صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمه دختر آقاى خادمى با مادرش

تاریخ سند: 15 مرداد 1357


مکالمه دختر آقاى خادمى با مادرش


متن سند:

مکالمه دختر آقاى خادمى با مادرش عصر روز 15 /5 /37 13570515
دختر به مادر امروز داداشم را تقوى از سازمان خواسته بود که شما آقا را راضى کنید که بیایند خانه یکى از شما دو سه روز تا ما آنها را بیرون کنیم. گفتم حالا مى‌خواهد آقا حکم قتل هزار نفر را لابد صادر کند.
به مهدى گفتم.: بعد از یک عمر مگر آقا جانم چند سال دیگر زنده است که آدم بگوید با ذلت و خفت. خدا نصیب نکند. تیمسار تقوى پرسیده آقا حرف که را مى‌شنوند که من به او بگویم اون هم گفته بود حرف مرا ـ من هم گفتم بگذار تقوى تلفن کند تا بهش بگویم. مى‌گویم حرف احدى را نمى‌شنوند. حالا که هیچ غیر ماه رمضان هم خونه ما که هیچ خونه پسر بزرگش هم نخوابیده‌اند. آقا جانم حالا هم از خانه بیرون نمى‌آیند و ماه رمضان هم خبرى باشد آقا از خانه بیرون نمى‌آید. آنوقت خواسته بود که آقا رضا بخواهد که آقا براى معالجه برود تهران. گفتم آقا جونم دورى جان [دور از جان ]اگر هر حالى داشته باشد توى ماه رمضان براى معالجه تهران نمى‌رود. حالا که الحمداللّه‌ رب العالمین طوریش نیست. یعنى چه؟ و مى‌گویم من تا به حال نه دستور به پدرم داده‌ام و نه مى‌دهم که چنین کارى بکنند و نه ماه رمضان از خانه بیرون مى‌روند.
مادر ـ پس باید بهشان مى‌گفتند که پس معلوم مى‌شود آتش زدن و اینها کار کیه. نخیر پس آقا باید توى خانه باشد آنها هر کارى مى‌خواهند بکنند تا آقا آبرویش نرود. بگو پس مى‌خواهید مردم را به کشتن بدهید. خاک بر سرم آنوقت از بى‌آبروئى، چند سال با آبرو زندگى کردیم. فرمهینى





منبع:

کتاب آیت‌الله حاج آقاحسین خادمی به روایت اسناد ساواک صفحه 359

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.