صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

با روى کارآمدن جیمى کارتر، محمدرضا پهلوى براى تجدید پیمان سرسپردگى، با او ملاقات کرد و پس از آنکه، جایگاه خود را تثبیت شده دید، به اُلْدُرُمْ و اُشْتْلُم پرداخت.

با روى کارآمدن جیمى کارتر، محمدرضا پهلوى براى تجدید پیمان سرسپردگى، با او ملاقات کرد و پس از آنکه، جایگاه خود را تثبیت شده دید، به اُلْدُرُمْ و اُشْتْلُم پرداخت.


متن سند:

با روى کارآمدن جیمى کارتر، محمدرضا پهلوى براى تجدید پیمان سرسپردگى، با او ملاقات کرد و پس از آنکه، جایگاه خود را تثبیت شده دید، به اُلْدُرُمْ و اُشْتْلُم پرداخت. از این‌رو حضرت امام خمینى، پس از کشتار مردم در نوزدهم دى ماه 1356 در قم، با اشاره به این مطلب فرمودند:
«ایشان [شاه] باید بفهماند که من دیگر، آن آدمى که قبلاً بود، نرفته و ملاقات نکرده بود، نیستم! من ملاقات کردم [با کارتر]، من کارم را درست کردم، من تحکیم کردم نوکرى را. دیگر شما حق ندارید که خیال کنید من نخیر، دیگر وابسته نیستم، من وابسته‌ام! من مى‌کشم! این اُشْتُمُلمْها و اُلْدُرُمْها براى همین معناست که مى‌خواهد به مردم ضرب شصت نشان بدهد.»
این شعر که داراى عنوان «زبان حال شاه خائن» است به بندگى محمدرضا پهلوى در قبال کارتر، اشاره دارد. هر چند یک بار دیگر نیز این شعر در این کتاب آمده است. ولى تکرار آن خالى از لطف نیست، ضمن آنکه تفاوت‌هایى هم با آن دارد.

فاش مى‌گویم و از گفته خود دلشادم
بنده کارترم و هر چه کنم آزادم
دم مزن ملت اگر نفت تو دادم بر باد
زآنکه گر من ندهم او بدهد بربادم
ثروت مملکت از ماست به هر جا باشد
گوئیا ارث رسیده به من از اجدادم
داد و فریاد مکن زآنکه مرا باکى نیست
به فلک گر برود داد تو از بیدادم
مملکت از ستم من تو بگو ویران باش
زآنکه من شاد در این کاخ ستم آبادم
نیست بر لوح دلم جز الف استبداد
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
ایستادم چو اجل بر سر مردم مغرور
دست بر سینه اگر بر در غیر استادم
پایه سلطنتم بر سر مردم باشد
پس عجب نیست اگر از غم مردم شادم
هر که از حق بزند دم بکنم بنیادش
گر چه دانم که حق آخر بکند بنیادم
ساغر از خون دل خلق مدام است مرا
هم از این باده مستانه چنین پربادم
عارى از مهرم و بارى تو ز من مهر مجوى
آریامهر اگر نام به خود بنهادم
نیست اندر دل من رحم به مانند پدر
هم بدین طینت ناپاک ز مادر زادم
نسبت من تو به فرعون و به شدّاد مده
صد چو فرعونم و جلادتر از شدادم
بر سر مردم بیچاره سوارش کردم
منصب بندگى خویش به هر کس دادم
گرچه خود بنده غیرم ولى از باد دماغ
این عجب بین که من از بینى فیل افتادم
تا شدم حلقه به گوش در سرویس سیا
مستشار است که آید به مبارکبادم
نیست امید هدایت ز خداوند کریم
زآنکه هر روز و شب ابلیس کند ارشادم
خاطرم جمع ز خونخواهى ملت باشد
چونکه وقت خطر ارباب کند امدادم
لیک هستم نگران زآنکه چو میلش بکشد
گیرد حلقوم که بیرون نشود فریادم
ببر اى پیک حق این شعر ز زندان بیرون
به جهانى برسان ناله استمدادم


منبع:

کتاب فریاد هنر صفحه 231


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.