صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : دستگیری آیت الله ربانی شیرازی

تاریخ سند: 6 مرداد 1352


موضوع : دستگیری آیت الله ربانی شیرازی


متن سند:

به : 312 از : 20 ه 12 شماره : 2767 /20 ه 12 شایعه دستگیری عبدالرحیم ربانی شیرازی همه جا پخش شده است و بهمین جهت حاج مرتضی تجریشی بیکی از دوستانش گفته است روز قبل در قم بوده و برادر ربانی بوی گفته است او را هم باتفاق برادرش دستگیر ولی بعد از 24 ساعت آزادش کرده اند.
وی اضافه کرده آیت الله ربانی را خیلی شکنجه1 داده اند و حتی شلوارش را در آورده و ریشش را گرفته و سرش را به دیوار زده اند بنحوی که ناله اش بلند شده و بهانه سازمان امنیت این بوده که سه نفر خرابکاران که در قم به پاسبانان حمله و موجب کشته شدن یکنفر از مامورین شده اند مدت دو شب در منزل ربانی بوده اند.
نظریه شنبه.
نظری ندارد.
نظریه یکشنبه.
شنبه مورد اعتماد است و دستگیری عبدالرحیم ربانی شیرازی صحت دارد.
نظریه چهارشنبه.
در مورد شکنجه ربانی شیرازی تصور می رود یکی از مأمورینی که در آن محل حضور داشته با قدری گزافه گویی بین مردم شایع کرده است.
اداره کل سوم 4 /5 /52 رهبر عملیات رئیس بخش 12

توضیحات سند:

1ـ از اولین لحظاتی که آیت الله ربانی به جرم همکاری با گروه ابوذر دستگیر و به شهربانی قم آورده شد مامورین ساواک شکنجه و آزار را بدون هیچ مقدمه ای شروع کردند.
لباسهایشان رابطور کامل از تن شان در آوردند، ایشان را بر تخت بسته و با نهایت وحشیگری و حیوانیت به شکنجه ایشان پرداختند و از شلاق و کابل برق شروع کردند.
مرحوم ربانی در این باره چنین می گوید : حدود دو ساعت با انواع مختلفت مرا شکنجه می کردند، اوّل با شلاق، گاهی با باطوم برقی، زمانی با سیگار و...
.
اما من استقامت کردم.
وقتی که دیدم دست از شکنجه بر نمی دارند پیش خود گفتم خود را به بیهوشی می زنم، شاید موثر باشد.
خود را به بیهوشی زدم.
هر چه شلاق زدند، تکان نخوردم.
با باطوم برقی از بالا تا پائین بدنم کشیدند و من حرکت نکردم.
خودم هم تعجب می کردم که چطور توانستم از هر گونه حرکتی خودداری کنم در حالیکه باطوم برقی آنقدر انسان را متشنج می کند که می خواهد قالب تهی کند ولی من مقاوم شده بودم و تکان نخوردم، چون دیدند فایده ای ندارد، کاری کردند که هیچ انتظارش را نداشتم.
یک لیوان آب به صورتم پاشیدند، تکان خوردم فهمیدند که به هوش آمده ام.
دوباره شروع کردند به شکنجه و من همچنان خداوند را در نظر گرفتم و مطمئن بودم که به من کمک خواهد کرد.
برای اینکه ما برای او حرکت کرده بودیم و در آن لحظات با تمام وجود یاری خداوند را احساس می کردم.
حدود یکساعت دیگر به شکنجه ادامه دادند که بار دیگر تصمیم گرفتم خودم را به بیهوشی بزنم و در مقابل هیچ چیز، عکس العمل نشان ندهم، همین کار را هم کردم و هر چند انواع شکنجه ها را بر روی من امتحان کردند، تکان نخوردم تا بالاخره دست بر داشتند و گفتند ببریدش بیمارستان، بی هوش است.
ر.ک : ربانی شیرازی، آیه استقامت، فرج اللّه الهی، ص 131

منبع:

کتاب آیت‌الله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی به روایت اسناد ساواک صفحه 322

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.