صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

ریاست محترم ساواک خرمشهر

تاریخ سند: 2 تیر 1343


ریاست محترم ساواک خرمشهر


متن سند:

تاریخ: 2 /4 /1343
ریاست محترم ساواک خرمشهر

محترماً بعرض می‌رسد در لیله 1 /4 /43 جهت استماع سخنان آقای ناصر مکارم به مسجد آذربایجانی‌ها رفتم در ساعت 22 چنین آغاز سخن نمود موضوعی را که امشب برای بحث در نظر گرفته‌ام یکی از آیات شریفه قرآن است که خداوند هفت بار قسم یاد نموده است. شنیده‌ام بعضی‌ها می‌گویند مگر نه خداوند دروغ نمی‌گوید پس چرا قسم یاد نموده اگر قسم نخورد پس چگونه اهمیت موضوع را به شما بفهماند. در یک جا به زمین و آسمان قسم خورده در یک جا به ماه و خورشید و در جای دیگر به اسبی که به جهاد می‌رود. می‌خواهد بدین‌وسیله به شما بفهماند که اسبی که به جهاد می‌رود نیز احترام دارد و در جایی به انجیر قسم خورده زیرا هر یک از دانه‌های انجیر عمل رحم مادر را انجام می‌دهد و آن نیز بدین جهت احترام دارد و در جایی دیگر گفت ایاز یکی از اطاق‌های خود را بسته و درب آن را چند قفل زده بود و این موضوع حس کنجکاوی مردم را بیشتر تحریک می‌نمود تا اینکه روزی یکی از نزدیکان وی درب اطاق را باز نمود با کمال تعجب مشاهده نمود که یک پوستین چوپانی و یک عصای بی قواره و یک جفت کفش زوار دررفته در اطاق است. آن مرد گفت ای ایاز در این اطاق که چیز مهمی نیست چرا این قدر سعی داشتی که کسی وارد نشود. ایاز گفت من چوپان بودم و این لباس‌هایم را نگه داشته‌ام که اصل و گذشته‌ام را فراموش نکنم. حالا چه قدر زیادند کسانی که تا به جایی می‌رسند اصل خود را فراموش می‌کنند. آفرین بر تو ایاز.1
گفت یکی از آقایان از من پرسیده است که در اروپا روزهای یکشنبه را به بیمارستان‌ها به عیادت بیماران می‌روند و بین آنها میوه و شیرینی تقسیم می‌کنند چطور است که ما هم روزهای جمعه این کار را بکنیم. شما نمی‌خواهد روزهای جمعه به عیادت بیماران بروید فقط روز جمعه را تعطیل کنید بقیه‌اش پیشکشتان. این از دستورات دین شماست البته به عیادت بیمار رفتن هم کار بسیار خوبی است و در جای دیگر ضمن یک حکایت گفت وزرا، وکلا، درباریان، چاپلوسان بحضور هارون‌الرشید2 رفتند و واسطه شدند و در مسجد اصفهانی‌ها در مورد بی‌توجهی یوسف به زلیخا و شهوت بحث نمود و نتیجه گرفت که این رویه یوسف باعث گردید که به دربار مصر راه یابد و به وزارت برسد.
در پرونده آقای مکارم ضبط شود. 2 /4

توضیحات سند:

1. ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران)، در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح، اول به آن اتاق می‌رفت و به آنها نگاه می‌کرد و بدبختی و فقر خود را به یاد می‌‌آورد و سپس به دربار می‌رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می‌بست. درباریان حسود که به او بدبین بودند، خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمی‌دهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می‌کند. سلطان می‌دانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد، بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید. نیمه شب، سی نفر با مشعل‌های روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود. وقتی پیش شاه آمدند، شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنج‌ها کجا است؟ آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت‌خواهی کردند. سلطان گفت: من ایاز را خوب می‌شناسم. او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه می‌کند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته‌اش را همیشه به یاد بیاورد.
2. ابوجعفر هارون بن مهدی ملقب به رشید، پس از هادی که توسط مادر هارون (خیزران) مسموم شد، در سن 27 سالگی عهده‌دار خلافت گردید. وی یکی از سفّاک‌ترین و عیّاش‌ترین خلفای عباسی بود که در طول زندگی ننگین خود، چندصد نفر از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها را کشت. در سفّاکی و خون‌خواری او همین بس که حمید بن قحطبه می‌گوید: «هارون در نیمه شبی مرا خواست و پس از گفتگوهایی، مرا با غلامی مخصوص فرستاد و به من دستور داد، شصت نفر از ذرّیه پاک فاطمه علیها سلام را سر بریدم و به چاه انداختم.»
به شهادت رساندنِ حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام، یکی از قبیح‌ترین اقدامات هارون‌الرشید بود.

منبع:

کتاب آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 129


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.