تاریخ سند: 25 فروردین 1336
گزارش
متن سند:
الف 252
در محافل پارلمانی گفته می شود اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس
سنا جز لسانی وارسته ـ حسابی1 و احتمالاً جمال امامی با آقای دکتر اقبال
موافق و به دولت ایشان رأی خواهند داد.
سناتور جمال امامی نزد دوستان خود از آقای دکتر اقبال2 تنقید و نسبت به
اقدامات اصلاحی دولت ایشان اظهار یأس و بدبینی نموده است.
منبع موثق
ارزش خبر ـ تأیید شده
توضیحات سند:
1ـ پرفسور محمود حسابی
فرزند عباس حسابی
(معزالسلطنه به سال 1281ش
در تهران تولد یافت تحصیلات
را تا 1293ش در مدرسه
فرانسوی بیروت لبنان به پایان
برد و تحصیلات متوسطه را در
کالج امریکائی بیروت پی گرفت
و پس از پایان این مدت به
دانشگاه امریکائی بیروت وارد
شد و در 1299ش لیسانس خود
را دریافت کرد.
و دو سال بعد نیز
توانست در رشته مهندسی راه و
ساختمان فارغ التحصیل شود.
و
در 1304ش در رشته مهندسی
برق از دانشگاه سوپر یورد و
الکتریسیته فارغ التحصیل
گردید و در 1306ش دکترای
فیزیک خود را از دانشگاه
سوربن پاریس دریافت کرد در
همان سال به ایران آمد و در
تهران به استخدام وزارت فواید
عامه درآمد یک سال بعد
توانست مدرسه مهندسی
وزارت راه را تأسیس کندو خود
نیز در آنجا به تدریس اشتغال
یافت در 1310ش اولین
ایستگاه هواشناسی را در کشور
راه اندازی کرد و در همان سال
نیز دستگاه رادیولوژی را در
ایران نصب و به کار انداخت وی
در 1313ش دانشکده فنی
دانشگاه تهران را تأسیس کرد و
خود ریاست آن را تا 1325ش
بر عهده گرفت وی در 1330ش
از طرف دولت مصدق برای
مدت یک سال در وزارت
فرهنگ به انجام وظیفه پرداخت
وی در جریان طرح کنسرسیوم
نفت در مجلس به مخالفت همه
جانبه با این طرح پرداخت دکتر
حسابی در 1350 ش استاد
ممتاز دانشگاه تهران شد وی در
بسیاری از انجمن ها و
مراکز پژوهشی معتبر داخلی و
بین المللی عضویت داشت که از
آن جمله می توان به موارد ذیل
اشاره کرد، انجمن فیزیک اروپا،
انجمن فیزیک آمریکا، انجمن
فیزیک فرانسه، آکادمی علوم
نیویورک، عضو پیوسته
فرهنگستان ایران (از 1314ش).
وی ریاست پژوهش فضایی
ایران را بر عهده داشت در سال
1366ش در کنگره 60 سال
فیزیک ایران، که به مناسبت
استاد برگزار شد، از خدمات دکتر
محمود حسابی به عنوان پدر
فیزیک ایران قدردانی به عمل
آمد پروفسور محمود حسابی در
12 شهریور 1371 هنگام معالجه
بیماری های قلبی در بیمارستان
دانشگاه ونو بدرود حیات گفت.
آثار: دارالفنون امریکایی
بیروت، نامهای ایران، دیدگانی
فیزیکی، نگره کاهنربای، دیدگاه
کوانتیک، فیزیک حالت جامد،
وندها و گهواره های فارسی.
2ـ دکتر منوچهر اقبال فرزند حاج
مقبل السلطنه در هفتم مهرماه سال
1288 شمسی برابر با 1327
هجری قمری در خراسان متولد
گردید.
پدرش معروف به «اقبال
التولیه» در آذرماه 1304
نماینده مجلس مؤسسانی شد که
انتقال سلطنت از قاجار به
رضاخان را تسجیل نمود.
هر چند
مقبل السلطنه چهره درجه اولی
نبود که به حسب رعایت ظواهر،
حضور او در مجلس ضروری
باشد ولی انتخاب او شاهدی بر
پیوندهایش با دستگاه رضاخان
بود و بدین ترتیب خانواده اقبال
در ردیف 40 خاندان برجسته
ایران قرار گرفته بود.
منوچهر اقبال در سال 1305 با
هزینه شخصی عازم اروپا شد و
در سال 1312 به عنوان
متخصص امراض عفونی از
دانشکده پزشکی پاریس
فارغ التحصیل گردید و در همان
سال با یک دختر فرانسوی
ازدواج کرد.
پس از بازگشت به
ایران در مهرماه 1312 به خدمت
سربازی رفت و در بیمارستان
لشکر 8 شرق (خراسان) به کار
پرداخت.
در سال 1313،
رضاشاه در سفری به خراسان
دچار زنبور گزیدگی شد و اقبال
درد او را التیام بخشید و مورد
محبت شاه قرار گرفت.
پس از
پایان سربازی، در سال 1314
رئیس بهداری شهرداری مشهد
شد و مدتی بعد به تهران آمد و
در شهریور 1315 ریاست بخش
بیماری های عفونی بیمارستان
رازی را به دست گرفت.
وی در
سال 1318 دانشیار دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران و سپس
استاد کرسی بیماری های عفونی
در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با
شهریور 1320 و سقوط
دیکتاتوری رضاخان مقارن بود.
او در آغاز در زمره اطرافیان
احمد قوام قرار گرفت.
در دولت
اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321)
به معاونت وزارت بهداری رسید
و این سرآغاز مشاغل دور و
دراز دولتی او بود.
در شهریور
1323 در کابینه محمد ساعد
کفیل وزارت بهداری شد و در
دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر
1326) به وزارت بهداری و
وزارت پست و تلگراف رسید.
در زمان ورود وزرای توده ای به
کابینه قوام (ایرج اسکندری، دکتر
فریدون کشاورز و دکتر مرتضی
یزدی)، به منظور ایجاد توازن در
قبال آنان، اقبال در نقش «جناح
راست» کابینه ظاهر شد و به
همراه سپهبد احمد امیراحمدی
(وزیر جنگ)، ذکاءالدوله
(سهام الدین) و غفاری (وزیر
پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع
تند علیه حزب توده و دولت خود
مختار پیشه وری در آذربایجان
دست زد.
در این سناریو، قوام
می بایست نقش «میانه رو» ایفاء
می نمود.
منوچهر اقبال در دولت
عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان
1327)، علیرغم رقابت هائی که
با وی برای تصاحب پست
نخست وزیری داشت، وزیر
فرهنگ شد و به عنوان رئیس
«سازمان شاهنشاهی خدمات
اجتماعی» نفوذ خود را گسترده
ساخت.
اقبال در سمت وزیر
فرهنگ دولت هژیر به اقداماتی
دست زد که برای وی شهرت
گسترده ای به عنوان یک «چهره
مرتجع» به ارمغان آورد.
مهم ترین این اقدامات، پیگیری
تز «سیاست را از فرهنگ جدا
کنید»، به منظور سیاست زدایی
مدارس و دانشگاه ها و مصوبه
ضد مطبوعات شهریور 1327
بود.
طبق این مصوبه دولت هژیر
با اعتراض شدید مطبوعات
مواجه شد که به توقیف تعدادی
از آنها انجامید.
منوچهر اقبال در
دولت دوم محمد ساعد (آبان
1327 ـ فروردین 1329) ابتدا
وزیر راه شد و مدت کوتاهی بعد
(21 آذر 1327) وزیر بهداری و
سرپرست وزارت کشور گردید و
در 21 اسفند به وزارت کشور
رسید.
دکتر اقبال در جریان
انتخابات این زمان با وساطت
دکتر هادی طاهری (وزیر
مشاور) مبلغ 500 هزار تومان
رشوه دریافت داشت.
در این
دوران اقبال به عنوان یک چهره
وابسته به استعمار بریتانیا و
دربار شهرت یافت و اوج آن
زمانی بود که وی به بهانه
ترور نافرجام شاه در 15 بهمن
1327، اجرای یک سلسله
اقدامات سرکوبگرانه، از جمله
توقیف و تبعید آیت الله کاشانی و
انحلال برخی احزاب و توقیف
جرائد را به مجلس پانزدهم اعلام
داشت.
او در دولت رجبعلی
منصور (فروردین ـ تیر1329)
نیز وزیر راه بود.
با صعود رزم آرا به صدارت،
اقبال به علت شهرت سوئی که
پیدا کرده بود، به کابینه راه نیافت
و توسط شاه به عنوان استاندار
آذربایجان راهی این خطه شد.
در مرداد 1329 با اعلام لیست
کارمندان مشمول «بند ج» توسط
دکتر محمد سجادی، رئیس هیئت
تصفیه، نام اقبال در این لیست به
چشم می خورد.
مشمولین این
لیست صلاحیت خدمت در
دستگاه دولتی را نداشته و باید
اخراج می شدند.
اقبال در
آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز
را نیز به عهده داشت.
در دوران
دولت مصدق، اقبال متصدی
شغلی نبود و تنها در دانشگاه
تدریس می کرد.
او مدتی بعد، در
سال 1331، عازم اروپا شد و در
فرانسه به عضویت فراماسونری
درآمد.
در سالهای بعد، وی در
رأس لژهای تابع تشکیلات
فراماسونری فرانسه قرار داشت.
پس از کودتای 28 مرداد 1332،
منوچهر اقبال به تهران بازگشت و
به دستور شاه سناتور شد و در
18 دی ماه 1333 ریاست
دانشگاه تهران و ریاست
دانشکده پزشکی را به دست
گرفت و در 12 خرداد 1335
وزیر دربار گردید.
اوج موفقیت
اقبال از همان زمان آغاز گردید و
رقابت شدید و کینه توزانه ای
میان او و اسداللّه علم آشکار شد.
اقبال در این دوران عالیترین
روابط را با محمدرضا و اشرف
پهلوی داشت و می کوشید تا از
خود یک چهره کاملاً خاضع و
تابع نشان دهد.
دختر بزرگ
اقبال، مریم اقبال، پس از جدائی
از محمودرضا پهلوی، عروس
اشرف (همسر شهریار شفیق) شد
و در نتیجه این روابط بود که وی
در شمار دوستان نزدیک اشرف
درآمد و در 15 فروردین 1336
به نخست وزیری رسید.
دولت
اقبال به سرعت به عنوان یک
دولت مطیع شاه و وابسته به
بریتانیا شهرت یافت و به تدریج
نارضائی مقامات آمریکایی از
آن مشاهده شد و این عدم
رضایت در نیمه دوم سال 1336
به اوج خود رسید.
دولت وی پس از 3 سال و 4 ماه
مقابله با دشوارترین تنش های
سیاسی در شهریور 1339
سقوط کرد و مدت کوتاهی بعد،
در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر
اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران،
رهبر حزب ملیون و نماینده
مجلس بیستم ـ در ساختمان
دانشکده پزشکی دانشگاه تهران
مورد حمله و توهین
«دانشجویان» قرار گرفت و
اتومبیل وی به آتش کشیده شد.
منوچهر اقبال در آبان ماه سال
1342 توسط شاه به عنوان
مدیرعامل «شرکت ملی نفت
ایران» منصوب شد و در
خردادماه 1343 نام وی در زمره
مؤسسین لژ «خورشید تابان» و
رئیس هیئت مدیره این لژ قرار
گرفت.
او تا آخر عمر در سمت
مدیرعامل شرکت نفت باقی ماند،
اما عملاً در سیاست جاری کشور
نقشی نداشت و حتی در امور
سیاسی مربوط به نفت و اوپک
هم که جمشید آموزگار تحت نظر
مستقیم شاه آن را اداره می کرد،
مورد مشورت قرار نمی گرفت.
در واپسین دوران زندگی اقبال،
تحقیر مداوم و توطئه های آشکار
و نهان علم علیه او تداوم یافت و
مقابله ها و ابراز حسادت های
اقبال، وی را در موضعی مطرود
و حقیر در نزد شاه قرار داد.
دکتر
منوچهر اقبال در 4 آذر ماه سال
1356 درگذشت.
منبع:
کتاب
جمال امامی به روایت اسناد ساواک صفحه 93