صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: آمادگی

تاریخ سند: 15 خرداد 1342


موضوع: آمادگی


متن سند:

از: پلیس تهران - ستاد عملیاتی به: تیمسار فرماندهی دژبان قرارگاه کل پیرو شماره 42 - 14 /3 /42 و دستور عملیاتی شماره 9 پلیس تهران مستدعی است امر و مقرر فرمایند واحدهای زیر امر پلیس تهران کماکان در حال آمادگی باشند و از اداره رادیو واقع در میدان ارک مراقبت لازم به عمل آورند.
رئیس پلیس تهران - سرهنگ ستاد وثیق معتبر است - رئیس ستاد پلیس تهران - سرگرد سجادی گیرندگان : تیمسار ریاست شهربانی کل کشور ریاست ستاد عملیاتی شهربانی کل کشور ریاست ساواک تهران سرکار سرهنگ رجبیان فرماندهی واحدهای مأمور از ژاندارمری مرکز سرکار سرهنگ بهروان فرماندهی گردان شماره 2 دژبان سرکار سرهنگ2 علی اکبر طاهری معاون انتظامی پلیس تهران سرکار سرهنگ2 سعید طاهری فرمانده منطقه مرکزی

توضیحات سند:

1ـ ادعای فردوست در مورد بی اطلاعی رژیم شاه از حوادث 15 خرداد ارتشبد فردوست در خاطرات خود در رابطه با پانزده خرداد، ادعا می کند که اداره کل سوم ساواک و شهربانی هیچ اطلاعی از چنین حوادثی نداشته اند امّا به نظر می رسد این ادعاها مبنی بر بی اطلاعی ساواک و مسؤولین امر از وقوع چنین حوادثی صحیح نباشد چرا که اسناد بیانگر آن است که از چندین روز قبل مسؤولین رژیم خود را برای مقابله با چنین حوادثی آماده کرده بودند هر چند شاید ابعاد آن بیش از پیش بینی ها بود، متن سخنان فردوست را در ذیل ملاحظه فرمایید.
گزارشات اداره کل سوم از فعالیتهای روحانیت همیشه تکرار مکرر این مسأله بود که روحانیون با «اصلاحات ارضی» مخالفند و در فلان نقطه فلان اقدام را کرده اند.
محمدرضا نیز دستور شدت عمل می داد و در نتیجه سرهنگ مولوی-رئیس ساواک تهران- به مدرسه فیضیه قم حمله کرد و عده ای را کشت و تعدادی را زخمی نمود و تظاهرات خیابانی قم و سایر شهرها با دخالت نیروی انتظامی متفرق می شد.
درباره تظاهرات وسیع 15 خرداد، حتی تا شب قبل آن، اداره کل سوم و شهربانی هیچ اطلاعی نداشت و هیچ گزارشی به دفتر نفرستاد.
طبعا اگر حرکت فوق با آن وسعت، یک حرکت برنامه ریزی شده و سازمان یافته بود، باید اطلاعی به دفتر می رسید و برای مقابله تدارکاتی انجام می شد.
ولی از آنجا که این حرکت یک حرکت مردمی و طابعا فاقد برنامه ریزی قبلی بود، ساواک ببه کلی غافلگیر شد و محمد رضا شدیدا به وحشت افتاد.
صبح روز 15 خرداد 42 طبق معمول رأس ساعت 5 /7 صبح به اداره مرکزی ساواک رسیدم.
مدیر کل سوم(سرتیپ مصطفی امجدی) در اتاق انتظار من بود.
بلافاصله گفت: «خبر مهم! در سطح تهران تظاهرات عظیمی است و مردم در دسته های کوچک و بزرگ از جنوب شهر به سمت شمال شهر حرکت می کنند.
» حیرت زده شدم و تعداد تظاهرکنندگان را پرسیدم.
گفت که حداقل در 7 دسته اصلی هستند که هر دسته بین 5 تا 7 هزار نفر تخمین زده می شود و به علاوه دسته کوچک حدود 500نفری در سطح وسیع در گوشه و کنار شهر پراکنده اند.
پرسیدم: مگر به پاکروان(رئیس ساواک) گزارش نداده اید؟ پاسخ داد که چرا، و او با محمدرضا تلفنی صحبت کرده، و وی دستور داد که اویسی مسؤولیت قلع و قمع جمعیت را به عهده بگیرد، و مستقیما با وی تماس داشته باشد.
در آن زمان اویسی سرلشکر و فرمانده لشکر یک گارد بود.
از امجدی پرسیدم: چگونه ساواک از جریان قبلاً اطلاع نداشت؟ آنطور که شما تعریف می کنید تدارک آن، حداقل یک ماه نیاز به سازماندهی مستمر پنهانی داشته.
چگونه طی این مدت ساواکهای مربوطه کوچکترین اطلاعی به شما نداده اند؟! پاسخ داد: «خیر، حتی یک کلمه درباره تدارک تظاهرات امروز به من گزارش نشده.
» گفتم: عجب ساواکی! پس بود و نبودش تفاوتی ندارد؟ گفت: «شما صحیح می فرمایید!» گفتم: «بسیار خوب! در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته ایم و باید منتظر نتیجه باشیم.
» به هر حال منظّما جریان را به من و تلفنی به دفتر اطلاع دهید.
امجدی با گفتن «اطاعت می شود» از اتاق خارج شد.
گزارشات حرکت تظاهرکنندگان مرتب به من می رسید و مطلع شدم که محمدرضا نیز وحشتزده است و هر 10 دقیقه به اویسی تلفن می کند و اوضاع را می پرسد.
برای مقابله با تظاهرات یک آیین نامه امریکایی وجود داشت.
آیین نامه فوق، متن قابل توجهی است و تصور می کنم عنوان آن «کنترل اغتشاشات» است.
این آیین نامه را چندین بار با دقت مطالعه کرده ومواد آن را به خاطر داشتم، ولی هیچ گاه آموزش آن توسط فرماندهان واحدهای نظامی و انتظامی جدی گرفته نشد.
در طول تظاهرات 15 خرداد با تعجب می دیدم که عملکرد مردم دقیقا منطبق با مواد آیین نامه است و فعالیت اویسی درست عکس آن! یک اصل مهم آیین نامه فوق این است که واحدهای نظامی مأمور کنترل تظاهرات، باید مردم را متفرق کنند.
در 15 خرداد برعکس بود: مردم از هفت دسته اصلی یا بیشتر به دسته های کوچکتر منشعب شدند و در مسیرهای جنبی به تظاهرات پرداختند، ولی خط شمالی اصلی تظاهرات، خیابان سپه بود.
در مدت کوتاهی دسته های اصلی تظاهرکننده به بیش از سی دسته منشعب شد و اویسی بی سواد برای مقابله با هر دسته عده سرباز فرستاد و در نتیجه لشکر را به بیش از سی واحد کوچک تقسیم کرد، که برخی از این واحدها از ده نفر سرباز و یک گروهبان تجاوز نمی کرد! برای هر دسته تظاهرکننده، که بین پانصد الی هزار نفر را دربر می گرفت، کاملاً مقدور بود که این واحدها را به سادگی خلع سلاح کند و مسلح شود.
البته این حادثه رخ نداد و تنها در موارد معدودی تظاهرکنندگان واحدهای کوچک نظامی را خلع سلاح کردند و تعداد کمی تلفات وارد آوردند.
آیین نامه امریکایی صراحت داشت که تظاهرکنندگان سعی در تقسیم واحدهای نظامی دارند و اگر چنین شود، مرگ واحدهای ضداغتشاش است.
فرمانده ضداغتشاش باید دقیقا متوجه این مسأله باشد و هیچ گاه یک واحد نظامی اش نباید از یک گردان موتوریزه کمتر شود و تنها در موارد استثنایی واحد ضداغتشاش می تواند تا یک گروهان تقویت شده تقلیل یابد.
کمتر از این مفهومش خلع سلاح واحد نظامی است.
آیین نامه صراحت داشت که هیچ لزومی ندارد که در مقابل هر دسته تظاهرکننده یک واحد نظامی قرار گیرد، بلکه می توان به تعداد گردانهای موتوریزه وارد عمل شد.
طبق این آیین نامه اگر لشکر یک گارد، 9 گردان موتوریزه (برای مثال) داشت، باید یک سوم آن در احتیاط و در اختیار فرمانده(اویسی) می ماند و شش گردان بقیه در شش نقطه به کار گرفته می شد.
پس از متفرق کردن هر دسته تظاهرکننده، گردان آزاد شده باید به متفرق کردن دسته دیگر می پرداخت، زیرا دسته تظاهرکننده نمی تواندیک گردان را خلع سلاح کند و لذا همیشه موفقیت با واحدهای نظامی است.
اویسی این اصول مسلم را لابد مطالعه نکرده بود و یا شاید از شدت اضطراب قدرت فرماندهی صحیح را از دست داده بود و من با حیرت عواقب خطرناکی را برای تظاهرات آن روز پیش بینی می کردم.
بالاخره اویسی ساعت 12 ظهر به من تلفن کرد و گفت: «بیچاره شدم! حتی یک گروهان در اختیار ندارم و اگر یک دسته تظاهر کننده به من و ستادم حمله کنند همه را از بین خواهند برد!» گفتم: وقتی یک افسر در رده شما به آموزش و آیین نامه توجهی ندارد و دایما به دنبال کارهای دیگر است، نتیجه از این بهتر نمی شود.
تنها راه این است که هر چه آشپز و نظافتکار و اسلحه دار و غیره در لشکر داری مسلح کنی.
تلفنی به یک افسر مأموریت بده که آنها را مسلح کند و برای دفاع از خود و ستادت مورد استفاده قرار بده! این افراد حدود یک گروهان می شدند.
اضافه کردم: سپهبد مالک (فرمانده ژاندارمری) هم تلفن می کنم تا اگر توانست یک گروهان ژاندارم برای شما بفرستد! اویسی پاسخ داد: «خدا پدرت رابیامرزد، دست علی به همراهت!» (این تکیه کلام معمولی او بود.) اضافه کردم: واحدهای خود را از نقاطی که می توانی جمع کن و اقلاً دو گردان از واحدهای خود را در اختیار داشته باش.
اویسی همه این کارها را انجام داد.
ستاد او در پارک سنگلج قرار داشت و وی می توانست پس از 2 ساعت 4 گردان در اختیار داشته باشد.
علت آزاد شدن این نیروها و اشتباه بزرگ مردم این بود که حدود ساعت 12 از تظاهرات خسته شدند و چون برنامه براندازی سازمان یافته ای نداشتند برای ناهار، به غذاخوری ها رفتد و چلوکبابی ها نیز مردم را برای ناهار، مجانی دعوت می کردند.
در نتیجه بین ساعت 12 تا 14 خیابانها به کلی خلوت شد.
در این مدت اویسی توانست حدود 2000 نفر نیرو جمع کند و آماده عکس العمل شدید شود.
او منتظر ماند تا دسته های مردم جمع شوند.
بعدازظهر تظاهرات مجددا آغاز شد.
حدود ساعت 4 یا 5 بعدازظهر، اویسی با یک گردان موتوریزه «نوهد» به دسته مقابل سبزه میدان و بازار حمله برد و هر چه تظاهر کننده و عابر بود به مسلسل بست، که همه غیرمسلح بودند.
به تدریج شب فرارسید و مردم خود به خود متفرق شدند و با اعلام حکومت نظامی اجتماعات ممنوع شد.
منصوری- جواد- کتاب 15 خرداد صفحه 176 تا 179

منبع:

کتاب شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک صفحه 81
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.