صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : شکوائیه آقای هژبر یزدانی جناب آقای شاپور بختیار نخست وزیر ایران

تاریخ سند: 6 بهمن 1357


موضوع : شکوائیه آقای هژبر یزدانی جناب آقای شاپور بختیار نخست وزیر ایران


متن سند:

از : ستاد فرمانداری نظامی تهران و حومه شماره : 176 /06 /713 4 برگ فتوکپی شکوائیه مورخ 2 /11 /1357 آقای هژبر یزدانی جهت استحضار به پیوست تقدیم می گردد.
با تقدیم احترام فرماندار نظامی تهران و حومه.
سپهبد مهدی رحیمی 6 /11 174ـ2ـ230ـ/ م ـ 8 /11 /1357 جناب آقای دکتر شاپور بختیار نخست وزیر محبوب ایران با کمال احترام خاطر عالی را مستحضر می سازد : بیش از پنج ماه است که به اتهامات واهی و بی اساس و فاقد هرگونه دلیل در زندان بسر می برم و آنچه که بر خود و همگان پوشیده نیست اینکه گناهان را می توان در سه جمله خلاصه نمود.
1ـ نام هژبراله یزدانی 2ـ اشتهار مأخذ مسلکی 3ـ مالکیت اغراق آمیز متمول افسانه ای فی المثل انگشترهای چند میلیون تومانی.
که اگر وجود همه آنها برای افراد ناشناسی وسیله تعین و تعیش خوشبختی است برای من مورث گرفتاری و بدبختی.
اتهاماتی که موجد سقوط من در گرداب نیستی شده عبارتند از : الف ـ عمران و آبادی حدود چهارصد هکتار اراضی شنزار و کویری و تبدیل شنهای روان به کشتزارهای سبز و خرم و حاصلخیز و غرس اشجار فراوان که مانع هجوم شن و ماسه به شهر اردستان و دهات مجاور گردیده و چنانچه دولت قصد اجرای چنین برنامه ای را داشت میلیونها تومان هزینه برمی داشت.
ب ـ معاونت در برابر ضرب به دسته جمعی منتهی به فوت که ایمان و اعتقاد دارم از نظر یک قاضی شرافتمند و بی نظیر و عمیق که انگیزه ای برای این اقدام بوده و نه دلایلی بر دخالت من موجود است و نه رابطه علیتی بین وقوع ضرب و فوت مصدوم وجود داشته و دارد تا آنجا که یکی از آقایان بازپرسان شرافتمند رسیدگی کننده چندین بار به وکلای من فرموده است من وجدانم از این پرونده و سیر آن معذب و ناراحت است.
ج ـ عنوان شده که من چکهایی صادر و به بانک ملی شعبه حافظ حواله و با وصف کسر یا فقدان موجودی برای مدتی از چند ساعت تا حداکثر سه روز پرداخت و سپس تأمین محل گردیده است در حالی که صرفنظر از عرف بانکداری موافق این امر من دو جلد دفترچه حساب پس انداز ثابت و در گردش با مبالغ چندین برابر چکها در بانک داشته و دارم و طی نامه ای به بانک اختیار داده بودم که اگر چکی از من رسید و کسر موجودی داشت از این محل برداشت و پرداخت و پس از تأمین محل که معمولاً از طریق واگذاری چکهای بانک مرکزی یا سایر بانکها که عملی می گردید برداشت های پس انداز واریز شود.
و مسلما وظیفه بانک این بوده که بهره مدتهای مربوط را محاسبه و برداشت کند که نمی دانم تقصیر من در این مسیر چه بوده است.
جناب آقای نخست وزیر در مدت پنج ماه زندانی که معتقدم ایادی و خوشرقصان استعمار و استثمار به خیال خود من را فدای اسکات اذهان عمومی خاصه مراجع مذهبی تصور کردند و هر چه داد زدم و متوسل شدم آنچه البته به جائی نرسید فریاد بود اکنون امیدوارم جنابعالی که از ابتدای قبول صدارت اجرای قوانین اساسی و عادی را سرلوحه خدمات خود قرار داده اند به عرایض بالا و توضیحات زیر عنایت فرموده شاید با شهامتی که در شما سراغ دارم از گرداب سقوط رهائی یابم.
جناب آقای دکتر بختیار.
این متهم که باید آن را محکوم تمایلات استعماری خواند سرپرستی حدود سی واحد صنعتی و اقتصادی و دامداری را عهده دار می باشد که به قرار ذیل است.
1ـ کارخانه قند شیروان 2ـ کارخانه قند کرج 3ـ کارخانه قند قزوین 4ـ کارخانه قند اصفهان 5 ـ کارخانه قند شازند 6ـ شرکت کشاورزی و دامپروری کیخسرو 7ـ شرکت کشت و صنعت شاهین کی 8ـ شرکت سهامی عمران بلوچستان 9ـ شرکت کشت و صنعت رامیان دشت 10ـ شرکت کشت و صنعت سمنان 11ـ شرکت کشت و صنعت تالاج 12ـ شرکت پوست آریا زمین 13ـ شرکت تولیدی کفش ایران 14ـ شرکت تولیدی کفش اطمینان 15ـ شرکت سهامی چرمسازی ایران 16ـ شرکت سهامی پی وی سی سنگسر 17ـ شرکت ریسندگی و بافندگی پاکریس 18ـ شرکت کشت و صنعت شازند 19ـ شرکت کشت و صنعت شیرین آباد زرند 20ـ شرکت پخش آلیاژ 21ـ شرکت سهامی ری گاز 22ـ شرکت سهامی حفاری ایران جویاب 23ـ شرکت جنرال فالجرز ایران، چند صد هزار دام که از طریق کشتارگاه تهران به سرپرستی من مقدار متنابهی از گوشت تهران را تأمین می نمود با زندانی شدنم بدون سرپرست دلسوز مانده و هر روز خبر می رسد که تعدادی از آن سرقت یا از بی علوفه گی تلف و از این مسیر به مایحتاج اولیه تهران نیز لطمه وارد می گردد.
و بالاخره چندین واحد صنعتی و اقتصادی دیگر که وضع عمومی و بهره برداری از آنها بدتر از موارد بالا و به منظور احتراز از تطویل کلام از تشریح آنها خودداری می شود.
جناب آقای نخست وزیر.
به قطع و یقین اکنون چندین صد پرونده قتل با سبق تصمیم و جرائم مدلل جنایی دیگر در دادسرا و دادگاههای عمومی و اختصاصی در جریان رسیدگی است که متهمین آن با تأمین های کفیل و حتی با کفالت اشخاص مجهول المکان آزاد می باشند و این از بخت بد من است که در موقعیت زمان و مکان خاص به زنجیر ایادی استبداد افتاده و مرا وجه المصالحه وجیه الملکی قرار داده و از ترس بعضی ایادی مقتدر روز از اجرای حداقل موازین قانونی که اخذ تأمین متناسب با اتهام باشد احتراز می جویند و شخصی چون من که تمام هستی و دارائی و درآمد حاصل از سرمایه موروثی ام را به ماشین های صنعتی کشاورزی تبدیل و برای اشتغال حدود شصت هزار کارگر و کارمند و دامدار این آب و خاک صرف کرده و می کنم و توهم و حتی تصور قدرت اختفاء یا خروج از کشور محتمل نمی باشد در بند زندان نگهداشته اند در حالی که می توانسته و می توانند با تبدیل تأمین بازداشت موقت به اخذ وثیقه یا کفیل به هر میزان که متناسب می دانند مرا در اختیار داشته و احتیاطا به تمام مقامات و مرزهای مملکت بخشنامه کنند که اگر من قصد خروج از کشور داشته باشم جلوگیری نمایند.
جناب آقای نخست وزیر.
شما که خون عشایری در رگهایتان جریان دارد خوب می دانید و اعتقاد دارید یک نفر عشیره چیزی جز خاک وطن را مقدس نمی داند و این آزادی که امروزه عده ای سنگ آن را به سینه زده و به آرزوی تکیه زدن بر کرسیهای وکالت یا وزارت آن روزشماری می کنند خونهای شهیدان عشایر بختیاری و قشقائی و کرد و لر و بلوچ و از جمله سنگسری بوده و می باشد که اکنون یکی از اولاد آن وجه المصالحه قرار گرفته است.
در خاتمه از آن مقام معظم استدعا دارم امر و مقرر فرمایند یک نفر قاضی شهیم و شجاع که از سیطره هرگونه تعصب و وحشت مبری باشد پرونده های مرقوم را که یکی در شعبه سوم بازپرسی دادسرای شهرستان تهران به کلاسه 37 /3 ـ 233 و دیگری در شعبه 18 بازپرسی دادسرای دیوان کیفر کارکنان دولت در دست رسیدگی است به دقت مطالعه و گزارش امر را به حضورتان معروض تا جنابعالی نیز به صدق عرایضم معتمد شده و مقرر فرمایند بافک قرار بازداشت و تبدیل آن به وثیقه یا کفیل مرا از قید و بند رها تا ضمن رسیدگی به وضعیت سی واحد اقتصادی فوق الذکر ضمن جلوگیری از اضمحلال آنها که ملازمه با از بین رفتن منابع متنابهی ارز مملکت و بیکاری و بلاتکلیفی حدود شصت هزار نفر ابوابجمعی که با عائله ایشان به حدود دویست و پنجاه هزار نفر محدود می گردد خود و همکارانم به منظور حفظ استقلال و تمامیت ارضی مملکت و جلوگیری از اغتشاشاتی که هر روز صدای شوم ایادی استعمار از اکناف و اطراف کشور بگوش می رسد جانا و مالاً فداکاری نموده و ثابت نماییم که به همان پیمان و سوگندی که اجداد ما معتقد و یاد کرده اند وفاداری و پا بر جا بوده و در هیچ زمان اسیر فردپرستی نبوده و همیشه سربازی جانباز در راه وطن بوده و خواهیم برد.
به امید احقاق حق.
با احترام شایسته.
هژبراله یزدانی فقط امضاء زندانی آقای هژبر یزدانی مورد گواهی است.
افسر نگهبان اندرزگاه شماره 8 ستواندوم سراج

منبع:

کتاب هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک صفحه 424





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.