صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: سپهبد بازنشسته پرویز خسروانی

تاریخ سند: 22 بهمن 1352


موضوع: سپهبد بازنشسته پرویز خسروانی


متن سند:

از: 302 به: عرض میرسد 1ـ نامبرده بالا تلفنی با افشار (یکی از همبازی های سوژه) تماس حاصل و پس از احوالپرسی اظهار داشت، میخواستم با شما مشورت کنم درباره چیزهای (باخت ها) خودم چکار بکنم، توی اطاقت کسی نیست میخواستم از شما بپرسم چرا من اینطور میشوم؟ افشار گفت نه در اطاقم کسی نیست شما بایستی خیلی سفت بازی کنید شما از اول شل بازی میکنید و در حقیقت شما خیلی گشاد بازی میکنید یعنی خیلی افتضاح بازی میکنید شما بایستی تمام باختها را فراموش کنید و فکر نکنید که من سی میلیون تومان باختم آن دیگر گذشت یعنی امشب بازی کنید مثلاً ده هزار تومان ببرید ده هزار تومان ببازید و پنجاه هزار تومان ببرید و پنجاه هزار تومان ببازید آنها را دیگر فراموش کرده و تیمسار شما نمیتوانید یک شب کاری کنید، مثلاً اگر یادتان باشد ذوالفقاری یک پنج هزار تومانی گذاشت و یک خورده اش هم رفته بود گفت این آخرین پولم است و با همان پول آمد و سیصدهزارتومان برد و همه پولهای جلوی او جمع شده بود یعنی با همان دو سه هزار تومان که جلویش بود برد و اگر شما بودید روی همان پول پنجاه هزار تومان اعلام میکردید در صورتی که بایستی روی همان، پول کوچک بخوابید و دو سه دست بازی کنید خواه جلو شما پنج هزار تومان باشد یا دویست هزار تومان و بخودتان تلقین کنید که واقعا نه من و نه بقیه بچه ها نمیخواهند آنقدر شما آلوده شوید چون میدانند که شما باختید مثلاً من دلم میخواهد از علی ببرم و از شما نمیخواهم ببرم با اینکه...
...
...
.
.
مفهوم نبود و همه همینطور و علی هم همینطور شما خیلی بدجور بازی می کنید و همه می خواهند شما ببرید ولی می گویند این چرا اینجوری بازی میکند.
سوژه اظهار داشت این موضوع نزد شما باشد و آنها را بایستی فراموش کنم و آنها که دارم (بدهی) بایستی بدهم و بدتر نشود.
افشار گفت نقدا بگذارید باشد ببینید چه می شود و آهسته با مقدار کم شروع کنید.
سوژه گفت پس عقیده تو چی عقیدت اینکه...
.
افشار اظهار داشت من عقیده دارم اگر بازی نکنید چه بهتر اگر هم بازی می کنید با مقدار کم به بازی شروع کنید.
سوژه گفت به امید اینکه خورد خورد جبران شود بایستی بازی کرد به شرط اینکه آن طور که شما می گوید در مورد گذشته فکر نکنیم تا اینطور شود.
افشار گفت تیمسار شما دست خوب می آورید از متوسط ماها بهتر دست می آورید ولی زیاد توی بازی می آیید، حالا همین یکشنبه که می آیید همه چیز را فراموش کنید تا دو نیاورید و یا یک آس و شاه نیاورید نیائید توی بازی.
و اگر دیدی یارو از شما قوی تره بهیچوجه تو بازی نیائید.
سپس افزود شما چهار ساعت دندان روی جگر بگذارید و دست ها را جا ببرید ولی تیمسار شما خیلی بدبازی میکنید، شما سفت بازی کنید که به شما حمله کنند اگر حمله بشما بکنند بهتر است در صورتیکه شما به همه حمله می کنید و در صورتیکه یارو آنجا نشسته و مرتبا میبرد و میگوید ده هزار تومان، بیست هزار تومان و شما می گویید بله ـ بله.
و آخر هم ششصد هزار تومان باختید.
سوژه اظهار داشت مثلاً اگر من ببینم طرف دوپر هست من دیگر نیایم.
افشار گفت بهیچوجه نیایید اگر او دوپرشما دو هستید، شما بایستی بجا بروید سپس افشار افزود کمی بعد بازی کنید و همش فرارکنید و همینطور که ماها بازی می کنیم.
سوژه اظهار داشت چشم من میخواستم این را از تو نصیحت بگیرم و با خونسردی عمل کرده و تو گاهی اوقات بمن یادآوری کن، ضمنا اضافه کرد تا یک کمی قرضهایم را بدهم، افشار گفت شما یکدفعه پنجاه هزار تومان می گذارید، شصت هزار تومان می گذارید، سوژه اظهار داشت صدتا می گذارم و با هشت و نه می آیم.
افشار پس از تأیید گفتار سوژه و بدبازی کردن او گفت جلال هم دست شما را مثل آب می داند و شما کاملاً توی دست جلال می باشید، ضمنا شما همیشه بلف می زنید اگر یک دفعه سفت بازی کنید انشاءاله خواهید برد.
سوژه گفت روحیه من هم خراب است تو که غریبه نیستی تو یک خصال آقائی داری و ترا دوست دارم و این مشورت را هم با تو می کنم، ضمنا افزود اگر من خودم را کنترل کنم بازی را بلد شدم یا نه؟ افشار گفت بازی را بحد کافی بلد هستید و همچنین بایستی از جلال یاد بگیرید، علی هم بد بازی می کرد ولی حالا خوب بازی میکند و الان دو میلیون تومان برده است و همیشه می برد، ضمنا اول یک میلیون و خورده باخت ولی بعدا خوب و سفت بازی کرده و برده است.
سوژه اظهار داشت من به حرفهای تو اعتقاد دارم و هر کاری را که شما بگویید می کنم و از راهنمایی شما خیلی ممنوم و سپس خداحافظی نمودند.
2 ـ نامبرده بالا مجددا با افشار تماس حاصل و اظهار داشت: تو عقیده نداری که من با رفقا صحبت کنم تا زمانی که بدهی را بدوستان خود نداده ام بازی نکنم.
افشار اظهار داشت عالی است اگر بتوانی خودت را کنترل کنی خیلی خوب است و اگر نتوانستی پاسور و یارامی بازی کنید و مقداری کم بازی کنید که سرتان گرم شود.
سوژه گفت تو که غریبه نیستی شاید این باعث شود که با جلال و ذوالفقاری صحبت کنم و یک قدری کم کنند و زودتر بدهم افشار گفت آنها تخفیفی نمی دهند مثلاً شما ششصد تا باختی گرفتند و رفتند و سوژه اظهار داشت اگر من سه ماه هم بیایم بنشینم نمیتوانم این مبلغ را در بیاورم و اگر واقعا اینها ببینند که من بازی نکردم خودشان...
.
افشار اظهار داشت علی گفته اگر شما بازی نکنید من پولم را نمیگیریم و بجلال هم بگو مثلاً تا تمام پول را ندهند بازی نمی کنم و مقداری تو نگیر.
سوژه گفت وقتی کاملاً صاف صاف شد آن ایده ای که شما می گویید انجام می دهم و آنموقع به هیچ کس بدهی ندارم، ضمنا من مرتبا با شما تماس می گیرم و شما بمن تلقین کنید و این محبت را از شما دارم و تا بدهی من تمام نشود بازی نمی کنم و یک ساعت قبل می آیم بمحض اینکه بازی شروع شد بیرون میروم چون در زندگی بدهی نداشتم خیلی ناراحت هستم و در بازی که می نشینم به همه بدهکار بوده و کوچک می شوم و سپس با یکدیگر خداحافظی نمودند.
ملاحظات: اینطور که استنباط می شود سوژه مبلغی به همبازیهای قمار خود بدهی داشته و از وضع خود و چگونگی بازی قمار و همچنین اگر بتواند تا بدهی خود را نپرداخته بازی نکند گفتگو می نموده، ضمنا همان طوری که قبلاً بعرض رسید محل قمار در منزل ملیحه نعیمی همسر سابق سوژه بوده و افرادی که شرکت مینمایند افشار ـ علی دهستانی ـ جلال آهنچیان ـ هدایت ذوالفقاری ـ امامی ـ مهندس آغاسی پور ـ یزدانی و حاج آقا آهنچیان برادر جلال آهنچیان...
میباشند.
س

منبع:

کتاب پرویز خسروانی به روایت اسناد ساواک صفحه 408




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.