صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

رجال مقابل آینه تیمسار سپهبد تیمور بختیار

رجال مقابل آینه تیمسار سپهبد تیمور بختیار


متن سند:

آنچه درباره تیمسار سپهبد تیمور بختیار نشنیده و نخوانده اید * سروان جوانی که در حادثه آذربایجان1 به اندازه یک لشکر در شکست دشمن مؤثر بود.
* در راه انجام وظیفه عمویش را شکست داد و به تهران آورد.
* سروان جوان دیروز و سپهبد جوان امروز یک «دیل کارنگی» به تمام معنی است.
در غائله آذربایجان یک سروان خوش قیافه و خوش هیکل هر روز با لباس از طهران به زنجان می رفت و در میان طبقه جوان رفت و آمد می کرد.
سروان جوان با اکیپ ذوالفقاری ها رفیق شده بود همه خیال می کردند هدف او از رفتن به زنجان تفریح یا شکار است در حالی که او نقشه می کشید و تلاش می کرد تا اطلاعات لازم را از قوای پیشه وری به دست بیاورد و مبارزه ای را که ارتش ایران با دموکراتها آغاز کرده بود دنبال کند.
وقتی دموکراتها شکست خوردند سرلشکر هاشمی که فرمانده ستون اعزامی از مرکز بود گزارشی به طهران فرستاد و اظهار نظر کرد که وجود این سروان برای پیش رفت قوا از لحاظ کسب اطلاعات به اندازه یک لشکر مجهز مؤثر بوده است.
سپهبد رزم آرا که آن وقت رئیس کل ستاد ارتش ایران بود سروان جوان را احضار کرد و با گرمی از خدمات شبانه روزیش تشکر نمود.
زمان پی درپی گذشت و جناب سروانی که از صمیم قلب به رژیم سلطنتی ایران پای بند بود در هر قسمتی خدمت می کرد به رشادت و صفا مشهور می شد به طوری که در درجه سرهنگی اکثر امراء ارتش او را دوست صمیمی خود می دانستند از خصوصیات اخلاقی سروانی که آن روز در زنجان گاهی به صورت بازرس دولت و زمانی به شکل شکارچی انجام وظیفه می کرد یکدندگی در خدمت و صداقت در رفاقت بود تیمورخان از همان زمان در دوستی پایدار و در دشمنی یکدنده و برقرار است.
کم کم شهرت نظم و دیسیپلین بختیار به گوش دکتر مصدق رسید و در زمانی که گرد و خاک افکار موافق و مخالف فضای سیاست و اجتماع تهران را تیره کرده بود گروهی از مخالفین سرسخت دکتر مصدق از زوایای مملکت علم طغیان بلند کردند و در میان آنها سرسختی و یکدندگی ابوالقاسم خان بختیاری حکومت مرکزی را شدیدا عصبانی کرده بود.
دولت ناگزیر بود علیه اقدامات خان بختیاری اقدام کند ولی فرماندهان نظامی حاضر نبودند که در کوههای صعب العبور بختیاری به جنگ بپردازند استدلال امراء این بود که کوه های بختیاری را بلد نیستند و هرچه سرباز روانه کارزار کنند نفرات را به استقبال مرگ فرستاده اند.
دکتر مصدق که از رشادت تیمور بختیار شایعاتی شنیده بود یک روز صبح گوشی تلفن را برداشت و به رئیس کل ستاد ارتش گفت سرهنگ بختیار را مأمور کنید که برای سرکوبی عمویش به جنوب برود از همان روز اسم تیمور بختیار سوژه جراید شد همه شب روزنامه های عصر قدم به قدم بختیار را تعقیب می کردند تا بالاخره این خبر با حروف درشت منتشر شد که سواران بختیاری در برابر سرهنگ بختیار تاب مقاومت را از دست داده همه فرار کردند و ابوالقاسم خان را فرمانده نیرو تحت الحفظ به تهران آورد.
این خدمت بختیار او را در نظر نخست وزیر مردی با دیسیپلین و وظیفه شناس معرفی کرد و همین موفقیت اولین پله پیشرفت و ترقی اش را به وجود آورد یک روز صبح در حکم عمومی ارتش درج کردند که سرتیپ تیمور بختیار به فرماندهی تیپ کرمانشاه منصوب و به کرمانشاه حرکت کرد.
این خبر برای آنهائی که دیده بودند سرتیپ بختیار برق آسا ترقی کرده عجیب جلوه کرد و مردم کرمانشاه آن روز با یک سرتیپ خوشگل و خوش قامت روبرو شدند.
کردها می دیدند فرماندهی که خود از نژاد خوانین و عشایر است با رأفت و مهربانی خاصی با زیر دستانش روبرو می شود با متانت و ادب درد دل می کند و مثل آقای دیل کارنگی فن نفوذ بر دیگران را به صورت مطلوبی به جا می آورد .
نسبت به او علاقه مند شدند و از همان روزها هر کردی قسم راستش سر (فرمانده لر) بود تا نقش مصدق به مرحله باریکی رسید.
یک شب ساعت 4 صبح سرتیپ بختیار با لباس رزم به سربازخانه رفت و تیپ کرمانشاه برای مبارزه با رهبر جبهه ملی به طهران حرکت کرد.
این عمل بختیار چنان سریع انجام گرفت که بختیار شناسان فکر می کردند تهران خواب آلوده در زیر پوتین سربازهای بختیار تکان خواهد خورد.
چند روز بعد افق مبارزات شاه دوستان روشن شد و سرلشکر بختیار به فرماندهی لشگر زرهی مرکز منصوب گردید.
تهور و بی باکی مؤثرترین سرمایه ژنرال بختیار بود که در گرما گرم بروز خطرات مهیب فرماندار نظامی طهران شد و شبها تا صبح در کوچه پس کوچه های تهران در پی دشمنان شاه تلاش می کرد.
دستگیری سران حزب توده و گشودن درهای زندان به روی افراد سر سخت و طرفداران مصدق رشته تخصصی بختیار شد و اسم او چنان هیبتی در دلها به وجود آورد که قاضی و معلم سرباز و پاسبان نگران سرنوشت خود بودند.
اطاق فرماندار نظامی مرکز حل و فصل امور مردم بود و از همان زمان آنها که زندان بختیار را می دیدند این نتیجه عایدشان می شد که بختیار جز شاه پرستی هدفی ندارد.
سرلشکر بختیار تا آنجا با زندانیان حشر و نشر داشت که اغلب شبها آنها را آزاد می کرد که به سینما بروند و فردا زندانی که نمی دانست تا چند سال باید مقید باشد به سلول زندان بازمی گشت.
حالا سپهبد بختیار معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت ایران است.
زیر دستانش را مثل فرزندانش به حساب می آورد هر کس هر مشکلی داشته باشد تا آنجا که بتواند برای حل آن مشکل کمک می کند اگر شما هم کارتان به مرحله ای رسید که همه مراکز مؤثر درماندند بروید پیش ژنرال بختیار.
ضمن صحبت و درد دل وقتی به حرفهای شما گوش می دهد اگر با دست موهای روی دماغش را به بازی گرفت بدانید که در همان لحظه خجالت می کشد که نمی تواند به شما بگوید این کار برخلاف مقررات است، آن وقت خنده ملیحی بر لبانش نقش می بندد و می گوید انشااللّه درست می شود اما اگر رئیس سازمان امنیت تشخیص بدهد که باید حق به حقدار برسد یک سیگار به شما تعارف می کند.
و انجام کار شما را هر اندازه هم که مشکل باشد از سرهنگ صمصام خواستار می شود.
اگر روزی سرهنگ صمصام مأمور شد که گره زندگی شما را به دستور رئیسش باز کند «بن شانس»، اما این را هم بدانید که خیلی شانس، نفوذ، وقت و تلاش می خواهد که بتوانید چند دقیقه سپهبد بختیار را ملاقات کنید اگر شما به او رسیدید سلام مرا هم برسانید.

توضیحات سند:

1ـ فرقه دمکرات آذربایجان : موقعیت استراتژیکی ایران به عنوان شریان حیاتی منطقه و ((پل پیروزی)) در جنگ جهانی دوم، نزد شوروی ها زمانی اهمیت می یابد که ارتش سرخ ثمره شیرین آن را عملاً در بخشی از خاک ایران تجربه کرده بود.
از این رو الحاق بخش شمالی ایران به آذربایجان شوروی در دستور کار ((باقروف)) قرار می گیرد.
طرح ((شرکت مختلط نفت شوروی)) در مجلس شورای ملی سناریوی از پیش ساخته ای بود که امکان عملی شدن آن نه تنها برای دولت ایران محال بود، بلکه این مسئله برای شوروی ها به روشنی از پیش معلوم بود.
خوب، چه می توان کرد؟ باید زمینه را فراهم ساخت! هر چه باشد شوروی در ایران تعهداتی دارد.
ایران نه تنها کشور دوست و همسایه است، بلکه تمام شیره حیاتی خود را برای کمک به شوروی در جنگ جهانی دوم نثار نموده است.
پس باید از راهی دیگر بر سر سفره نشست و نمکدان را نشکست! در نتیجه طرح و اجرای نقشه بدین شکل بود که ابتدا می بایست نهضتی ملی در آذربایجان تحقق پذیرد و بدین ترتیب قدرتی در شمال ایران پدید آید که بتواند ((تهران)) را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار دهد.
از این رو برای رهبری نهضت، باید چهره ای آشنا و عنصری کار کشته و حرفه ای نامزد شود! با چنین طرح و برنامه ای بود که ((پیشه وری)) مأموریت می یابد تا فرقه دموکرات را در آذربایجان سازماندهی کند.
برای اجرای این برنامه، مستعدترین عامل از میان کمونیستها کسی جز «سید جعفر پیشه وری» شناخته شده قدیمی بود که برای نخستین بار در باکو جلب افکار کمونیستی و انقلاب بلشویکی می شود و در سال 1918 شمسی، پس از بر برگزاری اولین کنگره ((حزب کمونیست ایران)) در بندر انزلی، به عنوان عضو کمیته مرکزی و یکی از چهار سخنگو و رهبر اصلی حزب انتخاب می شود.
پیشه وری در سال 1304 رابط ((حزب کمونیست ایران)) و کمینترن بود و در سال 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست، معروف به کنگره ارومیه که در شهر ((رستوف)) برگزار شده بود مجددا به عنوان دبیر کمیته مرکزی و مسئول تشکیلات حزب در تهران انتخاب می شود.
پیشه وری در مهر ماه 1320 در اجلاسیه هیئت مؤسسان حزب توده شرکت می کند و جزو رهبران اولیه حزب انتخاب می شود و به اتفاق ((ایرج اسکندری)) اولین مرامنامه حزب را تنظیم می کند ولی طولی نمی کشد که به علت اختلافات درون تشکیلاتی از حزب کناره گیری می کند.
پیشه وری در خرداد ماه 1322 روزنامه ((آژیر)) را در تهران انتشار می دهد.
بدنبال توقیف روزنامه ((آژیر)) در مرداد ماه 1324 پیشه وری به آذربایجان می رود و یک ماه بعد در شهریور ماه 1324 ((فرقه دمکرات آذربایجان)) را تأسیس می کند و در آذرماه همان سال با حمایت ((ارتش سرخ)) و گروه ((فدائیان فرقه)) تحت فرماندهی ((دانشیان)) و افسران متواری حزب توده حکومت خود مختار فرقه را در سرتاسر آذربایجان اعلام می کند.
پس از روی کار آمدن دولت ((قوام)) و خروج قوای نظامی شوروی از مناطق اشغالی، فرقه دمکرات در مقابل قوای نظامی دولت تاب مقاومت نیاورد و در آذر ماه 1325 ((فرقه دمکرات)) در داخل کشور به کلی متلاشی و سران فرقه به آذربایجان شوروی گریختند.

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله امید ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 52


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.