صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 10 بهمن 1352


متن سند:

سفارت شاهنشاهی ایران بیروت سرمقاله روزنامه الجمهوریه چاپ بیروت مورخ 10 /11 /1352 به قلم مدیر آن آقای هانری اسمر نامه سرگشاده به امام موسی صدر حضرت آیت الله ـ در روزنامه المحرر سخنان مفصل شما را که طی آن به کشور دوست ما ایران تعرض نموده بودید خواندم.
روابط ایران و لبنان که اکنون بسیار دوستانه و براساس منافع مشترک استوار است، درگذشته نزدیک دچار بحران زودگذری شده بود ولی دوستداران و ارادتمندان در دو کشور توانستند آبها را به جوی بازگردانند و موجبات برقرار همکاری در هر زمینه ای را میان ایران و لبنان فراهم سازند.
باری سخن مفصل جنابعالی را که المحرر یک صفحه کامل برای نشر آن اختصاص داده بود خواندم و چنین سخنانی را که بر زبان آن آیت الله جاری شده نکوهش کردم.
سخنانی شما به دو علت موجب شگفتی و تعجب گردید : یکی این که من و همه مردم لبنان به خوبی می دانیم که شما اصلاً ایرانی هستید و هنوز گذرنامه ایرانی در دست دارید، و دوازده سال پیش به لبنان آمدید و با توجه به تحصیلات عالی که از سرچشمه آن در ایران بهره مند شده اید و نیز به علت روحانیت و تقوایی که دارید محقانه به عالیترین مقام در طایفه محترم شیعه دست یافته اید.
دوم این که چرا چنین زمانی را برای حمله به حکومت ایران و شاهنشاه ایران انتخاب کرده اید؟ حضرت آیت الله در مقدمه مصاحبه این گفته شما جلب توجه مرا نمود.
شما گفته بودید (من آماده پاسخگویی هستم ولی به این شرط که به یاد داشته باشید که من یک روحانی هستم و سیاستمدار نیستم لذا کلام ما باید در این چهارچوب بماند.) ولی نتیجه سؤالها و جوابها درست مخالف شرط مزبور بود چون تمام ایرادات شما علیه حکومت ایران، کاملاً جنبه سیاسی داشت.
حضرت آیت الله ـ آیا با من هم عقیده نیستید که مصلحت لبنان و مصلحت همه کشورهای عربی و مصلحت شیعیان که اکثریت قابل ملاحظه ای را در لبنان تشکیل می دهند، اقتضا نمی کند که در اوضاع فعلی به یک کشور دوست و نیرومندی که نقش بسیار بسیار مهم در منطقه خاورمیانه برعهده دارد تعرض شود مگر شما اظهارات نخست وزیر ایران را در ضیافتی که سفیر ما در تهران به افتخار ایشان ده روز پیش ترتیب داده بود ملاحظه ننموده اید؟ شاید گرفتاری زیاد مانع شده که از بیانات نخست وزیر امیرعباس هویدا در ضیافت سفیر لبنان در تهران درباره کشورهای عربی و به ویژه درباره لبنان اطلاع حاصل کنید بدینجهت من در اینجا سخنان ایشان را مجددا بازگو می کنم: نخست وزیر ایران گفت : هنگامی که تاریخ بازنشستگی خود را از نخست وزیری تعیین نمایم به عنوان سفیر ایران به لبنان خواهم رفت و در ساختمان سفارت که در آنجا بنا خواهیم کرد اقامت خواهم نمود زیرا علاقمندم به کشوری که در آن پرورش یافتم و دوران تحصیلی را آغاز نمودم و دوستیها و خاطرات خوشی در آنجا دارم، یعنی لبنان بازگردم...
و در راس این خاطرات استادم تقی الدین الصلح می باشد که زبان عربی را به من آموخت، ولی صلح می گوید که روابط او و من روابط دوستی است نه رابطه استاد و شاگردی.
«اما آنچه که رئیس دولت ایران در همین ضیافت پیرامون روابط کشور خویش با دول عربی گفتند چنین است : «سیاست ایران بر مبنای لزوم همزیستی کشورهای این منطقه براساس احترام و همکاری و حسن تفاهم استوار می باشد و اگر لطمه ای به یکی از کشورهای این منطقه بخورد، مسلما به همه این کشورها آسیب می رسد.
همچنین سیاست ما مبتنی بر مردود شمردن تجاوز و اشغال سرزمینها به اتکای قوه قهریه می باشد...
ما روابط بسیار کهنی با لبنان داریم و همیشه سعی نموده ایم که این روابط را گسترش دهیم و علاقمندیم با سایر کشورهای عربی و اسلامی نیز چنین روابط ممتازی داشته باشیم.
» حضرت آیت الله ـ آیا سزاوار نیست که در برابر این چنین بیاناتی که رئیس دولت ایران در یک ضیافت رسمی در سفارت لبنان در تهران ایراد نموده اند لااقل برای مدتی از حمله و تعرض به سیاست روشن یک دولت دوست لبنان و همه اعراب خودداری کنید.
آیا با من هم عقیده نیستید که لبنان به کشورهای عربی در شرایط فعلی به روابط دوستانه بیشتری به ویژه با کشورهای بزرگ و مقتدر که ارتباط مستقیمی با مسئله خاورمیانه دارند نیازمند هستند.
البته در اینجا نمی خواهیم روابط دور و نزدیک جنابعالی را با ایران بازگو کنیم.
زیرا پرده برداشتن از روی وقایع گذشته ممکن است به مقام عالی جنابعالی که علاقمند هستیم همیشه از اشتباه به دور باشد لطمه زند.
البته بدون شک می دانید که در بودجه کشور ایران مبلغ سه ملیون دلار جهت ساختمان بیمارستان شیعیان در جنوب لبنان اختصاص داده شده است، آیا حمله آن آیت الله علیه شاهنشاه ایران و حکومت ایران، پابرجا ماندن این کمک و بذل توجه بزرگ را تضمین می کند؟ حضرت آیت الله ـ اختلافات شما با بعضی از سیاستمداران نباید به روابط فیمابین طایفه شیعیان منعکس شود و مناسبات لبنان با کشورهای دوست را تحت تأثیر قرار دهد و نباید لبنان قربانی روابط شخصی و خصوصی شود که خود جنابعالی بر دورنمای آن واقف هستید.
در خاتمه با نهایت اخلاص نظر جنابعالی را به این نکته جلب می کنم که : آنهایی که در لبنان مقامهای عالی در اختیار دارند باید در درجه اول مصلحت لبنان را در نظر بگیرند و سپس مصلحت مقامی را که به عهده دارند رعایت کنند و این یک خواسته مشکلی نمی باشد و درک آن نیز برای شما دشوار نیست.
والسلام.
هنری اسمر

توضیحات سند:

با توجه به اهمیت اطلاع از سیر روند و روابط جمهوری اسلامی ایران که بعضا در لابه لای اسناد به آن اشاره می گردد در اینجا به تاریخچه روابط سیاسی بین ایران و لبنان اشاره می گردد: روابط قبل از انقلاب سیاسی لبنان همواره از نظر ایران یکی از مهمترین کشورهای خاورمیانه بوده است.
صدها ایرانی از دانشگاههای گوناگون بیروت فارغ التحصیل شده اند و تا قبل از جنگ داخلی لبنان، همه ساله عده زیادی از ایرانیان به لبنان مسافرت می نمودند.
حضور شیعیان در لبنان، به تقویت پیوندهای مذهبی دو ملت کمک کرد و نباید فراموش کرد که در زمان صفویه گروه بزرگی از مبلغان مذهبی شیعه از لبنان به ایران دعوت شدند.
بسیاری از آنها در ایران باقی ماندند و ایرانی شدند و نامهای خانوادگی معروفی مانند عاملی و جبل عامل یادآور این رویداد است.
روابط سیاسی ایران و لبنان از دوران حکومت قاجار و عثمانی آغاز می گردد.
امپراتوری عثمانی و حکومت شاهنشاهی وقت قاجار قراردادی به نام «قرارداد ارزۀ روم» منعقد نمودند.
این قرارداد که از طرف ایران توسط میرزا تقی خان امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه به امضاء رسید به دولت وقت ایران اجازه گشایش کنسولگری در هر یک از شهرهای تحت تصرف امپراطوری عثمانی که با ایران روابط بازرگانی داشته به جز شهرهای مکه و مدینه را به منظور حفظ منافع و حقوق اتباع خویش می داد.
لیکن با توجه به عدم وجود روابط بازرگانی میان ایران و لبنان در دوران عثمانی، ایران دارای کنسولگری در لبنان نبود و سرانجام دولت ایران تصمیم گرفت تا یک کنسولگری در لبنان در سال 1912 افتتاح کند و آقای عباس حسابی معزالسلطنه را به عنوان کنسول ایران در آنجا منصوب نماید.
در سال 1927 کنسولگری مذکور به سرکنسولگری کل ایران در سوریه، لبنان و فلسطین ارتقاء یافت و مرکز آن به بیروت منتقل گردید.
در سال 1942 سرکنسولگری فوق الذکر فقط به نام سرکنسولگری ایران در سوریه و لبنان شناخته شد و وزیر مختار عباس فروهر تا سال 1943 به سمت سرکنسول ایران در سوریه و لبنان منصوب گردید و سپس آقای مسعود معاضد جایگزین وی شد.
در آن زمان روزنامه های عراق و سوریه نوشتند که آقای معاضد مدارک و اسناد رسمی مبنی بر اعلام به رسمیت شناختن هر یک از کشورهای لبنان و سوریه را در اختیار دارد ولی به رسمیت شناختن این دو کشور به سال بعد یعنی 1944 موکول شد.
در پی به رسمیت شناخته شدن دو کشور یادشده، نمایندگی ایران در سوریه و لبنان تأسیس گردید و آقای زین العابدین رهنما اولین وزیر مختاری بود که عازم لبنان شد.
پس از وی ابوالقاسم پورولی در فاصله سالهای 1949 تا 1954 به این سمت برگزیده شد.
و آنگاه آقای رحمت اللّه اتابکی در 1954 تا 1956 جایگزین وی گردید.
از سال 1955 سطح نمایندگی سیاسی به درجه سفارت ارتقاء یافت و بدین مناسبت درجه اتابکی از وزیر مختاری به سمت سفیری تغییر کرد و مأموریت او به عنوان سفیر ایران در لبنان تا 1958 تمدید گردید.
پس از او نامبردگان ذیل پست سفیری ایران در لبنان را به ترتیب در اختیار گرفتند.
محمد حسین نجم از 1958 تا 1962؛ علی دشتی از 1962 تا 1963؛ آقای علی فتوحی از 1963 تا 1965؛ منوچهر ظلی از 1967 تا 1969؛ رکن الدین آشتیانی از 1971 تا 1973؛ منصور قدر از 1973 تا 1979.
دولت ایران از زمان دستیابی لبنان به استقلال تمایل خود را در مورد برقراری روابط دوستانه سیاسی به دو دلیل زیر اعلام نمود: 1ـ موقعیت حساس لبنان در خاورمیانه؛ 2ـ حضور شمار زیادی از شیعیان در لبنان برای دستیابی به اهدافی که در پرتو دلایل فوق در نظر گرفته شده بود، دو کشور قرارداد دوستی و مودت را در تهران به سال 1953 به امضاء رسانده لیکن مبادله اسناد تا سال 1967 به تأخیر افتاد و این تأخیر موجب شد تا روزنامه های لبنانی به روابط دوستانه و دیرینه دو کشور اشاره نموده و خواستار تقویت آنها گردند.
دو کشور براساس قرارداد فوق موافقت نمودند که روابط سیاسی و کنسولی دو طرف براساس اصول قوانین و مقررات بین المللی استوار گردیده و همچنین در مورد رفتار متقابل با سفراء و کنسولهای یکدیگر بر پایه قوانین و مقررات بین المللی و بر مبنای احترام و برخورد متقابل عمل گردد.
در نیمه دوم دهه 50 میلادی محمدرضا پهلوی در دوره ریاست جمهوری کامیل شمعون از لبنان دیدار کرد و در مقابل کامیل شمعون در سال 1956 از ایران دیدن نمود.
این رفت وآمدها در مقاطعی باعث تحکیم روابط رسمی بین دو دولت شد؛ اما روابط فوق بنا به دلایل متعدد مستحکم باقی نماند.
در سال 1965 روابط بین دو کشور به دلیل اظهارات سفیر ایران در بیروت که در پاسخ به اظهارات تحریک آمیز وزیر تبلیغات وقت کویت در فرودگاه بیروت بیان شده بود، رو به سستی و رکود گذاشت و سرانجام به درخواست دولت لبنان این روابط قطع گردید.
در سال 1967 در پی دیدار وزرای خارجه دو کشور در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک روابط میان دو کشور از سر گرفته شد و بار دیگر مناسبات دو کشور بهبود یافت.
گروهی از مقامات بلندپایه دولت لبنان از جمله وزیر فرهنگ ملی و امور اجتماعی لبنان، رئیس دفتر ریاست جمهوری لبنان، دبیر کل هیئت دولت، رئیس اداره تشریفات و شخصیتهای مختلف لبنانی از ایران دیدن کردند.
لیکن مناسبات، ناگهان بدلیل خودداری لبنان از تحویل ژنرال تیمور بختیار پایه گذار و رئیس سازمان ساواک که در آن زمان تحت تعقیب دولت ایران قرار داشت تیره گشت.
این اقدام دولت لبنان موجب گردید تا ایران قطع روابط و مناسبات خود را با آن کشور اعلام نماید.
قطع روابط میان دو کشور تا سال 1971 ادامه پیدا کرد.
در این تاریخ کامیل شمعون رئیس جمهور وقت لبنان از ایران دیدن کرد و با شاه ملاقات نمود.
به دنبال این دیدار روابط دو کشور در مورخه 16 /7 /1971 با صدور یک بیانیه مشترک که همزمان در دو کشور انتشار یافت.
بار دیگر برقرار گردید.
همزمان با صدور بیانیه فوق آقای رکن الدین آشتیانی به سمت سفیر ایران در لبنان و آقای خلیل الخیل به سمت سفیر لبنان در ایران منصوب گردیدند.
پس از مدتی در پی دعوت از سلیمان فرنجیه رئیس جمهور وقت لبنان و همسرش جهت شرکت در جشنهای 2500 ساله حکومت شاهنشاهی، روابط دو طرف رو به بهبود و بیش از پیش تقویت گردید.
در این رابطه کلید محدودیتهای اعمال شده در زمان قطع روابط میان دو کشور منتفی گردید و مناسبات شاه و کامیل شمعون تا آنجا تقویت گردید که شمعون هر ساله از ایران دیدن می کرد و به دیدار شاه می شتافت.
به طوری که این دیدارها تا سالهای آخر حکومت شاه ادامه پیدا کرد.
در سال 1971، خلعتبری وزیر خارجه وقت ایران در سر راه عزیمت به جده به دعوت وزیر خارجه لبنان از این کشور دیدار و با سلیمان فرنجیه رئیس جمهور لبنان ملاقات کرد.
در نوامبر 1972 سیروس فرزانه معاون نخست وزیر و سرپرست سازمان جهانگردی وقت ایران به دعوت وزیر جهانگردی لبنان از این کشور دیدار و با وزارت جهانگردی لبنان در زمینه همکاری و مبادلات جهانگردی میان دو کشور قراردادی منعقد ساخت و از وزیر جهانگردی و وزیر تبلیغات لبنان دعوت کرد تا از ایران دیدن کنند.
تبادل هیئتها به موارد فوق محدود نگردید، بلکه دیدار شخصیتهای سیاسی و مذهبی دو طرف تا هنگام پیروزی انقلاب ادامه یافت.
تقی الدین الصلح نخست وزیر وقت لبنان در سال 1974 به همراه یک هیئت لبنانی مرکب از وزیر خارجه لبنان و تنی چند از شخصیتهای بلندپایه به دعوت امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت ایران از این کشور دیدن کرد و با شاه، نخست وزیر و وزیر امور خارجه دیدار و مسائل فی مابین را مورد بحث و بررسی قرار دادند.
در پایان این دیدار بیانیه مشترکی صادر و طی آن طرفین خشنودی خود را از پیشرفت و تحول مداوم در روابط میان دو کشور ابراز داشتند.
بطورکلی روابط ایران و لبنان تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بیش از آنکه در راستای منافع ملی دو کشور باشد در جهت خواست رهبران رژیم سابق با توجه به سیاست آنها در همکاری با دولت غاصب اسرائیل بود.
لذا اگر حمایتی از لبنان به عمل می آمد بیشتر در جهت حفظ و توسعه نفوذ گروههای دست راستی و حتی مسیحیان لبنان بود تا مسلمانان و بخصوص شیعیان آن کشور، از سوی دیگر با توجه به حضور بیش از پانصد هزار آواره فلسطینی در لبنان و سیاستهای خاص رژیم سابق ایران نسبت به آنها چنین استنباط می شود که دولت وقت ایران همواره سعی داشته با کمک مسیحیان راست گرا بخصوص فالانژیستها و دارودسته کامیل شمعون از توسعه نفوذ و قدرت فلسطینیها که برای احقاق حقوق حقه خود مبارزه با رژیم اشغالگر قدس را در پیش گرفته بودند بکاهد و در راستای منافع اسرائیل آنها را تحت کنترل و نفوذ درآورد همچنین تصور می شود رژیم سابق ایران در خلال جنگهای چند ساله داخلی لبنان، بنا به علل فوق، با کمک اسرائیلیها به عناصر فالانژیست و راستگرایان لبنان، کمکهای مادی و نظامی قدرت فلسطینیها بکاهد.
حتی زمانی که شیعیان لبنان سعی کردند از طریق یکپارچگی و اتحاد میان خود، حقوق حقه خویش را طلب نموده و به جایگاه واقعی خویش در صحنه لبنان دست یابند، رژیم ایران با شیعیان و به ویژه امام موسی صدر رهبر آنها از در مخالفت درآمده و به انحاء مختلف به کارشکنی می پردازد.
از دیگر نکات قابل ذکر در روابط رژیم سابق ایران با لبنان مشارکت ایران در نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل در جنوب لبنان است.
البته با توجه به ماهیت رژیم سابق ایران می توان گفت که این اقدام نیز هدفهای خاص خود را که در واقع همکاری با صهیونیستها بود دنبال می کرد نه حمایت از حاکمیت و تمامیت ارضی لبنان.
روابط بعد از انقلاب اسلامی روابط بین ایران و لبنان بعد از انقلاب اسلامی به ویژه در زمینه های فرهنگی گسترش زیادی پیدا کرد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در شرایطی تحقق یافت که لبنان هنوز در آتش جنگ داخلی می سوخت و مسلمانان این کشور به ویژه شیعیان مورد تهاجم مسیحیان و حامیان غربی آنها قرار گرفته بودند.
تردیدی نیست که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) عمیقا بر شیعیان لبنان اثر گذاشته و آنها را به آینده امیدوار نمود.
سرنگونی شاه معدوم در ژانویه 1979 به عنوان الگوی مهمی بکار گرفته شد و نشان داد که یک نهضت اسلامی موفق و کاملاً سازمان یافته و دارای انگیزه می تواند چه دستاوردهایی در مقابله با ستمگری و بی عدالتی داشته باشد و بر همین اساس روابط ایران و لبنان نه تنها مبتنی بر حمایت ایران از تمامیت ارضی لبنان در مقابل اسرائیل و محکوم نمودن اشغال جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی بود؛ بلکه جمهوری اسلامی خود را ملزم می دانست که حمایت از مسلمانان لبنان به ویژه شیعیان این کشور که با وجود داشتن اکثریت جمعیت لبنان، از محرومترین اقشار جامعه بودند را در دستور کار خود قرار دهد.
طی دهه 80 که لبنان همچنان گرفتار جنگهای داخلی و تجاوزات خارجی به ویژه از طرف رژیم صهیونیستی بود و از طرفی دولتهای بی ثباتی بر این کشور حاکم بودند که مشروعیت مردمی آنها مورد تردید جدی قرار داشت، جمهوری اسلامی ایران همواره تجاوزات رژیم صهیونیستی و حضور مداخله گرانه قدرتهای غربی را در خاک این کشور محکوم می نمود و خواستار ایجاد نظامی در لبنان بود که تأمین کننده حقوق حقه اکثریت مردم این کشور که عمدتا مسلمانان و به ویژه شیعیان بودند، باشد.
در همین رابطه، کمکهای گسترده ای به مردم لبنان ارائه شد که از جمله عبارتند از: ایجاد بیمارستان، درمانگاه، داروخانه، مراکز بهداشتی، مراکز فرهنگی و آموزشی، فروشگاههای تعاونی، شبکه های آبرسانی و تحت پوشش قرار دادن خانواده های معظم شهدا و مستضعفان.
در سال 1989 با مداخله اتحادیه عرب و نشست مشترک گروههای مختلف لبنانی در طائف، قرارداد مصالحه ای بین آنها منعقد گردید که به قرارداد طائف مشهور گشت.
هر چند این توافق که دولت فعلی لبنان بر اساس آن تشکیل شده و فعالیت می کند، کمال مطلوب نبوده و حقوق مسلمانان را به طور کامل تأمین نکرده ولی جمهوری اسلامی ایران سعی نموده که به خاطر مصالح مردم لبنان و دفاع از تمامیت ارضی لبنان در مقابل تجاوزات رژیم صهیونیستی، روابط خود را با دولت فعلی لبنان توسعه دهد.
در این رابطه دو طرف تمایل خود را برای گسترش مناسبات در زمینه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بیان نموده اند.
در شهریور 1370 آقای فارس بوئز وزیر امور خارجه لبنان از تهران دیدار نمود و پیرامون اوضاع منطقه و گسترش مناسبات فیمابین مذاکراتی به عمل آورد.
این نخستین سفر یک وزیر امور خارجه لبنان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و نشانه تمایل دو کشور بر توسعه روابط فیمابین بود.
در تاریخ 12 /3 /71 آقای دکتر ولایتی وزیر امور خارجه ایران از لبنان دیدار رسمی به عمل آورد.
این دیدار با استقبال مردم و محافل ملی و مذهبی لبنان روبرو گردید و در گسترش مناسبات بین دو کشور تأثیر مفیدی داشت.
در دی ماه 70 آقای وهاجی وزیر بازرگانی ایران جهت افتتاح نمایشگاه اختصاصی ایرانی در لبنان و مذاکره با مقامات لبنانی به این کشور سفر نمود.
در مذاکرات ایشان با همتای لبنانی خود موارد متعددی جهت گسترش همکاریهای دو کشور از جمله تشکیل کمیسیون مشترک همکاریهای اقتصادی، ایجاد خطوط کشتیرانی و برقراری خط هوایی مستقیم بین تهران و بیروت مطرح و در مواردی تفاهم حاصل گردید.
در طی سالهای 71 تا 74 نیز مقامات مختلف کشور لبنان از جمله آقای نبیه بری رئیس مجلس، ولید جنبلاط وزیر امور مهاجرین و محسن دلول وزیر دفاع لبنان و همچنین دیگر شخصیتهای ملی و مذهبی این کشور از جمهوری اسلامی ایران دیدار نمودند.
واکنش نسبت به جنگ تحمیلی در ارتباط با واکنش این کشور نسبت به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با توجه به حاکمیت مارونیت سیاسی بر لبنان طی سالهای جنگ تحمیلی، دولت این کشور در کنار رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران موضعگیری می نمود.
انقلاب اسلامی ایران در شرایطی به پیروزی رسید که آتش جنگ داخلی در لبنان زبانه می کشید و مسیحیان لبنان به ویژه مارونی ها با پشتیبانی غرب و در رأس آنها آمریکا و فرانسه و به ویژه با حمایت اسرائیل، حاکمیت سیاسی خود را بر لبنان تحمیل نموده بودند.
اگر چه این حاکمیت به دلیل مقاومت مسلمانان و به ویژه شیعیان که با پیروزی انقلاب اسلامی جان تازه ای گرفته بودند هیچگاه بر سرتاسر خاک لبنان تعمیم نیافت و تثبیت نشد، ولی موضع رسمی این حکومت نیم بند مورد حمایت غرب و اسرائیل، حمایت از رژیم عراق و موضعگیری علیه جمهوری اسلامی ایران بود.
در عین حال گروههای مختلفی در لبنان که پایگاههای گسترده مردمی داشتند، حتی در بین مسیحیان و اهل تسنن و به ویژه شیعیان، همواره عراق را به خاطر تجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران محکوم نموده و هیچگاه حمایت خویش را از جمهوری اسلامی ایران پنهان نکردند.
چگونگی موضعگیری در سازمانهای بین المللی در رابطه با جمهوری اسلامی ایران طی سالهای جنگ داخلی در لبنان که در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز جریان داشت تا 1990 که با سرکوب میشل عون نخست وزیر مارونی و غیرقانونی لبنان، آرامش نسبی به این کشور بازگشت، مارونیت سیاسی حاکم بر لبنان به علت مشکلات داخلی و همچنین مسئله عدم مشروعیت، حضور چندان مؤثری در سازمانهای بین المللی نداشت و یا اگر هم داشت با توجه به موضع خصمانه اش در برابر انقلاب اسلامی ایران، علیه ایران رأی می داد.
ولی بعد از حاکم شدن آرامش نسبی در لبنان و به تفاهم نسبی رسیدن گروههای مختلف و استقرار یک دولت مرکزی نسبتا مقتدر و باثبات و همچنین بانفوذ بیشتر سوریه در صحنه های مختلف سیاسی و اجتماعی این کشور، دولت لبنان در هنگام رأی گیری در مورد مسائل مربوط به ایران در مجامع بین المللی یا شرکت نمی کند و یا شرکت کرده و رأی او تابع ملاحظات مختلف از جمله روابط استراتژیک سوریه با ایران و همچنین عدم تحریک گروههای متعدد و متنفذ طرفدار انقلاب اسلامی در لبنان و همینطور حمایت جمهوری اسلامی ایران از حفظ تمامیت ارضی لبنان و محکوم نمودن اشغال جنوب آن کشور توسط رژیم صهیونیستی می باشد.
ر.ک : لبنان ـ مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه ص 137 ـ 144

منبع:

کتاب امام موسی صدر به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 52



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.