صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : جلسه میهمانی در هتل ونک به افتخار ارتشبد بازنشسته آریانا

تاریخ سند: 17 مهر 1351


موضوع : جلسه میهمانی در هتل ونک به افتخار ارتشبد بازنشسته آریانا


متن سند:

به : 303 از : 20 ه 21شماره : 43089 /20 ه 21 ساعت 2000 روز جمعه 14 /7 /51 گفتگویی با شرکت 7 نفر در منزل ارتشبد بهرام آریانا واقع در خیابان پهلوی خیابان زعفرانیه انتهای اسد آباد بعمل آمد.
شرکت کنندگان عبارت بودند از ارتشبد بهرام آریانا ـ دکتر منوچهر رفیعی رئیس یکی از نواحی بهداری وزارت آموزش و پرورش ـ حسن رفیعی بازپرس دیوان کیفر ـ منصور صادق عمل نیکو رئیس شعبه ایرانیت چالوس ـ غفاری کارمند بانک ملی ایران ـ خانمها ـ آریانا ـ غفاری ـ ابتدا دکتر رفیعی اظهار داشت من و برادرم آقای حسن رفیعی الان به منزل دکتر جهانشاه صالح1 رفته بودیم تا دیداری تازه کنیم ایشان چون مسئول رفع آلودگی هوا در تهران هستند اینستکه در این مورد خیلی دلسوزی می کنند و با دولت هم مبارزه می کند ولی نتیجه نمی گیرد امشب می گفت یک نشریه بین المللی منتشر شده و هوای تهران را در این نشریه تجزیه نمودند و مقدار سرب و کربن هوا را نشان دادند سپس دکتر جهانشاه صالح نشریه را به ما نشان داد و گفت این نشریه در اختیار مردم نیست و اگر مردم مطلع شوند از ترس سکته می کنند.
سپس تیمسار آریانا اظهار داشت این مملکت این هوایش هست که مردم تنفس می کنند و آنهم ارزاق عمومی است که همه تقلبی شده من تعجب می کنم چگونه این مردم زنده هستند چرا باید مملکتی که روی نفت شناور هست در آن از وسائل نقلیه گازوئیلی استفاده کنند در پاریس یک ماشین گازوئیلی وجود ندارد و هوای بسیار عالی دارد ولی باز می خواهند دستگاههای الکترونیکی بکار اندازند تا باز هوا سالمتر شود ولی در این کشور همیشه وسائل عوام فریبی ساخته می شود اینهمه پول که خرج مساجد می شود بدهند و این وسائل گازوئیلی را به دور بریزند و وسیله نقلیه بنزینی جایگزین آن کنند.
حسن رفیعی اظهار داشت در تمام موارد خود دولت در ایجاد خرابیها سهیم می شود و یکی از علل آلودگی هوا اتوبوسهای واحد می باشند.
دکتر رفیعی اظهار داشته الان هزینه زندگی و مخصوصا مسکن نسبت به سال قبل 50 درصد افزایش داشته شما در تهران بروید و خواربار بخرید و بعد در پاریس که گرانترین شهر دنیاست مقایسه کنید تا متوجه شوید در تهران گرانی در چه حد می باشد.
تیمسار اظهار داشت چند روز قبل می خواستم از ده یکی از دوستانم که در جاده خراسان است دیدن کنم و مجبور شدم از خیابان مسگرآباد گذر کنم آنجائی که ملت واقعی ایران زندگی می کنند بخدا چشمم را می بستم تا نبینم مردم در هم می لولیدند.
هوا به قدری کثیف بود که نفس انسان بند می آمد سپس چون افراد حاضر در این گفتگو میهمان غفاری در هتل ونک بودند همگی در ساعت 2030 عازم هتل ونک شدند و در هتل ونک طبق قرار قبلی تیمسار ملک زاده دوست تیمسار آریانا نیز بآنها پیوست.
بعداز صرف شام ضمن گفتگوهای معمولی صحبت دین پیش کشیده شد و تیمسار ملک زاده اظهار داشت من معتقدم اگر آدم کمتر بدین فکر کند خیالش راحت تر است زن من خیلی پابند دین است و مرتب در سجده است و با همشاگردیهای خود که بچه گی همکلاس بودند هنوز میهمانی دوره دارند چند روز قبل خانمم در منزل ما سفره انداخته بود و همه همشاگردیهایش را دعوت کرده بود منجمله مادر زن ارتشبد نصیری هم جزء آنها بود خلاصه بعد از رفتن آنها تا سه روز منزل را تمیز می کردیم من نمی دانم چرا بعضی همه کار خودشان را دین کردند در لندن که بودم روزی یک نفر سراغ من آمد و گفت من بهایی هستم و مرا به محلی بنام لجنه دعوت کردند من همانجا شروع به بحث کردم و طوری کلافه اش کردم که گفت شما بدرد ما نمی خورید و از تبلیغ ما منصرف شد بله اینها الان در ایران و اکثر کشورها عجیب ریشه دواندند.
خانم آریانا اظهار داشت بهائیها2 خیلی به تیمسار همسرم علاقه دارند چون جد مادری تیمسار منوچهر خان والی اصفهان بود که باب را پناه می دهد تیمسار آریانا اظهار داشت و جالب اینجاست که باب مرگ زودرس منوچهر خان را پیش بینی می کند و درست از آب درمی آید ولی دین آنها یک دین سیاسی است و همین دین اسلام ما معتقد هستیم که حضرت محمد پیامبر خدا بوده ولی ایرانیان چون آنرا تحمیلی دیدند با خرافات و موهومات آنرا آغشته کردند و امروز به یک دین سیاسی مبدل شده و برای جامعه ما خطرناک شده چون با اصل آن فرق می کند .
سپس حسن رفیعی بطور خصوصی غفاری را مخاطب قرارداد و اظهار داشت دکتر جهانشاه صالح الان با دستگاه خیلی بد است و امشب خیلی به هویدا فحش داد و می گفت من با این مرد بد هستم و اگر مرا از کار هم بردارد از مخالفت خود دست بر نمی دارم سپس حسن رفیعی اظهار داشت همانطور که میدانی دکتر صالح سناتور انتصابی شاه است و پزشک مخصوص شهبانو می باشد و روی این اصل ترسی ندارد ولی آدم فاضل و مطلعی است و چندین هزار جلد کتاب در منزل دارد.
سپس مقداری گفتگو معمولی بعمل آمد و سپس خانم آریانا اظهار داشتند تیمسار رسائی هم بازنشست شد و الان دارد گریه می کند.
تیمسار آریانا از این جمله ناراحت شد و گفت این حرفهای بی ارزش را چرا می زنی.
سپس صحبت اسفندیار یگانگی پیش آمد و خانم آریانا ضمن تعریف کردن نحوه سکته ایشان در آمریکا اظهار داشت تیمسار با یگانگی دوست صمیمی بود و در مرگ او خیلی گریه کرد.
تیمسار آریانا اظهار داشت او یک مرد واقعی و یک انسان کامل بود.
سپس حسن رفیعی شمه ای از کارهای او منجمله چاههای عمیقی که ایشان برای اولین بار در ایران زده بود تعریف کرد و بعد میهمانی خاتمه یافت و حاضرین ضمن تشکر از غفاری در ساعت 30 22 هتل ونک را ترک کردند .
نظریه سه شنبه ـ تشکیل میهمانی مورد تایید بوده و مذاکرات فوق نیز عنوان گردیده است.
نظریه چهارشنبه ـ نظریه سه شنبه مورد تایید است.
ه

توضیحات سند:

1ـ جهانشاه صالح فرزند محمد حسن در سال 1283 ش.
در کاشان متولد شد.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان علمیه کاشان و دوره متوسطه را در کالج آمریکایی تهران شروع کرد و در آمریکا خاتمه داد و تحصیلات عالی را در آن کشور طی نمود و موفق به اخذ دکترای پزشکی با نشان ممتاز از دانشگاه نیویورک گردید.
وی مشاغل متعددی از جمله: عضو رسمی آکادمی علوم نیویورک، عضو افتخاری جامعه جراحان ارتش آمریکا، ریاست دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، وزیر بهداری، وزیر فرهنگ، ریاست دانشگاه تهران، سناتور مجلس سنا و...
را عهده دار بود.
نامبرده دارای تألیفاتی در رشته تخصصی خود بوده و در وزارت بهداری اقداماتی در راستای کنترل بیماریهای خطرناک مثل سرطان، مالاریا ...
را انجام داد.
صالح از اعضای کلوپ روتاری و جمعیت فراماسونری بود.
ساواک در سند زندگینامه او آورده است: «نامبرده طرفدار سیاست غرب بوده و دو سال قبل از وزارتش مقدار ده کیلوگرم هروئین قاچاق به کشور وارد کرده و از فروش آن پول سرشاری به جیب زده است.
فردی دروغگو ریاکار و در میان همکاران و تشکیلات خود شهرت خوبی ندارد.
» پس از پیروزی انقلاب اسلامی با رای تاریخ 7 /1 /1362 هیأت بازسازی نیروی انسانی دانشگاه تهران مشارالیه به انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم گردیده است.
اسناد و پرونده انفرادی ساواک ر.ک: بزم اهریمن، ج 2، ص 81 2ـ بهائیت در زمینه نفوذ بهائیان در ایران ارتشبد فردوست مطالبی بدین شرح اظهار داشته: «یکی دیگر از فرقه هایی که توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال می شد، بهائیت بود.
شعبه مربوطه بولتنهای نوبه ای تنظیم می کرد که یک نسخه از آن از طریق من (دفتر ویژه اطلاعات) به اطلاع محمدرضا می رسید.
این بولتن مفصلتر از بولتن فراماسونری بود.
اما محمدرضا از تشکیلات بهائیت و بخصوص افراد بهایی در مقامات مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان می داد، اصولاً رضاخان نیز با بهائیت روابط حسنه داشت تا حدی که اسداللّه صنیعی را که یک بهائی طراز اول بود، آجودان مخصوص محمدرضا کرد.
صنیعی بعدها بسیار متنفذ شد و در زمان علم و حسنعلی منصور و بخصوص هویدا به وزارت جنگ و وزارت خواربار رسید.
ولی نفوذ اصلی بهائیت در دوران عبدالکریم ایادی بود.
ایادی از خانواده طراز اول بهائیت بود به این دلیل نام فامیل «ایادی» داشت که پدرش از «ایادی امراللّه » یعنی چند نفر خواص اطراف عباس افندی بود.
ایادی با نفوذی که نزد محمدرضا کسب کرد بهائیها را به مقامات عالی رساند.
او مسلما در رسانیدن امیر عباس هویدا (بهایی) به نخست وزیری نقش اصلی را داشت.
در زمان هویدا دیگر کار بهائیها تمام بود و مقامات عالیه مملکت توسط آنها براحتی اشغال می شد پدر هویدا نیز مانند پدر ایادی از خواص عباس افندی و گویا نویسنده مخصوص او بود.
تنها یک بار موقعیت بهائیت به خطر افتاد و آن زمانی بود که فلسفی (واعظ معروف) حملات شدیدی را علیه بهائیت شروع کرد و محمدرضا برای آرام کردن مردم دستور تخریب حضیره القدس مرکز مقدس بهائیها در تهران را داد و دستور داد که ایادی مدتی از ایران خارج شود.
بطور کلی در دوران محمدرضا، با نفوذ ایادی در دربار، بهائیهای ایران بسیار ترقی کردند و ثروتمند شدند و ایادی هر چه از دستش برآمد در کمک به آنها کوتاهی نکرد و آنها هم به نوبه خود در انحطاط اقتصاد مملکت تلاش کردند.
بهائیان بدون اجازه عکا حق ندارند مشاغل سیاسی را بپذیرند و تنها باید تلاش کنند که در فعالیت های تجاری و کشاورزی پیشرفت کنند.
بر اساس همین اصل روزی از سپهبد صنیعی پرسیدم که چگونه شما شغل سیاسی پذیرفته اید؟ پاسخ داد: «از عکا سؤال شده و اجازه داده اند که در موارد استثنایی و مهم این نوع مشاغل پذیرفته شود.
»در واقع بهائیت جهانی این تصور را داشت که در این کشور منعی نداشتند.
بهائیها که من دیده ام واقعا احساس ایرانیت نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعا این افراد جاسوس بالفطره بودند».
برای شناسایی بیشتر این گروه مختصری از تاریخچه آن از جلد اول دائره المعارف فارسی مرحوم غلامحسین مصاحب نقل می شود: طریقه جدیدی است که میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءاللّه (متولد 2 محرم 1233 ق.
متوفی ذیقعده 1310 ه ق) بوجود آورد.
این آئین بنام خود او آیین بهایی و به اصطلاح پیروانش «امر بهایی» خوانده می شود.
میرزا حسینعلی نوری هنگام دعوت باب بی آنکه هرگز با او دیدار کرده باشد، بدو گروید و بعد از واقعه سوء قصد بابیه نسبت به ناصرالدین شاه به زندان افتاد.
پس از آنکه با کسانش به عراق تبعید شد، یک چند در بغداد بین بابیه به سر برد و سپس کسوت درویشی پوشید و در حدود سلیمانیه و کردستان به سیاحت پرداخت و در مراجعت به بغداد در باغ نجیب پاشا نزدیک بغداد، در پیش عده ای از بابیه دعوی کرد که «موعود» باب و کسی که باب به نام «من یظهره اللّه » ظهور او را پیشگویی نموده است اوست (1280ه ق) از این جا پیروان او که «بهائی» و «بهائیه» خوانده شدند و سایر بابیه که برادرش میرزا یحیی صبح ازل را خلیفه باب می شمردند، تفرقه پدید آمد و بین دو برادر اختلاف افتاد.
چندی بعد هر دو برادر را از عراق به قسطنطنیه و از آنجا به اروند تبعید نمودند.
چون کار میرزا حسینعلی در بین بابیه رواج بیشتر یافت و اختلاف افزون شد دولت عثمانی میرزا حسینعلی را با پیروانش به عکّا و صبح ازل را با پیروانش به قبرس فرستاد.
میرزا حسینعلی در عکّا به نشر تعالیم و دعاوی خویش پرداخت و کتاب «اقدس» را که اساس تعالیم اوست در آنجا نوشت.
آثار دیگرش عبارتست از «ایقان»، «هفت وادی»، «کلمات مکنونه»، «کتاب الشیخ»، و «ادعیه».
نیز مکاتبت او که به نام «الواح» خوانده می شود از جهت اشتمال بر افکار و آراء او اهمیت دارد و غالب این آثار به زبانهای اروپایی نیز ترجمه شده است.
حسینعلی بهاء، رهبر بهائیان در سال 1312 هـق درگذشت و پس از او پسرش عباس (عبدالبهاء) بیش از سی سال رهبر بهائیان بود.
عبدالبهاء بدلیل همکاری نزدیک با انگلیسیها به دریافت نشان «سر» نائل آمد.
پس از مرگ او نوه دختریش، شوقی افندی، به جانشینی او انتخاب شد.
وی سعی وافری در راه دوام بهائیت داشت و تشکیلاتی نیز به نام «بیت العدل» تأسیس کرد و یک آمریکایی را به نام «چارلز میسن ریمی» پس از خود به ریاست آن برگزید.
این دو تن به قصد تأسیس حکومت جهانی بهائیت نقشه ای دهساله ریخته بودند.
شوقی افندی در سال 1336 یک هفته پس از ورودش به لندن درگذشت و شخص آمریکایی جای او را گرفت.
ر.ک: کتاب کوثر، ج اول، انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره) ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، صص 374 ـ 375

منبع:

کتاب ارتشبد بهرام آریانا به روایت اسناد ساواک صفحه 142



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.