صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: هما ناطق

تاریخ سند: 24 دی 1356


موضوع: هما ناطق


متن سند:

از: 20 ﻫ 11 تاریخ: 24 /10 /2536[1356] 13561024
به: 311 شماره: 16898 /20 ﻫ 11
موضوع: هما ناطق

هما ناطق در گفتگوئی با دکتر نراقی اظهار داشت آن چیزهائی که از ما به شما گفته شده دروغ است. نراقی گفت من هم باور نکردم و ادامه داد لحظاتی قبل شخصی که به منزل حسین سرفراز1 رفته بود می‌گفت در آنجا اینها را حسین سرفراز گفته است (نراقی در خلال اظهاراتش اشاره‌ای هم به نام خوئی2 نمود که منظور از ادای نام این شخص مشخص نشد) نراقی افزود من گفتم این حرف‌ها به من بر می‌خورد چون می‌دانم بی‌اساس است منتها چون اینها مثلاً... یک مقدار معاشرین دارند که می‌خواهند بگویند ما انقلابی و چپ رو هستیم آن وقت بر می‌دارند... به این صورت در می‌آورند. هما گفت من یک چیز را به شما بگویم دوستان من هرچه و هر تیپی که باشند از شخص شما به فراخور آنها از هر نظر که بوده جز... و محبت چیزی ندیده و ندیده‌ایم و من همیشه از شما در حق آنها که دیده‌ام مثلاً پاسپورت پاکدامن یا موردهای دیگر و یا مثلاً همین هزارخانی جز کمک‌های ‌شما چیزی نگفته است. نراقی ادامه داد آن آدم‌هائی که می‌خواهند خودشان را انقلابی خیال کنند می‌گویند چون انقلاب هدف است پس بقیه آلت است بنابراین به یک مقدار از ارزش‌های ‌اخلاقی که در جامعه ما معمول است و در همه جامعه‌ها هم هست بی‌اعتنا می‌شوند می‌گویند مهم این است که آن روز فرا برسد و تا آن روز باید با همه مدارا کرد. نراقی افزود یک دختری از منچستر آمده بود نزد من او می‌گفت در منچستر یکی از ایرانیان که دانشجو بود از شما (نراقی) شروع به بدگوئی کرد (نراقی در اینجا یک جمله معترضه پیش کشیده و گفت می‌دانید که در اروپا همه مارکسیست هستند). در این موقع یک خانمی هم که از آمریکا‌‌ آمده بود و در آنجا مدت ده سال فعالیت سیاسی داشت و می‌خواست به ایران بیاید ولی می‌ترسید وارد شد آن شخص ایرانی به این دختر دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا‌‌ گفت من فردی را در ایران می‌شناسم به نام نراقی این شخص به همه کمک می‌کند اگر می‌خواهید به ایران بروید مستقیماً با او تلفنی صحبت کنید آن دختر که از منچستر آمده گفت با شنیدن اظهارات این شخص به جوش آمدم و گفتم شما که از نراقی بدگوئی می‌کنید چطور از او تقاضای کمک می‌نمائید و به آنها توضیح داده که نراقی معتقد به لیبرالیسم است و می‌گوید باید لیبرال بود و با خشونت مخالف است. نراقی در دنباله اظهارات خود اضافه کرد متأسفانه این سینیزم که دستگاه دارد یک سینیزم هم نصیب این دسته شده من می‌خواهم با این سینیزم مبارزه کنم. ناطق گفت ما هیچکدام نه اینکه از شما کدورتی نداریم بلکه فقط از کسی که کمک دیده‌ایم شما هستید و ادامه داده بودند افرادی که از شما هم مقام بالاتری داشتند و زمانی ابراز دوستی می‌کردند ولی تا به حال نشده که ما استمدادی از آنها بکنیم و افزود خوچی از پاریس تلفن کرده بود و با جهان بیگلو تلفن کرد و گفته‌اند که وقایع را از شما شنیده‌اند و از وضعی که برای ما پیش آمده بود ابراز ناراحتی می‌کردند.
نراقی گفت شما نمی‌دانید که من این واقعه را در چه جاها و به چه کسانی گفته‌ام. هما گفت می‌دانم که رفته بودید نزد آقای قطبی و با او پیش چه افرادی رفته بودید. نراقی گفت من راجع به این واقعه گفته‌ام که این بدترین کارهای شما بود و این را باید جزو کارهای سیاه خود بنویسید و باید این عبرت بشود برای شما و دیگر این کارها را نکنید. نراقی ادامه داد که گفته است اثر این کار بسیار وحشتناک بود و حالا هیچ کاری هم نمی‌شود کرد ما که طرفداری می‌کنیم و می‌گوئیم باید در این رژیم ماند و می‌خواهیم لگاریتش را حفظ کنیم اگر رژیم خود را از نظر لگاریته سست بکند آن وقت دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. هرج و مرج به وجود می‌آید که نمی‌توان فهمید به کجا ختم می‌شود. هما اظهارات نراقی را تایید کرد. نراقی گفت واقعاً اگر من شما را نمی‌شناختم و هما ناطق را فقط شنیده بودم همین راکسیون را داشتم. هما گفت من هنوز هم نمی‌توانم دروغ بگویم و نباید از آدم‌هائی که فکر می‌کنند و می‌گویند ناراضی بود باید از آن اشخاصی ناراضی شد که فکر می‌کنند و یک چیز دیگر می‌گویند وگرنه من همیشه عقایدم را گفته‌ام اکنون هم می‌گویم.
نظریه شنبه. مطالب بالا مطرح شده است.
نظریه یکشنبه. از اظهارات نراقی چنین استنباط می‌شود که نسبتی به او داده شده و او از این نسبت ناراحت شده است. بدیع
نظریه سه‌شنبه: نظریه یکشنبه تایید می‌گردد. عارف
نظریه چهارشنبه: نظریه سه‌شنبه تایید می‌گردد. مشاهیر
بهره‌برداری شد 47374 بایگانی شود. روحانی 2 /11 /36

توضیحات سند:

1. حسین سرفراز(سرفرازی): فرزند محمدخان، در 1312ش در داراب فارس به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی‌‌ را در داراب و متوسطه را در شیراز سپری نمود و سپس برای ادامه‌‌ی تحصیل راهی تهران شد. تا سال سوم رشته تاریخ و جغرافیا در دانشکده ادبیات تهران تحصیل نمود، ولی بدون اخذ لیسانس، آن را رها کرد.
در دروان دانشجویی، از سال 1334ش، با مجلات: سپید و سیاه. امیدایران. خواندنی‌ها. خوشه. آژنگ. تهران مصور همکاری داشت و در سال 1338 سردبیر امید ایران و در سال 1341 سردبیر سپید و سیاه بود.
مشارالیه که گهگاهی شعر هم می‌سرود و مجموعه‌ای به نام نیلگون منتشر کرده بود، در سال 1341ش، به علت ارتباط با دبیر دوم سفارت شوروی، مورد حساسیت ساواک قرار گرفت که معلوم شد این تماس‌ها، در رابطه با چاپ مقالاتی پیرامون فضانوردی شوروی در مجله امید ایران بوده است.
حسین سرفراز که در ارزیابی‌های ‌ساواک،« تا حدی عیاش و خوشگذران و شب زنده دار » معرفی شده است، در سال 1351ش، سردبیر مجله تهران مصور و از شرکای شرکت سهامی انتشارات تهران مصور و عضو هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران بود که به همراه آنان، دفتر سینمائی ایران را نیز تأسیس نمود و در همین سال، ساواک، صلاحیت او را جهت عضویت در هیئت رئیسه بنیاد رضا پهلوی تأیید نمود.
مشارالیه که به حزب مردم اسداله علم نیز وابستگی داشت، در سال 1352 سردبیر روزنامه مردم نیز بود و پس از اِعمال سیستم تک حزبی! در کشور، در سال 1354 به حزب رستاخیز پیوست و سردبیر سرویس اجتماعی روزنامه رستاخیز شد و این درحالی بود که صلاحیت اخلاقی او، مورد تأیید ساواک نبود.
در بحبوحه‌‌ی انقلاب اسلامی، در مهر ماه سال 1357تقاضای انتشار مجله هفتگی جوان را نمود. این مجله، از انتشارات حزب رستاخیز بود که پس از برچیده شدن حزب، تقاضا نمود تا این مجله به نام وی منتشر شود و اولین شماره آن، در آذرماه 57 منتشر شد که مورد تشویق و تبریک ناصر مقدم، ریاست وقت ساواک واقع گردید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حسین سرفراز خودش راهی آمریکا‌‌ شد و همسر و فرزندانش را به فرانسه فرستاد. در خارج از کشور، به تشکیلات بختیار پیوست و با او همکاری نمود. مدتی به ایران آمد و بازداشت شد و مجدداً به آمریکا‌‌ رفت و به انتشار نشریه فارسی زبان ایران خبر اقدام نمود و به ایران نیز تردد داشت. (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
2. اسماعیل خویى: فرزند محمد ابراهیم، در سال 1317ش در مشهد متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی‌‌ و متوسطه، در رشته فلسفه و علوم تربیتى دانشسراى عالى تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1339ش، به عنوان دبیر در دانشسراى عالى استخدام شدو یک سال بعد، در سال 1340 برای ادامه تحصیل به انگلستان فرستاده شد و در سال 1344ش، با گرفتن دکترى فلسفه به ایران مراجعت نمود.
اسماعیل خوئی در سال 1345 با خانمى به نام فرانکاگالیو، تبعه ایتالیا ازدواج کرد و به عنوان کارشناس رسمى گروه علوم تربیتى به فعالیت آموزشى پرداخت و از طریق باقر پرهام، که در زمان تحصیل در انگلستان با او آشنا شده بود، با کانون نویسندگان ایران آشنا شد و اعلامیه منتشره در اعتراض به دستگیرى اعضاء کانون توسط ساواک را، امضاء کرد.
در سال 1350 به دلیل ارتباط با امیر پرویز پویان، توسط ساواک با هدف کشف مخفیگاه نامبرده، دستگیر شد ولى با اعترافات خوئى، مشخص شد که از یک سال پیش از دستگیرى با هم ارتباطى نداشته‌اند.
نامبرده در سال 1352 درخواست تدریس در دانشگاه صنعتى شریف (آریامهر) را داشت که ساواک در پاسخ وزارت علوم و آموزش عالى، به دلیل گرایش‌هاى کمونیستى نامبرده، ضمن مخالفت با این درخواست، دستور جلوگیرى از تدریس وى در کلیه مراکز آموزش عالى را صادر کرد، اما علیرغم این دستور، یک سال بعد (سال1353) ارزیابى ساواک از نامبرده به این شرح بیان شد: « دکتر اسماعیل خوئى افکار کمونیستى دارد، ولى اخیراً به راه آمده و در مؤسسه تحقیقات و برنامه‌ریزى علمى و آموزشى وابسته به وزارت علوم مشغول کار شده است.» که پس از این ارزیابى، با استخدام وى موافقت گردید.
اسماعیل خوئی، پس از جدائی از همسر کاتولیک خود، با دختر ابوالحسن صبا ازدواج کرد که حاصل آن، دختری به نام سبا خوئی است که اکنون، در شبکه من و تو، که تحت نظر تشکیلات بهائیت اداره می‌شود، به عنوان مجری اتاق خبر فعالیت دارد.
اسماعیل خوئی نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت و در لندن ساکن شد.

منبع:

کتاب احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 448


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.