صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 1 اسفند 1352


متن سند:

به : 713 از : 213 شماره : 610 /213 در حدود ساعت 2030 شب گذشته (29 /11 /52) دو اتومبیل از مقابل دفتر شورای عالی شیعیان لبنان با سرعت جنون آمیزی گذشته و از داخل آن با مسلسل به سوی ساختمانی که سید موسی صدر در طبقه بالای آن سکونت دارد تیراندازی نموده اند1.
هنوز هویت تیراندازان و شماره های اتومبیل شناخته نشده و شب گذشته وضع در محلات شیعه نشین و برج حمود بحرانی بود ولی مقامات محلی مانع هرگونه عکس العملی تا روشن شدن هویت مسئولین گردیده اند.
سید موسی صدر ـ 58 به عرض برسد زند

توضیحات سند:

1ـ امام موسی صدر بارها و بارها مورد سوءقصد قرار گرفتند و همواره به طور معجزه آسایی از سوءقصدها جان سالم به در بردند، شهید چمران در کتاب لبنان صفحات 315 تا 317 به قسمتی از این توطئه ها اشاره می نماید.
دشمن با بررسی توطئه هایی که طرح ریزی کرده بود، و نتایجی که به دست آورد، احساس کرد مهمترین عامل بازدارنده و مقاوم در برابر آنها، در لبنان، امام موسی و جوانان «حرکت» هستند.
دشمنان می دیدند که با وجود امام موسی صدر و جوانانی این چنینی، قادر نیستند که جنوب لبنان را بخورند، لبنان را تقسیم بکنند و به اهداف خود برسند.
آنگاه توطئه ای بزرگ تکوین یافت و تصمیم گرفتند که این مرد بزرگ را نابود کنند.
چهار بار احزاب چپ و راست سعی کردند که او را ترور کنند.
یک نکته اساسی قابل توجه است، و آن اینکه سابقا احزاب چپ با امام موسی کاری نداشتند (مثل مسیحیان) ـ اما بعد از آنکه امام صدر دست به تشکیل سازمان زد و بخصوص بعد از آنکه جوانان را تشویق به عملیات نظامی و جنگی نمود ـ یکباره مخالفت شدید چپ و راست با شدت هر چه تمامتر شروع شد، فهمیدند که امام موسی دیگر شوخی ندارد.
یک سازمان فکری و ایدئولوژیک عمیق و با یک قدرت نظامی و جنگی مؤمن به کلی طومار حیات سیاسی آنها را در هم خواهد پیچید.
لذا دشمنی و تهمت و اذیت و ترور...
شروع شد.
قبل از انفجار اخیر لبنان، در جلسه ای سری از کادرهای حزب کمونیست لبنان در «بِنْتِ جُبَیْلْ» از امام موسی سخن به میان می آید، می گویند برای حزب ما امام موسی خطرناکتر از اسرائیل است و باید تصفیه شود.
اما الان موقع آن نیست، باید منتظر فرصت باشیم و در اولین فرصت او را نابود کنیم...
این فرصت نامیمون به دست آمد و به حیات امام موسی بارها حمله شد...
و فقط خواست خدا بود که او را نگاهدارد.
خیلی تعجب آور است، یک بار چند جوان شیعه را فریب داده بودند ـ از همان جوانان شیعی که همچنان در «جبهه شعبیه» و در احزاب کمونیستی باقی بودند ـ این جوانان شیعه را فرستادند که امام موسی صدر را بکشند.
این جوانان، بر سر راه امام موسی صدر با آر پی جی و اسلحه سنگین کمین کردند، تا ماشین او را هدف قرار دهند.
اما به خواست خدا، امام موسی صدر، مدتی زودتر از همان راه گذشته بود و آنها با وجود انتظار کشیدن زیاد، ماشین او را پیدا نکردند.
اما در این مدت تأخیر، که ساعتها به طول انجامید، این جوانان شیعه با خود فکر می کنند که چه می خواهند بکنند؟ چه کسی را بزنند؟ و چه کسی آنها را فرستاده است؟ می دانید چه کسی آنها را فرستاده بود؟ «جرج حبش»، یک کمونیست مسیحی یا یک مسیحی کمونیست، چند جوان شیعه را چنین اجیر کرده بود تا بروند و امام خود را ترور کنند.
رهبری که این همه کار کرده است ، این همه زحمت کشیده است.
یکی از این جوانها منقلب می شود که این چه کاری است که ما می کنیم؟ رهبر شیعه خودمان را، به خاطر یک مسیحی کمونیست به دست خودمان بکشیم؟ چه منطقی این را می پذیرد؟ این جوان منقلب می شود و خود را به جوانان «امل» می رساند و جریان را می گوید.
جوانان «امل» فورا منطقه را محاصره می کنند و هر چهار نفر را دستگیر می نمایند و آنها نیز اعتراف می کنند که در آنجا کمین کرده بودند که امام موسی صدر را بکشند.
اینان چه کسی بودند؟ از «جبهه شعبیه» به رهبری «جرج حبش».
اینها همان کسانی هستند که چریکهای فدایی خلق را تعلیم داده اند.
اینها همان کسانی هستند که با چریکهای فدائی خلق وحدت دارند، اشتراک دارند، همکاری نزدیک دارند، همان جنایاتی را که اینان در ایران انجام می دهند، همان توطئه هایی را که علیه انقلاب اسلامی ما به پا کرده اند، آنها چنین عملی را علیه شیعیان و علیه مکتب و علیه ایدئولوژی راستین اسلام به پا کردند.
این چهار جوان دستگیر می شوند آنها را پیش امام موسی صدر می برند، و امام موسی فرمان می دهد تا همه را آزاد کنند.
زیرا او می داند که اینها منحرف شده اند، می داند که اینها بدبختانی هستند که اسیر و عبید احزاب چپ واقع شده اند.
یکی از این جوانان آنقدر منقلب شد که به سازمان «امل» پیوست و در منطقه «بنت جبیل» به فرماندهی برگزیده شد و مدتها که در «بنت جبیل» با او بودم، می دیدم که از روزگار گذشته خویش چقدر ناراحت بود، و با چه شوقی و با چه هیجانی در سازمان «امل» می جنگید، فداکاری می کرد و چه مبارزه ها علیه اسرائیل و علیه فالانژیستها، چه در جنوب لبنان و چه در نقاط دیگر از این جوان به ظهور رسیده است.
چهار بار خواستند که این چنین امام موسی را ترور کنند اما نتوانستند، تا بالاخره استعمار تصمیم می گیرد که او را بدزدد.
دولت لیبی دعوتنامه رسمی برای او می فرستد و امام موسی نیز با دو نفر از همراهان خویش، «شیخ محمد یعقوب» و «عباس بدرالدین» رهسپار لیبی می شوند و دیگر بازنمی گردند.
و تاکنون نیز اثری از ایشان به دست نیامده است.

منبع:

کتاب امام موسی صدر به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 73

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.