صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش

گزارش


متن سند:

علی اکبر پوراستاد با منزل اکبر حسینی صالحی تلفنی تماس گرفت و پس از تعارفات معموله اکبر پوراستاد اظهار کرد ما را تا حالا توی خانه نشاندی اکبر در جواب او گفت آقا دارند درست می کنند من میروم میگیرم الان با استاد دارم میروم بگیرم و سرانجام قرار شد پوراستاد منزل باشد تا اکبر با او تماس بگیرد.
شخصی ناشناسی با منزل اکبر حسینی صالحی تماس گرفت و پس از تعارفات معموله باو عنوان کرد در مقابل منزلتان چه خبر بود شما فهمیدید در پاسخ اکبر حسینی اظهار کرد من الان آمدم و نیمساعت پیش بمغازه تلفن کردند و اطلاع دادند که صدای تیر شنیدیم و رفتند آنجا مشاهده مینمایند که دو نفر تیر خورده اند و با آمبولانس آنانرا برده اند و کم و بیش هم عده ای از رفقا در بین راه مراتب را بمن گفته اند پیرو اظهارات وی شخص ناشناسی افزود نه دو نفر بوده اند یکنفر کشته شده و یک نفر زخمی و سه نفر نیز فرار کرده اند اکبر حسینی صالحی در اینموقع با تعجب عنوان کرد که مسلح بوده اند چه وضعی بوده و چی همراه آنان بوده و با موتور بوده اند و اضافه کرد یک کسی میگفت با موتور بوده اند شخص ناشناس اظهار بی اطلاعی نمود و پرسید پس شما خبر صحیحی ندارید اکبر حسینی صالحی گفت و اللّه من خودم هم ناراحتم حالا بماند من ناراحتم برای کسی شخص مذکور با تعجب گفت اِه و اکبر حسینی صالحی افزود قرار بوده بیاید خونه و نیامده افطاری باید میآمده و نیامده شخص ناشناس اظهار کرد حالا برو بیرون بگرد و لابد دیده چنین مسئله است نیامده ودر اینمورد اکبر حسینی با گفتن بله موضوع را عوض کرد.
سپس شخص ناشناس عنوان کرد از آن 8 رمضان تعدادی مانده بود که باید میگرفتم رفته بودم شهرستان و آنقدر هم لازم داشتیم که حالا همینطور مانده اکبر صالحی گفت رد کن بیرون ها چون بیرون ها هنوز دستشان نرسیده شخص مذکور گفت و خواستم بتو بگویم چنانچه لازم داشتی بگو تا بتو بدهم اکبر حسینی صالحی گفت از جدیدها چه خبر که شخص مذکور افزود یکمقداری از فجر [اسلام ]آورده اند یعنی کسانی دیگه از اونجا آورده اند یعنی مال هفدهم و مال آقا است و یکمقداری مال اصناف اصفهان است و یک تعدادی چیزهائی دیگر است و سرانجام خداحافظی نمودند.
شخص ناشناسی بمنزل اکبر حسینی صالحی تلفن کرد و با یکی از بچه های او صحبت کرد مشخص گردید عمویش می باشد (احتمالاً مرتضی است) سپس با خانم اکبر حسینی صالحی صحبت نمود و سئوال کرد آقای جوادی آنجا بود و افزود اکبر آقا منزل است خانم اکبر صالحی گفت اکبر رفته بیرون و آقا جوادی هم قرار بود افطار بیاید که نیامده است سپس خداحافظی نمودند.

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 407


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.