صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

استقلال قضایى!!

استقلال قضایى!!


متن سند:

استقلال قضایى!!
از آن روزى که حضرت امام خمینى «ره» سکاندارى کشتى انقلاب اسلامى را به‌طور آشکار در دست گرفت، و با لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى که پس از تصویب لایحه اصلاحات ارضى در مهر ماه 1341 به تصویب رسیده بود به مخالفت برخاست و زمینه قیام حوزه‌هاى علمیه و آیات عظام را فراهم کرد، تحکیم سلطه بیگانگان و به خصوص آمریکا، بر کشور ایران را خطرى بزرگ بر مى‌شمرد و بر استقلال همه جانبه کشور تاکید فراوان داشت و علما و زعماى اسلام را حافظ استقلال ممالک اسلامى مى‌دانست.
حضرت امام «ره» پس از غائله انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى، در آغاز دروس حوزه علمیه قم ـ 11 آذر 1341ـ ضمن اشاره به دو واقعه مهم : لغو امتیاز تنباکو با فتواى میرزاى شیرازى و مبارزه مردم عراق به رهبرى آیت‌اللّه‌ میرزا محمدتقى شیرازى، چنین فرمودند:
«تمام ممالک اسلامى مرهون این طایفه هستند. اینهایند که تا به حال استقلال ممالک اسلامى را حفظ کرده‌اند. اینها کسانى هستند که در عین حال که علاقه به اتحاد و وحدت تمام طوایف مسلمین دارند. لکن تا آن حدى مى‌توانند تأمل کنند، که استقلال مملکت را در خطر نبینند.»
امام خمینى «ره» با اشاره به حد تأمل علما و بزرگان دین ـ «استقلال مملکت» ـ تکلیف را روشن کردند. رژیم طاغوت با کارگردانى آمریکا و صحنه‌گردانى شاه و امیراسداله علم، بر آن شدند تا با راه‌اندازى جشن 17 دى ـ روز کشف حجاب ـ و به خیابان آوردن اجبارى زنان کارمند و دانش‌آموزان دختر و... بار دیگر قدرت خود را به رخ مردم و روحانیت بکشند، که با پیام کوبنده امام به مقامات دولتى، از برگزارى این جشن خوددارى شد. و در 19 دى 1341 بود که اصول ششگانه انقلاب سفید ـ که در اصل همان طرح امپریالیستى اتحاد براى پیشرفت بود که کاخ سفید اجراى آن را براى کشورهاى توسعه نیافته از جمله ایران در نظر گرفته بود ـ به رفراندوم گذاشته شد و مطبوعات داخلى و خارجى با طراحى قبلى بسیج شده و به حمایت از محمد رضا پهلوى پرداختند. در این شرایط که همه و همه به انفعال کشیده شده بودند، حضرت امام خمینى «ره» تنها شخصیتى بود که با هشیارى خاص خود، هدف شاه از طرح رفراندوم را، تحکیم سلطه آمریکا و هدف‌گیرى استقلال کشور ایران، تشخیص داد. ایشان در سخنرانى اواخر دى ماه 1341 در حضور آیات عظام و جمعى از علماى قم فرمودند:
«حوادثى که اکنون در جریان است اساس اسلام را به خطر نابودى تهدید مى‌کند. توطئه حساب شده‌اى علیه اسلام و ملت اسلام و استقلال ایران تنظیم شده است.»
رفراندوم از سوى حضرت امام «ره» و دیگر مراجع معظم تقلید، تحریم و موجى از تنفر و انزجار نسبت به رژیم شاه در سراسر مملکت ایجاد شد. کسبه و بازاریان مغازه‌هاى خود را بستند. و به دنبال آن، منازل دو نفر از روحانیون متنفذ تهران ـ آیات عظام بهبهانى و خوانسارى ـ محاصره گردید. شاه در سخنرانى خود در تاریخ 23 اسفند 1341 در پایگاه وحدتى دزفول گفت:
«اگر[روحانیون ] از خواب غفلت بیدار نشوند، چنان مثل صاعقه، مشت عدالت در هر لباسى که باشند بر سر آنها کوفته خواهد شد که...»
و حضرت امام خمینى «ره» در پاسخ به این تهدید، فرمودند:
«براى چه باید از تهدید اینها بترسم. من امسال 63 سالم تمام است. پیغمبر اکرم (ص) 63 سالش بود که وفات کرد (گریه حضار) حضرت على بن ابیطالب 63 سالش بود که به شهادت رسید (گریه حضار) براى چه باید از اینها بترسیم... خود را آماده کنید براى کشته شدن. خود را آماده کنید براى زندان رفتن... خود را آماده کنید براى تحمل مصائبى که در ر اه دفاع از اسلام و استقلال براى شما در پیش است.»
پیش‌بینى حضرت امام «ره» درست بود، عید نوروز سال 1342، عزا اعلام شده بود و پیام حضرت امام «ره» با عنوان «روحانیت امسال عید ندارد» منتشر گردید. بامداد روز دوم فروردین ماه ـ مصادف با سالروز شهادت امام صادق (ع) ـ اتوبوس‌هاى حامل دهقان نمایان و چند ساعت بعد کامیونهاى نظامى حامل سربازان مسلح به قم رسیدند و در خیابانهاى شهر به مانور پرداختند. حمله به مردم و مدرسه فیضیه به سرپرستى سرهنگ مولوى ـ که در آن زمان معاون ساواک تهران بود ـ صورت گرفت. فیضیه را کوبیدند، طلاب را کشتند و زخمى کردند و رفتند. هدف رژیم از این حرکت، ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و روحانیون بود. حضرت امام (ره) حمله کماندوها و مأموران انتظامى دولت به فیضیه را مشابه حمله مغول دانستند. با این تفاوت که حمله مغول به یک مملکت اجنبى بود و یورش مأموران شاه به ملتى مسلمان و روحانیون و طلاب بى پناه، آن هم در روز وفات امام صادق (ع).
ترفندها، تهدیدها و حرکتهاى شاه و سردمداران رژیم علیه امام «ره» به جایى نرسید. عاشوراى حسینى فرا رسید و حضرت امام «ره» على رغم تهدیدهاى رسمى و غیر رسمى براى سخنرانى عازم مدرسه فیضیه شدند و با شعار «خمینى، خمینى» مورد استقبال مردم مشتاق قرار گرفتند. امام «ره» در سخنرانى خود حکومت پهلوى را با دودمان بنى‌امیه و یزید مقایسه کردند و درباره همسویى وى با اسرائیل و عمال صهیونیزم در ایران به وى هشدار دادند و تهدید کردند که در صورت ادامه مخالفتهاى شاه با اسلام و ملت، او را از مملکت بیرون خواهند کرد.
متعاقب این سخنرانى و حرکتهاى دیگرى که در گوشه و کنار شهرهاى دیگر و از جمله تهران صورت گرفت، رژیم شاه که در مخمصه عجیبى گرفتار شده بود، چاره کار را در دستگیرى و بازداشت امام خمینى «ره» دانست و در ساعت 3 نیمه شب 15 خرداد 1342 با بهره‌گیرى از صدها کماندو و سرباز مسلح منزل ایشان را محاصره کرد و بدان یورش برد و به ضرب و جرح افراد آن پرداخت ولى حضرت امام «ره» را که به‌علت ازدحام بازدید‌کنندگان و کمبود جا، خانواده خود را به منزل شهید آیت‌اللّه‌ حاج آقا مصطفى خمینى منتقل کرده بود و خود نیز شبها براى استراحت به آنجا تشریف مى‌بردند، نیافت.مأمورین پس از اطلاع از اینکه حضرت امام در منزل مجاور است، در را شکستند و وارد بیت ایشان شدند که با فریاد رساى «روح‌اللّه‌ خمینى منم، به کسى کارى نداشته باشید»، مواجه گردیدند. و این آیت‌اللّه‌ حاج آقا مصطفى بود که از روى بام با تمام نیرو فریاد کشید که «مردم خمینى را بردند.» سندى که در زیر مى‌خوانید، عین دستخط مبارک حضرت امام در بازجوئى 15 خرداد 1342 مى‌باشد که در تاریخ تنها یک بار اتفاق افتاده است و تا جایى که نگارنده این سطور اطلاع دارد، این اتفاق قبل و بعد از آن تکرار نشده است. حضرت روح‌اللّه‌ که دلى آرام و قلبى مطمئن و ضمیرى امیدوار به فضل و رحمت الهى داشت و انتها را در ابتدا مى‌دید، تنها با یک سطر، و با اشاره به عدم استقلال قضایى در ایران، پاسخى دندان‌شکن و بنیان‌برانداز به شاه و سردمداران حکومت پهلوى داد و آن جمله که باید آن را نصب‌العین و بارها و بارها مورد مطالعه و مداقه‌اش قرار داد و بر پاسدارى از استقلال همه جانبه ایران اسلامى پافشارى و جانفشانى کرد، این است:
«چون استقلال قضایى در ایران نیست و قضاۀ محترم در تحت فشار هستند نمى‌توانم به بازپرسى جواب بدهم. روح‌اللّه‌ الموسوى الخمینى»
متن این سند، چنین است :
قرار بازداشت موقت مورخه 15 /3 /42
درباره روح‌اللّه‌ الموسوى خمینى [«ره»] که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلى مملکت دستگیر گردیده و تحت پیگرد مى‌باشد به‌علت بیم تبانى و اهمیت بزه قرار بازداشت موقت صادر و اعلام مى‌گردد و این قرار در ظرف 24 ساعت طبق مقررات قابل اعتراض است. بازپرس 1 لشگر 1 گارد سرهنگ ستاد کوشا
موافقم دادیار دادگاه عادى لشکر 1 گارد
سرهنگ .... 15 /3 /42
بسمه تعالى
به این قرار اعتراض دارم
روح‌اله الموسوى الخمینى 15 /3 /42

منبع:

کتاب اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 91

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.