صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 0700 یکشنبه 9/7/57 تا ساعت 0700 دوشنبه 10/7/57

تاریخ سند: 9 مهر 1357


مکالمات سوژه از ساعت 0700 یکشنبه 9/7/57 تا ساعت 0700 دوشنبه 10/7/57


متن سند:

مکالمات سوژه از ساعت 0700 یکشنبه 9 /7 /57 تا ساعت 0700 دوشنبه 10 /7 /57
[شخصی از] داروخانه شفا تماس گرفت و گفت: داروخانه، کشیک امروز ما هستیم، چی کار کنیم؟
مخاطب: باز باشید. 9 /7 /57
*****
شخصی تلفن زد و گفت: به حاجی‌‌ آقا بگویید که تمام کارگرها تعطیل کرده‌اند.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و به مناقب که منزل سوژه بود، گفت: حاجی‌ آقا را بگویید یکی را بفرستند در حظیره؛ عده‌ای از بچه‌ها جلوی اتوبوس شرکت واحد را گرفته‌اند و می‌خواهند شیشه‌اش را بشکنند، جلویشان را بگیرد.
مناقب: خب به شرکت واحد بگویید کار نکند.
پاک نژاد: حالا این یکی را ول کنند.
مناقب: به شرکت واحد بگویید صلاح نیست اتوبوس‌هایشان کار کند و جمع کند1.
*****
سرگرد سمیعی با مناقب صحبت کرد و گفت: این بچه‌ها، جلوی مسجد، جلوی هر وسیله‌ای را می‌گیرند.
مناقب: فقط جلوی اتوبوس شرکت واحد را گرفته‌اند؛ من به دکتر گفتم که به شهرداری بگوید که امروز واحد را تعطیل کند.
سرگرد: بچه‌ها هم بگویید با آن وضع که خیابان را اشغال کرده‌اند، نایستن.
مناقب: چشم، می‌فرستیم.
*****
دکتر تماس گرفت و به مناقب گفت: سرگرد می‌گوید جلوی همه ماشین‌ها را می‌گیرند.
مناقب: سرگرد اینجا هم تلفن زد و من بهش گفتم که فقط جلوی شرکت واحد را گرفته‌اند و به شهرداری بگویید که واحد را امروز تعطیل کند.
*****
شخصی که می‌گفت نماینده کارگران است، تماس گرفت و به مناقب گفت: کلیه کارخانه‌ها امروز تعطیل کرده‌اند؛ مخصوصاً کارخانه افشار و این را به حاجی آقا حتماً بگویید که کارخانه افشار به کل تعطیل است.
مناقب: خیلی ممنونم.
*****
پهلوان نصیر تماس گرفت و به مناقب گفت: شرکت واحد را تعطیل کنیم؟
مناقب: بله، چون بچه‌ها دارند جلوی اتوبوس‌ها را می‌گیرند و ممکن است درگیری به وجود بیاید و شهربانی هم متنظر بهانه است.
پهلوان نصیر: بله، بله، پس تعطیل کنیم؟
مناقب: من این‌طور صلاح می‌دانم.
پهلوان نصیر: باشه، چشم، الان تعطیل می‌کنم و می‌‌آیم خدمت حاجی آقا.
*****
قیومی از استان بویر احمد تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: قرار بود که خدمت شما عرض کردم که جناب آقای جوهرزاده استاندار، من الان در خدمت ایشان هستم و گوشی را می‌دهم به ایشان.
سپس استاندار بویر احمد با سوژه احوالپرسی کرد و گفت: من آرزو داشتم که یک روزی ارادت خدمت شما پیدا کنم و خدمت شما برسم و عرض دست بوسی انجام بدهم، آرزو دارم حضرتعالی روزی وقت داشتید یک روزی تشریف بیاورید اینجا، ما اینجا کارهای مذهبی زیادی انجام دادیم و یک مسجد بزرگ ساختیم، که متاسفانه به علت کم پولی تعطیل شده است و مساجد زیادی در دهات ساختیم و از موقعی که من آمدم، فقط یک مسجد اینجا بود و حالا در حدود شصت، هفتاد تا مسجد ساخته شده است و امیدوارم که در ماه رمضان و محرم جنابعالی یک نماینده‌ای اینجا برای سخنرانی بفرستید که ما خیلی خوشحال می‌شویم و من هم اگر گذرم آن طرفها افتاد، برای دست بوسی حتماً خدمت شما می‌رسم.
صدوقی: خدا توفیق بیشتری به من بدهد که آنچه دستور خدایی است بتوانم انجام دهم و از شما هم خیلی ممنون هستم و لطف شما را می‌پذیرم.
استاندار: خیلی تشکر می‌کنم و دست آیت‌الله را می‌بوسم.
سپس قیومی دوباره گوشی را گرفت و گفت: بله، ایشان به کارهای مذهبی خیلی علاقمند است و من هم دو ماهی است که خدمت ایشان هستم و قرار بود که ایشان را چون به واسطه علاقمند بودن به کارهای مذهبی استاندار استان مرکزی بگذارند، که قم هم تابع ایشان باشد، ولی منتها صدقیانی2 را که یک آدم قمارباز[است]، اینها او را گذاشته‌اند و با اینکه اینجا شهر مذهبی نیست، ایشان حتی سینمایی دایر نکرده‌اند و تنها سینمای این شهر را هم تعطیل کرده‌اند و یک محل رقص و مشروب فروشی داشت، که ایشان همه را تعطیل کرده‌اند؛ با اینکه اینجا شهر مذهبی نبوده است.
صدوقی: همه شهرهای ایرانی مذهبی است، چون کشورمان کشور اسلامی است؛ ولی بعضی شهرها به خاطر داشتن مقابر مذهبی احترامش بیشتر است.
قیومی: حتی ایشان نماز فطر را هم خودشان انجام داده‌اند و همان‌طوری که می‌دانید اینجا آقایان دینی کم دارد و ایشان دوست داشتند جاهایی بودند که مثل حضرتعالی در آنجا باشد، که بتوانند از محضرتان استفاده بکنند.
صدوقی: امیدوارم همچین توفیقی نصیبم بشود.
قیومی: همان‌طوری که پدرم خدمت حضرتعالی ارادت داشت، ما هم در خدمت شما هستیم و هر امر و فرمایشی دارید بفرمایید. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی که می‌گفت یکی از دکترهای شهر می‌باشد، گفت: حاجی آقا ! من امروز به مطب نرفتم، مریض‌ها خیلی فشار آورده‌اند و تلفن می‌کنند که مریض داریم، کجا ببریم. من به آنها گفته‌ام که مطب من نمی‌آیم.
صدوقی: نه آقا ! مطب که دایر است، بگویید بیایند و شما بروید مطب.
دکتر: از آنجایی که من به شما ارادت داشتم، خواستم تلفنی به شما زده باشم.
صدوقی: راجع به دکتر و بیمارستان آزاد است.
دکتر: پس اشکالی ندارد؟
صدوقی: نخیر.
دکتر: آخه صحبت شرعی است و دین؟
صدوقی: نه، اشکالی ندارد. سپس خداحافظی کردند.
از صدای دکتر مشخص بوده است که دکتر عرفا بوده است.
*****
شخصی به نام هیربُد از اداره برق تماس گرفت.
مخاطب: حاجی آقا خواب هستن.
هیربد: من یک فرد زردشتی هستم، می‌خواستم یک وقتی لطف کنند که من بیایم حضورشان؛ چون چند تا مسئله و یک کار فوری هم با ایشان دارم. همان‌طوری که حاجی آقا اعلامیه‌ای لطف کرده‌اند که به وسیله دوستان به من رسیده است و به هم کیشان من گفته‌ام که حاجی آقا همیشه پشتیبان ما هستن و اگر می‌شه من ساعت 5 بعد از ظهر بیایم خدمتشان؟
مخاطب: تشریف بیاورید.
*****
پهلوان نصیر از منزل سوژه، منزل شخصی به نام شهری را گرفت و پرسید: آقای شهردار آنجا هستن؟
مخاطب: بله.
سپس شهردار پای تلفن آمد و پهلوان نصیر به شهردار گفت: من منزل حاجی آقا هستم، شما نمی‌آیید؟
شهردار: چرا، همین حالا آمدم.
*****
شخصی به نام [مرتضی]مطهری از تهران تماس گرفت. سوژه پرسید: امروز را چطور برگزار کردید؟
مطهری: خیلی خوب بود. آنجا چطور بود؟
صدوقی: اینجا صد در هزار خوب بوده است. تلفنی داشتم از دهدشتی، که تعطیلی بسیار خوبی در صفحۀ خوزستان داشتیم، که بی‌نظیر بوده است، اصفهان، مشهد، شیراز، کرمان و بم که هرگز سابقه نداشته است.
مطهری: حتی آمل، بابل، سمنان، دامغان.
صدوقی: در ضمن، نجف هم همان‌طور بوده است و قرار است تا امروز عصری تکلیف روشن شود.
مطهری: یکی از دوستان به نام کروبی می آید خدمت شما، خلاصه از دوستان است.
صدوقی: شماره تلفن شما چند است؟
مطهری: 246282. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام آثاری از کرمانشاه3 تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه پرسید: آنجا چه خبر بود امروز؟
آثاری: دو تا سینما و یک داروخانه را آتش زده‌اند و درگیری پیش آمد و تیراندازی شد و در حدود هفت و هشت نفر فقط زخمی شده‌اند؛ آنجا چه خبر بود؟
صدوقی: اینجا یک تعطیلی بسیار سنگین بوده است، ولی حادثه‌ای نبوده است. آقای عبدالجلیل جلیلی4 چه می‌کنند؟
آثاری: خوب هستن و سالمند، ولی خیلی حادّ نیستن.
صدوقی: از جانب من به ایشان بگویید که خیلی هم سرد نباشند؛ این‌قدر سرد بودن هم درست نیست.
آثاری احوال محمدعلی صدوقی را پرسید.
صدوقی: در طبس است. سپس خداحافظی کردند.
*****
از آباده رنجبر تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه گفت: خیلی از فعالیت‌های شما ممنون هستم. از آبادان اطلاع داده شد که تمام صفحۀ خوزستان تعطیل عمومی بوده است و یزد هم که حتی یک کوره‌پزی هم باز نبود.
رنجبر: در آباده هم با اینکه چند گروه هستن؛ امروز به کل تعطیل بوده است و اقلید هم تعطیل بود و تظاهرات همراه با شعار هم بوده است؛ خلاصه این تعطیلی‌ها مؤثر است.
صدوقی: بله. سپس خداحافظی کردند.
رنجبر همان‌طوری که درگزارش‌های قبل به عرض رساندم، در مکروویو آباده می‌باشد.

توضیحات سند:

1. روز نهم مهرماه براساس اعلام قبلی، استان یزد در تعطیلی کامل بود و تنها برخی از ادارات دولتی و بانک‌ها در برخی از شهرها به حالت نیمه تعطیل فعالیت می‌کردند. گزارش این وضعیت به شرح زیر به ثبت رسیده است :
« از صبح روز جاری در شهرهای یزد، تفت، اردکان و بافق، به عنوان اعتراض به اقدام دولت عراق درباره خمینی، کلیه مغازه‌ها و بازار تعطیل؛ لکن بانک‌ها و اداره‌ها در شهر مذکور باز و شیروخورشید سرخ، بهداری و بهزیستی و کانون حمایت از خانواده‌های بی سرپرست در شهر تفت تعطیل می‌باشند. شاگردان کلیه مدارس اردکان و تفت و اکثر مدارس یزد در مدرسه حاضر نشده‌اند و در بافق مدارس وضع عادی دارد. ضمناً برخی از کارخانه‌های شهر یزد تعطیل و بعضی با تعداد کمی کارگر باز و کارخانه ذوب آهن بافق دایر می‌باشد و تا ساعت 30 /9 در شهرهای فوق تظاهراتی نبوده است.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 4. سند شماره: 387 /5 - 9 /7 /57
2. رضا صدقیانی، فرزند ابراهیم در سال 1296 ﻫ ش در سبزوار به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا لیسانس کشاورزی از دانشکده کشاورزی کرج و فوق لیسانس در رشته جنگلداری از دانشگاه سیراکیوز نیویورک ادامه داد. وی از اعضا سابق حزب توده و جزء تئوریسین های شاه بعد از ندامت بود. وی به جای ولیان وزیر تعاون و امور روستایی شد و مدتی رئیس بانک اعتبارات کشاورزی و استاندار خوزستان در سال 1353 و مشاور عالی دفتر فرح پهلوی در سال 1355 نیز بود. وی در 17 /8 /1357 به همراه تنی چند از رجال منفور به منظور مهار انقلاب از سوی رژیم پهلوی بازداشت گردید.
برای آگاهی بیشتر ر. ک: کژراهه‌، احسان طبری‌، ص 220 و خاطرات کیانوری‌، ص 280
3. در بولتن ساواک پیرامون اتفاقات کرمانشاه در این روز آمده است: « ساعت 1600 روز 9 /7 /57(2537 شاهنشاهی) جمعیتی حدود 10000 نفر از طبقات مختلف مردم در داخل و محوطه اطراف مسجد بروجردی شهر کرمانشاه اجتماع و واعظی به نام موسی موسوی (پیشنماز مسجد حاج دائی کرمانشاه) برای جمعیت مذکور سخنرانی نموده است... پس از خاتمه سخنرانی... تظاهرکنندگان در مسیر حرکت خود، چهار شعبه بانک و 11 باب مغازه و یکی از سینماهای شهر کرمانشاه را به آتش کشیده... در جریان تظاهرات فوق سه نفر از اخلالگران کشته و 33 نفر دیگر مجروح شده اند...» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب دوازدهم . ص 243 و 244
4. آیت‌الله شیخ عبدالجلیل جلیلى فرزند محمدهادى در سال 1302ﻫ ش در کرمانشاه متولد شد. پس از گذراندن دروس متوسطه و دانشگاهى، موفق به اخذ لیسانس رشته قضائى از دانشگاه حقوق شد. وى تحصیلات علوم دینى را در قم آغاز نمود و پس از فرا گرفتن مقدمات، سطوح عالیه را از محضر آیات عظام سید شهاب‌الدین مرعشى نجفى و میرزا محمد مجاهدى فرا گرفت و در حدود 6 سال در درس خارج آیت‌الله‌ بروجردى و همچنین در حدود 5 سال از درس امام خمینی(ره) بهره برد و پس از آن به نجف اشرف هجرت نمود و در آنجا از آیات عظام سید محمود شاهرودى، شیخ حسین حلى و میرزاباقر زنجانى استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید. وى پس از فوت پدر به کرمانشاه مراجعت نمود و از سوى آیت‌الله‌ بروجردى در 6 تیر 1337 به سرپرستى مدرسه آیت‌الله‌ بروجردى در کرمانشاه منصوب گشت و به تدریس و تبلیغ پرداخت. او در کرمانشاه علاوه بر تدریس و وعظ به امور عام‌المنفعه از قبیل: تأسیس کتابخانه و احداث مسجد و تجدید بناى حسینیه پرداخت. آیت‌الله جلیلی در آبان سال 1392 به ملکوت اعلی پیوست.
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 346
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.