صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: سرهنگ عقیلی و سوءاستفاده به نام دربار

تاریخ سند: 17 شهریور 1341


موضوع: سرهنگ عقیلی و سوءاستفاده به نام دربار


متن سند:

شماره: 796 /311 ـ د 3 مأمور مربوطه چندی است که وسیله علی راست شاهین کارمند بانک ملی شعبه سعدی با سرهنگ بازنشسته عقیلی که خود را پیشکار شاهپور حمیدرضا معرفی می‌کند آشنا شده و به او مراجعه کرده که کار امتیاز مجله وی را وسیله والاحضرت در وزارت کشور درست کند.
(مأمور تقاضای امتیاز ثروت ملل کرده ولی پرونده در وزارت کشور است و اجازه داده نمی‌شود) خود آقای علی راست شاهین برای اینکه رئیس بانک ملی شعبه کرج بشود شخصاً دو هزار تومان نقد و 4 هزار تومان سفته به والاحضرت داده و یک نفر دیگر را هم به اسم شجاع چاغروند که سابقاً معاون شعبه خرم‌آباد بوده معرفی کرده که وی نیز پانصد تومان به والاحضرت داده که شغل سابقش را برایش بگیرد و دو سه هزار تومان دیگر بدهد این کارها را قریب دو ماه با امروز و فردا کردن عاطل گذارده بودند که کار مأمور نیز به آنها اضافه شده و چون والاحضرت به اروپا رفته و مأمور خبر نداشته لذا ندانسته مبلغ یک هزار تومان تحویل سرهنگ عقیلی داده که ترتیب کار را بدهد وقتی پول را گرفته گفته است که شاهپور حمیدرضا به اروپا رفته ولی وسیله والاحضرت محمودرضا کارت را درست می‌کنم و شروع کرده به لاف و گزاف گفتن که در بار از صدر تا ذیل کارچاق‌کن هستند و حتی موارد ی را ذکر کرده که وسیله اعلیحضرت کارهایی انجام داده است از جمله گفته است از یک نفر مقداری تریاک گرفته بودند شبانه 400 هزار تومان آوردند اینجا که متهم را خلاص بکنیم شخصاً رفتم نزد اعلیحضرت ولی ایشان گفتند که اینطور موارد را پیش من نیاور انجام نمی‌دهم خلاصه حتی از ملکه مادر و بعد هم آقای علاء و هیراد1و غیره نام برده که برای ما کار نشد ندارد چند روزی گذشته ولی خبری نشده و چون مأمور مجدداً مراجعه کرده است سرهنگ عقیلی متوسل به جهانگیر وحید برادر زن والاحضرت حمیدرضا شده وی نیز مبلغی پول مطالبه کرده که برود نزد وزیر کشور و کار را یکسره بکند بعداً در اثر کثرت مراجعه مأمور به خانه والاحضرت حمیدرضا در کوی صاحب‌ قرانیه (خانه‌های بانک عمران) کم‌کم هم با سرهنگ عقیلی و هم با جهانگیر وحید به اصطلاح خودمانی شده و مشاهده کرده که آنها هر دو معتاد به هروئین هستند و علناً جلوی مأمور هروئین می‌کشیده‌اند آن هم به مقدار زیاد و یک پسر دهاتی به اسم غلامرضا هم برایشان هروئین می‌آورد.
در یکی دو مورد سر درد دل سرهنگ عقیلی باز شده و گفته است که وی مدت 21 سال جان پناه و فرمانده محافظین شاه فقید بوده ولی شاه فعلی پس از روی کار آمدن وی را طرد کرده است بعد افزوده که همسر شاهپور حمیدرضا به نام هما مثل خود والاحضرت معتاد به هروئین است و در عین حال سابقه نامطلوبی از لحاظ عصمتی دارد حتی با دار و دسته پری غفاری دمساز است و خانه‌ای در تخت جمشید دارد و اصولاً زن شرعی والاحضرت نبوده و دو بچه فعلی آنها به اسم بهزاد و نازک به طور غیر شرعی به دنیا آمده‌اند و تنها وقتی خواسته آنها را به لندن بفرستند یک کلاه شرعی درست کردند و برایشان شناسنامه گرفتند اعلیحضرت از ابتدا با معاشرت هما و شاهپور حمیدرضا موافق نبوده و مرتباً تکلیف می‌کرده که از او جدا شود اما والاحضرت که می‌دیده هما وسیله‌ای است برای تأمین نظریات وی اعم از تهیه هروئین فراوان و جمع کردن زنان زیبا به دور خود نمی‌توانست از او صرفنظر کند حتی شاهنشاه تهدید کرده که او را از حقوق شاهپوری محروم خواهد کرد و مقدماتی نیز چیده شده که از طرف سازمان امنیت هما توقیف شود ولی باز هم مؤثر واقع نشده است.
سرهنگ عقیلی که از دربار شاهنشاه به طور جدی ناراضی است اضافه کرده که همه اینها بهانه است چون حمیدرضا مثل شاهپور علی رضا فقید2 جسور و بی‌باک است و شاه می‌خواهد او را مثل آن برادرش از میان بردارد سرهنگ مذکور افزوده است که وی نیز چند بار این موضوع را به او تذکر داده است و دلیلش هم این است که سایر برادران که تملق شاه را می‌گویند صاحب همه چیز هستند و این یکی به خرج یومیه محتاج است حتی گاهی اوقات که خیلی دلتنگ می‌شود نزد سرهنگ مذکور های‌های گریه می‌کند.
سرهنگ عقیلی در این زمینه مفصل صحبت کرده و گفته است نامبرده شبها را تا نیمه شب در خانه والاحضرت می‌گذراند و برای خواب به شهر به منزل خودش واقع در خیابان بهار، بالاتر از بیمارستان شهربانی، کوچه شکیبا، کاشی 14 می‌آید و باز صبح زود به صاحب قرانیه می‌رود داخل منزل والاحضرت هم دو بچه ایشان و چند کلفت و نوکر و راننده و باغبان در کمال رقت زندگی می‌کنند با هم دعوا دارند گاهی خرج یومیه ندارند و خلاصه منتظرند ببینند کسی از در برسد از او چند تومانی بگیرند جهانگیر وحید برادر زن والاحضرت هم در همان خانه مشغول هروئین زدن است از قرار معلوم پرونده‌هایی در دادگستری دارد و تحت تعقیب است و حکم جلب وی نیز صادر شده بطوریکه جرأت نمی‌کند که از خانه بیرون بیاید روی هم رفته این دو نفر به نام دربار و والاحضرت حمیدرضا افراد ساده‌ را به داخل خانه می‌کشانند و سر و کیسه می‌کنند.
نظریه: طبق تحقیقات بعدی که به عمل آمده عقیلی که خود را سرهنگ بازنشسته معرفی می‌کند در حقیقت استوار بازنشسته می‌باشد.
خیلی خیلی فوری این نوع گزارشات را نباید از طریق دفتر ویژه اطلاعات بعرض رسانید بلکه باید هنگام شرفیابی رؤسا بوسیله معظم‌الیهما بشرفعرض برسد در این مورد اطلاعیه تنظیم نمائید مبنی بر اینکه نامبرده خود را به والاحضرت نزدیک نموده شخص فاسد الاخلاق و کلاشی است به ترتیبی نامبرده را از دربار دور نمائید.
این اطلاعیه را امروز تهیه نمائید به تیمسار ماهوتیان بدهید اداره کل سوم

توضیحات سند:

1ـ هیراد، حسنعلی نمایندۀ دوره‌های 20 و 21 بوشهر درمجلس شورای ملی به سال 1299 ش متولد شد.
پس از طی تحصیلات عالی به اشتغال در کارهای دولتی روی آورد.
(اسامی و مشخصات نمایندگان مجلس شورای ملی در 24 دوره قانونگذاری‌، ص 175 2 ـ پهلوی، علیرضا وی چهارمین فرزند رضا شاه از همسر دومش «تاج الملوک» بود.
علیرضا در سال 1301 ه‍ ش در شهر تهران به دنیا آمد.
هنگام سفر شاه به سویس در سال 1310 ه‌ش علیرضا نیز در میان همراهانش در مدرسه‌ی له روزه به تحصیل مشغول گردید.
وی در سال 1315 به کشور برگشت و در دبیرستان نظام و سپس دانشکده‌ی افسری به تحصیل پرداخت.
با ورود متفقین به کشور و تبعید رضاشاه به خارج از کشور علیرضا نیز در میان همراهان وی به آفریقای جنوبی رفت.
حسین فردوست می‌نویسد که در میان مدعیان فراوان جانشینی رضاخان، محمدرضا بیشتر از همه‌ی برادرانش از علیرضا در وحشت بوده است: «مهره‌ی دیگری که مورد نظر انگلیسی‌ها بود.
در آن موقع، علیرضا حدود 19 سال داشت و از نظر خصال و شخصیت شباهات تام و تمامی به رضاخان داشت.
فردی بی‌رحم و خشن و بدون منطق بود و انگلیسی‌ها روی این خصوصیات او شناخت دقیق داشتند و می‌دانستند که امکان این که در شخصیت او بعداً یک شکوفایی ایجاد شود وجود ندارد و لذا محمدرضا را از نظر شخصیت بر علیرضا ترجیح می‌دادند.
ولی به هر حال مانورهای ترات یک تنبیه برای محمدرضا محسوب می‌شد و انگلیسی‌ها ابائی نداشتند که علیرضا را به رخ او بکشند.
»(فردوست: پیشین، ص 105) علیرضا در سال 1323 به منظور تکمیل تحصیلات نظامی‌اش از طریق قاهره به فرانسه رفت و در ارتش فرانسه با آلمانی‌ها به جنگ پرداخت و در سال 1326 مجدداً به ایران بازگشت.
علی‌رضا قبل از بازگشت به کشور در پاریس با یک بیوه‌ی لهستانی به نام «کریستیانه شولوسکی» ازدواج و از او صاحب پسری به نام «علی پاتریک» شد.
وی هیچ پایبندی به اصول اخلاقی نداشته و از اسناد و قراین چنین برمی‌آید که از اختلال روانی سادیسم نیز در رنج بوده است.
«منوچهر ریاحی» در خاطراتش صراحتاً به این مسأله اشاره کرده است: «...
علیرضا در خلال دو ساعتی که در خدمتش بودم ضمن اشاره کوتاه و دربسته‌ای به رفتار و کردار زشت خود هنگام سلطنت پدر تاجدارش، متذکر گردید که در زمان جنگ در ارتش فرانسه آزاد به عنوان داوطلب در جبهه شرکت نمود تا شاید گناهان سال‌های نوجوانی‌اش را با خون شستشو دهد، ولی توفیقی نیافت و باید همچنان بار سنگین گذشته‌ی خود را بر دوش کشد.
تصور می‌کنم اشاره‌ی شاهپور علیرضا به رفتار و کردار زشت خود در گذشته، در رابطه با شایعه‌ی بی‌ناموسی‌ها و تجاوزات جنسی به عنف او، در زمان سلطنت پدرش باشد.
.
»(منوچهر ریاحی: 1371، ص 541) میان علیرضا و شاه روابط سردی حاکم بوده و چندان الفتی بین آنها وجود نداشته است، به همین خاطر هنگامی که وی در یک سانحه‌ی هوایی در سال 1333 که با سال روز تولد شاه نیز مصادف بود کشته شد، شایعات فراوانی مبنی بر دست داشتن شاه در قتل وی بر سر زبان‌ها افتاد که از انتشار عمومی این اختلاف‌ها حکایت دارد.
علیرضا در جریان کودتای 28 مرداد 1332 علیه «دکتر محمد مصدق» نقش فعالی داشت و از کسانی بود که از برخورد قهرآمیز با ملیون دفاع می‌کرد.
وی در قتل «سرتیپ افشار طوس» رئیس شهربانی کشور زمان مصدق نیز نقش داشت.
علی پاتریک، تنها فرزند علیرضا، بعد از مرگ پدرش در سن هفت سالگی به کشور آورده شد و تحت سرپرستی دربار قرار گرفت.
وی شخصیت ناسالمی داشت و داستان مبازره‌ی چریکی‌اش علیه رژیم به همراه «کتی عدل» و «بهمن حجت» در نوع خود خواندنی است.
احمد علی انصاری که از نزدیک با وی آشنایی داشته صراحتاً به این عدم تعادل اشاره کرده است: «...
.
والاحضرت علی به علت شایعات مربوط به مرگ پدرش رفتار و کرداری متمایز از سایر جوان‌های خانواده‌ی سلطنت داشت.
علی اوایل به طرف مواد مخدر رفت که به قول معروف خودش را تسکین بدهد ولی روحیه‌ی سرکش او با آرامشی که او فکر می‌کرد از راه استعمال مواد مخدر به دست می‌آورد جور در نمی‌آمد...
.
»(انصاری: پیشین: ص23) وی ثروت هنگفت پدرش را که مشتمل بر املاک فراوانی در شمال کشور بود تا سقوط رژیم پهلوی همچنان در دست داشت و با پیروزی انقلاب به خارج از کشور گریخت.

منبع:

کتاب حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک صفحه 75



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.