صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

احسان نراقی و اسلام کاظمیه

تاریخ سند: 15 آبان 1356


احسان نراقی و اسلام کاظمیه


متن سند:

از: 347 تاریخ: 15 /8 /2536[1356] 13560815
به: عرض می‌رسد

1.در گفتگوئی که بین احسان نراقی و اسلام کاظمیه در زمینه مرخص شدن کتابفروشان روبروی دانشگاه تهران صورت گرفت اسلام کاظمیه اظهار داشت نظرتان باشد که با فعالیت‌ ‌شما این اشخاص آزاد شدند زیرا محمود اعتمادزاده1 (یکی دیگر از اعضاء کانون) کوشش می‌کند که ناجی این افراد محسوب شود و هما ناطق2 نیز مبلغ آقایان است.
2. اسلام کاظمیه پس از تماس با دکتر امینی برای صرف ناهار به منزل او رفت.
3. شخصی به نام چهل تن3 با اسلام کاظمیه مذاکره و آدرس و تلفن بهرام بیضائی4 را به منظور دعوت برای سخنرانی در دانشگاه ملی ایران خواستار گردیده است.
متعاقب برگزاری جلسات شب شعر شاعران و نویسندگان در کلوپ ایران و آلمان تعدادی از اعضای کانون نویسندگان اقداماتی به منظور برگزاری جلسات مشابهی در دانشگاه‌ها به عمل آورده و نتیجه اینکه تاکنون از طریق تعدادی از دانشجویان دانشگاه آریامهر، موسسه تحقیقات تعاونی و دانشگاه ملی از کانون مزبور تقاضا شده افرادی را برای سخنرانی و شعرخوانی معرفی تا از آنان دعوت نمایند.
در پرونده 47374 شخصی بایگانی شود. خوانساری 2 /9 /36

توضیحات سند:

1. محمود اعتمادزاده: مشهور به «م. ا. به آذین» فرزند محمدعلى، در سال 1293 ش در رشت به دنیا آمد. پدر وى تاجر بود و براى داد و ستد با روسیه، به شهرهاى مختلفى چون مسکو و پتروگراد رفت و آمد مى‌کرد. به آذین در رشت به تحصیلات ابتدایى پرداخت و در سال 1306 به همراه خانواده به مشهد رفت و دوره متوسطه را در آن شهر پى‌گرفت و در سال 1309 به تهران آمد و دو سال باقیمانده دبیرستان را در تهران گذراند. وى در سال 1311 در مسابقه محصلین اعزامى به اروپا شرکت کرد و به فرانسه رفت و در آنجا به محصلین نیروى دریایى پیوست. مدرسه افسرى مهندسى دریایى را در «برست» به پایان برد و در سال 1316 به درجه ستوان دوّمى رسید و در سال 1317 به ایران بازگشت و در نیروى دریایى در خرمشهر به خدمت پرداخت. وى تا سال 1320 در خرمشهر بود و در این سال به نیروى دریایى شمال منتقل شد و در واقعه شهریور 1320 یک دست خود را از دست داد. پس از این جریان در اردیبهشت سال 1323 به وزارت فرهنگ منتقل گردید. ساواک نحوه انتقال وى را از قول همسرش چنین نقل کرده است: «پس از وقایع 21 آذر 1325 بنا به تقاضاى خودش از حضور شاهنشاه آریامهر از نیروى دریایى به وزارت فرهنگ منتقل شد.»
اعتماد زاده، پس از انتقال به آموزش و پرورش، در دبیرستان‌هاى تهران به تدریس پرداخت و از سال 1324 به اداره کل نگارش رفت و مدت هفت سال در آنجا کار کرد. در سال 1324 مدت دو ماه و نیم به عنوان معاون فرهنگ استان گیلان به کار اشتغال داشت و در سال 1331 مجدداً به تدریس در دبیرستان‌ها پرداخت، اما به علت فعالیت‌هاى سیاسى که به نفع شوروى تشخیص داده شد، منتظر خدمت و به مترجمى مشغول شد و در سال 1344 با رتبه ده مهندسى بازنشسته گردید.
محمود اعتمادزاده در دوران فعالیت در نیروى دریایى به نویسندگى روى آورد و با نام مستعار «م. ا. به آذین» با روزنامه گمنام «مردان کار» به همکارى پرداخت. حاصل چندین سال نوشتن و ترجمه وى حدود 30 مجلّد کتاب است که از آن جمله‌اند: دختر رعیت، مهره مار، ژان کریستف، مهمان این آقایان، به سوى مردم، نقش پرند، جان شیفته، دُن آرام و... و در این بین براى مدتى سردبیرى مجله‌هاى صدف، پیام نوین و کتاب هفته کیهان را نیز به عهده داشت. وى در مجله پیام نوین که ارگان انجمن فرهنگى روابط ایران و شوروى بود، تحت نظر تیمسار جهانبانى فعالیت مى‌کرد و در سال 1345 به همراه وى و ابوالحسن ورزى به اتحاد شوروى رفت. ارتباط وى با تیمسار جهانبانى ـ رئیس انجمن فرهنگى روابط ایران و شوروى و فرد مرتبط با سفارتخانه‌هاى انگلیس و آمریکا ـ بسیار گسترده و صمیمانه بود. در گزارشى به تاریخ مهرماه 1345 آمده است: « آقایان به آذین، دکتر هرمز، ابوالحسن ورزى و بانو، فروشانى، شویتوف و من به دعوت تیمسار جهانبانى ظهر پنجشنبه براى صرف نهار در منزل تیمسار جهانبانى حضور یافته... به آذین در این ضیافت به تیمسار گفت از کتاب «دن آرام» رفع توقیف نشده و مأمورین گفته‌اند: اجازه کتبى لازم است، قرار است تیمسار در این مورد مجدداً اقدام کند. » این در حالى است که گزارشات ارتباط و وابستگى وى به حزب توده از سال 1331 یعنى در زمان خدمت در کتابخانه ملى مورد توجه قرار گرفت و به همین علّت ادامه خدمت وى در اداره کل نگارش به مصلحت تشخیص داده نشد؛ هرچند گزارشات عضویت وى در حزب توده به سال 1320 برمى‌گردد. وى در همین رابطه در سال 1333 دستگیر شد، ولى پس از حدود دو ماه با دادن تعهد و ضمانت فردى به نام دکتر تقى میلانى که ریاست بخش جراحى و بیمارستان پورسینا و زایشگاه بنگاه حمایت مادران رشت را عهده‌دار بود، آزاد گردید و حقوق معوقه وى نیز پرداخت شد.
در گزارشى که در تاریخ 26 /4 /36 تهیه گردیده، چنین آمده است: «در سال 1330 به علت نامعلومى از طرف حزب ‌‌[توده]بایکوت شده بود و اکنون فعالیت حقیقى دارد و احتمال مى‌رود که پس از 6 سال از طرف حزب کارى به او رجوع شده باشد ولى در کارش سست بوده و از کسانى است که در صورت اغفال و تهدید به بازداشت، اطلاعات جالبى در مورد فعالیت‌هاى اخیر حزب از او به دست خواهد آمد.» از زمانى که زمزمه تشکیل کانون نویسندگان توسط مرحوم جلال آل‌احمد آغاز گردید، به آذین نیز در آن شرکت جست. در این دوران ساواک مجدداً تقاضاى احضار وى را براى یادآورى عهد قدیم نمود و در گزارش 12 /8 /47 نوشت: «به منظور کسب اطلاعات تکمیلى و همچنین فعالیت‌هاى موجود در انجمن و احتمالاً جلب همکارى، احضار وى ضرورى به نظر مى‌رسد.» به آذین، پس از دستگیرى فریدون تنکابنى و سپانلو و ... به علت نوشتن متن اعلامیه اعتراض به بازداشت آنان، دستگیر شد و در دفاعیه خود چنین نوشت: «در اینجا مؤکداً توضیح مى‌دهم که این موضعگیرى در برابر بازداشت تنکابنى، به معناى موافقت با نوشته‌ها و اندیشه‌هاى این نویسنده... نبوده است و نمى‌تواند هم باشد...» به آذین در دوران انقلاب اسلامى سازمان یک نفره اتحاد دموکراتیک مردم ایران را به دبیر کلى خود، بنیان نهاد و مجدداً دستگیر شد که پس از حدود یک ماه از زندان آزاد گردید. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، در حالى که وى در کادر مرکزى حزب توده فعالیت داشت، به همراه دیگر اعضاى آن دستگیر شد و مدتى در بازداشت به سر برد و سپس آزاد گردید و به نوشتن خاطرات خود پرداخت که تحت عنوان «از هر درى»، و در دو جلد به چاپ رسید. او عوامل شکست حزب توده و مارکسیسم را در دو مصاحبه تلویزیونى بر شمرد که در کتاب «اعترافات رهبران حزب توده» به چاپ رسیده است.
محمود اعتمادزاده در خردادماه سال 1385ش در تهران درگذشت.
2. هما ناطق: فرزند ناصح، در سال 1313 ش در تهران متولد شد. دوره ابتدایی‌‌‌ و متوسطه را در ایران گذراند و بعد به فرانسه رفت و در رشته تاریخ، دکترا گرفت و پس از بازگشت به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد و مدتی‌ نیز مدیر گروه تحقیق تاریخ اجتماعی‌ ایران در همین دانشگاه بود.
وی‌ در اظهارات و نوشته‌های ‌خود، تمایل به عقاید و آراء سوسیالیستی ‌نشان می‌داد و‌ در زمینه تحقیقات تاریخی،‌ تحت تأثیر فریدون آدمیت بود.
هما ناطق پس از پیروزی‌ انقلاب اسلامی مدتی‌ با « اتحاد چپ » ‌همکاری نمود و سپس به همراه شوهرش (ناصر پاکدامن) به فرانسه پناهنده شد.
3. امیرحسین چهل تن: در سال 1335ش به دنیا آمد. در رشته مهندسی برق تحصیل کرد و در سال 1355ش، در حالی که 20 ساله بود، اولین مجموعه داستان خود را منتشر ساخت. با آغاز فعالیت مجدد کانون نویسندگان در جریان اوج گیری انقلاب اسلامی، به آن پیوست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در عرصه‌‌ی ادبیات داستانی فعالیت کرد و چند بار نیز کاندید دریافت جوایز مختلفی چون: کتاب سال جمهوری اسلامی بود. منتقدین امیرحسین چهل تن، وی را تحت تأثیر ادبیات آمریکا‌‌ی لاتین می‌دانند.
برخی از آثار او، عبارت است از: « اخلاق مردم خیابان انقلاب. دیگر کسی صدایم نزد. داستان مرگ یک انسان. مهرگیاه. روضه قاسم. دخیل بر پنجره فولاد. سپیده دم ایرانی و ...»
4. بهرام بیضایى: فرزند نصرت‌الله،‌ در سال 1317 ش در تهران به دنیا آمد. در سال 1338ش از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبى گرفت و تقاضاى استخدام وى در سازمان اطلاعات و امنیت در ساختمان خیابان ایرانشهر در همان سال مورد بررسى قرار گرفت و در دانشکده ادبیات، ادامه تحصیل داد. در دوران دبیرستان دو نمایشنامه با زبان تاریخى نوشت.
مشارالیه که با تشکیلات نیروى سوم، ارتباط برقرار کرده بود، در سال 1339 حدود یازده ماه با مجله علم و زندگى (ارگان نیروى سوم) همکارى کرد و در سال 1340 به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد و یکسال بعد (1341) با سمت کارگردان تئاتر به وزارت فرهنگ منتقل شد.
بهرام بیضائى در سال 1344 ازدواج کرد که این ازدواج در دفتر بهائیت ثبت شد. در سال 1345 اولین نمایشنامه او به طور مستقل به صحنه رفت. مشارالیه که در کانون فیلم ایران، «کتابخانه ملى» و «کتابخانه مجلس» عضویت داشت در تاریخ 25 /3 /1347 در رابطه با عضویت در کانون نویسندگان به ساواک احضار شد. وى در آبان ماه سال 1351 کیک مخصوص یک جشنواره را در حضور فرح، برید. بهرام بیضایى که در دانشکده هنرهاى زیبا نیز تدریس مى‌کرد، به مدیریت گروه آن دانشکده نیز ارتقاء یافت و در سال 1354 در فستیوال فیلم لندن، شرکت کرد. در سال 1356 تقاضاى عضویت وى در هیئت امناى مؤسسات آموزش عالى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر، مورد موافقت محمدرضا پهلوى قرار گرفت و با حکم وى به این سمت منصوب شد و در همین سال با حکم فرح پهلوى براى مدت سه سال به عضویت هیئت مدیره موزه آبگینه‌ها و سفالینه‌هاى ایران و فرهنگسراى نوبهار درآمد.
مشارالیه در سال 1357 براى ساختن فیلم «تارا و ناشناس» در نامه‌اى به هوشنگ نهاوندى، تقاضاى لباس و نیروى انتظامى کرد که در این رابطه، فرح پهلوى چنین دستور داد: «مراتب به تیمسار ازهارى منعکس شود که در این دو مورد کمک نمایند».
بهرام بیضایى که با مجلات آرش و هنر و سینما نیز همکارى داشت، داراى تألیفاتى نیز هست که از جمله به کتاب «تئاتر شرق» و «نمایش در ایران» مى‌توان اشاره کرد.
بهرام بیضایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در فعالیت‌های سینمایی در ایران حضور داشت و با ساختن فیلم «روز واقعه» خود را مورد نظر قرار داد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)

منبع:

کتاب احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 421

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.