صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بسمه تعالی

بسمه تعالی


متن سند:

بسمه تعالی

«وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» (ظالمان به زودی خواهند دانست که با چه انقلابی روبرو خواهند شد)
سپاسگزاریم خدائی را که سفهاء و ستمگران را به پای خودشان به گرداب مذلت و خواری و مرگ می‌کشاند.
نیرنگ‌بازان ستمکار باید بدانند که رژیم ننگین برای تطهیر ناموفق خود آنها را هم به مانند ارتشبد نصیری‌ها و هویداها و سالارجاف‌ها1 و ... فدای خویش خواهد کرد و به زودی دستان انتقام ملت و عذاب الهی گریبان آنها را خواهند گرفت.2
واقعه اسف‌بار دامغان که گونه دیگری بود از وقایع کرمان اسدآباد همدان آمل و ... و اکثر نقاط ایران به ویژه تجاوز به حریم قدس رضوی و ریختن خون زائرین بیگناه در کنار مرقد پاک علی ابن موسی الرضا (ع) و گلوله‌باران کردن حرم مطهر اگرچه الم‌انگیز و دردناک بوده امیدوارکننده بود تا معلوم گردد که شاه‌پرستان و وطن‌فروشان کیانند و از چه قماش و آنگاه که دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم خونخوار زیر یوغ و چکمه نظامیان سخن از تظاهرات ملی و میهنی می‌دارند و به فریب و خدعه در کار ملت مسلمان می‌پردازند تظاهرکنندگان‌شان از چه قماشند و اعمال ننگین‌شان چه می‌باشد.
در دامغان مأمورین سیاهکار رژیم به دستور اربابان خائن گروهی اوباش و اراذل را با شعار «جاوید شاه» به خیابانها ریختند و در حمایت مستقیم اسلحه پلیس و به زور سرنیزه و چماق و با فریادهای حمارگونه و عربده‌های مستانه شیشه‌ها و پنجره‌ها و درب‌های مغازه‌ها را شکستند و اموال مردم را از مغازه‌هایشان به غارت بردند به ضرب و شتم مؤمنین پرداختند و شهر را به قبرستانی متروک بدل ساختند و در مدرسه علمیه قرآن پاره کردند و جوان مؤمنی را که حاضر نشد شعار آمرانه و تحمیلانه آنها را بازگو کند با سرنیزه پهلویش را دریدند و نیمه‌شب به خانه مردم ریختند من جمله به خانه یک روحانی شهر ریخته و عمامه به گردنش انداختند و بدین‌گونه به طرف شهربانی بردند و شهربانی این مقر نظم و جایگاه حفاظت مردمان (پلیس حافظ جان و مال و ناموس مردم است! چه احمقانه و مسخره) را به شکنجه‌گاه بدل ساختند. و هرکس را که نخواست یاوه‌های آنها را پذیرا باشد با چوب و چماق بر او کوفتند و شیشه‌های اتوموبیل‌ها را شکستند و به مجتمع آموزشی ریختند و به حریم پاک معلمان تجاوز نمودند و معلمین به اعتراض دست از کار کشیده بودند تهدید به سوزاندن خانه‌هایشان و تجاوز به حریمشان نمودند و آن‌سان که جای هیچ‌گونه تردیدی نماند چهره ضدمذهبی رژیم طاغوتی و بی‌وطنی طرفدارانش را برای مردم آشکار ساختند. و آنگاه بر اجساد مضروب و اموال غارت‌زده مردم مسلمان به چراغانی و رقص و پایکوبی پرداختند که خوشبختانه در هیچ شهر و روستای ایران با این قلدری‌ها مردم عقب‌نشینی نکرده بلکه معتقدتر و مقاومتر و خشمناکتر به پیش رفته و میروند.3
جامعه طلاب دامغانی مقیم قم ضمن ابراز همدردی با همشهریان خود و ابراز تنفر و انزجار از اعمال ناجوانمردانه و شیوه‌های ددصفتانه به عاملین کثیف این جنایات هشدار می‌دهد که دیگر بسیار دیر شده و کشتی شکسته آنها قابل نجات نیست و به گروههای فریب‌خورده آنها نیز اعلام می‌کند که بدانند این جنگی است میان شرک و ایمان و حسین و یزید و آنها که به هر شکل با رژیم سفاک همکاری می‌نمایند به فتوای صریح آیات عظام و مراجع تقلید بالاخص حضرت امام خمینی مرتکب عمل حرام شده‌اند و شریک جرم ستمکاران‌اند و به فرموده قرآن مجید از اولیاء طاغوت خواهند بود.
ضمناً اعلام می‌داریم که حاضریم به خاطر جبران خسارات وارده تا حد امکان از شهریه کمی که دریافت می‌داریم بگذریم و با کمال خلوص در اختیار خسارت‌دیدگان قرار دهیم و نوید می‌دهیم که اینگونه اعمال وحشیانه ضدانسانی ما را سست نمی‌کند و هر آن قدم‌های ما را در راه خدایمان استوارتر می‌گرداند.
«جامعه طلاب دامغانی مقیم قم» تکثیر از: نشریه قم

توضیحات سند:

1. سالار جاف، فرزند داود بیک، لیسانس حقوق، فوق لیسانس علوم سیاسى، مترجم شرکت نفت، معاون دبیرخانه تشریفات، معاون رئیس تشریفات دربار شاه، آجودان کشورى، نماینده مجلس شوراى ملّى از پاوه، عضو حزب ایران نوین، مشاور دبیر کل حزب رستاخیز و از سران ایل جاف بوده، که در سال 1338 ش/ 1959 م پس از کودتاى عبدالکریم قاسم به همراه خانواده‌اش به ایران پناهنده و پس از گذرانیدن تحصیلات متوسطه در کرمانشاه، طى نامه‌اى از ساواک تقاضاى ثبت نام در رشته ادبیات دانشگاه تهران را کرد، که با موافقت ساواک در دانشگاه پذیرفته ‌شد و پس از مدتى تغییر رشته داده و به دانشکده حقوق منتقل و با استفاده از بورسیه دانشگاه به تحصیل مشغول شد، وضع تحصیلى وى نامطلوب بود به طورى که در سال سوم به علت عدم موفقیت در امتحانات بورسیه‌اش قطع و به وى ابلاغ گردید که منزل خود را در باشگاه دانشگاه ترک نماید. یاد شده نامه‌اى به ساواک نوشته که در قسمتى از آن آمده «بنده خدماتى که به سازمان امنیت مى‌کنم به امید این است که در مواقع حساس بنده را حمایت کنند» که پس از مدتى با موافقت ساواک مجددا بورسیه و منزل در اختیارش قرار مى‌گیرد. وی در جهت همکارى با ساواک گزارش‌ها و اقدامات متعددى دارد، از آن جمله، خبرها و اعلامیه‌هایى که در دانشگاه بدست مى‌آورد در اختیار ساواک قرار مى‌داد و در مورد همکاریش با ساواک کرمانشاه در گزارشى آمده است : «مدتى با ساواک مزبور همکارى داشته، ولى همکاریش چندان با ارزش نبود و گاهى اوقات فقط به عنوان مترجم از وى استفاده مى‌شد، نامبرده در ظاهر نسبت به ایران سمپاتى دارد ولى قابل اعتماد نیست و از نظر اطلاعاتى بى‌ارزش مى‌باشد.» پس از مراجعه یاد شده به مدرسه عراقی‌ها و توافق جهت تدریس با مدیر مدرسه مذکور، ساواک موافقت مى‌کند که وى ضمن تدریس اطلاعات لازم را کسب و گزارش نماید که از نتیجه امر اطلاعى در دست نیست. وی ضمن ملاقات با یکى از کارمندان ساواک در سال 1345، گزارشى از اوضاع دانشجویان لبنانى دانشگاه تهران ارائه و در همان سال در نامه ارسالى به ریاست ساواک اظهار داشته است: «از دانشجویان عرب زبان دانشگاه تهران مراقبت بیشترى اعمال گردد.» وى در سال 1342 به عراق عزیمت و پس از مراجعت گزارشى از بازدید خود از مناطق تحت نظر ملامصطفى را به ساواک داده است، یاد شده همچنین ضمن تماس با یکى از کارمندان سفارت عراق با دادن قول مساعدت اقدام به خرید وى و گزارش‌هایی کسب و در اختیار ساواک قرار مى‌دهد، لکن چون گزارش‌هایش مشکوک بوده، لذا ارتباط وى تحت نظر قرار مى‌گیرد. ساواک در سال 1344 اعلام داشت: «پدر و مادر و خودش تظاهر به وفادارى و صمیمت نسبت به کشور و مقامات نموده، لکن همواره جانب احتیاط را از دست نداده و تماس و مراوده خود را با مقامات عراقى حفظ کرده و در واقع با ایفاى نقش دو جانبه سعى نموده‌اند به مقتضیات زمان، مادامى که در ایران اقامت دارند ظاهرا خود را عناصرى شاهدوست و علاقمند به ایران معرفى کنند تا در موقع مناسب با آسودگى خیال به عراق مراجعت نمایند.
سالار جاف در سال 45 از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و از طریق ساواک متقاضى شغلى در یکى از ادارات دولتى و احراز مقام مناسبى که در خور میزان تحصیلات و مدارکش باشد ‌گردید. ساواک وى را به شرکت نفت معرفى که از طریق دکتر اقبال کارى به او محول گردد، لکن در روزهاى آخر مراحل استخدام بنا بر دستور ساواک (به علت نداشتن تابعیت ایرانى) از استخدام جلوگیرى گردید، وی نامه‌اى به ریاست ساواک نوشته و سرانجام در وزارت دربار مشغول بکار شد، در همان سال به اتفاق همسرش مریم قاضى فرزند محمد به آلمان غربى مسافرت و با تمام مجروحین کُرد که در جنگ مجروح شده بودند، سرکشى و با روزنامه خاک و خون که مورد علاقه کردها بوده تماس نزدیک داشت، و در سال 1346 از ساواک درخواست کرد که دو برادرش بنام‌هاى سربست و سروت جاف جهت ادامه تحصیل به دانشگاه معرفى گردند که با آن موافقت شد. در سال 1347 طبق دستور به همراه 2 تن از اقوامش به طور غیرمجاز به عراق رفته و قصد به قتل رساندن شخصى بنام موسى آیت‌اله‌زاده اصفهانى را داشته که مأموریت بدون موفقیت کامل، (با اصابت 2 تیر به بدن شخص مذکور) انجام یافته است.
یاد شده براى حصول به اهداف و انجام کارهاى خود و خانواده‌اش با ارسال نامه به مقامات مملکتى از جمله شاه، هویدا و نصیرى و... تقاضاهاى خود را جامه عمل مى‌پوشاند و در ملاقات با یکى از کارمندان ساواک خواستار واگذارى 4 قبضه اسلحه کمرى کوچک با 400 تیر فشنگ، اعطاى تابعیت ایرانى، معافیت از خدمت سربازى و افزایش مستمرى کرد. (نامبرده ماهیانه 5000 ریال و پدرش 25000 ریال مستمرى دریافت مى‌داشته‌اند) که در سال 1347 با تابعیت و دریافت شناسنامه ایرانى و در سال 1353 ضمن درخواست مجدد با صدور پروانه حمل سلاح وى موافقت ‌گردید. سالارجاف همچنین زمین‌هائى در مناطق اطراف قصر شیرین به مقدار 137 هکتار (از وزارت تعاون و امور روستاها در سال 51 با موافقت ساواک) و در خرم دره زنجان به مقدار 750 هکتار زمین که به مزرعه جاف‌ها معروف بوده، دریافت داشت.
یاد شده فردى مشروب خوار بوده و گزارشى در سال 1352 حاکیست: «دبیر اول سفارت امارت عربى جهت وى پنج صندوق ویسکى و یک صندوق نیز جهت برادرش از گمرک ترخیص و پول آن را دریافت داشته است.»
وی برابر گزارشى به تاریخ 1354 اظهار داشت: «ما جانشین ملامصطفى خواهیم شد و کردهاى ایران خصوصا اهل تسنن تا ناحیه جوانرود با ما ارتباط داشته و دارند و با ما موافق خواهند بود و از انتخاب ما به سرپرستى عشایر خوشحالند» و در گزارشى در سال 1355 آمده است که ملامصطفى دو رأس اسب تازى براى وى به خرم‌دره فرستاده است.
نامبرده در سال 54 مبلغ /000 /750 /137 ریال از بانک توسعه کشاورزى جهت نگهدارى گوسفند و زراعت و باغدارى وام دریافت کرد، و در سال 1355 مزرعه خود را یک میلیون ریال جهت چرانیدن چهار هزار رأس گوسفند مشروط به اینکه به مأموران کشاورزى عنوان گردد که گوسفندان متعلق به سردار جاف مى‌باشد، و در جاده ترانزیت تهران ـ تبریز از دکتر اقبال اجازه تأسیس یک جایگاه فروش بنزین را گرفته و در سال 55 چهل میلیون تومان وام از جلب سیاحان، احتمالاً جهت احداث هتل دریافت داشته است. در سال 1352 دولت عراق پسر عموى یاد شده را بنام صلاح جاف که کارمند شرکت نفت بود را به همراه سه نفر دیگر به اتهام همکارى با ساواک ایران اعدام کرد. وی در سال 1355 در خرم‌دره رستورانى تأسیس و به کشاورزى اشتغال داشت. در همین سال لشکر 6 تلگرافى به مرکز اطلاع مى‌دهد که سردار و سالار جاف مشغول ثبت نام عده‌اى از عشایر و پیشمرگ‌هاى ساکن اردوگاه انزل مى‌باشند و به قرار معلوم قصد دارند ششهزار نفر را به عنوان چریک دولتى استخدام کنند. در سال 1356 شایع مى‌شود که سرگرد فرحبخش افسر ژاندارمرى وامهاى کلانى به جاف‌هاى مقیم تهران مى‌دهد و بهره زیادى نیز دریافت مى‌دارد. یاد شده مأمور ویژه ساواک در امور اکراد بود و در حزب پارت در تهران فعالیت می‌کرد و در جلسات حزب پان ایرانیست که محسن پزشکپور سخنران آن بود شرکت داشت. وی در آستانه پیروزى انقلاب در راه‌اندازى تظاهرات به نفع شاه فعالیت می‌کرد. سردار جاف پس از انقلاب به همراه ارتشبد بهرام آریانا، دکتر حسن جاف و سروان مختارى براى آموزش نظامى ضد انقلابیون ایران اردوگاهى در عراق تأسیس کردند.
ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 432
(اسناد ساواک - پرونده انفرادی)
2. در پاییز 1357 رژیم پهلوی به منظور کاهش اعتراضات عمومی و انحراف افکار عمومی در اقدامی نمایشی تعدادی از سران رژیم را به بهانه فساد دستگیر کرد. رژیم از این طریق به دنبال تغییر جهت انتقادها از شاه به سمت کارگزاران پایین‌تر بود.
3. در این خصوص نک: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، 25 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی

منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 11 صفحه 291

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.