صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 26 مهر 1331


متن سند:

مأمور ویژه گزارش می دهد شب 24 ماه جاری در سفارت افغانستان بین میراشرافی1 مدیر روزنامه آتش و عباس مسعودی2 مدیر روزنامه اطلاعات گفتگو بوده است که از قرار اطلاع آقای دکتر مصدق3 دو روز قبل از این تصمیم به تبعید سرلشکر حجازی4 و رشیدیان می گیرد و هم چنین قصد داشته که لایحه سلب مصونیت سرلشکر زاهدی5 را تقدیم مجلس نماید ولی فورا عده ای از سناتورها با آیت اله کاشانی6 مراجعه نموده و مشارالیه آقای دکتر مصدق را از اجرای چنین تصمیمی منصرف می نماید و اضافه می نمودند که آقای آیت اله کاشانی به وسیله مهندس رضوی به آقای نخست وزیر توصیه نموده اند که فعلاً از انجام هرگونه اقدامی درباره متهم مزبور خودداری نماید.
اصل کودتا

توضیحات سند:

1ـ مهدی میراشرافی فرزند سیدحسین در سال 1289 ه ش در تهران متولد شد.
وی در آغاز وارد ارتش شد و دانشکده افسری را در 1313 به پایان رسانید.
ولی بعدا کناره گیری کرد و به مشاغل آزاد روی آورد.
نام میراشرافی به عنوان یکی از چهره های مؤثر وابسته به اینتلیجنس سرویس، که در حوادث سالهای 1320 - 1332 و به ویژه کودتای 25-28 مرداد 1332 نقش مخرب و چشمگیری داشته اند، مطرح بوده است.
او از جمله عناصر هفت خطی بود که با سلاح جسارت و بی پروایی توانست از پایین ترین درجات اجتماع خود را در جرگه رجال متنفذ و سردم داران جای دهد.
او قبلا در فعل وانفعالات پس از 1320 روزنامه آتش را به راه انداخت.
و نیز به دنبال فعالیتها و تلاش های مداوم به وکالت مجلس دست یافت.
او بعدها روزنامه آتش را رها کرده و در اصفهان ظاهر شد و کارخانه مهم (تاج) را خرید.
او در جریان کودتای 28 مرداد جماعتی از اوباش و اراذل را به راه انداخت و نخستین کسی بود که پس از اشغال فرستنده رادیویی تهران با عربده کشی و نعره های گوش خراش، به دکتر مصدق و سران نهضت ملی حمله کرد.
میراشرافی در مهرماه 1357 تقاضای تجدید امتیاز روزنامه آتش را کرد و ساواک در تاریخ 27 /7 /1357 با این تقاضا موافقت نمود.
ظاهرا او قصد داشت که مانند برخی دیگر از فعالین سیاسی دهه های پیشین، با هدایت کانونهای توطئه، وارد گود حوادث انقلاب شود.
میراشرافی با پیروزی انقلاب دستگیر و در دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان به طور علنی و با حضور صدها شاکی خصوصی، محاکمه و اعدام گردید.
(ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد 2) (بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی، ناصر نجمی) ـ اسناد ساواک، پرونده های انفرادی 2ـ عباس مسعودی فرزند حاج محمدعلی، در سال 1280 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پس از خاتمه تحصیلات مقدماتی و متوسطه در تهران، چون قادر به ادامه تحصیل نبود و از جهت زندگی و معاش در زحمت بود ابتدا به شغل حروفچینی و کارگر ساده مطبعه در مطابع تهران مشغول به کار شد.
پس از چهار سال به تدریج مصحح روزنامه «اقدام» و «شفق» و خبرنگار روزنامه های «ایران» و «کوشش» گردید.
در سال 1300ش ابتدا مرکز کوچکی که فقط یک اطاق داشت در تهران دایر کرد که مرکز اطلاعات نامیده می شد و اخبار خبرگزاریهای «رویتر» و «هاواس» را از دوایر مطبوعاتی این دو سفارتخانه می گرفت و با دادن مبلغ مختصری اجازه ترجمه و نشر آن را در تهران گرفت.
مسعودی در تیرماه ـ 1304 امتیاز روزنامه اطلاعات را گرفت و در واقع امتیاز روزنامه را که متعلق به فردی به نام علی اکبر سلیمی بود با نیرنگ و فشار پلیس وقت اخذ کرد.
بعدها اطلاعات دارای مؤسسات فنی و نشریات دیگری مانند : اطلاعات کودکان، مجله اطلاعات هفتگی، مجله اطلاعات ماهانه، مجله بانوان، جوانان، تهران ژورنال و اطلاعات هوایی شد.
مشاغل دولتی مسعودی از سال 1314 شروع شد و در آن حال به وکالت دوره دهم مجلس شورای ملی از حوزه انتخابیه تهران رسید و تا پایان دوره پانزدهم، شش دوره متوالی همچنان وکیل بود.
در سال 1328 به سمت سناتوری تهران انتخاب گردید و تا سال 1351 در این سمت باقی ماند.
وی به زبان انگلیسی و فرانسه آشنا بود.
ساواک در سند بیوگرافی او آورده است : او فردی متخصص در فن، اهل زدوبند، خوش مشرب، محافظه کار، حقه باز، هنرهای هزار رنگ، جاسوس صفت، علاقه مند به افزایش ثروت، غیرقابل اعتماد و مورد تنفر عامه مردم می باشد.
نامبرده با تمام حوادث بعد از دهه 20 سازش داشته، نوکر رضاشاه بود و با مخالفین او نیز نزدیک بود.
در سال 1320 پس از حادثه سوم شهریور سلسله مقالاتی بر علیه رضاشاه نوشت.
در سال 1321 در ماجرای 17 آذر برعلیه قوام السلطنه شرکت کرد و پس از 17 سال برای اولین بار روزنامه او توقیف شد و به زندان افتاد.
از اواسط سال 1320 روزنامه او طرفدار مصدق شد و در 25 مرداد سال 1332، شدیدترین حملات برعلیه شاه و حکومت را انجام داد.
با حزب توده، حزب اراده ملی و هر سیاست و گروهی نزدیک بود و سازش می کرد.
بعد از وارد شدن به امور روزنامه نگاری به سیاست انگلستان نزدیک شد و ترقی کرد و با عامیون نزدیک شد مسعودی عضو جمعیت فراماسونری لژ ایران و از افراد مؤثر در تشکیل کلوپ روتاری و عضو کلوپ تهران بود.
مسعودی که بنیانگذار و مدیر مؤسسه اطلاعات بود.
سرانجام در سن 73 سالگی در دفتر کار خود، درگذشت.
ر.ک : اسناد ساواک، پرونده های انفرادی 3ـ دکتر محمد مصدق ملقب به مصدق السلطنه فرزند میرزا هدایت در سال 1261 شمسی به دنیا آمد.
وی در سن 17 سالگی مستوفی خراسان شد.
تحصیلات مقدماتی را در تهران به انجام رسانید و در سال 1287 برای تحصیلات عالیه به پاریس رفت.
بعد از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی پاریس، به دانشگاه توشاش سوئیس وارد شد و در سال 1293 با اخذ درجه دکتری در حقوق، به ایران بازگشت.
چون مخالف قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود، در بهار 1298 به سوئیس بازگشت و قصد داشت در آنجا مشغول کار شود که کابینه مشیرالدوله برای تصدی وزارت دادگستری از وی دعوت کرد.
در حین مراجعت به ایران در پائیز 1299 به حکومت فارس منصوب شد.
با این همه در همان سال از شناسایی کودتای سیدضیاءالدین طباطبائی امتناع ورزید.
پس از سقوط سید ضیاءالدین در سال1300 به وزارت دارایی منصوب شد و به اصلاحات در این وزارتخانه پرداخت.
در سال 1301 به حکومت آذربایجان دست یافت و بعد از چندی به علت عدم موافقت دولت مرکزی با نظریات او از این سمت استعفا داد.
در سال 1302 وزیر امور خارجه شد در سال 1303 در دوره پنجم قانونگذاری به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب گردید و در این دوره با واگذاری سلطنت به سردار سپه مخالفت کرد.
در دوره ششم مجددا به وکالت مجلس از طرف مردم تهران انتخاب شد و ضمن مخالفت با تشکیل مجلس مؤسسان، پس از اتمام این دوره چون دولت در انتخابات مجلس دخالت کرد، از سیاست کناره گرفت و در قریه احمدآباد در غرب تهران اقامت گزید.
با اینکه به کلی از سیاست کناره گرفته بود، در چهارم تیرماه 1319 به وسیله شهربانی تهران توقیف شد و پس از اعزام به بیرجند، تا آذرماه همان سال در زندان عمومی آن شهر محبوس بود.
سپس مجددا به احمدآباد تبعید شد.
پس از وقایع شهریور 1320 در دوره چهاردهم و شانزدهم بار دیگر از طرف مردم تهران به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب گردید.
در این دوره برای استیفای حفاظت ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان جبهه ملی را تشکیل داد و به مبارزه پرداخت و در 29 اسفند 1329 قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس شورای ملی گذراند در اردیبهشت 1330 برای اجرای این قانون و خلع ید از شرکت نفت سابق، نخست وزیری ایران را قبول کرد.
موفقیت مصدق در جریان نهضت ملی شدن نفت، مرهون حمایتها و پشتیبانیهای روحانیون و نیروهای مذهبی بود که در رأس آنها آیه اللّه کاشانی قرار داشت.
اما بروز اختلاف میان آیه اللّه کاشانی و مصدق که با تفکرات لیبرالیستی و ملی گرایی همواره مدافع جدایی دین از سیاست بود، موجب گردید که حکومت شاه با همکاری سیا، نقشه هایی را برای سرنگونی حکومت مصدق طرح ریزی کنند.
در تیرماه 1331 با اینکه مجلس جدید (دوره هفدهم) به نخست وزیری او رأی تمایل داده بود، به سبب اختلاف نظر با محمدرضا پهلوی برای تصدی وزارت دفاع ملی، از تشکیل دولت جدید استنکاف کرد و شاه، قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب نمود، ولی ملت با قیام سی تیر به رهبری آیه اللّه کاشانی مجددا او را به نخست وزیری برگزید.
در 28 مرداد 1332 دولت مصدق سقوط کرد و او پس از محاکمه در یک دادگاه نظامی، به 3 سال زندان محکوم شد.
در شهریور 1335 از زندان آزاد شد و در احمدآباد تحت نظر قرار گرفت.
مصدق در 14 اسفند 1346 بر اثر بیماری درگذشت.
4ـ عبدالحسین حجازی فرزند ابوالحسن در سال 1283 ش در تهران به دنیا آمد.
نامبرده در سال 1303 از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد و مدت دو سال نیز در دانشگاه نظامی «سن سیرو» فرانسه به تکمیل تحصیلات نظامی مشغول بود.
در سال 1315 نیز از دانشگاه جنگ فارغ التحصیل و در سال 1325 دوره ستاد دانشگاه جنگ فرانسه را گذراند.
وی سمت هایی از جمله: فرماندار نظامی تهران، فرمانده لشکر خوزستان، کرمان و مکران، رئیس رکن دوم ستاد ارتش، رئیس شهربانی کل کشور، سفیر ایران در پاکستان، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و...
را عهده دار بود.
و طی مدت خدمت به دریافت 9 مدال و نشان مفتخر گردید! حجازی از مهره های درجه یک رژیم پهلوی بود و با حمایت دولت انگلیس مراتب ترقی را به سرعت طی نمود و با زدوبندهای سیاسی و حمایت انگلستان به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران رسید.
او از اعضای مؤثر نظامی انجمن ایران و آمریکا بود.
روزنامه صدای مردم در شماره 3348 مورخه 6 /11 /1346 در این خصوص می نویسد: «تیمسار حجازی بزرگترین شخصیت نظامی ارتش شاهنشاهی ایران است که عضویت انجمن ایران و امریکا را قبول کرده است.
سرلشکر «جورج اکهارت» رئیس هیأت مستشاران نظامی امریکا در ایران که معاون اول انجمن فرهنگی ایران در امریکاست کارت عضویت انجمن را تقدیم تیسمار حجازی و همسر ایشان نمود.
«حجازی در مرداد ماه 1334 پس از یک سکته مغزی و مدتی بستری شدن در بیمارستان بازرگانان از کار برکنار و بازنشسته شد.
ساواک در گزارش اولیه خود در این خصوص علت کسالت را آفتاب زدگی در شمال (کنار دریا) عنوان نموده و پس از برملا شدن قضیه، علت را کسالت طبیعی ذکر نموده در حالی که طبق گزارشات بعدی که ساواک نیز آنها را تأیید کرده علت اصلی تغییر حالت روحی حجازی و نهایتا سکته مغزی او را، مسئله باردار شدن دختر بزرگش توسط شاه ذکر شده که نامبرده شدیدا به فریده دیبا (مادر فرح) در این باره اعتراض نموده و دخترش را نیز به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دهد و شاه دختر مذکور را به وسیله هواپیمای اختصاصی به لندن می فرستد که قضیه مخفی بماند.
پس از گذشت سه سال حجازی در سال 1348 به طور مشکوکی از دنیا می رود.
چنان چه در روزنامه های وقت تناقضات شدیدی در مورد مرگ او به چشم می خورد و ساواک از این جهت دچار نگرانی می شود.
در پرونده وی علت اصلی مرگ به وضوح مشخص نیست و طبق شواهد و قرائن و برخی گزارشات مسئله خودکشی می تواند صحت داشته باشد.
طبق گزارش ساواک چندی بعد همسر حجازی چنین اظهار نموده است: «ساعت 1900 روز 23 /7 /1354 در تاکسی، بانوی مذکور در حضور چهار نفر مسافر اظهار می داشت: همسرش 42 سال به این مملکت خدمت کرده و سرانجام هم چون آدم درستی بود به علت فشارهای زیاد و اذیت فراوان خود را کشت.
و به دنبال آن دخترم را نیز کشتند و دختر دیگرم را تهدید به مرگ کردند که ناچار او را به خارج فرستادم و به پسرم هم گفتم به این وطن کثیف و مملکت فاسد و...
باز نگردد یادآور شد، هروقت اخبار و تفاسیر رادیو و دروغ های کثیف را می شنوم.
بیشتر رنج می برم من می خواهم از این مملکت فرار کنم چون از همه چیز آن متنفرم، از هیچ کس نمی ترسم، ساواک بیاید مرا بگیرد ترسی ندارم چون پشیزی ارزش قائل نیستم...
ایرانی بودن نه تنها افتخار نیست بلکه ننگ است.
ر.ک، اسناد ساواک، پرونده های انفرادی 5ـ فضل اله زاهدی فرزند ابوالحسن در سال 1269 ش در همدان به دنیا آمد.
وی مقارن با جنگ جهانی اول با عده ای از نظامیان و سوارکارانی در منطقه همدان با هزینه آلمانی ها فعالیت می کرد.
وی در این دوران با رضاخان که در بریگاد قزاق بود آشنا شد و با قبول پیشنهاد رضاخان به تهران آمد و با درجه گروهبانی در بریگاد قزاق استخدام شد.
در مدت یک سال به درجه افسری و سپس به درجه سرهنگی رسید و بدین ترتیب موقعیت ممتازی نزد رضاخان یافت.
زاهدی در کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 جزو نیروهای رضاخان بود که وارد تهران شد.
وی هم چنین در عملیات سرکوب نهضت جنگل شرکت داشت و در آن خطه جنایت های بی شماری مرتکب شد و بدین جهت به درجه سرتیپی رسید.
در جریان واقعه «سمیتقو» در کردستان نیز شرکت داشت و بدین جهت از رضاخان نشان درجه 4 ذوالفقار دریافت کرد.
و در سرکوب مبارزات مردمی فارس و ماجرای شیخ خزعل در خوزستان شرکت داشت.
نامبرده بعد از سرکوب اغتشاشات غرب کشور و ترکمن صحرا، نشان درجه 3 سپه گرفت و در سال 1307 ش به ریاست امنیت (ژاندارمری) کشور منصوب شد.
بعد از مدتی رضاخان مأموریت حل و فصل ماجرای عشایر فارس ـ 1308 را به زاهدی واگذاشت، اما به دلیل این که وی به تشخیص خود عمل کرده و به نظرات رضاخان اهمیتی نداده بود خلع درجه شده و پرونده اش برای محاکمه به دیوان حرب (دادسرای نظامی) ارسال گردید.
البته بعد از چند ماه مجددا به خدمت فراخوانده شد و به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد.
هنگام تصدی شهربانی توسط زاهدی، تعدادی از زندانیان گریختند و این حادثه رضاخان را به شدت عصبانی کرده و دستور داد زاهدی شخصا فراریان را دستگیر و تحویل نماید.
زاهدی در تعقیب فراریان به کوههای اطراف قم رسید و طی نامه ای خطاب به رضاخان نوشت (تعقیب فراریان در خارج از شهر از وظایف ژاندارمری است، اجازه دهید مراجعت کنم و یا مرا از خدمت معاف دارید.
در نتیجه نامه زاهدی عزل شد و به کار در بخش خصوصی پرداخت.
در این دوره شرکتی به نام «کازادیا» تأسیس کرد، ولی چندی بعد ـ در سال 1311 ـ با توصیه انگلیسی ها مجددا به خدمت فراخوانده شد و منصب ژنرال آجودانی رضاخان را برعهده گرفت.
در این هنگام تیمورتاش وزیر دربار با نفوذ رضاخان عزل شده بود و زاهدی عملاً امور دربار را نیز به عهده گرفت و دامنه نفوذش بیشتر شد.
پس از مدتی به سبب سوءظنی که رضاخان به زاهدی داشت، وی را عزل نموده و به اداره بازرسی مالی فرستاد.
در این دوران ساخت باشگاه افسران به تقلید از انگلیسی ها توسط رضاخان آغاز شد و پس از تکمیل ساختمان، زاهدی به سمت ریاست این باشگاه منصوب گردید.
زاهدی به عنوان یکی از مهره های مورد اطمینان انگلیسی ها در برخی موارد با حسد رضاخان روبرو می شد و عزل و نصب های مکرر نیز در همین رابطه است.
پس از واقعه 20 شهریور 1320 و اشغال نظامی ایران توسط متفقین، زاهدی علی الظاهر توسط انگلیسی ها دستگیر و در واقع برای گذراندن کلاس های ویژه اینلیجنت سرویس به فلسطین اعزام می شود.
زاهدی در آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی به ریاست کل ژاندارمری منصوب گردیده و پس از مدتی بازنشسته شد، ولی پس از سه روز، حکم بازنشستگی اش توسط سرهنگ ارفع لغو شده و در سال 1324 به سمت بازرس مالی ارتش منصوب گردید.
زاهدی در دوران نخست وزیری سپهبد علی رزم آرا و به پیشنهاد وی، به فرماندهی نیروهای نظامی جنوب کشور منصوب شد و پس از مدتی برای معالجه به اروپا رفت و خود را مجددا بازنشسته کرد.
در بازگشت از اروپا از سوی محمدرضا پهلوی به سناتوری مجلس سنا منصوب شد.
در سال 1328 و هنگام سفر محمدرضا پهلوی به امریکا، زاهدی به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد.
زاهدی برای کسب وجاهت ملی و مردمی، روابط خود را با دکتر مصدق و جبهه ملی حسنه نموده و پس از ترور رزم آرا توسط فداییان اسلام، در کابینه حسین علاء وزیر کشور شد و پس از روی کار آمدن مصدق نیز در پست وزارت کشور ابقا شد.
زاهدی در جریان اختلاف شاه و مصدق که به خروج محمدرضا از ایران انجامید به مخالفت با مصدق پرداخت و در اسفند 1331 از وزارت کشور عزل شده و مخفی گردید.
در این دوره زاهدی با هماهنگی سفارتخانه های انگلستان و امریکا نقش مهمی در آماده سازی کودتای 28 مرداد 1332 با کمک کرمیت روزولت و هندرسن ـ سفیرکبیر امریکا در ایران، ایفا کرد.
پیش از کودتا هندرسن به وی پیشنهاد کرد که پس از کودتا، در ایران نظام جمهوری اعلام کند و خود عهده دار قدرت گردد.
لیکن پس از پیروزی کودتا و بازگشت محمدرضا به ایران، وی در روز 29 مرداد 1332، فضل اله زاهدی را به نخست وزیری برگزید.
زاهدی بعد از به دست گرفتن قدرت در جلسه مشاورین خود اظهار داشت که نمی توانیم بدون درآمد نفت زندگی کنیم و ناچاریم که با انگلیسی ها کنار بیاییم.
شرکت کنندگان در جلسه نظر او را تأیید کردند و بدین ترتیب روابط رسمی ایران و انگلیس مجددا از سر گرفته شد.
از دیگر اقدامات زاهدی در دوران نخست وزیری اش انعقاد قرارداد جدید کنسرسیوم نفتی بود.
که از طرف دولت ایران علی امینی این قرارداد را امضا کرد و به قرارداد امینی ـ پیچ معروف شد.
در اوایل سال 1334 زمینه برکناری سپهبد زاهدی از اریکه قدرت فراهم شد و در 17 فروردین 1334از کار کناره گیری کرد.
پس از نخست وزیری به عنوان سفیرکبیر شاه و نماینده دائم ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در ژنو، منصوب و در حقیقت به آن کشور تبعید شد.
زاهدی تا هنگام مرگش ـ شهریور 1348 ـ تلاش بسیار کرد تا مجددا به قدرت باز گردد.
اما تلاش هایش نتیجه نداد.
درباره فساد اخلاقی و فسق و فجور فراوان و ستمگری هایش در دوران مسئولیت های سیاسی و نظامی اش مطالب بسیاری در کتاب های تاریخ معاصر و به ویژه خاطرات فردوست آمده است و در اسناد ساواک نیز، مدارکی دال بر سوءاستفاده های مالی در واردات ماشین بنز و در شرکت نفت از محل فروش نفت وجود دارد.
ر.ک: اسناد ساواک، پرونده های انفرادی و خاطرات فردوست مجلات 1 و 2، صفحات مختلف.
6ـ آیه اللّه سید ابوالقاسم کاشانی، فرزند سید مصطفی در سال 1264 شمسی در تهران متولد گردید.
پدر ایشان شهید آیه اللّه سید مصطفی کاشانی از علمای بزرگ و مبارز و اساتید حوزه علمیه نجف بود که در انقلاب 1920 عراق از پیشوایان نهضت به شمار می رفت.
وی در سال 1280 و در سن 16 سالگی همراه پدر به نجف اشرف عزیمت کرد و در آنجا مشغول تحصیل شد.
در نجف علاوه بر استفاده از درس پدر از استادان درجه اول دیگری چون محمدتقی شیرازی، آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیلی بهره برد و در سن 25 سالگی به مقام اجتهاد رسید.
در سال 1285 به عنوان مشاور آیه اللّه خراسانی سهم مهمی در تهیه اعلامیه های مشروطه داشت.
وقتی انگلیسیها به عراق حمله کردند، در منطقه کوت العماره حدود 18 ماه علیه متجاوزین جنگید.
در سال 1920 آیه اللّه کاشانی با کمک مراجع دیگر جمعیت اسلامی عراق را تشکیل داد و برای مبارزه با سلطه انگلیس در عراق دست به انقلابی زد که به انقلاب 1920 عراق مشهور شد.
پس از آن به ایران آمد و مبارزات خود را در ایران علیه انگلیس ادامه داد.
پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، توسط متفقین بازداشت شد و یک سال در اراک، رشت و کرمانشاه زندانی گردید.
آیه اللّه کاشانی هیچ گاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود، از این رو در سال 1326 شمسی که تأسیس دولت غاصب اسرائیل اعلام گردید، اعلامیه ای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و مسلمانان را جهت مخالفت دعوت به تظاهرات و اعتراض نمود و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشه کن کردن این غده سرطانی به کار گیرند و خود نیز در تهران با بیش از سی هزار نفر به تظاهرات پرداخت.
پس از آزادی باز هم به مبارزه خود ادامه داد و به همین دلیل در زمان قوام السلطنه دوباره دستگیر و 18 ماه به قزوین تبعید شد.
بعد از ترور شاه و متهم کردن کاشانی به دست داشتن در این ترور در 15 خرداد 1327 به قلعه فلک الافلاک خرم آباد و پس از مدتی نیز به لبنان تبعید شد که 18 ماه به طول انجامید.
پس از بازگشت از لبنان در سال 1329 به نمایندگی از مردم تهران، به مجلس راه یافت و رهبری نیروهای مذهبی را در مجلس پانزدهم به عهده گرفت.
از جمله اقدامات آیه اللّه کاشانی، جلوگیری از انعقاد قرارداد گس ـ گلشائیان و متحد کردن نیروهای مذهبی و ملی برای ملی شدن نفت در مجلس شانزدهم بود.
در آن زمان رهبری گروه ملی را دکتر مصدق بر عهده داشت.
مصدق اعلام کرد که قرارداد دارسی و قرارداد 1933 را به رسمیت نمی شناسد و در روز 20 مهر 1329 دولت را استیضاح کرد و روز 4 آذر همان سال پیشنهاد ملی شدن نفت مطرح شد.
در این هنگام آیه اللّه کاشانی به حمایت از مصدق پرداخت تا سرانجام در 24 اسفند 1329 نفت ملی شد و در 29 اسفند همان سال به تصویب سنا رسید.
با روی کار آمدن قوام و برکناری مصدق در 25 تیر 1331 آیه اللّه کاشانی اعلام کرد اگر قوام ظرف 48 ساعت کنار نرود، اعلام جهاد خواهد کرد.
در پی این سخن، روز 30 تیر مردم به خیابانها ریختند و شاه سریعا قوام را برکنار کرد و مصدق روی کار آمد.
پس از واقعه سی تیر 1331 و روند خاص حکومت جبهه ملی و سیاستهای متضاد آن، بین آیه اللّه کاشانی و دکتر مصدق اختلافاتی روی داد که منجر به جدائی گردید.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 و قرارداد استعماری کنسرسیوم، علیه دولت و عاقدان قرارداد بیانیه ای صادر کرد و پس از دستگیری فدائیان اسلام به دادگاه نظامی احضار و حکم اعدام وی صادر گردید که البته تلاش و کوشش علمای بزرگ، به خصوص مرحوم آیه اللّه بروجردی، موجب لغو حکم مزبور شد.
اما شیوه و شگرد ساواک و دربار باعث منزوی گردیدن ایشان شد و از سوی دیگر روشهای غیراصولی و شایعه پراکنی و تحریف حقایق از سوی به اصطلاح ملیون، بر این انزوا افزود.
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به برکناری مصدق شد، آیه اللّه کاشانی که می دید دوباره رابطه با انگلیس شروع شده، به مبارزه با انگلستان پرداخت و در سال 1335 دستگیر و زندانی شد.
حضرت امام خمینی (سلام اللّه علیه) در مورد مرحوم آیه اللّه کاشانی که چندین سال اداره بزرگترین حوزه علمیه در تهران را بر عهده داشت، فرموده اند: «آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند.
مبارزه با استعمار.
آن وقت البته انگلستان بود، مبارزه با او.
در ایران هم که آمدند، تمام زندگی شان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را می شناختم».
آیه اللّه کاشانی در 23 اسفند 1340 به دیار باقی شتافت و در جوار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
ر.ک : آیه اللّه سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد مشاهیر سیاسی قرن بیستم صحیفه نور، ج 18، ص 181 مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 6 و 7، سال دوم پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، صص 138، 139

منبع:

کتاب رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 59

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.