجاوز از هزار تومان از خود مخارج کرده، موقع برداشت عایدات اهالی شهر بنای ضدیت را گذاشته آنچه راپورت3 به وزارت جلیله عرض شد درصدد مساعدت برنیامده. ضدیت اهالی به جایی رسید که ماندن خود را در شاهرود احتمال خطر دیده حرکت کرده آمدم به مرکز که حضوراً رفع موانع را کرده، مراجعت نمایم. چهار ماه همه روز به آن وزارت‌جلیله برای کسب تکلیف رفته و چندین راپورت کتبی به آن وزارت‌جلیله عرض کرده، به هیچ وجه جوابی از طرف آن وزارتخانه حاصل نشد. ناامید و بلاتکلیف با خسارت وارده متحیر ماندم. تا اینکه یک روز عصر در خیابان لاله‌زار به اعتماد‌الاسلام سیستانی4 برخورده، پس از ملاقات به بنده گفتند دو سه مرتبه فرستادم در منزل نه بودید [نبودید] با شما یک کاری دارم اگر ممکن است فردا صبح بیائید منزل بنده با شما ملاقات و مذاکره آن کاری را که در نظر دارم گفته شود. فردا بر حسب وعده که به ایشان داده بودم رفتم منزل ایشان، پس از ملاقات گفت در خصوص کار خودتان با وزارت فوائد عامه چه کردید، چون ایشان از سابقه کار مسبوق بودند، گفتم می‌دانید چهار ماه است می‌دوم و هیچ نتیجه به دست نیاورده بلکه اسباب یأس هم برای خود مشاهده می‌کنم، گفت به جهۀ [جهت] خودت را معطل نکن، وزارتخانه‌های ما حالشان معلوم است این قدر که برای اداره کردن نمک شاهرود متضرر شده‌اید باید این قدر هم در طهران خرج کنی باز نتیجه نخواهی گرفت.
حال اگر یک کاری برای شما پیدا بشود که نتیجه‌اش خسارت سفر شاهرود شما را جبران نماید حاضر هستید اقدام نمائید یا خیر، گفتم تا کارش چه باشد، گفت یک مسافرتی به شیراز نموده و از آنجا به طرف بین‌النهرین، گفتم مقصود از این مسافرت چه باشد، گفت چند کاغذ به دو نفر از خوانین شیراز و رفتن به بین‌النهرین آن کس که شما را می‌فرستد دستور خواهد داد. گفتم آن دستور دهند[ه] کی باشد. و از طرف کدام مقام باید بروم. گفت اگر قول می‌دهید، فردا آن شخص را خبر کرده بیاید به منزل من و شما هم بیایید حضوراً ملاقات کرده از تفصیل مسبوق خواهید شد- قول دادم که حاضرم برای این مسافرت، طرف را اطلاع بدهید که ملاقات بشود- از منزل اعتماد‌الاسلام بیرون آمده رفتم به وزارت فوائد عامه ورود به وزارتخانه فراش پاکتی را از طرف وزارتخانه به بنده داد پس از باز کردن در جواب راپورت‌های کتبی بنده بود که بعد از چهار ماه نوشته شده است، به کلی اسباب یأس حاصل شد که عین آن مراسله وزارتخانه موجود است.
پس از آن که از طرف وزارت فوائد عامه ناامید شده، فردای آن روز بنا به وعده که به آقای اعتماد‌الاسلام داده بودم به منزل ایشان رفته پس از ورود نیم ساعتی نگذشته بود که آقا شیخ محمد خالصی‌زاده5 آمدند آنجا پس از مذاکرات زیاد گفتن نظر به این که شما در دو سال قبل امتحان خود را در کمیته کمالیون داده‌اید و آقای حاجی سید ابوالقاسم کاشانی آنچه را که باید از شما تعریف نمایند کرده‌اند این است. باید این مساعدت را هم به این کمیته کرده و می‌توانم قول بدهم به شما که پس از آن، این خدمت را به درستی انجام داده و هر مقامی با که می‌خواهید دارا باشید به شما داده شود- گفتم حاضرم برای انجام این خدمت مشروط مثال قول‌های دو سال قبل نباشد که حاضر شده و مقاصد اتحاد اسلام را به انجام رسانیده، در آن مدت دو سال در سیاست با انگلیسی‌ها فضل ضدیت کردم، پس از انجام گرفتن مقاصد، دیگر روسای این کمیته مخاطراتی که برای من پیش آمد گرد مساعدت نکردند[...]6 استخلاص من در صدد اقدام برنیامدند، چون این ضدیتی که در سیاست با انگلیسی‌ها کردم برای پیشرفت، مقاصد اتحاد اسلام و خدمت به وطن بود خداوند نخواست گرفتاری بنده زیاد باشد، رفع گرفتاری شده و انگلیسی‌ها به مقصود خود نائل نشدند- جواب داد، البته می‌دانید اشخاصی که همیشه در راه حق کار می‌کنند هیچ وقت دچار صدمات بزرگ نخواهند شد و در واقع این خدمت هم برای پیشرفت مقاصد اتحاد اسلام و وطن عزیز شما است. در ضمن هم شما بی‌نتیجه نخواهید ماند- گفتم حال مطلب را بفرمائید که این مسافرت برای ملاقات چه اشخاصی است و باید در چه کاری اقدام کنم گفت بهاء‌السلطنه یکی از خوانین شیراز است. نظر به بستگی فامیلی که با ما دارد همه نوع طرف اطمینان ماست کاغذی به او نوشته می‌شود شما را به بهاء‌السلطنه معرفی می‌کنم پس از ورود به شیراز او را ملاقات می‌کنید، کاغذ را به او می‌دهید، آنچه که به شما دستورالعمل داد برای مذاکرات با قوام‌الملک7 قبول کرده و کاغذی هم به خود قوام‌الملک نوشته می‌شود پس از ورود به شیراز و اخذ دستور از بهاء‌السلطنه می‌روید قوام‌الملک را ملاقات می‌کنید و کاغذ را می‌دهید پس از دادن کاغذ، بعضی مطالب هم شفاهی به شما می‌گویم حضوراً به قوام‌الملک می‌گویید. گفتم بستگی شما با بهاء‌السلطنه تا چه اندازه است، گفت دختر بهاء‌السلطنه زن یکی از فامیل ماست در نجف، وقتی که آقای خالصی به شیراز ورود نمودند در منزل بهاء‌السلطنه وارد شدند و مهماندارشان قوام بود. از هر جهت آسوده خاطر باشید، همه نوع با شما مساعدت و همراهی خواهد کرد- بعد از ملاقات بهاء‌السلطنه و قوام و رساندن کاغذ ما و گرفتن نتیجه جواب کاغذ باید از راه بوشهر بروید محمره8 و از آنجا نجف، پس از ورود به نجف می‌روید منزل آقا شیخ جاسم که یکی از خدام حضرت است. بعد از حرکت شما از طهران شما به شیخ جاسم معرفی خواهید شد. بعد از آن که شیخ جاسم را ملاقات کردید نشانه[...]9- را به او می‌دهید نمره ۴۴۰، او شما را خواهد شناخت و از شما مهمانداری خواهد کرد. وقتی که شناخت کمیته نادی‌الدجی را به شما معرفی خواهد کرد و به توسط خود شیخ جاسم می‌روید همان کمیته، على افندى المؤید شامی را که در آن کمیته است خود شما هم سابقاً او را می‌شناسید. این علی افندی همان است که دو سال قبل به طهران آمد و با معرفی کمیته ما هم در سفارت انگلیس استخدام پیدا کردی. پس از چندی على افندی از طرف سفارت انگلیس مأمور شعبه سیاسی بغداد شده و رفت در بغداد برای انگلیسی‌ها در سیاست بین‌النهرین کار کند. بعد از رفتن او به بغداد، چند ماهی در آن شعبه سیاسی مشغول کار بود و اسراری که از آن شعبه برای کمیته‌های بین النهرین می‌خواستند به دست آورده و از بغداد به بین‌النهرین رفت. بعد از آن که على افندی را ملاقات کردید دو بسته کاغذ به شما می‌دهد پس از گرفتن آن دو بسته کاغذ یک نفر بلد همراه شما می‌کند از راه دیر زور10 می‌آیید به سلیمانیه و از آنجا به کردستان ایران مراجعت می‌کنید. این کاغذی که به بهاء‌السلطنه و قوام‌الملک نوشته می‎شود پس از نوشتن سفید خواهد بود، بعد از آن که به شیراز رسیدید کاغذ را برای حاضر کردن می‌ندازید [می‌اندازید] میان یک ظرف آب بعد از چند دقیقه حاضر خواهد شد و مطلبی که در کاغذ نوشته شده معلوم خواهد شد، مطلب تا اینجا در آن مجلس ختم شد- بعد گفتم مطالب شفاهی که گفتید چه بود که باید حضوراً با قوام‌الملک مذاکره شود، گفت روز حرکت به شما خواهم گفت: در این مجلس فقط بنده و شیخ محمد خالص زاده و اعتماد‌الاسلام بود. پس از قطع مذاکرات، نهار صرف شد. بعد ازظهر گفت تا سه روز دیگر باید وسیله حرکت خودتان را فراهم نموده، حرکت نمایید. عجالاً [عجالتاً] برای تهیه راه یکصد تومان به شما داده می‌شود، لوازمات خودتان را تهیه کرده، در شیراز اگر پول لازم شد از بهاء‌السلطنه برای مخارج از شیراز تا نجف بگیرید. بلکه پس از ملاقات شما با قوام نتیجه خوبی برای شما خواهد داشت، چون قوام آدمی است نظر بلند، این نوع اشخاص که به او وارد می شوند در موقع حرکت بی‌نتیجه نخواهد گذاشت. اگر چنانچه از طرف او برای شما نتیجه نقدی نبخشید، همان طور که گفتم از بهاء‌السلطنه پول هر چقدر لازم دارید بگیرید و حرکت نمائید، چرا که کاغذ به او نوشته می‌شود. یادآوری خواهد شد، شما را معطل نگذارد و بعد از انجام دادن این مأموریت نتایج بزرگ در مراجعت خواهید برد. فردا صبح بیائید پیش اعتماد‌الاسلام یکصد تومان گرفته بروید مشغول تهیه وسایل حرکت باشید بعد از خاتمه این صحبت‌ها از منزل اعتماد‌الاسلام بیرون آمده، فردا صبح برای گرفتن صد تومان به منزل اعتماد رفته، پس از ورود به آنجا وجه را به بنده داد و گفت امشب دو ساعت از شب گذشته خالصی‌زاده، حاجی سید ابوالقاسم به اینجا خواهند آمد خوب است شما هم بیایید که از کلیه مطالب مسبوق شوید، مقصود از این مسافرت شما آوردن آن کاغذ جات است از کمیته بین‌النهرین که به طهران وارد نمائید. از منزل اعتماد خارج شده در بین راه به خالصی‌زاده برخوردم، گفت پول را گرفتید، گفتم بلی، گفت مطلب دیگر اعتماد به شما نگفت، گفتم چرا، امشب را در ساعت دو از شب گذشته اطلاع داد که بنده بیایم آنجا، حاجی سید ابوالقاسم آقا می‌آید با حضور ایشان هم در این خصوص مذاکره شود، گفت بلی بیائید که از طرف ایشان هم به شما اطمینان داده شود- شب در ساعت در منزل اعتماد رفته، پس از ورود شیخ محمد و حاجی سید ابوالقاسم آنجا بودند. بعد از ملاقات مجدداً طرح مذاکره حرکت بنده به میان آمد، حاجی سید ابوالقاسم گفت چون شما یک نفر آدم کارکن و تجربه کرده‌اید و مدت‌ها است در راه وطن و اتحاد اسلام مشغول خدمت هستید و امتحان خودتان را موقع مأموریت دو سال قبل، از طرف کمیته با انگلیسی‌ها در سیاست داخل شدید، به انجام رسانیدید. با کمال اطمینان می‌توانم این مأموریت را به شما رجوع نمایم. در عوض هم طلافی (تلافی) با توافق میل شما بعد از مراجعت خواهد شد، تصور نکنید مأموریت از طرف همان کمیته است، بلکه از طرف اشخاص خیلی بزرگ که امروز زمام این مملکت به دست آنها است، به شما رجوع شده و باید خیلی جدیت به خرج بدهید برای انجام این مأموریت و بعد از خاتمه دادن و مراجعت شما البته تلافی کلیه زحمات و خدمات شما خواهد شد- تا آن شب هنوز بنده درست از قضیه مسبوق نشده بودم که مقصود از این مأموریت چیست. پس از آن که اظهار داشت که این مأموریت از طرف اشخاص بزرگ به شما رجوع شده- گفتم اگر من محرم هستم باید بدانم این اشخاص بزرگ از کدام طبقه باشند. گفت البته شما تا محرم نباشید یک همچو مأموریت مهمی به شما رجوع نخواهد شد. این اشخاص از آقایان هستند که امروز زمام مملکت به دست آنهاست از قبیل مدرس، آشتیانی11 امثال آنها- در آن مجلس مسبوق شدم که قضیه این مأموریت از چه قرار است. با خود گفتم خوب آدمی انتخاب کردند برای مأموریت پس از قدری مذاکره قرار شد، فردا عصری باز در منزل اعتماد، خالصی‌زاده را ملاقات کرده، کاغذ و دستورالعمل‌های شفاهی را گرفته حرکت نمایم. بعد از مراجعت از منزل اعتماد، رفته اتومبیل دیده، برای قم قرار معین کردن [کردند] .. حرکت اتومبیل، فردا عصری به منزل اعتماد رفته برای گرفتن کاغذها، بعد از ورود خالصی‌زاده نیامده بود با اعتماد داخل مذاکره شده که مقصود آقایان از این اقدام بر ضد جمهوریت است یا اینکه مساعدت جمهوریت، جواب گفت شما مرتب سوال از من می‌کنید، در صورتی که از سیاست مسبوق هستید و دیشب اظهار شد که چه اشخاصی شرکت در این مأموریت شما دارند. البته بر ضد این اساس است، چگونه آقایان و روحانیون ایران می‌گذارند این اساس در ایران رسمیت پیدا کند چرا که با مذهب اسلام منافات دارد- گفتم چون مدتی است از کمیته کمالیون به واسطه آن پیش آمدی که میدانی کناره‌جوئی کرده‌ام. سابق که از حال [...]12 کمیته اطلاع، فقط سیاست‌شان را بر ضد سیاست انگلیسی‌ها به خرج می‌دادند و تمام مقصودشان اتحاد کردن اسلام بود با هم، دیگر آن هم باز بر ضد سیاست انگلیسی‌ها چه طور شد که امروز دخالت و همراهی به اشخاص که بر ضد جمهوریت هستند، مساعدت می‌کنند. چون این کمیته متعلق به ترکها است مقصودی جز آن مقصودی که عرض کردم نداشتند. در آن موقعی که مرا مأمور کردند در سفارت انگلیس استخدام قبول کنم و در باطن آن کاغذهایی که از شعبه سیاسی بغداد لازم دارند به دست بیاورند و کلیه مقاصدشان از بین بردن سیاست انگلیس بود در ایران او پیشرفت سیاست بین النهرین. گفت چون عده از ایرانی‌ها در این کمیته دخالت دارند و مشغول اقدام در پیشرفت سیاست ترکها هستند و از یک طرف هم مسئله جمهوریت راجع به کلیه مذاهب اسلام است. این بود اشخاصی که حاضر شده‌اند جلوگیری از پیشرفت جمهوریت نمایند این کمیته را با خود حرکت داده‌اند. بعد از ورود خود آقای خالصی به طهران این اتحاد پیش آمد. در بین صحبت بودیم که آقای شیخ محمد خالصی‌زاده وارد شدند با شیخ‌العراقین زاده13، دو پاکت به بنده دادند پاکت‌ها بدون عنوان، ولی هر پاکتی به علامتی، یکی علامت (ق)، دیگری علامت (ب)، پس از دادن پاکت‌ها گفت برای حاضر کردنشان همان ترتیب که قبلاً به شما گفتم باید پس از ورود به شیراز حضور خودشان ظاهر نمائید. گفت اما اینکه پس از ملاقات [...]14 مطلبی را که حضوراً با او مذاکره می‌کنید، این است می‌گوئید در شهر جمادی الثانی پاکتی را که به آقای خالصی از مشهد به توسط آقا سید مهدی عرب به شما نوشته بودند البته رسیده است و از مطالب مسبوق شده‌اید. چون امروز کلیه خاک فارس حتى بنادر در ید قدرت شما است نظر بان [به] آن مطالبی که آقای خالصی به شما نوشته باید آنی از این خیال خود را آسوده نگذارید و اشخاصی را که باید از این امر جلوگیری نمایند و نگذارید موافق با این خیال یک عده هوچی که امروز خود را دارای علاقه در این آب و خاک نمی‌دانند و می‌خواهند به واسطه دادن پول‌های گزاف دارای یک مقامی بشوند که اساس مملکت را به کلی در ید قدرت خودشان در آورند و این یک مشت بیچاره به جزئی سرمایه به اجانب بفروشند، تصور نکنید امروز برای جذب قلوب ملت داخل عملیاتی شده‌اند که ملت را مایل نمایند با این اقدام. پس از رسیدن به مقصود و بلند شدن پرده از روی کار معلوم خواهد شد که چقدر این ملت بیچاره در فشار و سختی خواهد بود- حتی برای پیشرفت جمهوریت نظر به اینکه آقای آقا سید ابوالحسن15 و آقای نائینی16 و سایر آقایان که در قم بودند از این پیش آمد مملکت خود را کناره گرفته و چند مرتبه هم خود سردار سپه محرمانه به قم رفته برای ملاقات آقایان که برای پیشرفت این کار همراهشان نمایند، به هیچ وجه آقایان حاضر نشده با کمال ناامیدی مراجعت کرده است و کلیه از طرف تمام علماء و آقایان برای جلوگیری از این کار جدیت تامی دارند که مخالف است این اساس با مذهب اسلام. البته شما هم در نظر کلیه آقایان یک نفر مسلمان و ایران دوست معرفی شده‌اید، پس باید برای شرافت خودتان به هر اسم و رسم که می‌دانید از این پیش آمد جلوگیری نمائید. مخصوصاً باید با صولت‌الدوله17 در این خصوص هم خیال باشید.
اگر چه خود صولت‌الدوله به طهران خواهد آمد او همه نوع با خیال ما همراه است. البته در این خصوص بخوانین بنادر کاغذجاتی که لازم است بنویسید و عیوبات این پیش آمد را به آنها بفهمانید. اهالی شهر اهمیت ندارند، اگر اقدامی‌کردند بی‌نتیجه است، چرا که تمام قوای فارس به اختیار شماست. البته پس از رسیدن کاغذ آقای خالصی به شما از اقدامات ایشان مسبوق شده‌اید- بعد از مذاکرات شفاهی بنده مرخص شده فردای آن روز که ۲۶ حوت باشد دو ساعت بعداز ظهر از طهران حرکت کردم آمده به قم، شب عید را در قم بودم. ۷ برج حمل برای از قم به طرف اصفهان حرکت کردم چند روزی هم در اصفهان مانده، هشتم شهر رمضان از اصفهان حرکت کردم، یازدهم رمضان وارد شیراز شده لدى الورود به منزل ضرغام وارد شده- پس از گرفتن این کاغذها و دستورهای شفاهی از شیخ محمد خالصی‌زاده خیلی خوشوقت شدم که این مأموریت برای بنده پیش آمد و بعد از ورود به شیراز نظر به سابقه ارادت و خدمتگذاری که به حضرت آقای سرتیپ دارم برسم سوقاتی [سوغاتی] این واقع را تقدیم خواهم کرد که به وسیله حضرت معزی‌الیه به مقامات عالی برسانند.
دو روز بود که وارد شیراز شده دو سه مرتبه توسط ضرغام خواستم موقع شرفیابی را در یک موقع خلوت معین کرده، راپورت این قضیه را حضور مبارک عرض کنم. موقع به دست نیامد تا اینکه در سیزدهم رمضان بدون اینکه کسی خبر شود تشریف فرمای طهران شدید. بعد از حرکت این مطلب و کاغذها را به طوری محفوظ داشته که احدی از ورود بنده به شیراز برای چه مقصودی آمده‌ام مخبر نشد. تا اینکه تلگراف حرکت از طهران رسید. چون آقای نایب سردار علیخان که سابقه هم‌قطاری در ژاندارمری داشتم و طرف همه نوع اطمینان بودند که اگر از این قضیه مسبوق شوند پیش ایشان محفوظ خواهد ماند تا ورود حضرت اجل عالی، چگونگی را به ایشان عرض کردم. بعد از آن که آقای سردار علی خان مسبوق شدند با خیال بنده همراه شده، مطلب مانده تا حضرت اجل عالی تشریف آوردید. پس از ورود کاغذها را آورده به آقای نایب سردار علیخان داده، برای حاضر کردن مهارتشان زیادتر از آن کسی بود که به بنده دستور داده بود. به چه وسیله حاضر نمایم، با روغن وازلین حاضر کردند، مطالب معلوم شد. این بود شفاهی، راپورت‌اش را توسط آقای سردار علی خان عرض شد. حال کلیه راپورت را به وسیله این راپورت کتبی به عرض می‌رسانم. اما اشخاصی که در این کمیته هستند آنچه را که در دو سال قبل بنده اطلاع دارم از قرار ذیل است. البته خاطر مبارک مسبوق است ترتیب کمیته و انجمن‌های سری نوعی است که اگر دو برادر در یک کمیته عضویت داشته باشند همدیگر را نخواهند شناخت. مگر کسی را می‌شناسد که از طرف کمیته با او داخل مذاکره باشند و رابط برای پیغام‌های کمیته به او برسانند. اینکه دو سال قبل بنده داخل این کمیته بودم و شناختم اشخاصی را که وارد در این کمیته هستند، آن هم از گوشه و کنار و خارج تحصیل کردم. چون مدتی است که از داخل بودن این کمیته بنده کناره‌جوئی کردم کلیه اشخاصی که عضویت داشته‌اند در نظر ندارم، همین قدر اشخاص مفصله ذیل را در نظر دارم که عرض می‌کنم اگر من بعد هم کسی را به خاطر آوردم که در آن دوره داخل بوده‌اند عرض خواهم کرد.
حاجی سید ابوالقاسم کاشانی، آقا سید محمد طباطبائی، شریعت زاده18، مشیرالدوله مؤتمن‌الملک، سردار معظم کردستانی19، حاجی ناصر‌السلطنه20، مشاراعظم21، شیخ العراقین زاده، حاجی سعید‌السلطنه22، مدیر ستاره ایران23، مدیر ایران24، مدیر طوفان25، چند نفر از مدیر جرائد دیگر، حاجی محمد تقی بنکدار26، حاجی محمد حسین حریر فروش، حاجی مهدی صراف ترک، حاجی علی اکبر قیصریه، حاجی صارم‌السلطان کردستانی، حاجی ارفع‌الملک کردستانی، ملک الشعرا، یاور عبدالله خان رییس تأمینات نظمیه، وستداهل27، کلیه روسای شعبات تامینات نظمیه، یک عده از آژانها، زیبا سلطان خانم، اعتمادالاسلام، شیخ جعفر خرقانی، آقا سید محمد بهبهانی28، یک عده از وکلای مجلس، یک عده از صاحب منصبان عثمانی که فقط کار این صاحب منصبان مأموریت خارج و بردن کاغذ جات به طرف انقوره و بین النهرین، حسین خان پیش‌خدمت فرمانفرما، محمد ولی میرزا 29، یک نماینده دولت روس، همین قدر عرض می‌کنم که کلیه ادارات دولتی و از طبقه اول و دوم و سوم در این کمیته عضویت داشتند. چون مقصود و مرامشان چیزی بود که همه کس مایل بودن به دخول این کمیته. اما حال خواهید فرمود که بنده به چه وسیله داخل این کمیته شده و به چه علت مأمور در سیاست انگلیسی‌ها شدم. بعد از اغتشاش گیلان30 برای کاری که داشته خواستم مسافرتی نمایم، چون بدون جواز از نظمیه ممکن نبود کسی به طرف گیلان مسافرت نماید، برای گرفتن جواز به نظمیه رفته، شخصی در نظمیه بود که با بنده غرضی شخصی داشت، از حرکت بنده مطلع شد رفت به وسیله و اشتباه کاری اداره نظمیه را از بنده ظنین کرد. برای این مسافرت به واسطه سوءظن که نظمیه از بنده پیدا کرد امر به توقیف بنده شد تا تحقیقات نماید. در محبس سیاسی بنده حبس شدم، زنی از اهل ترکیه در آنجا حبس بود به تحریک انگلیسی‌ها، بعد از یکی دو روز تحقیقات از اسم و علت حبس این زن کردم، معلوم شد اسمش زیبا سلطان و از آزادیخواهان ترکیه، چون در زنجان و قزوین بر ضد سیاست انگلیس‌ها اقداماتی کرده و مقاله جاتی نشر داده بود، از قزوین تحت‌الحفظ به طهران آورده و در نظمیه حبس بود. این مطلب در دوره زمامداری وثوق‌الدوله بوده است. بعد از چند روز که بنده از محاکمه و استنطاق خلاص شده و می‌توانستم با سایر محبوسین ملاقات نمایم با آن زن ملاقاتی پیش آمد، از گوشه و کنار با بنده صحبت سیاسی می‌کرد. بالاخره نتیجه صحبت‌هامان به اینجا کشید که بعد از مرخص شدن در بیرون همدیگر را ملاقات نمائیم و به وسیله ایشان بنده داخل کمیته کمالیون شوم. ۲۶ روز حبس بودم پس از آن که رفع اشتباه و سوءظن از اداره نظمیه شد بقید کفیل مرخص شده که تا مدت شش ماه از طهران خارج نشوم. بعد از مرخص شدن بنده، چهل روز بعد سفیر افغانستان کفالت زیبا سلطان را کرده و از حبس او را خلاص کرد و از حبس خارج شدند. نظر به اینکه بعد از گرفتاری زیبا سلطان در قزوین مقداری جواهر و پول و طلا که همراه داشته آدمش برداشته فرار می‌کند. بعد از آن که از حبس مرخص شد از طرف مجلس شورای ملی ماهی پنجاه تومان برای او معین شد که از مالیه همه ماهه دریافت نماید تا زمانی که در ایران هست. به واسطه معاهده که در حبس با هم کرده بودیم ایشان را ملاقات کرده. بعد از چند روز به وسیله زیبا سلطان به حاجی ابوالقاسم کاشانی که در آن زمان آن زمان مدیریت کمیته کمالیون را دارا بود معرفی کرده، قبول بدخول شدم. اغلب شب و روز با زیبا سلطان معاشر بودم و تمام مقصود این زن این بود و همیشه می‌گفت منتها آرزوی من در ایران این است نوعی سیاست انگلیسی‌ها خراب شود که سفارت خانه حالیه آنها دارالایتام اطفال یتیم ایرانی شود تا این اندازه حاضر بود با انگلیسی‌ها ضدیت نماید. پس از یک ماه این مراوده بنده با او دوره داشت تا این که یک روز در ملاقات با زیبا سلطان گفت امروز از طرف نماینده‌های کمیته برای شما یک مأموریتی معین شده به اتفاق برویم در محلی که باید مذاکره این مأموریت به شما شود. با هم رفتیم سفارت افغانستان، حاجی سید ابوالقاسم هم در آنجا بودند اظهار کردند که شما با سیاسیون سفارت انگلیس مراوده و دوستی دارید و می‌توانید به اسم استخدام داخل در خدمت سفارت انگلیس شوید. عرض کردم چند سال قبل یکی دو مرتبه با اسمارت31 رییس شعبه سیاسی دوستانه ملاقات کرده‌ام، جز او با کسی مراوده و دوستی ندارم. گفتند پس اسمارت را ملاقات نمائید شاید بتوانید خود را در آن سفارتخانه به اسم استخدام بقبولانید. بعد از مرخصی رفته اسمارت را ملاقات، نوعی طرح مذاکره را پیش آورده قبول به استخدام شدم. پس از گرفتن قول از اسمارت توسط زیبا سلطان به حاجی سید ابوالقاسم اطلاع دادم. بنده را خواستند مجدداً گفتند پس از استخدام خود باید این شخص که در اینجا است با خود همراه نموده در سفارت مستخدم نمائی. گفتم بفرمائید این شخص چه کاره است. به چه اسم باید او معرفی شود که قبول شود. گفت این شخص على افندى الموید از اهل شام از کارکنهای کمیته بین النهرین واز طرف آن کمیته به طهران آمده که شاید به وسیله بتواند در سفارت انگلیس استخدام قبول نماید برای پیشرفت یک مقصود مهمی و آن مقصود این است پس از اینکه در آن سفارت استخدام پیدا کرد بعد از چندی اسباب را نوعی فراهم بیاورید که از طرف سفارت، این شخص مأمور شعبه سیاسی انگلیسی‌ها در بغداد شده و برود بغداد مشغول عملیات شود و آن عملیات برای کمیته‌های بین النهرین اسراری که لازم است به دست آورده، برساند. بعد از چندی مراوده با انگلیسی‌ها بنده نوعی کار پیش آمد که قبول استخدام على افندی هم در سفارت شد. عملیاتی که تحویل سیاسیون انگلیسی‌ها می‌دادیم تمام راپورت‌های جعلی و کاغذهای جعلی از اخبارات بین النهرین و حاضر کردن این راپورت و کاغذها به عهده زیبا سلطان بود. او حاضر کرده ماها می‌رساندیم. بعد از دو سه ماه طول نکشید که اسمارت رفت به لندن و سرکارمان با هاوارت تو کنسولگری شد. به وسیله هاوارت اسباب مأموریت رفتن على افندی را به شعبه سیاسی بغداد فراهم آورده بعد از رفتن على افندی، بنده باز به اسم همان استخدام سابق مشغول دادن این کاغذ و راپورت‌هایی که از طرف کمیته به بنده دستور می‌دادند، به انگلیسی‌ها می‌دادم. دوره استخدام دوازده ماه طول کشید در عرض این مدت موفقیت تام و اسراری که می‌خواستند به دست بیاورند به وسیله این استخدام نتیجه گرفته شد. پس از گرفتن نتیجه به بنده امر شد که کنارہ جوئی کرده، دیگر مراوده با سیاسیون را ترک نمایم. پس از کناره‌گیری انگلیسی‌ها مسبوق شدند که برای چه مقصودی این استخدام را قبول کرده بودم. درصدد گرفتاری بنده و زیبا سلطان برآمده طولی نکشید زیبا سلطان را به وسیله‌هایی تبعید کردند و بعد از آن اسباب گرفتاری بنده را فراهم آوردند. دچار حبس شدم. مدت سه ماه گرفتار بودیم، دیگر از طرف اشخاصی که این مأموریت را به بنده رجوع کرده بودند مساعدت و اقدامی در خلاصی بنده نکردند. به هر وسیله بود خود را از گرفتاری نجات داده، پس از استخلاص دیگر به کلی ترک مراوده را کرده. چندی نگذشت که به شاهرود رفته تفصیلش را اول راپرت عرض کردم. و حال نمی‌دانم آن اشخاصی که سابق در این کمیته مراوده داشتند، حالیه هم هستند یا خیر. ولی از قراری که در این چند روزه دوبار مراوده تجدید شد، از قرار معلوم مدرس و آقایانی که با مدرس‌ها هم دست و هم عقیده هستند داخل این کمیته هستند، یا اینکه این کمیته را با خودشان همراه کرده‌اند. این است آن دو ورقه کاغذ که راجع به قوام‌الملک و بهاء‌السلطنه بود تقدیم شد به توسط آقای نایب میرزا علیخان تقدیم شد. وظیفه هر نوع پرست و آزادی خواهی همین است که اگر بر ضد سیاست امروز مدرکی به دست آورده شود به مقام خودش برسانند که جلوگیری از این فسادها بشود. ولی ممکن است در اطراف این قضیه اقداماتی را [...]32 بر آمد که مدارک‌های دیگر هم بدست بیاوریم. حال امر امر مبارک است.
امضاء کاظم طهرانی سواد مطابق با اصل است.

توضیحات سند:

۱۔ فضل‌الله زاهدی که تا درجه سپهبدی ارتقا یافت.
2- لقبی (مهر) که بر سر فرمان پادشاه می‌نوشتند که به منزله امضای شاه با امیر و حاکم بود (لغت نامه دهخدا) در اینجا به مفهوم واحد شمارش قرار داد است.
3- گزارش
4- جواد اعتماد‌الاسلام سیستانی (متوفی ۱۳۷۷ ق). مدیر و صاحب امتیاز روزنامه سیاست اسلامی (۱۳۰۲ ش) و وکیل دادگستری. (صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج 3، صص ۵۴-۵۳)
5- شیخ محمد خالصی‌زاده پسر شیخ مهدی خالصی، با انقلاب ۱۹۲۰ عراق وارد فعالیت‌های سیاسی شد. در زمستان ۱۳۰۱ ش وی و جمعی از روحانیان ایرانی به دلیل مبارزات ضد انگلیسی از عراق رانده شدند. خالصی‌زاده در ایران نیز با جمهوری رضاخان و حکومت او مخالفت کرد (بهبودی، خاطرات، ص54) و به همین دلیل به تویسرکان تبعید شد. وی پس ازشهریور بیست،. بارها به شهرهای کاشان، یزد و عراق عرب تبعید شد. مدتی که از تبعید آزاد بود، نشریه هفتگی نور را منتشر کرد. اما پس از یک سال توقیف شد و به جای آن روزنامه وظیفه را به مدت سه ماه انتشار داد. وی صاحب تألیفاتی در باره معارف دینی است. (باقی، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر ص ۵۱؛ کیانوری، خاطرات، ص ۳۹ بهبودی، خاطرات، صص 102، 133)
6- ناخوانا
7- ابراهیم قوام (۱۲۶۸- ۱۳۴۸ ش)، رئیس ایلات خمسه و حاکم فارس، در دوره‌های ششم، هفتم و هشتم از شیراز و دوره نهم از ایرانشهر نماینده مجلس شورای ملی بود. در مجلس مؤسسان اول (۱۳۰۴ ش) عضو بود و همچنین در دوره اول مجلس سنا از شیراز انتخاب گردید. وی پدر على قوام شوهر اول اشرف پهلوی است قهرمانی ابیوردی، تاریخ وقایع عشایری فارس. جم: قاسمی، «سیاستمداران ایران در اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا»، آینده، شمـ۱۰۳ (۱۳۷۲ ش. ص ۷۲)
8- نام قدیم خرمشهر
9- ناخوانا
10- دیروالزور نام شهر واستانی در شرق سوریه بر کرانه رود فرات (اطلس تاریخ‌الاسلام)
11- میرزا هاشم آشتیانی
12- ناخوانا
13- محمدرضا تجدد (۱۳۰۶ ق- ۱۳۵۲ ش) پسر شیخ علی شیخ العراقین. در دوره‌های چهارم، پنجم و چهاردهم نماینده مجلس بود. در دوره چهارم مجلس فراکسیون تجدد را ایجاد کرد و دوره پنجم از هواداران سردار سپه بود و به عنوان نماینده مجلس مؤسسان (۱۳۰۴ ش) برگزیده شد. در دوران سلطنت رضا شاه با وجود این که دو مرتبه مورد سوء ظن قرار گرفت. اما پست دولتی خود در دادگستری را حفظ کرد و پس از شهریور ۱۳۲۰ مدتی معاونت وزارت معارف و وزارت دادگستری را به عهده داشت. ترجمه کتاب فهرست ابن ندیم از جمله آثار اوست (شایان، شرح حال رجال معاصر مازندران، صص ۴۲-۳۸: مهجوری، دانشمندان و رجال مازندران، صص ۲۷-۲۶)
14- ناخوانا
15- سیدابوالحسن اصفهانی (متوفی ۱۳۲۵ ش)، مرجع نامی شیعیان.
16- آیت‌الله محمد حسین نائینی (متوفی ۱۳۱۵ ش) فقیه و مجتهد سرشناس جهان تشیع.
17- اسماعیل خان قشقایی سردار عشایر) (۱۲۹۷ ق- ۱۳۱۱ ش) مقارن انقلاب مشروطه به ریاست ایل قشقایی برگزیده شد. وی میانه خوبی با انگلستان نداشت و در جنگ اول جهانی با نیروهای انگلیسی درگیر شد و شکست خورد. در دوره‌های پنجم و هشتم نماینده مجلس شورای ملی بود و در شهریور ۱۳1۱ به دستور رضاشاه از او و پسر ش ناصر قشقایی سلب مصونیت گردید و دستور حبس هر دو صادر گردید. صولت‌الدوله در اواخر همین سال در زندان در گذشت صولت قشقایی، ناصر،
سال‌های بحران. صص 21-16)
18- احمد شریعت زاده (۱۲۶۲- ۱۳۴۷ ش) فرزند محمد حسین شریعتمدار آملی، حقوقدان، وکیل دادگستری و نماینده مجلس شورای ملی از بابل در دوره‌های چهارم تا هشتم و چهارده و پانزده (حقوق و مردم، شمـ۱۳ و ۱۴ [پاییز و زمستان ۱۳۴۷]، صص ۱۶ -۱۲)
19- فرج‌الله آصف 1260-1333ش). نماینده سنندج در مجلس شورای ملی از دوره سوم تا پانزدهم، نماینده مجلس مؤسسان از حوزه انتخابیه سنندج در ۱۳۰۴ ش و نماینده کرمانشاه در اولین دوره مجلس سنا.
20- نصرالله دیبا (۱۲۴۰- ۱۳۱۲ ش) ملقب به القاب دبیر‌السلطنه و ناصر‌السلطنه. فرزند میرزا رفیع نظام العلمای تبریزی، ابتدا جزء منشیان مظفرالدین میرزا ولیعهد ناصرالدین شاه بود. در دوران سلطنت مظفرالدین شاه وزیر خالصه‌جات و رئیس ایلات دارالخلافه و حاکم خوار شد (سپهر، مرآه الوقایع، صص ۱۹۵، ۲۱۴: بامداد، شرح‌حال رجال ایران، ج ۴، ص۳۴۸)
21- یوسف مشار (۱۲۶۷- ۱۳۶۵ ش ) عضو برجسته و سرشناس وزات داخله. در آذر ۱۳۰۴ به نمایندگی از مردم بروجرد در مجلس مؤسسان برگزیده شد تا سلطنت را به سردار سپه تفویض سازد. در کابینه فروغی (۱۳۰۴-۱۳۰۵ ش) کفیل وزارت معارف شد. مدتی هم معاون تدین وزیر معارف بود. در کابینه ساعد (۱۳۲۳ ش) و کابینه دکتر مصدق (۱۳۳۰ش) وزیر پست و تلگراف بود. در دوره هفدهم نماینده مجلس شورای ملی گردید، ابتدا از موافقان دولت دکتر مصدق بود ولی بعداً به صف
مخالفان دولت دکتر مصدق پیوست. (اقبال یغمایی، وزیران علوم ومعارف و فرهنگ ایران، صص ۲۹۰- ۲۸۳)
22- فتح‌الله سعید‌السلطنه (۱۲۸۸- ۱۳۴۵ ق) فرزند میرزا رفیع‌الدین نظام العلماء رییس نظمیه تهران (۱۳۲۲ ق)، حاکم بوشهر (۱۳۲۴ق)، مدتی نیز معاون وزارت‌تجارت و معاون حاکم کرمان بود (بامداد، شرح حال رجال ایران، ج ۵، ص ۱۷۴: سپهر. مراه الوقایع، ص ۲۱۴)
23- حسین صبا [کمال‌السلطان] (متوفی ۱۳۰۳ ش) نویسنده و روزنامه‌نگار،مدت ده سال روزنامه ستاره ایران را منتشر کرد، حمله روزنامه‌ها به دولت در مهر ۱۳۰۱ باعث خشم سردار سپه شد و سهم مدیر ستاره ایران از غضب رضاخان سیلی محکمی بود که به گوش او نواخته شد. وی در ماجرای جمهوریت طرفدار تغییر رژیم بود (صدر هاشمی، تاریخ جراید و مطبوعات ایران، ج ۳، صص ۲۰- ۱۹).
24- زین العابدین رهنما.
25- محمد فرخی یزدی، شاعر و نویسنده، به دلیل مخالفت به حکومت رضاخان، مدتی در زندان بود و سرانجام در خرداد ۱۳۱۸ در زندان به قتل رسید.
26- محمد تقی بنکدار معروف به سفارتی از تجار سرشناس تهران، در بحبوحه جنبش مشروطه‌خواهی. او به صف مشروطه‌خواهان پیوست و هنگام تحصن مشروطه‌خواهان در سفارت انگلستان، وی بر کار متحصنان و تامین مایحتاج آنان نظارت داشت. بنکدار در دوره‌های اول. هفتم هشتم و نهم نماینده تهران در مجلس شورای ملی بود. بامداد، شرح حال رجال ایران. ج ۳، صص ۳۱۰ -۳۰۹)
27- مستشار سوئدی شهر بانی که در ۱۲۹۱ ش به استخدام دولت ایران در آمد و تشکیلات شهربانی زیر نظر او سر و سامان یافت سردار سپه که در اندیشه تسخیر تمامی کانون‌های قدرت بود، در دی ماه ۱۳۰۲ خبر برخی از جراید مبنی بر مغشوش بودن حساب‌های شهربانی را بهانه کرد و وستداهل را از ریاست شهربانی برکنار و سرهنگ محمد درگاهی را به جای او منصوب کرد (سیفی تفرشی، نظم و نظمیه در دوره قاجار، ج ۱، ص ۱۹۳: مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۲،صص439-438)
28- سید محمد بهبهانی (۱۲۹۱ ق- ۱۳۴۲ ش) فرزند سید عبدالله بهبهانی مجتهد و مرجع تقلید شیعیان، در دوره دوم مجلس شورای ملی به سمت نمایندگی برگزیده شد اما از حضور در مجلس خودداری ورزید و آذر ماه ۱۳۰۴ از تهران به نمایندگی مجلس مؤسسان انتخاب گردید. رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخنرانان فارس، صص ۴۸۲- ۴۸۱، شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۴۰۲- ۴۰۱، بهبودی، خاطرات، صص 83، 91، 211، 217و 247)
29- محمد ولی فرمانفرمائیان پسر عبدالحسین میرزا فرمانفرما، دوره‌های پنجم، ششم سیزدهم، چهاردهم و هفدهم نماینده آذربایجان در مجلس شورای ملی بود. یک بار هم در کابینه قوام (۱۳۲۵ ش) وزیر کار شد.
30- منظور نهضت جنگل است.
31-- والترالکساندر اسمارت Alexander Snart Walter دیپلمات انگلیسی در ایران. اوایل ۱۹۰۶ وارد ایران شد و در سمت‌های نایب کنسول تهران، کفیل کنسولگری شهرهای تبریز و شیراز خدمت کرد و از سال ۱۹۲۰ لغایت ۱۹۲۲ به عنوان دبیر دوم دبیرخانه شرقی سفارت انگلستان در تهران فعال بود (لویی رابینو دپیلمات‌ها و کنسول‌های ایران و انگلیس، ص ۲۸).
32- ناخوانا

منبع:

کتاب زنده تاریخ / شهید آیت‌الله سید حسن مدرس به روایت اسناد صفحه 70








صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.