صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

روزنامه آیندگان

تاریخ سند: 17 دی 1347


روزنامه آیندگان


متن سند:

عباس پهلوان که مدت پنج سال اخیر سردبیری مجله فردوسی را به عهده داشت از این هفته از سردبیری آن مجله کناره گیری کرده است.
پهلوان که پنج سال پیش از این فردوسی را با 500 شماره تیراژ در هفته تحویل گرفت، توانست آن را تا نزدیک 201 هزار شماره در هفته برساند اینک که پهلوان «فردوسی» را ترک گفته است.
بعضی از نویسندگان دکتر براهنی2، اسلام کاظمیه، اسماعیل نوری علا3، هوشنگ وزیری4 و پرویز نقیبی5، داود منشی زاده6 دوآئی7 ـ وجدانی، فریدون معزی مقدم و حمید مصدق8 نیز با فردوسی همکاری نخواهند کرد در این صورت لاجرم فردوسی بزودی در جامه ای دیگر و شیوه ای دیگر منتشر خواهد شد.
51522 در مجله فردوسی بایگانی شود.
17 /10 /47 بایگانی شود.
8 /11 /47

توضیحات سند:

1ـ درباره علت افزایش تیراژ مجله فردوسی روزنامه کیهان می آورد : همزمان با سردبیری عباس پهلوان در مجله فردوسی پرداختن به مدرنیسم و رواج «از خود بیگانگی» در میان نسل جوان در دستور کار دولت امیرعباس هویدا قرار داشت و فرح پهلوی با هدف نظارت عالیه براین برنامه، ادارات و کمیته های ویژه ای را در دفتر خود فعال کرده بود.
دوران سردبیری عباس پهلوان دوره طلایی مجله فردوسی بود.
او که ید طولایی در ایجاد جنجال های مطبوعاتی داشت، موفق شد تیراژ این مجله را به صورت چشمگیری افزایش دهد و آن را به صورت نشریه ویژه محافل ادبی و هنری در آورد و توجه بسیاری از جوانان و دانشجویان را به سمت «مدرنیسم قلابی» که مأموریت اشاعه آن را داشت ـ جلب نماید.
پهلوان در دوران سردبیری خود مدام درپی ایجاد جنجال های گذرا بود.
وی مدام به دعوا می اندیشد، به این شکل که پیوسته در جستجو بود تا ادعایی، گفته ای اعتراض یا اعلام موضعی را از کسی علیه مهره دیگری و یا جریانی، بیابد و سپس آن را در صفحات مجله اش بازتاب دهد، بدین ترتیب بازار طرح نظرها داغ می شد و یک جدال بی شکوه مطبوعاتی شکل می گرفت.
دعوایی که ره آوردش بالا رفتن شمارگان نشریه و افزایش اختلافات میان روشنفکران بود...
مجله فردوسی در دوران سردبیری پهلوان اگر چه با تابلوی روشنفکری منتشر می شد و جایگاهی متفاوت با نشریات مبتذل آن روزگار همچون زن روز (مجید دوامی)، جوانان ر(ر، اقتصادی) یافته بود، اما به لحاظ کارکرد تفاوت چندانی با آن نشریات نداشت.
زیرا پهلوان در کنار مقالات و گفتگوهای ادبی و هنری جدی، عموما چند عکس نیمه عریان و داستان های کوتاه مبتنی بر اورتیسم را با طرح هایی مستهجن که توسط بزرگ خضرایی ترسیم می شد چاشنی مطالب جدی مجله می ساخت.
روزنامه کیهان مورخ 6 /9 /82، ص 8 2ـ رضا براهنی فرزند محمّدتقی در سال 1314 ه ش در تبریز به دنیا آمد.
ساواک، مشارالیه را اینگونه معرفی کرده است : «در دبیرستان تعاون و فردوسی تبریز درس خوانده و دیپلم طبیعی گرفته است.
از بدو ورود به دانشگاه با مستشاران امریکائی مقیم تبریز مشغول کار شد و مدت سه سال و نیم به سمت مترجم مستشاران امریکائی در تبریز بود او در دانشگاه ترکیه با دختری یونانی به نام آنجلا آشنا می شود و پس از کش و قوسی که داشته اند به همراه وی به تهران می آید و در اثر فشار خانواده با او ازدواج می کند، حاصل این ازدواج دختری به نام الکا (الکساندر) می باشد.
» «دوران سربازی را در دانشکده زبان دانشگاه تهران به تدریس زبان پرداخت.
بعد از سربازی، یکسال در هنرسرای عالی تهران، تدریس زبان داشت و حدود 10 ماه در سال 42 در اداره اطلاعات امریکا سمت مترجمی داشت و در سال 43 با سمت استادیار به استخدام دانشگاه تهران درآمد.
از سال 45 تا 48 سرپرست دانشکده ادبیات و علوم انسانی بود.
به علت فساد اخلاقی آنجلا از وی طلاق می گیرد...
ازدواج مجدد وی نیز به همین علت پس از 6 ماه به جدائی می انجامد و ازدواج سوم او با ساناز صحتی (دختر سرهنگ صحتی) می باشد.
سال 51 پس از آمدن دعوتنامه برای تدریس در دانشگاه تگزاس با موافقت رئیس دانشگاه به امریکا می رود.
» و در گزارش مورخه 11 /6 /52 چنین آمده است: «نامبرده به منتقد آتشپاره تهران، شهرت یافته.
اهل آذربایجان و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس می نماید.
وی دیر شروع کرده و می خواهد زود به مقصد برسد و چون آدم شهرت طلبی است سعی می کند به هر طریق و به هر حیله که شده در دل خلق اثر گذاشته و راهی برای جاه طلبی خود بیابد.
سال های پیش که شعر نو مورد توجه قرار گرفت و طرفدارانی پیدا کرد، این آدم به این مسئله توجه داشت و در حال حاضر به سینما و تأتر می پردازد.
مشارالیه اخیرا با ریشی انبوه از امریکا مراجعت کرده...
وی در زمان تأسیس کانون نویسندگان روابط حسنه ای با جلال آل احمد داشت و با تعریف و تمجید از جلال، سعی می کرد برای خود موفقیتی دست و پا کند و حتی پس از مرگ جلال نیز، براهنی به خیال اینکه از خود جانشینی برای جلال بسازد، مدتی پا جای جلال می گذاشت، امّا خیلی زود فهمید که به قول معروف : «کار هر بز نیست خرمن کوفتن».
لذا زن گرفت و به کمک دکتر فلاح، کارگزار شرکت نفت بورس امریکا برای خود دست و پا کرد...
او فقط در فکر این است که به نوعی خودش را مشهور سازد...
و خلاصه افکار دکتر براهنی مجموعه ای است از مارکسیسم، کاپیتالیسم، اگزیستانیالیسم، انترناسیونالیسم، کاسموپولتیسیم، در وجود این آدم، سارتر را کنار مارکس خواهید یافت و کافکا را در کنار لنین و در بغل دست صادق هدایت و شجاع الدین شفا...
» گویا نویسنده گزارش فوق از پشت پرده، تغییر نقش های براهنی بی خبر بوده است، وگرنه بر مأموری معذور بر تغییر نقش هر چی نیست.
دکتر نهاوندی نیز در آبان ماه سال 1355، با تعجب به این مسئله نگریسته است، آنجا که می گوید : «در مسافرت سه ماه اخیر که دکتر نهاوندی به اتفاق چند نفر از جمله عزت اللّه نگهبان، رئیس دانشکده ادبیات به افغانستان می نمایند.
بنا به اظهار آقای عزت اللّه نگهبان با دکتر نهاوندی درباره رضا براهنی صحبت می شود (آن هم در هواپیما و آلمان).
دکتر نهاوندی با تعجب به ایشان می گوید: نمی دانم اولاً می گویند براهنی در امریکا شلوغ می کند و اعلامیه می دهد و برعلیه دستگاه فعالیت می کند [!! ]بعد فشار می آورند که با تمدید مأموریت او موافقت شود و من هم مجبور شدم، این کار را کردم...
» و در نهایت محمدرضا پهلوی از این چهره پرده برگرفته و می گوید: «شاهنشاه آریامهر، در مصاحبه مطبوعاتی با خبرنگاران امریکائی که همراه وزیر خارجه امریکا به ایران آمده بودند بطور غیرمستقیم، بدون ذکر نام، یادآور شدند که وی [رضا براهنی ]عامل مخفی ایشان در پلیس ایران بوده است.
» رضا براهنی که از دانشگاه تبریز، لیسانس ادبیات و زبان انگلیس و از دانشگاه بین المللی استانبول در ترکیه، دکترای ادبیات انگلیسی گرفته بود از ابتدای شروع به کار در دانشگاه تا سال 1348 بطور علنی با ساواک همکاری کرد و سپس در پرده قرار گرفت و به امریکا رفت.
مشارالیه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به انفصال دائم از خدمات دولتی و مؤسسات تابعه محکوم شد.
3ـ نوری علا، اسماعیل با نام پیام شعر می سرود و دارای گرایشات کمونیستی و توده ای بود در تاریخ 26 /4 /57 در منزل هوشنگ گلشیری ضمن حمله به باقر مؤمنی چنین گفته است : «مؤمنی از من به عنوان مأمور ساواک یاد کرده، باید بیاید و ثابت کند» 4ـ وزیری، محمّد (هوشنگ) فرزند محمد زکی (ذکی) مستوفی وزیری در سال 1309 ه ش در شهرستان ساری به دنیا آمد.
تحصیلات مقدماتی را در شهر محل تولد پی گرفت و سپس به تهران آمد و از دبیرستان دارالفنون دیپلم گرفت و در سال 1333 جهت ادامه تحصیل به کشور آلمان رفت و در دانشگاه بُن به تحصیل پرداخت.
هوشنگ وزیری که پدرش از ملّاکین ساری و قاضی دیوان عالی کشور بود، در ابتدای فعالیت های سیاسی، چندی با سازمان های دانشجوئی و سازمان جوانان حزب توده، ارتباط برقرار کرد و پس از انشعاب در حزب توده و تشکیل حزب زحمتکشان، به آن پیوست و در نهایت، رهبری نیروی سوم را در ساری به عهده گرفت.
مشارالیه در این رابطه چنین می گوید: «اینجانب چند بار در سازمان های دانشجوئی و سازمان جوانان حزب توده، رفت و آمد کرده ام ولی هیچگاه»، «عضویت رسمی نداشته ام...
ممکن است کمک های مالی به عنوان مثلاً یک روز درآمد و غیره هم کرده باشم...
»، «در سال 29 یا 1330 سازمانی تشکیل شده بود که به حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) وابستگی داشت» داشت و من در این سازمان، عضویت داشتم...
من در این سازمان عضویت کمیته شهرستان را داشتم...
» هوشنگ وزیری که به مدت یک ماه در سال 1332 در بازداشت به سر برده بود، در حین تحصیل در آلمان، در شهر بن در یک مؤسسه دارالترجمه نیز کار می کرد و مدتی هم به عنوان آسیستان علمی دانشگاه بن فعالیت کرد.
وی در سال 1347 به ایران بازگشت و کتاب «زندگی من» را که اثر تروتستکی بود، ترجمه و انتشار داد و در شرکت ملی نفت در آبادان مشغول به کار شد و به عنوان مترجم در شرکت سهامی تهران شیمی نیز اشتغال یافت و سپس در دانشگاه تهران، ـ مؤسسه تحقیقات اقتصادی ـ شروع به فعالیت کرد و همزمان به عنوان مترجم و روزنامه نگار به روزنامه آیندگان راه یافت و با مجلّات فردوسی، آرش و نگین نیز همکاری کرد.
هوشنگ وزیری که سردبیری آیندگان ادبی را به عهده داشت و به عنوان پژوهشگر با پژوهشگاه علوم انسانی، همکاری می کرد، در سال 1351 از طرف سفارت جمهوری فدرال آلمان، برای یک دیدار دو هفته ای از آلمان دعوت شد.
در تاریخ 29 /8 /54، عضویت وی در کمیته مؤسس انجمن مترجمان، مطرح گردید که مدیر کل ساواک در این رابطه، چنین نوشت : «در دو سال اخیر مقالات وی، در آیندگان، در جهت مصالح ملی است موافقت شود.
» هوشنگ وزیری که در سال 1354 در دوره دکترای علوم سیاسی دانشگاه تهران تحصیل می کرد، به عضویت حزب رستاخیز درآمد و به عنوان سردبیر روزنامه آیندگان، منصوب شد.
مشارالیه که در تاریخ 22 /4 /57 برای شرکت در جشن انقلاب عراق، دعوت شده بود، در راستای تحکیم رژیم شاهنشاهی به فعالیت پرداخت.
گزارش سال 1357 در این رابطه به شرح ذیل است: «هوشنگ وزیری سردبیری روزنامه آیندگان، تقاضا دارد که مقام مدیریت کل وقتی را تعیین تا در مورد طرحی که به دستور نخست وزیر در زمینه انتشار یک نشریه ایرانی در خارج از کشور تهیه نموده به عرض برساند.
» 5ـ نقیبی لاریجانی، پرویز فرزند عبدالرحیم در سال 1310 ه ش در آمل متولد شد.
نامبرده به صورت متفرقه دیپلم گرفت و از دانشگاه نیز لیسانس حقوق دریافت نمود.
مشارالیه در حزب توده عضویت داشت و نماینده جمعیت هواداران صلح در آمل بود که دائما با کمیته مرکزی حزب توده در تهران ارتباط داشت.
وی در شهر آمل با ایجاد میتینگ و تظاهرات و پخش اوراق مضره فعالیت های زیادی در راستای اهداف تشکیلاتی حزب توده داشت که به همین دلیل دستگیر و با اعلام این مطلب که تحت تأثیر تظاهرات توده ای واقع شده و از روی حماقت و ظاهربینی به عضویت حزب درآمده و با ابراز پشیمانی مورد عفو و بخشش واقع گردید.
پرویز نقیبی از سال 1344 فعالیت مطبوعاتی را شروع کرد و با مجله فردوسی، روشنفکر و اطلاعات هفتگی همکاری داشت و بعدها به سردبیری روشنفکر و سردبیر فرهنگی و سیاسی روزنامه آیندگان انتخاب شد.
نامبرده از سال 1340 با وزارت فرهنگ و هنر همکاری داشت و نویسنده رادیو ایران بود و ساواک در سال 1348 با استخدام وی در وزارت اطلاعات و در سال 1351 با استخدامش در رادیو و تلویزیون ملی ایران موافقت نمود.
مشارالیه در سفرهای متعددی با دولتمردان رژیم سابق از جمله نخست وزیر به خارج از کشور سفر نمود و با سفارت آمریکا در تهران نیز ارتباط داشت.
پرویز نقیبی دشمنی شدیدی با علمای اسلام و روحانیت داشت و در مقالاتش توهین های زیادی به آنها می نمود و معتقد بود ایران غرب زده بهتر از ایران عرب زده (اسلامی) می باشد.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 6ـ پرویز دوائی در سال 1314 ه ش بدنیا آمد.
وی دارای لیسانس زبان انگلیسی است و از سال 1330 فعالیت مطبوعاتی خود را با نشریه روشنفکر آغاز نمود با اسامی مستعار پیام و پیک مطالب خود را امضاء نمود.
نامبرده همچنین با نشریات دیگری از جمله: سپیدوسیاه، فردوسی، زن روز، ستاره سینما و مجله فیلم همکاری داشت.
نامبرده کتاب هایی بنام راز پنهان و شناخت را ترجمه و تألیف نموده است.
چهره مطبوعات معاصر، غلامحسین صالحیار پرنس اجنت ص 84 7ـ عبدالحمید مصدق فرزند عبدالحسین در سال 1318 ه.
ش در شهرضای اصفهان به دنیا آمد.
در سال 1339 دیپلم گرفت و در سال 47 موفق به اخذ لیسانس حقوق شد و در سال 1349 در رشته مشاوران اداری، فوق لیسانس گرفت.
مشارالیه که به شاعر نوپرداز شهرت داشت و به خاطر داشتن لهجه اصفهانی، شاخص شده بود و به انجمن ادبی ایران رفت و آمد داشت، ابتدا به سمت کارمند دفتر آموزش در دانشکده ادبیات شروع به کار کرد و سپس به تدریس پرداخت.
وی که در سال 1349 کتاب «در رهگذر باد» را منتشر کرده بود و در دانشگاه ملی، تدریس می کرد به علت قطعه شعری که در آن از سیاوش کسرائی و هوشنگ ابتهاج، تجلیل شده بود، دارای تمایلات کمونیستی معرفی شد و به خاطر شعر معروفش ـ تو اگر بنشینی، من اگر بنشینم، چه کسی برخیزد ـ که مورد توجه و شعار دانشجویان، قرار گرفته بود، مورد حساسیت ساواک واقع و از کار در دانشکده ادبیات، کنار گذاشته شد.
در همین رابطه، عبدالحمید مصدق در تاریخ 4 /6 /50 برای ریاست ساواک، چنین نوشت : «...
سوءتفاهم مربوط به شعری بوده است که توسط گروهی جوان نابخرد به عنوان شعار خوانده شده است...
شعر مزبور صرفا یک شعر از منظومه بلند عاشقانه است که...
با اجازه وزارت فرهنگ و هنر به چاپ رسیده است...
در دو نوبت همین شعر از تلویزیون قرائت گردیده است حتی در رادیو ایران نیز بر روی قسمتی از این شعر آهنگ ساخته شده است که اغلب از رادیو ایران این آهنگ پخش می شود...
خدمت به شاهنشاه عدالت پرور و میهن عزیز همیشه آرزوی قلبی اینجانب بوده است...
تقاضا دارم دستور به رسیدگی فرمائید.
» مشارالیه سپس به کرمان رفت و در نیمه دوم سال 1350 در مدرسه علوم اداری و بازرگانی کرمان، درس حقوق اساسی را تدریس کرد.
وی پس از بازگشت به تهران، به تدریس در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی پرداخت.
عبدالحمید مصدق که به عنوان وکیل دادگستری نیز فعالیت می کرد و عضو کانون وکلا بود، در سال 1354، کاندید استخدام در دانشگاه آزاد ایران شد که ثابتی در ذیل تقاضای مربوطه، چنین نوشت : «احضار و مصاحبه و سلسله مقالاتی که جنبه مثبت را داشته باشد، در مطبوعات بنویسد، سپس وضع او مورد بررسی قرار خواهد گرفت ـ ثابتی ـ 16 /5 /54» مشارالیه در احضار به ساواک، توافق کرد که چون نمی تواند مقاله بنویسد، در رابطه با رستاخیز، شعر بگوید.
مصدق که به عضویت هیئت علمی دانشگاه آزاد درآمده بود، در شهریور ماه سال 1354، جهت طی دوره زبان انگلیسی، به انگلستان اعزام شد و در مرداد 1357 به همراه کارکنان دانشگاه تهران، برای سفر علمی به چین رفت و در مهر 57 به عضویت کمیسیون مجله کانون وکلا انتخاب شد.
او که با مجله نگین نیز همکاری داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دانشگاه علامه طباطبائی (ره) به تدریس اشتغال داشت.

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله فردوسی به روایت اسناد ساواک صفحه 347

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.