صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: نانواهای وابسته به حزب مردم

تاریخ سند: 9 آبان 1345


موضوع: نانواهای وابسته به حزب مردم


متن سند:

به: 323 از: 20/ ه 6 شماره: 16986 /20 ه6 ساعت 1830 روز 2 /8 /45 عده ای از نانوایان تهران (قریب 60 نفر) در محل حزب مردم جمع و تشکیل جلسه داده بودند.
سرشناسان آنها عبارت بودند از آقایان ارباب جلیل احمد خانلو ـ رضوی ـ موسوی ـ پهلوان ـ علی اصغر عرب و حاج مرادی ـ که بحث و گفتار آنان بشرح زیر خلاصه شده است.
ابتدا حاج مرادی ضمن بحث از زیان و ضرر دکاکین نانوایی گفت این چه مملکتی است که رشیدیان می تواند ما و همه اصناف را گول زده و به اسم شاه بانک درست کند و پول مردم را حیف و میل نماید.
اکثر نانواها مجبور شده اند پول تومانی 4 شاهی قرض کرده و در اختیار این مرد بگذارند تا تعاون تأسیس کند و اضافه نمود کدام تعاون؟ چه تعاونی؟ فقط در مقابل صدور حواله سهمیه هر خروار یک تومان می گیرد.
پس عملاً کار مثبتی انجام نداده مگر اینکه یک تومان به نرخ دولتی گندم می افزایند.
سپس با صدای بلند گفت فریاد می زنیم تا صدایمان به گوش شاه برسد چون مطمئنم که شاه خیر و صلاح همه را می خواهد.
هیچکس در مملکت نیست که به داد ما برسد مگر شاهنشاه.
ما باید باهم باشیم و هرکس راه جداگانه ای نرود تا وضع درست شود.
من چون در حال حاضر ضرر می کنم از خدا می خواهم که مغازه ام را ببندند.
رشیدیان مرتب می گوید سازمان امنیت در دست من است و کلانتری در اختیار من و با این نحوه عمل ما را بیچاره کرده است.
صحبتش با صلوات پایان یافت.
شخصی به نام صحرانورد شعری به مناسبت مولود حضرت امیر سروده بود که در این موقع خواند و دعا کرد و صلوات فرستاد لطف اله گوهری هم که اخیرا به عضویت حزب مردم در آمده روی دوستی که با احمد خانلو داشته در این جلسه حضور داشت مطالبی پیرامون تحولات عظیم مملکت تحت رهبری و شخصیت بارز شاهنشاه آریامهر در مقابل گفتار حاجی مرادی بیان داشت که مورد توجه قرار گرفت.
ناطق بعدی آقای رضوی بود از انتخابات صنفی صحبت نمود و گفت: در جلسه قبل ما را راه ندادند.
مأمورین سازمان امنیت دخالت نمودند و دوستان ما را به کلانتری بردند رئیس کلانتری مانع انجام کار ما در امر انتخابات صنفی شد.
ما 200 نفر بودیم متفرقمان کرد ولی آنها 20 ـ 30 نفر بودند که صحیح است می گفتند و نتیجتا حرفشان را قبول می کردند.
رئیس کلانتری فشار می آورد و سازمان امنیت ما را تهدید می کرد تا آنها موفق شوند.
حاج موسوی که مرد معمر و مؤقری بود.
گفت شماها به سازمان امنیت بروید.
و به کلانتری بگویید که منافع داریم ما روی حق خود دفاع می کنیم و برمبنای همین اصل می خواهیم در انتخابات صنفی شرکت کنیم مسلما به اظهارات شما توجه خواهند نمود.
در این موقع همه با یک صدا اظهار کردند.
نمی گذارند.
سازمان امنیت مانع است.
رشیدیان می گوید سازمان امنیت در دست من است و روی انگشت من می چرخد.
ما اگر بخواهیم باور نکنیم چون عملاً می بینیم که حرف او را قبول دارند و به حرف 200 ـ 300 نفر ماوقعی نمی گذارند دچار شک و تردید می شویم.
احمد خانلو گفت من در گذشته بنا به ابراز احساساتی که همواره نسبت به شاهنشاه داشته و دارم تاکنون متحمل خسارات و صدماتی شده ام ولی اکنون در زیر سایه شاه و امنیتی که برقرار شده است مخالفینی به اسم شاه توی سرما می زنند و ضمن توضیحات دیگری نتیجه گرفت ما اگر در منازل خود جمع می شدیم مسلما ما را متفرق می کردند و چون ممکن بود هزار وصله ناجور به ما بچسبانند صلاح دیدیم که به حزب مردم پناه بیاوریم و حرف های خومان را بزنیم و دبیرکل حزب مردم هم با اطمینان از صحت گفتار ما قبول کرد که حقایق را بشرفعرض ملوکانه برساند.
ما می گوییم.
اینکه درست کرده اند تعاون نیست.
تعاونی یعنی واسطه ها را از بین بردن.
تعاونی یعنی شرکت خود اصناف در پیشرفت کارشان نه اینکه با تعیین هیئت های بیجا اجاره نمودن ـ دهها محل غیر ضروری و استخدام عده زیادی دختر و غیره مخارج هنگفتی بوجود آورند.
بعدا در مورد آفت گندم و استفاده سرشاری که رشیدیان از این راه می برد صحبت نمود و گفت مسئول خرابی نان و گرانی فوق العاده آن شخص رشیدیان است که گندم را با گرفتن دو پوست از آن برای شیرینی پزها آماده می کند و همان را در اختیار نانواها می گذارد نتیجتا هم ویتامین آن در سبوس است از بین رفته و هم ری لازم را ندارد نانوا برای اینکه ضرر نکنند نان را به قیمت خیلی گران تر از میزان مقرره می فروشد و مردم ناراضی هستند و فحش را ما می شنویم و استفاده اش را رشیدیان می برد و اضافه نمود یک وقتی هم متوجه می شویم که به امریکا گریخته است.
از هر نانوا 1000 تومان گرفته اند و از هر تاکسی هزار تومان از هر کارخانه 50 هزار تومان و با 50 ملیون پول مردم این بانک قلابی را بوجود آورده اند و همه جا پر کرده اند بانک مال شاه است.
ما یک هیئت 9 نفر علی البدل بودیم 8 نفر از اعضای اصلی استعفا داده اند و مراتب به ثبت و جاهای دیگر منعکس گردیده و با این ترتیب و طبق بند 32 اساسنامه دیگر این شرکت شخصیت حقوقی ندارد ولی شرکت تعاونی می گوید مانعی ندارد ما کسری آن را تکمیل می کنیم و توضیح داد این شرکت مجمع عمومی می خواهد تا ما حرفهای خودمان را بزنیم ولی کسی گوش به حرف ما نمی دهد همه اش سازمان امنیت و کلانتری را به رخ ما می کشند.
در جلسه قبل از طرف دستگاهی به من تکلیف شد که در جلسات انتخابات شرکت نکنم من هم نرفتم.
اکنون هم به شما می گویم شماها هم نروید و شرکت نکنید تا مطالبی که ما مفصلاً نوشته ایم وسیله آقای پرفسور اعلم1 به عرض شاهنشاه برسد.
حضار همه گفته های وی را تصدیق و قبول کردند که دیگر در جلسات شرکت تعاونی حضور به هم نرسانند.
مجددا آقای احمد خانلو اظهار نمود که رشیدیان سعی می کند بین ما را تفرقه بیاندازد تا از گروه ما بهتر سواری بکشد ولی نبایستی گذارد.
علی اصغر عرب گفت رشیدیان دروغ می گوید و بی ربط اسم شاه را در این قبیل موارد می برد شاهی که تمام ثروت و املاک خود را به مردم بخشیده به این کارها کاری ندارد بعدا باز درباره آفت گندم صحبت شد و اینکه دولت بی جهت جواز دکان نانوایی می دهد که به ضرر مردم تمام شده و می شود.
ضمنا در همان موقع در یکی از اتاق های دیگر محل حزب آقایان دکتر شروین ـ دکتر دفتریان ـ محمود سجادی ـ دکتر مدرس جمع بودند.
دکتر مهندس دفتریان اظهار می داشت در رفسنجان در پروژه سدسازی دزدی کلانی شده محمود سجادی گفت تمام دستگاههای دولت همین وضع را دارد.
می برند.
می خورند و دزدی می کنند.
نظریه بخش کارگری ساواک تهران: نانوانایان وابسته به حزب مردم که در رأس آنها جلیل احمد خانلو معروف به (ارباب جلیل) و علی اصغر عرب و پهلوان چند نفر دیگر قرار گرفته اند این افراد کسانی هستند که در گذشته استفاده های سرشاری از تقسیم آرد و اخذ سهمیه از سیلوی تهران داشته و هرکدام چندین دکان نانوایی در نقاط مختلف تهران می باشند.
حال که وضع نان به وسیله کمیسیون نخست وزیری و با نظر شرکت تعاونی طرد نموده اند به این لحاظ در صدد مخالفت برآمده و در پوشش تعریف و تمجید از شاهنشاه آریامهر می خواهند مجددا اختیار نان و نانوایان را در دست بگیرند و مخالفت آنها با شرکت های تعاونی و رشیدیان بدین لحاظ می باشد که منافع نامشروع آنها قطع گردیده ضمنا جلیل احمد خانلو که یک نفر نانواست دفتری در فلکه سبزه میدان بازار اجاره نموده و افراد ناراضی صنف را در آن محل به دور خود جمع و صحبت و گفتگو از دستگاه دولت نموده و طرفدار دکتر امینی هستند که در نتیجه از تجمع آنان در آن محل جلوگیری شده و به همین مناسبت در محل حزب مردم این جلسه را تشکیل و مخالفت های خود را به این شکل بیان و نارضایتی از دستگاه پلیس و مأمورین و منتخبین جدید شرکت تعاونی دارند.

توضیحات سند:

1ـ جمشید اعلم فرزند اسداللّه در سال 1284 در تهران متولد شد.
وی پس از طی دوره مقدماتی، مقطع متوسطه را در دبیرستانهای علمیه و دارالفنون به پایان رساند و جهت ادامه تحصیلات به فرانسه رفت.
در شهر لیون (لیسه آمپر) در دانشکده ادبیات، زبان فرانسه را تکمیل نمود و با تخصص گوش و حلق و بینی از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد و پس از ازدواج با دختری فرانسوی تبار به ایران مراجعت کرد.
وی ابتدا در بهداری ارتش مشغول خدمت شد.
بعد از آن در بیمارستان شماره یک شهرداری به کار پرداخت.
در سال 1316 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و از سال 1327 در دانشکده پزشکی به تدریس پرداخت.
جمشید اعلم در مشاغل مهمی چون : تدریس تعلیمات سریری، تدریس در هنرسرایعالی، پزشک و رئیس بیمارستان وزیری با حق آموزش، رئیس بخش گوش و حلق و بینی بیمارستان فارابی، رئیس بیمارستان امیراعلم، عضو شورای مرکزی دانشگاهها، صاحب امتیاز مجله راه علم با روش علمی، نماینده مجلس شورای ملی و سنا از شهرستان قزوین عهده دار بود.
او در سال 1339 به اسرائیل سفر کرد.
ساواک وی را اهل مشروب، پول و مقام، خودخواه، شوخ، متکبر و ضعیف کش معرفی نموده است.
او همچنین نشانهای 2 و 3 همایون، 2 و 3 و 4 و 5 تاج از طرف محمدرضا پهلوی و تعدادی نشان از کشورهای خارجی دریافت کرد.
اعلم در تشکیلات فراماسونری عضویت داشت و در سال 1350 به دلیل سخنرانی علیه امام خمینی (ره) در مجلس سنا، توسط مردم غیور و مسلمان تهدید شد و جهت حفظ جانش از ساواک درخواست کمک کرد.

منبع:

کتاب رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک - جلد سوم صفحه 339



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.