صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجوئی از : مرتضی فرزند محمود شهرت حسینی1

تاریخ سند: 4 شهریور 1357


بازجوئی از : مرتضی فرزند محمود شهرت حسینی1


متن سند:

س ـ هویت سر کار محرز است (مرتضی فرزند محمود شهرت حسینی) لطفا مشروح فعالیتهای خویش را از ابتداء شروع تا لحظه دستگیری ضمن معرفی دوستان، افراد مرتبط و همفکران و روشن نمودن نحوه افکار و تمایلات هر یک دقیقا مرقوم فرمائید.
ج ـ اوایل ماه محرم سال گذشته حدود هشت ماه پیش بود که فردی در مسجد نو محل که من شب ها در آنجا میرفتم با من آشنا شد و چند شبی نماز جماعت که میرفتم او را آنجا میدیدم و او میامد با مردم سلام علیک میکرد و پهلوی من می نشست و مشغول صحبت میشد او یک لباس خیلی ساده و تقریبا کهنه ای به تن داشت و خود را آقای محمد جوادی معرفی کرد و گفت که در یک خیریه نیکوکاری کار میکند و برای افراد بی بظاعت [بضاعت ]و بچه های فقیر پول و لباس و غیره جمع میکند و به دهات و جاهای فقیر نشین می برد و بعد از چندین روز او از من تقاضا کرد که اگر میتوانم کمکی کنم و من هم به نیت پدرم گاهی اوقات باو پول میدادم البته زیاد نبود چون قادر نبودم تقریبا صد تومان ـ دویست تومان مدتی به همین صورت گذشت و گاه گاهی او اعلامیه میاورد میگفت بخوان و چون علاقه ای نداشتم میگفتم دوست ندارم و نمی خواهم و اصرار میکرد ولی میگفتم سروکاری با این اعلامیه ندارم بدهید به کسی دیگر و گاه گاهی از اجتماع صحبت و بحث میکرد که من توجه ای به حرفها [حرفهای ]او را نداشتم چند بار او را اطراف کوچه محل سکونت خودم دیدم و آمد جلو با من سلام علیک کرد و چون می آمد [می آمدم] خانه و او هم همراه من تا درب خانه میامد میگفت کمک نمی کنی اگر پول داری کمک کن که می خواهم بروم دهات و به بیچارگان بدهم و یک مقدار کمی پول نشان میداد و میگفت ببین جمع کردم و من هم مقدار کمی باو پول میدادم و میرفت.
اکثر اوقات که من می آمدم خانه میرفتم مسجد نزدیک خانه همان [خانه امان] نماز میخواندم و وقتی که میرفتم توی مسجد مشغول نماز میشدم بعد از چند دقیقه او میامد توی مسجد و تازه متوجه شدم که او مرا تحت تعقیب قرار میداد و بعضی اوقات که غروب بود و میامدم خانه او را توی کوچه میدیدم که او همیشه از من طلب پول میکرد و پوشاک میکرد.
چون او یک آدم مظلوم واری بود و خود را معصوم جلوه میداده من باو کمک میکردم و وقتی که اعلامیه برایم می آورد و میگفت بخوان از آن دید برگشتم و شک کردم که او یک کاره ای است و می خواهد مرا اغفال کند و این اواخرها بود که کمتر او را میدیدم و او هم کمتر اطراف خانه ما پیدایش میشد.
مرتضی حسینی س ـ صحت اظهارات خویش را چگونه گواهی می کنید.
ج ـ بوسیله امضاء مرتضی حسینی صالحی

توضیحات سند:

1 ـ مرتضی حسینی صالحی فرزند محمد در سال 1330 در تهران متولد شد.
مشارالیه در سال ششم دبیرستان تحصیل میکرد که تصمیم گرفت در خارج از کشور ادامه تحصیل دهد و بر همین اساس در سال 1353 به انگلستان رفت و پس از دو سالی که در یکی از کالج های شهر بریستول به آموختن زبان مشغول بود، برای دیدار خانواده به ایران آمد ولی برای بازگشت با ممانعت مادر روبرو گردید و مجبور شد در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شود.
مرتضی حسینی از طریق برادرش حاج اکبر، با شهید اندرزگو آشنا شد و در همین رابطه در تاریخ 3 /6 /57 دستگیر و پس از بازجوئی های زیاد در مورخه 15 /8 /57 از زندان آزاد شد.
پرونده ساواک

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 414


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.