تاریخ سند: 5 اردیبهشت 1342
موضوع: جلسه منزل سپهبد کیا
متن سند:
شماره: 380 /312 تاریخ: 5 /2 /1342
موضوع: جلسه منزل سپهبد کیا
بعدازظهر روز گذشته جلسه هفتگی منزل تیمسار سپهبد کیا تشکیل شد و در حدود 60 نفر از طبقات مختلف از جمله بیدل قاضی دادگستری. فامیلی عضو وزارت فرهنگ. دکتر امیر کیا «جراح». عشقی و حیدری کارمندان راهآهن. مغیث.1 سرمست. حبیباله بیژن. نگهبانی عضو اداره انتشارات و رادیو. یک نفر سرتیپ بازنشسته ارتش و هرمزی در آن شرکت کردند.
در این جلسه در مورد فقر عمومی و فرهنگ کشور صحبت شد. سپهبد کیا گفت علت ازدیاد فقر در بین مردم، این است که در قدیم صنعت ایران همگی دستی و غیرماشینی بود و در خارج به فروش میرفت، ولی امروز که صنعت کارهای ماشینی در کشورهای غربی به شدت توسعه پیدا کرده، صنایع دستی ایران که مستلزم صرف وقت زیادی میباشد (مثل فرش) دیگر رونقی ندارد و از هر حیث عقبماندگی زیادی پیدا کردهایم و معلومات فنی کشورهای غربی، خوشبختانه در کشور ایران به خوبی پیش رفته، لیکن متأسفانه تربیت کشورهای غربی در بین مردم توسعه پیدا نکرده است؛ از این جهت خیلی عقبماندهایم و از طرفی چون اکثریت مردم ایران فقیر هستند، تبلیغات منفی علیه دستگاه و علیه سرمایهداران، هر قدر که دروغ هم باشد، به خوبی در مردم تأثیر مینماید؛ ولی تبلیغات مثبت به سختی مورد قبول مردم واقع میگردد. اگر فرضاً فردا صبح ده نفر شایع کنند که هر فردی که دارای خانه مسکونی شخصی است دزد است و از راه سوءاستفاده خانه خریداری کرده، مردم این ادعا را قبول میکنند؛ ولی اگر گفته شود که فلان سرمایهدار فقط از راه کار و کوشش ثروتمند شده، هیچ کس قبول نخواهد کرد. و خوشبختانه مضیقهای که برای من ایجاد کردند (منظور بازداشت و محاکمه در دولت آقای دکتر امینی است)؛ باعث شد که طبقات مختلف مردم بهتر مرا بشناسند و اطمینان کنند که ناپاک و سوءاستفادهچی نبودهام و اگر ثروتی به دست آوردهام، در اثر کار و زحمت بوده است. بخصوص در خلال محاکمات در دادگستری با کمال صراحت و شجاعت به یک نفر کمونیست (مقصود دادستان دادگاه)، درس وطنپرستی و شاهدوستی دادم و به او ثابت کردم که رژیم مشروطه سلطنتی در این کشور کاملاً ضروری است.2 سپهبد کیا علت عقبماندگی مردم ایران را نداشتن تربیت غربی دانست و افزود علت دیگر، همان هزار فامیل که به نظر من بیش از سیصد فامیل نیستند و مانع پیشرفت و ترقی و به کار رفتن ذوق و استعداد دیگران هستند و در مدرسههای مخفی از اجنبی دستور میگیرند و تعلیم پیدا میکنند و با کمک خارجیها در مشاغل حساس و مختلف کشور هستند، میباشد و البته برای من هم همیشه امکان داشت و دارد که دفتر یک خارجی را امضاء کنم و تعهداتی بنمایم، ولی خوشبختانه هرگز متکی به خارجیها نبوده و نخواهم بود.
گیرندگان. سه نسخه در بخش 312. اداره سوم. اداره دوم
روی پرونده سپهبد کیا ضمیمه و بایگانی شود.
توضیحات سند:
_
1. در اصل: مقیص.
2. مشارالیه در لایحه دفاعیه خود، پیرامون این موضوع نوشته است: «آقای دادیار ضمن سخنانشان، نام نامی اعلیحضرت همایونی را برده و مرا متهم به عدم رعایت منویات شاهانه نمودند. این دیگر بسیار مضحک است که پس از متجاوز ده سال که من افتخار تشرف و خدمتگزاری مستقیم به پیشگاه مبارک شاهنشاهی محمدرضا پهلوی را داشتهام، آقای دکترِ جوان بخواهند درس شاهدوستی به من بدهند.
کفر چو منی گزاف آسان نبود محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر پس در همه شهر یک مسلمان نبود
... یکی از نکات تأثرآور در زندگانیم، همین سخن آقای دادیار محترم بوده، ولی چون اطمینان دارم که ایشان برخلاف مکاتب قضایی و حقوقی، مکتب شاهدوستی را به مثل من ندیدهاند، میخواهم من هم یک درس شاهدوستی به ایشان بدهم. قبلاً باید به شما عرض کنم، شاهدوستی هم اگر به معنا و حقیقتش پی برده شود، مسلک بسیار مقدس و تابع یک فلسفه بسیار طبیعی و محکمی است؛ ابداً نباید آن را با حرکات اشخاص متظاهر و یا کسانی که برای به دست آوردن جاه و مقام، عنوان شاهدوستی را به خود میچسبانند و چون گرگانی در لباس گوسفند در میآیند، اشتباه نمود. اکثر این اشخاص ممکن است خیلی هم به شاهدوستی تظاهر نمایند، [ولی] ابداً دارای مسلک شاهدوستی نیستند؛ بلکه آنها را میتوان ARRIVISTE نامید. چون لغت مشابه آن را در فارسی نمی دانم، لغت فرانسه استعمال کردم، ولی منظور اشخاصی هستند که نان به نرخ روز میخورند و در هر موقع که نفعی برایشان داشته باشد، هرگونه تظاهری را برای رسیدن به هدف مینمایند... امروزه بسیاری از کشورهای دموکرات، غبطه داشتن تاریخ و شعائر ملی ما را میخورند و فکر میکنند اگر آنها هم میتوانستند در رأس سازمان کشورشان مقام ثابت غیرمسئولی داشته باشند، از بسیاری از کشمکشها و تشنجات دوران انتخابات رئیس مملکت خود در امان میبودند. بلی رژیم مشروطه بهترین و طبیعیترین فرم کشور دموکراسی است.»
منبع:
کتاب
سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب دوم صفحه 72