تاریخ سند: 20 تیر 1350
موضوع: جلسه تفسیر و قرائت قرآن در دماوند عطف به شماره: 9347/20/ﻫ 12 - 8/4/50
متن سند:
از: 20/ﻫ م
به: 20/ﻫ 12 شماره: 448 /20/ﻫ م
از ساعت 1800 الی 930 روز 18 /4 /50 جلسه تفسیر و قرائت قرآن مجید در دماوند محله فرامه منزل حاج عبداله توسلی با شرکت آقای سیدجواد شرافت تشکیل شد و نامبرده پیرو آیات قبلی آیه 245 از سوره بقره را قرائت نمود و ضمن ترجمه تحت اللفظی از نظر تعبیر وارد توضیح شد و چنین داد سخن داد منظور قرآن از تعریف تاریخ مربوط به مسائلی است که از نظر اجتماعی منافعی را در بردارد و تاریخ قرآن مثل دست نویس تاریخ بشر نیست.
موقعی که قرآن اشاره به تاریخ بنماید کار به اسامی و تاریخ معین ندارد مگر اینکه مصلحین بزرگ را به نام معرفی میکند و همچنین اشرار و ستمکار و دیکتاتورهای بسیار خطرناک مانند فرعون و شداد و هامان ابیلهب، و در غیر اینصورت با اسامی و سالهای مربوط به حوادث کار ندارد و اصلاً دانستن اسامی و محل و مکان و سنه حوادث به چه درد میخورد یک نفر از اینکه نداند عمق رودخانه می سی سی پی چقدر است چه ضرری میخورد و اساساً دانستن اینگونه مطالب که امروز تدریس میشود همه استعماری است و می خواهند ذهن مردم به خصوص جوانان را با اینگونه مطالب پر کنند.
به هرحال باتوجه به اشاره آیه مزبور در تعقیب موضوع اظهارداشت: وقتی که مردم گرفتار ظلم و ستم فرعون شدند و او که زنان اجتماع را نگاه میداشت و جوانان اجتماع را به قتل میرساند برای اینکه مبادا روزی علیه حکومت او کودتا کنند.
موسی آن مرد بزرگ تاریخ برانگیخته شد و دستگاه ظلم و جور و ستم و دیکتاتوری فرعون را از بین برد ولی در اینجا قرآن اشاره به زمان بعد از موسی میکند به اینصورت که مردم بعد از موسی مجدداً براثر رعایت نکردن قوانین و فرامین موسی گرفتار ظلم و جور و ستم حکومتهای دیکتاتوری شده بودند، به پیغمبر خود مراجعه کردند و تقاضا نمودند که یک نفر را برای رهبری اجتماعشان به سمت پادشاه مبعوث نماید1 و در توضیح کلمه (ابعث) گفت در این کلمه خیلی چیزها نهفته است خداوند میتوانست در قرآن به جای (ابعث) لغات دیگر مانند تعیین2 و یا (انتخب) و یا تخییر را انتخاب کند ولی چرا این کار نشده برای اینکه(ابعث) مضامین و تعاریفی دارد و کلمات دیگر ندارد و ضمناً آنوقت مانند زمان حال نبود که عدهای بنشینند و یک نفر را که دارای زرق و برق و مظاهر زیبا باشد به عنوان پادشاه انتخاب و یا انتصاب نمایند و همان عده بنشینند قوانینی را وضع کنند ولی خودشان قانون شکنان درجه اول باشد مثلاً بنشینند مالیاتی را وضع کنند و به تصویب برسانند ولی خود وضعکنندگان این قانون که میلیون ها تومان درآمد و پول دارند از پرداخت معاف باشند ولی فشار اخذ مالیات را روی جمعیتی که در طبقه 7 و 8 هستند بیاورند و خرج مملکت را از این عده بگیرند و همیشه رهبر و پادشاه و پیشوا از قوانین خدا بایستی اطاعت کند و هر قانونی که وضع می شود اول خودش باید آن را اجرا کند تا مردم آن را اجراء بنمایند و کلمه (ابعث) بدین منظور است که پادشاهی برای آنان مبعوث شود که به قانون خدا عمل کند مثلاً امروز انتخابات است مردم فردی را به ظاهرش نگاه میکنند به وعدههایش فریب میخورند به نام او رأی می دهند و تقصیری هم ندارند مردم از بطون اشخاص باخبر نیستند ولی همینکه انتخاب شد دیگر کسی او را نمیبیند و شتر دیدی ندیدی.
3البته در تمام ممالک اینطوراست کشورهائی که آزادی دارند و کشورهائی که ندارند ،و به فرض که آزادی باشد و مردم در کمال آزادی رأی بدهند ولی وقتی رهبری و پیشوائی صحیح نباشد اینها کاری نمیتوانند بکنند.
مینشینند قوانینی وضع میکنند و اول قانون شکن خودشان هستند نامبرده در پیرو همین مطلب اظهار نمود برخلاف این دو اندیشه اجتماعات همیشه به آراء و عقاید اکثریت عمل میکند ولی قرآن همیشه روی اقلیت تکیه می نماید و با اکثریت کاری ندارد بلکه میگوید اکثریت نمیداند و نمیفهمد (اکثرهم لایعقلون) (اکثرهم لایعلمون) و با اکثریت کاری ندارد و روی اقلیت ارزش قائل می شود و اضافه نمود در این مورد مثلی میزنم این مثل را من بارها به مناسبت بحثهائی که کردهام زدهام و آن مثل این است (ببینید این که میشنویم چریکهای فلسطین و آوارگان فلسطین اینها همان اقلیتها هستند یعنی اعراب وقتی دیدند همه چیزشان رفت ـ دین آنها رفته، مال آنها رفته ـ عقیده آنها رفته ـ آزادی آنها رفته و اجتماعشان تسلیم ظلم و ستم و دیکتاتوری شده یک عده معدودی از جوانان تصمیم گرفتند که با این رویه مبارزه کنند وشئون از
دست رفته خود را بازیابند و لذا همین عده قلیل آمدند به نام آوارگان فلسطین و چریکهای عرب به مبارزه برخاستند و اینها هستند که دارند اسلام را نجات میدهند و ازاسلام دفاع میکنند نه ارتشهای پرزرق و برق و با قبه و غیره از دست این ارتش ها کاری بر نمیآید» این است که آن عده بعد از موسی رفتند و از پیغمبر خواستند که شخصی را به سمت پادشاه برای آنها انتخاب کند و پیغمبر چه کار کرد؟ گفت بروید خودتان انتخاب یا انتصاب کنید و یا شخص دیگری از خارج برای شما به سمت پادشاه انتخاب شود.
نه چنین کاری نکرد بلکه در اینجا با آن جماعت شرط کرد که اگر این پادشاه برای شما انتخاب و مبعوث شود آیا اگر فرمان جنگ و جهاد در راه بازیافتن حقوق شما بدهد شما حاضرید بجنگید؟ دراینجا گفتند چه دلیلی دارد که از فرمان اطاعت نکنیم و نجنگیم (املاک ما را که گرفتهاند زمین ما را که گرفتند.
دارائی و اموال ما را که گرفتند.
فکر و اندیشه و آزادی ما را که گرفتند هر روز یک جور قانون برای ما وضع می کنند.
جوانان ما را که گرفتند و در اینجا اظهار داشت کدام خانواده ای را نشان دارید که پدر و پسر در عقاید اجتماعی و دینی باهم توافق داشته باشند .
نسل گذشته با نسل فعلی اصلاً سازش ندارد مرتباً در خانواده با این تضاد فکری روبرو هستند و خلاصه همه چیز ما را گرفتهاند زنهای ما را که به اینصورت درآوردهاند.
ستم و فشار که تا این حد بر ما وارد شده پس چه دلیلی دارد که نجنگیم) پس از این مطالب با تبسم گفت که البته این مطالب را آنها بعد از موسی گفتند و وقتی این شرط را کرد عده بیشتر آنها رفتند و عده قلیلی باقی ماندند و از خداوند آن پیغمبر خواست که پادشاهی برای آن مبعوث شود و خداوند نیز طالوت را برای آن عده به سمت پادشاه و پیشوا و رهبر مبعوث کرد و در اینجا پیرامون نقش رهبری نیز مطالبی عنوان و ضمن سخنان خود گفت که به صراحت آیات قرآن وقتی ظلم وستم و فشار روی مردم مملکتی و اجتماعی به حدّ نهایت رسید و مردم از هر حیث تحت ستم و فشار قرار گرفتند در اینجا قرآن میگوید که به عزّت برمیگردند یعنی وقتی که به ذلت رسیدند به عزت مراجعت میکنند اگرچه عدهای قلیل از مردم باقی مانده باشند و در دنباله بحث نتیجه گرفتند که باید رهبر و پیشوا و پادشاه از جانب خدا و پیغمبر و امام و بعد از امام ازطرف جانشینان آنها تعیین
شود.
البته جانشینان امام باید به تمام جهات وارد به روحیه و روان و احتیاج اجتماع و مردم باشند و اگر همینها نیز بلامقدمه و بدون مطالعه شخصی را به عنوان رهبر و پیشوا انتخاب کنند گرفتار شکست میشوند هم خودشان ازبین میروند و هم دیگران ،و ضمن بحث اشاره به پنجاه سال قبل از نظر آراء اکثریت و اقلیت در جامعه آمریکا نمود و بیان داشت که در 40یا50 سال قبل عده ای معدود و مصلح و اندیشمند و متفکر آمدند لایحهای به کنگره آمریکا دادند مشروبات الکلی تحریم شود ولی اکثریت کنگره که نمایندگان مردم بودند گفتند خیر ما باید همیشه مست باشیم و باده گساری کنیم و کابارهها و میخانهها باز و دایر باشد.
افراد حاضر درجلسه که اکثر آنها دانش آموزان دبیرستانی بودند درحدود 40 نفر و افراد شناخته شده عبارت بودند از آقایان مرتضی الویری دانشجوی دانشکده آریامهر رشته مهندسی برق - اصغر نوروزی آموزگار تهران ـ هادی رهنما کارمند اداره دارائی ـ مقصود اقبالی آموزگار دماوند ـ هاشم نجاری کارمند آموزش و پرورش ـ نوراله امینی دکاندار ـ ناصرگودرزی دکاندار ـ سیف اله محمدیان کارمند دادگستری دماوند ـ ملاعلیان ـ چشمه اعلائی آموزگار ـ محمدابراهیم نمازی دکاندار ـ حسن واسعی دکاندارـ غلامعلی حاج آخوندی .
نظریه یکشنبه: از گفتههای سیدجواد شرافت چنین استنباط می گردد که میخواهد در لفافه و کنایه وضع مملکت را متزلزل جلوه دهد و یک عده از مردم را تحریک نماید.
بودائی
نظریه 20 ﻫ م: نظریه یکشنبه مورد تائید است .
نظریه سه شنبه 20/ﻫ 12 : درصورت تصویب نامبرده فوق وسیله ساواک دماوند احضار و تذکرات لازم در زمینه اظهاراتش به وی داده شود سپاهی
در ساعت 13 روز 24 /4 به بخش 312 واصل گردید
دایره عملیات:
1ـ احضار و شدیداً به وی تذکر داده شود و پرونده اش تکمیل و از وی و جلسات متشکله مراقبت شود
2ـ بهرهبرداری و در گزارش روزانه درج شود26 /4
55598 ارائه شود 28 /4
توضیحات سند:
1 .
در این جلسه، پیرامون آیهی شریفهی:
«الم ترالی الملأ من بنی اسرائیل من بعد موسی اذ قالوا لنبّی لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل الله ...
.
.
» سورهی بقره آیهی 246 بحث شده است.
2 .
در اصل: تیعین
3 .
انتخابات فرمایشی دورهی بیست و سوم مجلس شورای ملی و دورهی ششم مجلس سنا در تیرماه 1350ش به گونهای آغاز شد که وزیر کشور ،استانداران 8 استان را برای تعیین نمایندههای مورد نظر حزب ایران نوین تغییر داد.
این شرایط همواره مورد انتقاد سخنرانان مذهبی بود، بهطوری که شهید هاشمینژاد نیز در یکی از سخنرانیهای خود در همین ایام گفت: «مرتباً در جراید و رادیوی کشور ،دم از آزادی زده میگویند: کشور دموکراسی است و انتخابات از هر نظر آزاد است و آزادی در کشور موجود، درصورتی که دروغ محض است و شماها میدانید که نمایندگان مجلسین در سه ماه قبل انتخاب شدهاند و این همه تبلیغ، دروغ میباشد.
»
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسلام عبدالکریم هاشمینژاد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377، ص 44
منبع:
کتاب
شهید سید محمد جواد شرافت به روایت اسناد ساواک صفحه 146