تاریخ سند: 19 اسفند 1343
بازجوئی از حبیباله عسگراولادی مسلمان فرزند مرحوم حسین
متن سند:
تاریخ: 19 /12 /1343
شروع در ساعت:910
خاتمه در ساعت: 1400
بازجوئی از حبیباله عسگراولادی مسلمان فرزند مرحوم حسین
س- با احراز هویت شما توضیح دهید در تنظیم اساسنامه هیئت مؤتلفه چه عناصری دخالت مستقیم یا غیرمستقیم داشتهاند.
ج- در همان اوائلی که در حدود ده ماه قبل که به فکر جمع شدن و تشکیل هیئت مؤتلفه افتادیم برای اینکه رویهها و خصوصیات فردی افراد و رویههای خصوصی هیئتهای سهگانه به همه آنها منسوب نشود (با توضیح اینکه در اولین مرحلۀ تشکیل این هیئت دینی قرار براین شد که افرادی که عضویت احزاب سیاسی داشته باشند، پذیرفته نشوند که باز رفتار اینگونه افراد فعالیت دینی این هیئتها را از مسیر اصلی منحرف نکند) تصمیم گرفته شد که برای محدود کردن فعالیت در چهارچوب امور دینی اساسنامهای تنظیم شود که فعالیتهائی که مربوط به این اجتماع سهگانه است، مشخص شود و هرگونه رفتار و فعالیتهای دیگر شخصی یا مربوط به هیئت خودشان یا به هر کسانی که عامل آن گونه عمل باشند به آنها مربوط باشد لذا در یک جلسهای ایکه عدهای از 12 نفری که شرح خواهم داد و نمیدانم قطعاً که چند نفر از آقایان بودند، تصمیم گرفتیم که هریک به اندازۀ فهم و استعداد و مطالعات خود برای تنظیم اساسنامه یادداشتی تهیه کنیم و در جلسه بعد مجموع آن را پس از اصلاح به صورت یک اساسنامه تنظیم و در صورت تصویب ملاک عمل برای هیئتهای سهگانه باشد و اسامی 12 نفر که از این هیئت انتخاب شده بودیم و چهار نفری که از طرف هیئت ما انتخاب شده بودند عبارت بودند از: آقای حاج شفیق ـ حاج توکلی و آقای مهدی عراقی و خود اینجانب و هشت نفر اولیهای که از طرف دو هیئت دیگر معرفی شده بودند عبارت بودند از: آقای حبیباللهیان و حاج میرفندرسکی و حاج صادق امانی و صادق اسلامی و حسین رحمانی و حاج مهدی بهادران و خلیلی و لاجوردی و در جلسهای که قرار بود که یادداشتهائی که تنظیم کرده بودیم قرائت و پس از تصویب و تصحیح مورد تائید قرار گیرد، به خاطرم نیست که کدام یک از این آقایان 12 گانه حضور داشتند و کدام غائب بودند ولی میتوان گفت که در جلسات بعد اساسنامه برای آنها که در جلسه اول غائب بودند قرائت و مورد تصویبشان واقع و تا روزی که حقیر به اداره اطلاعات شهربانی هدایت شدم، نشنیدم که از رفقای 12گانه با اساسنامه مخالفتی داشته باشند و همانطوری که در جلسات قبل توضیح دادم از آقایان نامبرده فوق پنج نفر به اسامی حبیباللهیان ـ میرفندرسکی ـ عراقی ـ بهادران و حاج صادق امانی کمتر در جلسات هیئت مرکزی شرکت میکردند و همانطوری که باز توضیح داده شد بعضی از این آقایان دوازدهگانه هیئتهای خصوصی نداشتند پس به طور کلی برای روشن شدن کامل موضوع بیان میکنم که غیر از خودم آقایان حاج شفیق ـ حاجی توکلی ـ مهدی عراقی ـ حبیباللهیان ـ حاج میرفندرسکی ـ حاج صادق امانی ـ صادق اسلامی ـ حسین رحمانی ـ حاج مهدی بهادران ـ خلیلی ـ لاجوردی که اعضاء هیئت مرکزی هیئت مؤتلفه بودیم به نحوی از انحاء در تنظیم اساسنامه و تصویب آن یا در جلسه اول یا در جلسه دوم (جلسه اول تنظیم و جلسه دوم تصحیح و تصویب غائبین) دخالت مستقیم داشتهایم و شخصاً اینجانب در یادداشتی که داشتم آن را از کسی کمک نگرفته بودم از سایر رفقا بیاطلاع هستم نمیدانم که آنها از دیگران کمک فکری در تنظیم اساسنامه گرفتهاند یا خیر؟ درست به خاطر ندارم که چه جملات از این اساسنامه را من یادداشت کرده بودم یا دیگران، ولی مجموع آن مورد تائید کامل همه آقایان مذکور در فوق واقع شده است. حبیبالله عسگری
س- توضیح دهید شما از چه منبعی اطلاع دارید که بعضی از آقایان نامبرده فوق غیر از هیئت مرکزی جلسات خصوصی نداشتند و منظور از بعضی از آقایان چه کسانی هستند؟ ضمناً روشن نمائید فکر و ایدۀ تنظیم اساسنامه از چه شخص یا اشخاص ناشی شده و یا الهام گرفته شده است؟
ج- از گفتگوئی که در همان جلسات مرکزی میشد راجع به گرفتن بحثهائی که از کتاب انسان و سرنوشت یا تاریخ زندگی پیغمبر اکرم به صورت نوشته تهیه میشد، آن آقایان میگرفتند و میگفتند ما جلسهای برای قرائت و تعلیم آن به دیگران نداریم البته منظور از اینکه این آقایان (مهدی عراقی ـ میرفندرسکی و حبیباللهیان و صادق امانی و دو سه نفر دیگر که اسامیشان به خاطرم نیست) با هم جلسه خصوصی ندارند این است که جلسهای که منشعب بشود از هیئت مؤتلفه اسلامی منطبق بر اساسنامه تنظیمی ندارد والا ممکن است آنها جلساتی به هر شکل و عنوانی داشتند که بنده اطلاعی از آن ندارم. ضمناً فکر تهیه و تنظیم اساسنامه جنبۀ عمومی داشته و بنده خود شخصاً در این مورد ساعی بودم و پیشنهاد دهنده اولیه ممکن است خود شخص من باشم ولی یادم نیست که من بودم یا دیگری ولی من معتقد بودم که اگر اساسنامهای در این هیئتهای مذهبی وجود نداشته باشد از نظر وظیفه فردی و اجتماعی نمیتوانم در این هیئتهای مذهبی شرکت داشته باشم چون اصولاً از ابتدای زندگی رویۀ من برطبق نظر استاد مرحوم شیخ محمدحسین زاهد که میفرمود اگر دو نفر باهم هرگونه کار اجتماعی داشته باشند بدون قرار و یادداشتی دوستی آنها تبدیل به دشمنی خواهد شد و بنده صراحتاً عرض میکنم که فکر تهیه و تنظیم اساسنامه از جانب من صرفاً ناشی از شخص خود من و رویه زندگیم بوده و به هیچ وجه از فکر روحانیون که من با آنها تماس مستقیم مذهبی داشتم مثل (حضرت آیتالله خمینی و مختصری با بعضی از علماء طهران مثل آقای سیدمحمد بهشتی اصفهانی که در هیئت ما روزهای سهشنبه صحبت میکنند و آقای شیخ مرتضی مطهری و آقای شیخ محیالدین انواری) الهام گرفته نشده است. حبیبالله عسگری
س- شما از اعلامیههائی که به نام هیئت مؤتلفه اسلامی یا جمعیتهای مؤتلفه اسلامی منتشر میکردهاند نام برده و توضیح دهید این اعلامیهها به وسیله چه شخصی تهیه و در کجا چاپ و به وسیله چه عناصری و در کجا منتشر میگردید.
ج- همانطور که در جلسات قبل عرض شد هیئتهائی که به نام هیئت مؤتلفه معروف است هیچگونه علامت از قبیل یادداشت ـ مهر ـ قبض صندوق ـ پرچم و اعلامیه و غیره نداشته که مربوط به این هیئتها باشد ولی قبل از تأسیس این هیئتها در زمان بازداشت اولیه حضرت آیتاله خمینی به نام جمعیتهائی مؤتلفه اسلامی اعلامیهای دیدم که از ناشر و چاپخانۀ آن و نحوۀ نشر آن اطلاعی ندارم و معروف بود که از طرفداران دکتر بقائی1 پخش میکردهاند و شاید موضوع آن مربوط بوده است به اعتراض به بازداشت آیتاله خمینی. حبیبالله عسگری
س- توضیح دهید اصولاً شما در تهیه و چاپ و نشر اعلامیهها چه مسئولیتی را به طور کلی داشتهاید.
ج- همانطور که در جلسه اول عرض کردم در حدود دو سال قبل اعلامیه کوچکی به نام عزای ملی که پروندۀ آن در اداره اطلاعات شهربانی موجود است تهیه و در چاپخانه شمس واقع در مقابل وزارت کشور طبع و شخصاً در تهران و قم پخش نمودم که مفصلاً در آنجا شرح داده شده و البته این امر به دستور مراجع تقلید یعنی حضرت آیتالله خمینی و حضرت آیتالله شریعتمداری و حضرت آیتالله گلپایگانی که در روز 24 اسفند 1341 به منزل این آقایان برای دیدار این آقایان رفته بودم و چون روز جمعه و تعطیل بود و جمعیت بسیاری در منزل آقایان مذکور حضور داشتند آقایان به جمعیت خطاب میفرمودند: ما امسال عید نداریم و مسلمانان امسال عزا دارند و به مردم برسانید به هر نحو ممکن است که امسال عید نیست و بنده شخصاً تصمیم گرفتم که آن اعلامیههای کوچک را که به نام «عزای ملی طبق دستور صریح مراجع تقلید» مسلمانان امسال عید ندارند و امکان دارد که من در مواقع مراجعه به دکاکین اشخاص جهت گرفتن قسط که ارتباط به شغل بنده داشت اعلامیههای متفرقهای هم به دستم میرسید و من آنها را به آقای خمینی در قم داده باشم و میدانم که جزو همین اعلامیههای متفرقه اعلامیهای تحت عنوان جمعیت یا هیئت مؤتلفه اسلامی به دستم نرسید تا من آنها را به آقای خمینی در قم داده باشم. حبیبالله عسگری
س- توضیح دهید شما با حاج مهدی بهادران چه ارتباطاتی داشته و هرگونه اطلاعی که دربارۀ او دارید بیان نمائید.
ج- اولین ارتباط و آشنائی بنده با ایشان تقریباً در دو سال قبل در اداره اطلاعات شهربانی بود که ما از مسجد فخریه در خیابان امیریه در مجلس ختم پدر داماد حضرت آیتاله بروجردی بازداشت نمودند و در اطلاعات شهربانی با هم به زندان معرفی کردند. در زندان قزلقلعه (یکشب) و سه شب بعد هم در زندان موقت شهربانی با هم بودیم و از همین جا با هم آشنا شدیم و در اولین جلسه سه هیئت در حدود یکسال و خردهای بعد، پس از آشنائی در هیئت در منزل یکی از افراد هیئت مرکزی مجدداً با هم برخورد کردیم. شغل ایشان ظاهراً دلال قماش است و جنس از تهران به جنوب به شهرهای آبادان ـ خرمشهر و اهواز میرساند و اغلب اوقات در آن حدود به سر میبرد و در تهران در منزل ایشان، حقیر مطلقاً نرفتم و آدرس دقیق آن را نمیدانم و به طور کلی میدانم که در خیابان حضرت عبدالعظیم نزدیک پل سیمان منزل مسکونی ایشان واقع است و علت اینکه هیئتها بیشتر در منزل من و کسانی که نزدیک بازار که محیط کسب و زندگی ما بوده تشکیل میشد و در منزل ایشان مطلقاً تشکیل نشده از آدرس دقیق محل سکونت مهدی بهادران بیاطلاع هستم. حبیبالله عسگری
س- بنابر آنچه که تشریح کردهاید شما به اتفاق 11 نفر دیگر اعضاء هیئت مرکزی هیئتهای مؤتلفه اسلامی بودهاید توضیح دهید که حوزههای فرعی و به عبارت دیگر اشخاصی که تحت نظر و هدایت شما یا گرده شما فعالیت داشتهاند چه کسانی بودهاند.
ج- در جلسات بازجوئی قبل عرض کردم که بنده و آقای شفیق از یک هیئت دینی شب سهشنبه که جناب آقای بهشتی اصفهانی درس میفرمایند در جلسهای شرکت میکردیم که آقای توکلی ـ آقای محتشمی ـ حاج احمد شهاب ـ حاج هاشم امانی و آقای عراقی و چند تن دیگر که اسامیشان را نمیدانم ولی به فکرم میرسد که ممکن است سیدمحسن امیرحسینی هم در این جلساتی که ما بودیم گاهی اوقات شرکت میکرده است پس به طور کلی شاخهها یا حوزههای فرعی یا هیئتهای فرعی که تحت نظر من و سه نفر دیگر که با هم در یک گروه بودیم عبارت بودند از: آقایان محتشمی ـ هاشم امانی و شاهبداغلو و نمیدانم که کدام یک از آنها در هیئتهای دیگری انتخاب شده بودند و فعالیت میکردند و فقط آقای عراقی را میدانم که هیئتی نداشته است و وظیفه گروه ما این بود که اگر از آقایان مدرسین درسی یا بحثی گرفته میشد در جلسه فرعی، حضور اعضاء فرعی مطرح میشد و هریک از آنها اگر هیئتهای دیگری داشتند آن بحثها را گرفته و در هیئتهای خود مطرح میکردند. حبیبالله عسگری
س- توضیح دهید اعضاء انتخاب کننده شما در حوزههای فرعی دارای چه حوزهها و شاخههائی بودهاند و با توجه به اینکه مهدی عراقی که در گروه شما ـ شفیق ـ توکلی و عراقی فعالیت داشت و سه نفر اجراءکنندگان اصلی ترور نخستوزیر ... انتخاب و بدین ترتیب آنها مأمور انجام ترور شدند در اینباره توضیحات کافی بیان دارید.
ج- در مورد اینکه آقایان محتشمی ـ شهاب و هاشم امانی حوزه فرعی دارند یا ندارند، قسم میخورم که هیچگونه اطلاعی ندارم و کسی هم در این مورد اصولاً صحبتی نکرده است و ممکن است که حقیقتاً زیردست آن حوزههای فرعی شاخههائی هم وجود داشته باشد که من از موجودیت آنها و افراد آن اطلاعی اصلاً ندارم و در مورد آقای عراقی که در گروه چهارنفری ما فعالیت داشت و توضیح داده شد که در جلسات فرعی و مرکزی به علت شغل، کمتر شرکت میکردند و آیا فعالیت دیگری مخفیانه داشتهاند یا خیر هیچگونه اطلاعی ندارم و اینکه ایشان سابقاً عضویت گروه فدائیان اسلام را داشته است یا نداشته است، نمیدانستم و نمیدانم، فقط ابتدای آشنائی ما در همان جلسهای اتفاق افتاد که نمایندگی از طرف هیئت عمومی خودمان بنده و آقای شفیق ایشان را دیدیم (در حدود 10 ماه قبل) و اول آشنائی ما از اینجا شروع میشود و ایشان که در هیئت مرکزی و در گروه ما گاهی اوقات به علت مشغله کسبی که خود عنوان میکرد کمتر شرکت مینمود، فعالیت داشت کوچکترین موضوعی که حکایت از جریان ترور بنماید از حرکات و گفتار و رفتار ایشان استنباط نمیشد و هیچگونه اطلاعی از شاخهها و حوزههای کوچکتر فرعی ندارم و شاید آنها شاخههائی داشته باشند که من کاملاً از جریان امر بیاطلاع بودهام. حبیبالله عسگری
گروه 1. عسگراولادی ـ توکلی ـ مهدی شفیق ـ مهدی عراقی ـ عسگر اولادی ـ توکلی ـ مهدی شفیق ـ مهدی عراقی ـ سیدمحمود محتشمی ـ هاشم امانی ـ احمد شهاب
گروه 2. حبیباللهیان ـ میرفندرسکی ـ مهدی بهادران ـ خلیلی
گروه 3. اسلامی ـ صادق امانی ـ سیداسداله لاجوردی ـ حسین رحمانی
ضمناً توضیح میدهم که از اعضاء گروه2 یا 3 که در بالا نامشان ذکر شده است گاهی اوقات اعضاء اصلی که شرکت نمیکردند، اعضاء دیگر، کسان دیگری را امکان داشت که به جلسه هیئت بیاورند چون به طور نامنظم و بدون اطلاع قبلی و بدون صورتجلسه و معرفی بوده من به طور کلی از هویت این عده متفرقه هیچگونه اطلاعی ندارم و کاملاً مؤمن و معتقد به گفتار خود نیستم ... که برای روشن شدن موضوع در شکل فوق تشریح شده کاملاً بیاطلاع هستم ولی به طور مبهم میدانم که عدهای که اسم بردهام مثل میرفندرسکی و حبیباللهیان ـ مهدی بهادران حوزههای فرعی که صرفاً جنبه مذهبی داشته و مربوط به هیئتهای مؤتلفه اسلامی باشد، ندارند. ولی ممکن است در جلسات مذهبی دیگری شرکت داشته باشند و حقیر از آن بیاطلاع هستم. حبیبالله عسگری
توضیحات سند:
1. مظفر بقائي كرماني، فرزند ميرزا شهابالدوله در سال 1287 ﻫ ش در كرمان متولد شد. نامبرده جزو اولين دستۀ محصلینی بود كه در زمان رضاشاه براي تحصيل به اروپا اعزام شد و در دانشگاه سوربن پاريس در رشتۀ فلسفه و آموزش و كودك تحصيل كرده و به ادعاي خودش مدرك دكتري گرفت، اما در كتاب «ايران و تاريخ» نوشتۀ بهرام افراسيابي در صفحۀ 126 چنين ذكر شده است: «مظفر بقائي براي تحصيلات به فرانسه رفته بود و به علت عياشي و ولگردي موفق به درس خواندن نگشته و بدون گرفتن عنوان از فرانسه باز مي¬گردد. اولين دغلكاري او اين بود كه براي خودش عنوان دکتری جعل كرده بود...»
بقائی از سال 1324 وارد فعاليتهاي سياسي شد و در تشكيل حزب دموكرات ايران با قوامالسلطنه همكاري می¬كرد. وی در دانشگاه تهران نيز اشتغال داشت و براي اولين بار در سال 1336 به عنوان نمايندۀ شهر كرمان به مجلس شوراي ملي راه يافت. بقائي در جنبش ملی¬گرايي ايران چهره¬اي شاخص بود و از طريق روزنامه¬اش (شاهد) خط مشي سياسي خود را ادامه داد. وي با تأسيس حزب زحمتكشان به عقايد سياسي خود تشكل بخشيد و از جمله سياستمداراني بود که با اعمال سیاستهای منافقانه آسيبهاي فراواني به كشور وارد كرد؛ همدستي او ـ البته به طور مخفيانه و غیرمحسوس ـ با کودتاچیان 28 مرداد 32 و مخالفتهايش با دكتر مصدق از آن جمله است. او در يك دادگاه مسخرۀ شاه ساخته در محاكمات بدوي محكوم شد، اما دادگاه تجديدنظر پس از خوشرقصيهاي بقائي او را تبرئه كرد. بقائي پس از پیروزی انقلاب اسلامی ظاهراً ادعای طرفداري از انقلاب را داشت، اما انتشار وصيتنامۀ سياسي او مطالب را به گونۀ ديگري نشان مي¬داد. وی در سال 1359 دستگير و با سپردن تعهد به اين كه از كشور خارج نشود آزاد شد، ولي در شهريور همان سال سفري به آمريكا انجام داد ... بقائي در فروردين ماه سال 66 پس از بازگشت از آمريكا، در كرمان دستگير شد. به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در همان تاريخ در بازرسي از منزل وي مقادير زيادي اسناد مربوط به حزب زحمتكشان و اشياء و نشريات غيرقانونی به دست آمد. سرانجام بقائي در آبان ماه 1366 در بيمارستان مهر تهران درگذشت. (نک: زندگينامۀ سياسي دكتر مظفر بقائي كرماني، حسين آباديان)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 84