صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : دستگیری وعاظ

تاریخ سند: 15 خرداد 1342


موضوع : دستگیری وعاظ


متن سند:

شماره : 1467 طبق اطلاع واصله.
شب گذشته (14 /1 /42) تعداد 20 نفر از وعاظ که در چند روز اخیر ایام سوگواری در منابر مردم را تحریک برعلیه امنیت کشور می نموده اند وسیله مأمورین شهربانی و ساواک دستگیر گردیده اند.
1ـ حسین اشرف الواعظین 2ـ شیخ باقر نهاوندی 3ـ سیدعبدالکریم هاشم نژاد1 4ـ میرحسین یارمحمد موسوی 5ـ حاج شیخ علی اصغر اعتمادزاده 6ـ مرتضی مطهری 7ـ حاجی فرج اله واعظی 8ـ باب اله ثقه الاسلام 9ـ حسین اثنی عشری 10ـ شیخ عبدالرحیم حاجی کنی 11ـ شیخ عبداللهی حاجی کنی 12ـ شیخ عبدالعلی حاجی کنی 13ـ سیدمرتضی مرتضوی 14ـ ناصر مکارم شیرازی 15ـ عباسعلی اسلامی 16ـ سیدمحمد مصطفی قمی طباطبائی 17ـ محمدتقی فلسفی 18ـ سید محمدتقی واحدی 19ـ حسین غفاری آذرشهری2 20ـ سیداحمد صفائی قزوینی در پرونده تظاهرات 15 خرداد بایگانی شود.
شهابی

توضیحات سند:

1ـ حجه الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد فرزند سید حسن در سال 1311 ه ش در بهشهر متولد شد و پس از تحصیلات مقدماتی راهی قم شد و از محضر اساتیدی چون آیت الله العظمی بروجردی علامه طباطبایی و امام خمینی بهره مند شد و پس از فوت آیت الله بروجردی در سال 40 به مشهدرفت و علاوه بر تدریس در درس آیات محمد هادی میلانی و شیخ مجتبی قزوینی حاضر شد.
ایشان در پی مبارزاتش در سال 42 پس از فاجعه 15 خرداد دستگیر و 41 روز در زندان شهربانی حبس بود در سال 43 با همکاری آیت الله سید حسن ابطحی «کانون بحث و انتقاد دینی» را بنا نهاد و چند ماه بعد از آزادی در فاجعه مسجد فین در 22 /7 /42 که ایشان سخنرانی می کردند دستگیر و پس از مدتی آزاد شد.
پس از سخنرانی در مسجد سید اصفهان در اواخر دهه چهل ممنوع المنبر شد اما به تشکل و راهنمایی دانشجویان پرداخت و کلاس های زیادی در دانشگاهها برگزار کرد.
و در سال 54 در ایام فاطمیه در پی سخنرانی دستگیر و تا تاریخ 20 /3 /56 زندانی بود پس از آن در مشهد به فعالیت های خود ادامه داد تا این که دستگیر شد و در ضمن بارها توسط ساواک مورد سوءقصد قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب ایشان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در مشهد شد اما طولی نکشید که در هفتم مهرماه 1360 با نقشه سازمان منافقین در حالی که از کلاس درس در حزب جمهوری اسلامی خارج میشد به شهادت رسید و در «دارالزهد» حرم حضرت علی ابن موسی الرضا (علیهما السلام) به خاک سپرده شد که در پی ان سه روز عزای عمومی در خراسان اعلام شد (جمهوری اسلامی ش 5014 شنبه 7 مهر 1375) * یاران امام به روایت اسناد ساواک جلد پنجم (شهید حجۀ الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد) 2ـ محمود اعتمادزاده فرزند محمد علی در سال 1293 شمسی در رشت به دنیا آمد.
پدر وی تاجر بود و برای داد و ستد با روسیه، به شهرهای مختلفی چون مسکو و پتروگراد رفت و آمد می کرد.
به آذین در رشت به تحصیلات ابتدایی پرداخت و در سال 1306 به همراه خانواده به مشهد رفت و دوره متوسطه را در آن شهر پی گرفت و در سال 1309 به تهران آمد و دو سال باقیمانده دبیرستان را در تهران گذراند.
وی در سال 1311 در مسابقه محصلین اعزامی به اروپا شرکت کرد و به فرانسه رفت و در آنجا به محصلین نیروی دریایی پیوست.
مدرسه افسری مهندسی دریایی را در «برست» به پایان برد و در سال 1316 به درجه ستوان دوّمی رسید و در سال 1317 به ایران بازگشت و در نیروی دریایی در خرمشهر به خدمت پرداخت.
وی تا سال 1320 در خرمشهر بود و در این سال به نیروی دریایی شمال منتقل شد و در واقعه شهریور 1320 یک دست خود را از دست داد.
پس از این جریان در اردیبهشت سال 1323 به وزارت فرهنگ منتقل گردید.
ساواک نحوه انتقال وی را از قول همسرش چنین نقل کرده است : «پس از وقایع 21 آذر 1325 بنا به تقاضای خودش از حضور شاهنشاه آریامهر از نیروی دریایی به وزارت فرهنگ منتقل شد.
» او در دبیرستان های تهران به تدریس پرداخت و از سال 1324 به اداره کل نگارش رفت و مدت هفت سال در آنجا خدمت کرد.
در سال 1324 مدت دو ماه و نیم به عنوان معاون فرهنگ استان گیلان به کار اشتغال داشت.
در سال 1331 مجددا به تدریس در دبیرستان ها پرداخت، اما به علت فعالیت های سیاسی که به نفع شوروی تشخیص داده شد، منتظر خدمت گردید و به مترجمی مشغول شد.
وی در سال 1344 با رتبه ده مهندسی بازنشسته گردید.
محمود اعتمادزاده در دوران خدمت در نیروی دریایی به نویسندگی روی آورد و با نام مستعار «م.
ا.
به آذین» با روزنامه گمنام «مردان کار» به همکاری پرداخت.
حاصل چندین سال نوشتن و ترجمه وی حدود 30 مجلّد کتاب است که از آن جمله اند : دختر رعیت، مهره مار، ژان کریستف، مهمان این آقایان، به سوی مردم، نقش پرند، جان شیفته، دُن آرام و...
در این بین برای مدتی سردبیری مجله های صدف، پیام نوین و کتاب هفته کیهان را نیز به عهده داشت.
وی در مجله پیام نوین که ارگان انجمن فرهنگی روابط ایران و شوروی بود، تحت نظر تیمسار جهانبانی فعالیت می کرد و در سفر سال 1345 به همراه وی و ابوالحسن ورزی به اتحاد شوروی رفت.
ارتباط وی با تیمسار جهانبانی ـ رئیس انجمن فرهنگی روابط ایران و شوروی و فرد مرتبط با سفارتخانه های انگلیس و آمریکا ـ بسیار گسترده و صمیمانه بود.
در گزارشی به تاریخ مهرماه 1345 آمده است : «آقایان به آذین، دکتر هرمز، ابوالحسن ورزی و بانو فروشانی، شویتوف و من به دعوت تیمسار جهانبانی ظهر پنجشنبه برای صرف نهار در منزل تیمسار جهانبانی حضور یافته...
به آذین در این ضیافت به تیمسار گفت از کتاب «دن آرام» رفع توقیف نشده و مأمورین گفته اند : اجازه کتبی لازم است، قرار است تیمسار در این مورد مجددا اقدام کند».
این در حالی است که گزارش ها ارتباط و وابستگی وی به حزب توده از سال 1331 یعنی در زمان خدمت در کتابخانه ملی مورد توجه قرار گرفت و به همین علّت ادامه خدمت وی در اداره کل نگارش به مصلحت تشخیص داده نشد؛ هرچند گزارش ها عضویت وی در حزب توده به سال 1320 برمی گردد.
وی در همین رابطه در سال 1333 دستگیر شد، ولی پس از حدود دو ماه با دادن تعهد و ضمانت فردی به نام دکتر تقی میلانی که ریاست بخش جراحی و بیمارستان پورسینا و زایشگاه بنگاه حمایت مادران رشت را عهده دار بود، آزاد گردید و حقوق معوقه وی نیز پرداخت شد.
در گزارشی که در تاریخ 26 /4 /36 تهیه گردیده، چنین آمده است : «در سال 1330 به علت نامعلومی از طرف حزب [توده ]بایکوت شده بود و اکنون فعالیت حقیقی دارد و احتمال می رود که پس از 6 سال از طرف حزب کاری به او رجوع شده باشد ولی در کارش سست بوده و از کسانی است که در صورت اغفال و تهدید به بازداشت اطلاعات جالبی در مورد فعالیت های اخیر حزب از او به دست خواهد آمد.
» از زمانی که زمزمه تشکیل کانون نویسندگان توسط مرحوم جلال آل احمد آغاز گردید، به آذین نیز در آن شرکت جست.
در این دوران ساواک مجددا تقاضای احضار وی را برای یادآوری عهد قدیم نمود و در گزارش 12 /8 /47 نوشت : «به منظور کسب اطلاعات تکمیلی و همچنین فعالیت های موجود در انجمن و احتمالاً جلب همکاری، احضار وی ضروری به نظر می رسد.
» به آذین، پس از دستگیری تنکابنی و سپانلو و...
به علت نوشتن متن اعلامیه اعتراض به بازداشت آنان، دستگیر شد و در دفاعیه خود چنین نوشت : «در اینجا مؤکدا توضیح می دهم که این موضعگیری در برابر بازداشت تنکابنی به معنای موافقت با نوشته ها و اندیشه های این نویسنده...
نبوده است و نمی تواند هم باشد...
» به آذین در دوران انقلاب اسلامی سازمان یک نفره اتحاد دموکراتیک مردم ایران را به دبیر کلی خود، بنیان نهاد و مجددا دستگیر شد که پس از حدود یک ماه از زندان آزاد گردید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که وی در کادر مرکزی حزب توده فعالیت داشت، به همراه دیگر اعضای آن دستگیر شد و مدتی در بازداشت به سر برد و سپس آزاد گردید و به نوشتن خاطرات خود پرداخت که تحت عنوان «از هر دری»، و در دو جلد به چاپ رسید.
او عوامل شکست حزب توده و مارکسیسم را در دو مصاحبه تلویزیونی بر شمرد که در کتاب «اعترافات رهبران حزب توده» به چاپ رسیده است.
3ـ حجت الاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی در سال 1323 هجری قمری در سبزوار متولد شد.
وی پس از آموختن مقدمات و ادبیات رهسپار مشهد مقدس گردید و سطوح را در محاضر آیات بزرگ مرحوم حاج میرزا مهدی اصفهانی، آقازاده کفایی، مرحوم حاج حسین قمی و مرحوم آشتیانی فرا گرفت.
سپس جهت تکمیل اندوخته های علمی خود به نجف اشرف هجرت کرد و از محضر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و دیگران بهره مند شد و پس از چند سفر علمی به کشورهای مختلف به تهران آمد و از راه منبر و تأسیس 180 باب مدرسه اسلامی در سراسر ایران و ساختن کتابخانه و بیش از 57 مسجد و ...
خدمات بسیاری به اسلام و مسلمین کرد.
وی سفرهایی نیز به کشورهای اسلامی نمود و در هند به مدرسه الواعظین رفت که برنامه های آموزشی آن مدرسه روی او تأثیر گذاشت و در ایران مدرسه جامعه تعلیمات اسلامی را تشکیل داد و با سخنرانی درباره کشف حجاب رضاخانی با آن مبارزه کرد و ضمن دفاع از حجاب اسلامی به خاطر مبارزات خستگی ناپذیرش بارها به زندان افتاد.
(نقل از: آینه دانشوران، ص 68) 4ـ آیت الله حاج شیخ مرتضی مطهری در روز 12 جمادی الاولای 1339 ق.
/ 13 بهمن 1298 ه ش در شهرستان فریمان و در خانواده ای متدیّن، دیده به جهان گشود.
پدر او، مرحوم شیخ محمّدحسین مطهّری، از شخصیت های مذهبی مورد احترام در استان خراسان و سایر نقاط بود که عمر خود را، در تبلیغ و ترویج دین مبین اسلام صرف کرده بود.
استاد مطهّری، تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسه فریمان آغاز کرد و در سال 1311 ه .
ش.
، در دوازده سالگی، به مشهد رفت و مقدّمات علوم اسلامی را از منطق، فلسفه، حقوق اسلامی و ادبیات عربی فرا گرفت و در همان حال، علاقه خاصّی نسبت به مسائل فلسفه الهی، توجیه هستی، انسان و عرفان، توحید و خداشناسی داشت و آرزو می کرد که در آینده، در این رشته تخصّص یابد.
استاد، در 17 سالگی (1316 ه .
ش.
به قم ـ که در آن زمان، شهر بسیار کوچکی بود ـ رفت و از محضر علمائی چون آیت الله سیّدمحمّد محقّق معروف به محقّق داماد، آیت الله سیّدمحمّد حجّت و آیت الله صدر، در فقه و اصول، بهره کافی یافت.
در سال 1319 ه.
ش.
، به درس حضرت امام خمینی (ره) راه یافت و از محضر ایشان، در زمینه فلسفه و عرفان، به مدّت دوازده سال (1331 ـ 1319) بهره علمی وافر برد.
در سال 1323، حضرت آیت الله العظمی بروجردی، بنا به تقاضای اساتید و علمای قم، از زادگاه خویش به این شهر نقل مکان نمود و به تدریس و تحقیق در اصول و فقه و سایر علوم اسلامی، مشغول شدند و استاد مطهّری نیز، همگام با اساتید برجسته حوزه، به مدّت هشت سال (1331 ـ 1323) از محضر ایشان بهره مند شد.
استاد مطهّری، در سال 1329، در محضر درس حضرت آیت الله طباطبائی حاضر شد و مبحث الهیّات از کتاب شفای ابوعلی سینا و همچنین درس فلسفه را، به همراه شهید بهشتی و امام موسی صدر، فرا گرفت که حاصل آن، کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بود.
شهید مطهّری، در سال 1331، از قم به تهران عزیمت کرد و در همان سال، با دختر یکی از علمای مشهور خراسان، مرحوم آیت الله روحانی ازدواج نمود و حدود بیست سال، به تدریس فلسفه اسلامی، در مدرسه مروی پرداخت.
در سال 1332، اوّلین مقاله اش در مجلّه حکمت و در سال 1334، جلد اوّل کتابش اصول فلسفه و روش رئالیسم انتشار یافت.
در همین سال، از دانشگاه تهران، برای تدریس در دانشکده الهیّات و معارف اسلامی دعوت شد و به مدّت 22 سال استادی این دانشکده، در رشته علوم معقول و سال ها نیز سرپرستی گروه فلسفه و حکمت اسلامی آنجا را به عهده داشت.
در فاصله سال های 1334 تا 1356، بنا به دعوت دانشجویان و انجمن های اسلامی دانشگاهی و هیئت های علمی دانشکده ها، برای دانشجویان، سخنرانی های متعدّدی ایراد می کرد و مسائل گوناگون اسلامی را، منطبق با شرایط روز جامعه، مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد و همچنین، سخنرانی های مختلفی در حسینیه ارشاد، مسجد الجواد و دیگر مؤسّسات اسلامی و علمی، انجام می داد.
شهید مطهّری، در شب عاشورای 1383 ق.
/ خرداد 1342 ش.
، بر فراز منبر، سخنرانی آتشین و انقلابی خود را آغاز کرد و به طور مستقیم و قاطع، به محمّدرضا پهلوی حمله کرد و در شب چهارشنبه 15 خرداد 42، ساعت یک بعد از نیمه شب، به دست عوامل رژیم شاه دستگیر و به زندان موقّت شهربانی منتقل شد و 42 روز در زندان به سر برد.
پس از تبعید امام خمینی (ره) در آبان 1343، با تشکیل جامعه روحانیّت مبارز، استاد مطهّری، به عضویّت آن درآمد و به عنوان نماینده فکری امام، به فعالیت های مبارزاتی پرداخت و پس از ورود امام به ایران، از طرف ایشان به عضویّت شورای انقلاب منصوب شد.
استاد مطهّری، سرانجام در ساعت 30:22 دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1358، مورد اصابت گلوله گروه منحرف فرقان قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل شد.
استاد مطهّری، به علما و دانشمندان بزرگ اسلام از جمله صدرالمتألّهین شیرازی، علاقه ویژه ای داشت، چنان که اوّلین نوه دختری خویش را، صدرا نام نهاد و برای نشر کتابهایش، نام صدرا را برگزید و امّا در بین استادان عصر، بیش از همه با امام خمینی (ره)، پیوند روحی و معنوی ویژه ای داشت و نسبت خود را به امام، مانند نسبت مولوی به شمس می دانست.
حضرت امام خمینی (ره)، درباره ایشان، فرمودند: مطهّری، فرزندی عزیز برای من و پشتوانه محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند، برای ملّت و کشور بود.
من، به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعّهد، توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را، نگذارند با دسیسه های غیراسلامی، فراموش شود.
از استاد شهید، افزون بر یکصد جلد کتاب در زمینه های مختلف علوم اسلامی نشر یافته که اخیرا به صورت مجموعه آثار، در 20 جلد منتشر شده است.
(تهران، انتشارات صدرا) و شهید علامه آیت الله مرتضی مطهّری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران 1380 5ـ مرحوم حجه الاسلام سید احمد صفائی فرزند مرحوم حجه الاسلام سید مرتضی صفائی در سال 1283 خورشیدی در نجف اشرف متولد شدند.
ایشان تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در قزوین گذراند و جهت تحصیل مدارج عالی و اخذ درجه اجتهاد به قم سفر کرد.
ایشان مدتی نیز برای استفاده از علماء و مراجع بزرگ به نجف اشرف عزیمت کردند.
ایشان پس از بازگشت از نجف جهت تعلیم و تدریس علوم اسلامی و تبلیغ به قزوین بازگشت و در سال 1331 احزاب و دستجات تشکیل دهنده آن جبهه عبارت بودند از: حزب ایران، سازمان نظارت بر انتخابات (به رهبری دکتر بقایی)، حزب ملت ایران بر بنیادیان ایرانیت (به رهبری پزشکپور)، جمعیت آزادی مردم ایران (به رهبری نخشب)، جمعیت فدائیان اسلام، مجمع مسلمانان مجاهد (به رهبری شمس قنات آبادی).
در جبهه، بازاریان، دانشگاهیان، فرهنگیان، کارگران و اتحادیه های کارگری، دهقانان کشور و برخی از شخصیت های منفرد نقش فعال داشتند.
پس از کودتای مرداد ماه 1332 و سقوط حکومت ملی دکتر مصدق، به فعالیت رسمی و علنی تمامی احزاب و گروههای سیاسی پایان داده شد.
در 1338 ـ 1339 ش رهبران جبهه ملی که بعد از کودتا سال ها خاموش بودند، اقدام به بازسازی جبهه کردند که به «جبهه ملی دوم» شهرت پیدا کرد.
این جبهه به دلیل بروز اختلافات داخلی نتوانست در صحنه سیاسی کشور نقشی ایفاء کند لذا در اردیبهشت 1343 ش به دنبال دستگیری برخی از رهبران آن این جبهه فروپاشید.
به دنبال شکست و فروپاشی جبهه ملی دوم، در تابستان 1344 ش به درخواست دکتر مصدق «جبهه ملی سوم» با عضویت نهضت آزادی، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، حزب سوسیالیست خلیل ملکی و سازمان دانشجویان جبهه ملی تشکیل شد اما فقط چند بیانیه صادر کرد و تعطیل شد.
در آبان سال 1356 ش «جبهه ملی چهارم» با پیشگامی شاهپور بختیار و با همکاری «حزب ایران (بختیار)، «حزب ملت ایران (داریوش فروهر و جبهه سوسیالیست های نهضت ملی (رضا شایگان) ظاهر شد و تا حدود سال های 1360 پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت داشت در این سال به دنبال موضع گیریهای این جبهه علیه سیاستهای نظام و مقابله با اندیشه های سیاسی حضرت امام خمینی(ره) و اعتراض به تصویب قانون قصاص و خیزش و اعتراض عمومی ملت مسلمان ایران بار دیگر از صحنه سیاسی کشور محو، برخی از احزاب تشکیل دهنده به خارج از کشور گریختند و برخی دیگر نیز در داخل موجودیت نیمه جان خود را حفظ کردند.
دایره المعارف تشیع /جلد 4 / 1375

منبع:

کتاب قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 9 صفحه 149


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.