صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : داریوش همایون

تاریخ سند: 9 بهمن 1347


موضوع : داریوش همایون


متن سند:

از : 325 به : به عرض می رساند داریوش همایون فرزند نصراللّه [نوراله] کارمند دارائی است.
نصراللّه [نوراله] دو همسر دارد که از مادر داریوش دو پسر به نامهای سیروس ـ داریوش و دو دختر دارد.
سیروس همایون1 چند سال قبل هنگامی که در آلمان تحصیل می کرد به علت شرکت در یک باند کلاهبرداری توقیف و از آلمان اخراج شد.
داریوش متولد سنه 1307 است.
تحصیلات : تحصیلات متوسطه او در دبیرستان البرز آغاز شد ولی چون او در هر کلاس 2 یا 3 سال میماند پدرش وی را به مدرسه دارائی برد.
در مدرسه دارائی نیز او سه سال رفوزه شد و سال آخر که مدرسه دارائی منحل شد به علت اینکه او و 8 نفر دیگر رفوزه شده در کلاس چهارم مانده بودند، مدرسه مذکور یک سال تعطیلی خود را به عقب انداخت.
پس از اینکه از مدرسه دارائی فارغ التحصیل شد به خدمت وزارت دارائی درآمد و سال بعد وارد دانشکده حقوق شد.
دوره سه ساله دانشکده حقوق را هم در مدت چهار سال تمام کرد.
و دوره دکتری نام نویسی کرد ولی نتوانست بیش از دو سال تحصیل کند و در نتیجه موفق به اخذ دکترا نشد.
مشاغل توأم با فعالیت سیاسی : در سال 1325 ضمن خدمت در دارائی، با چند تن از جوانها که فعالیت ناسیونالیستی داشتند و به نام انجمن کار می کردند، وارد فعالیت شد.
در این انجمن : علیرضا رئیس، محسن پزشکپور،2 علی حق نویس، بیژن فروهر، دکتر عالیخانی3 فعالیت می کردند.
داریوش همایون نیز به آنها ملحق شد.
در آن ایام جوانهای مذکور تحت ریاست علیرضا (رئیس) نارنجک می ساختند.
در یکی از روزها که مشغول ساختمان [ساختن] نارنجک بودند یکی از نارنجک ها منفجر شد که بلافاصله علیرضا رئیس را کشت و دکتر عالیخانی دستگیر شد.
پس از این حادثه چون داریوش همایون وارد انجمن شده بود و کمیته مرکزی به او پیشنهاد کرد تا در سرقت نارنجک و مین از کمپ آمریکائیان به اتفاق پزشکپور شرکت کند.
داریوش چون در همان هنگام خودخواهی و مقام پرستی داشت، حاضر شد که مین سرقت کند.
در اولین حادثه قبل از این که به کمپ آمریکائیان برسد، یک مین پای او را مجروح کرد و پزشکپور وی را به بیمارستان سینا برد.
داریوش مدتی از فعالیت کناره گیری کرد و سپس در سال 1327 که عده ای از جوانان انجمن هنری (جام جم) تشکیل دادند او نیز وارد انجمن مذکور شد.
انجمن جام جم که مجله جام جم ارگان آن بود به وسیله دکتر ضیاء مدرس ـ شاپور زندنیا4 (زندنیا هم اکنون متواری است و در آلمان شرقی بسر میبرد) اداره می شد.
چون بر سر ریاست با دو نفر مذکور اختلاف پیدا کرد از آنها جدا شده مدتی فعالیت نداشت.
در سال 1328 که عده ای از رهبران (انجمن) مکتب پان ایرانیسم را بوجود آوردند همایون به حسنعلی صارم کلالی و دکتر عاملی متوسل شد و با وساطت این دو نفر وارد مکتب پان ایرانیسم شدند.
در سال 1329 از مکتب جدا شده وارد (حزب ملت ایران)5 که داریوش فروهر رهبر آن بوده است شد.
در اول سال 1330 که در حزب مذکور انشعاب شد او بار دیگر به اتفاق پزشکپور از حزب منشعب شده وارد حزب پان ایرانیست شد.
اما در این حزب هم با پزشکپور اختلاف پیدا کرد و در نتیجه در تیر ماه 1331 وارد حزب سومکا شد.
در این حزب چون دکتر منشی زاده رهبر حزب شَل بود و او هم از هر دو پا ناقص بود، هر دو با هم سازش کردند و داریوش تا پایان سال 1332 به سمت (معاون رهبر کل) و سرپرست و اداره کننده و سردبیر روزنامه سومکا) که هنگام توقیف به نام های دیگری از قبیل ـ پای مردی ـ شیر شرق منتشر می گردید عهده دار بود.
(رجوع شود به سند شماره یک) در دوره معاونت سومکا یک بار بموجب قرار بازپرس دادرسی ارتش مدت 2 ماه و نیم به اتهام ضدیت با سلطنت مشروطه (طبق مندرجات روزنامه سومکا سند شماره یک) زندانی بود که محکومیتش با پرداخت مبلغی خاتمه یافت.
بار دیگر در 29 آبان 1331 به جرم حمل اسلحه غیرمجاز و غارت و آتش سوزی طبق قرار بازپرس شعبه 18 دادسرای تهران بازداشت شد.
پس از چهار ماه که در زندان بود طبق ماده 261 و 257 قانون مجازات عمومی پرونده اش به اتهام داشتن اسلحه و آتش سوزی به دادرسی ارتش احاله شد و جمعا شش ماه زندان شده و سپس آزاد شد.
مسئول انتشارات سومکا: در دوران نویسندگی در روزنامه سومکا اغلب علیه رژیم مملکتی مقالات [مقالاتی]می نوشت، گاهی با نام.
و گاهی بدون نام.
مقاله ای که در روز 18 اسفند 1331 تحت عنوان (راه تاریخی نهضت...) علیه رژیم نوشتند و مرگ رژیم مملکتی را پیش بینی کرده می نویسد : «...
برای رئیس دولت فعلی که حقا وارث کلیه محاسن و معایب پنجاه سال دوران دمکراسی به شمار می رود و مظهر مجسمه زنده ای از همه چیز آنی است که محکوم به مرگ شده اند آیا هرگز این مسئله مطرح نشده است که هر چه هم مرگ رژیم خود را در زندگی به عقب بیندازد از یک عمر هفتاد و چند ساله حیات جاویدان نمی تواند ساخت...
.) «ستوان اول صفحه دوم» در همین شماره در مقاله دیگری تحت عنوان (حزب ما در جریانات اخیر) به امضاء همایون چنین می نویسد : «...
.
اما اگر بخواهند به منظور تصفیه حسابهای خصوصی خود یک روز ما را به بهانه توطئه بر ضد سلطنت و روز دیگر ما را به عنوان فعالیت به نفع همان سلطنت گرفتار و محکوم کنند اگر بخواهند مانع از فعالیت قانونی حزبی ما بشوند و با این نحو راه را برای همه دشمنان سرسخت این ملت و این ملیت باز بگذارند، محال است حزب ما اجازه این ترکتازیها را به ایشان بدهد...
» در همین مقاله بار دیگر بحث به رژیم مملکتی[سلطنتی] کشیده می نویسد : «...
ما مخالف اصولی این رژیم هستیم، اما دشمنی خاصی با این دولت یا آن دولت نداریم...
» او در این مقاله سعی دارد خودش و حزب سومکارا مخالف رژیم سلطنت معرفی کند اما در عین حال سعی می کند دشمنی اش با دولت دکتر مصدق را هم انکار نماید.
(روزنامه سومکا صفحه سوم ستون چهارم) همین نظرات یعنی مخالفت با رژیم مملکتی [سلطنتی] که در نوشته های او در سومکا منعکس می شد، سبب شده تا دولت دکتر مصدق6 در روزهای بحرانی 25 تا 28 مرداد او را وادار نماید تا در روزنامه سومکا که مستقیما تحت نظر او اداره می شد به شاه فحش و ناسزا بدهد و خود او در صفحه دوم ستون اول شماره 50 سال دوم درباره مسئولیت او و همکارانش در نوشتن مقالات چنین می نویسد : «...
.
دفتر رهبری سومکا هم پیمانان عزیزم طی دو روز کار پر حرارت خلاق در خانه سیاه [منظور خانه سومکا] مایه های امیدواری آینده را به چشم خود دیدم و اکنون دستهای شما مردان عرصه کار و مبارزه را، دستهائی را که در بکار بردن قلم به همان اندازه مهارت دارند که در استعمال بیل و کلنگ و اسلحه به صمیمیت بفشرم» داریوش همایون در شماره 50 سال دوم 28 مرداد 1332 در حالی که مسئولیت حزب سومکا و روزنامه سومکا در غیاب دکتر منشی زاده به عهده اوست در سر مقاله ای تحت عنوان «دیگران راه ما را هموار می کنند» چنین می نویسد :...
کودتای اخیر و جریاناتی که پس از آن بوجود خواهد آمد مراحل جدیدی در تاریخ ایران محسوب می شوند و سلطنت مشروطه ای که پنجاه سال پیش جانشین استبداد قدیمی شد هم اکنون عملاً جای خود را به جمهوریت می سپرد ...
اکنون راه آینده، راه ما، هموار شده است.
یکی از مهمترین مشکلاتی که بدون شک رژیم قدیم رهبری با آن در آینده برخورد می کرد و امروز از سر راه ما برداشته شده و موضوع شخص اول مملکت و رهبری سیاسی ملت است...
مقتضای رژیم حکومت جدید یعنی به رهبری این است که شخص اول مملکت با رهبر سیاسی ملت یکی باشد و این دو قدرت در وجود یک نفر متمرکز شود سلطنتی که مهمترین مدافع آن یعنی شاه سنگر مبارزه خود را رها کرده و به یک کشور بیگانه پناهنده شده است دیگر نمی تواند در برابر سیل حوادث مخالف پایدار بماند.
هنگامیکه مظهر رژیم خود عملاً اقرار به شکست قطعی کرده باشد دیگر چگونه امکان پایداری اساس دستگاه باقی خواهد ماند...
کودتای مسخره 25 مرداد با همه مقدمات و نتایج آن ضربه ای بود که به دست خود دستگاه سلطنتی برآن وارد آمد...
.
شاه در تمام مدت سلطنت خود عدم آمادگی شخصی برای استقبال از خاطرات بی اثر و عدم استطاعت سیاسی خود را ثابت کرده است با این عمل و با تشبثات بعدی خود در عراق و لندن برای همیشه از این کشور رانده شده است...
.
» (ستون اول و دوم و سوم شماره 50 سال دوم ارگان سومکا ـ روزنامه پایمردی شرق) در حالیکه صبح 28 مرداد 1332 روزنامه سومکا به سردبیری و نوشته داریوش همایون به رژیم سلطنتی فحش و ناسزا می داد و به مأموران ابلاغ فرمان سلطنتی ناسزا می گفت : (1) عصر آن روز به موجب عکس چاپ شده روزشمار 54 روزنامه سومکا تاریخ 25 شهریور 1346 دکتر منشی زاده رهبر سومکا به نفع قیام ملی 28 مرداد در میدان مخبرالدوله بر روی دست بالا می رود و به نفع شاه و قیام کنندگان نطق می کند و شعار می دهد.
دو روز بعد از این حادثه در دستگاه رهبری سومکا اختلاف ایجاد می شود و اعضاء می خواهند تا مسئولان این تناقض را معرفی کنند.
چون داریوش همایون شخصا با دکتر فاطمی7 تماس گرفته و با او توافق برای دادن فحش به شاه گرفته [کرده] بود و لذا دکتر منشی زاده او را معرفی می کند.
و برای اینکه او از بازداشت مصون بماند به نام سرکشی به خوزستان می فرستد.
ولی سرانجام در سال 1332 داریوش همایون از سومکا نیز کنار می رود.
(1) همایون در شماره 50 روزنامه سومکا (پایمردی نشریه حزب سومکا) مورخ 28 مرداد 1332 چنین می نویسد : «...
.
چند افسر قد و نیم قد، دو سه تا کامیون از بقایای (ارتش شاهنشاهی) و یک اتومبیل زره پوش کهنه تجهیزات کودتا بود.
در لندن راجع به آن خیلی حساب کرده بودند.
این شاه هر چه پدرش رشته بود در برابر رئیس دولت حاضر عبد و عبید بود.
چنان که خودش در پاسخ یکی از چاکران گفته بود (من مطیع مصدق هستم)...
آن وقت رئیس «کودتا» از باغشاه با سلام و صلوات شرکت کرد.
درست مثل اینکه که یک رمان پلیس بازی می شود ـ دزد پاورچین پاورچین می آید و در تاریکی دم گربه را لگد می کند (اشاره به سپهبد نصیری8 آن وقت رئیس محترم کودتا کاغذی تا شده را با تعظیم و تکریم به مصدق بدهد...
این دورنمای قشنگ کودتا به نفع مصدق السلطنه است نه آیزنهاور...
.
در دنیا هیچ کودتائی به اندازه این دارو دسته پروائی از آب در نیامده است.
و البته چنین سردارانی باید به بغداد پناه برد و به لندن رفت (صفحه اول متون 3 ـ 4 ـ 5) داریوش همایون در ایران ما داریوش همایون از اول سال 1333 سعی می کند با کمک دکتر ضرابی ـ امیر مکری خود را به جهانگیر تفضلی9 نزدیک کند آنها قصد داشتند، تشکیلاتی به نام (ناسیونالیست مثبت) تشکیل بدهند.
ولی جهانگیر فقط از آنها برای نوشتن مقالات در روزنامه ایران ما استفاده برد.
در روزنامه اطلاعات تا نیمه سال 1334 او فعالیتی نداشت.
در این سال در روزنامه اطلاعات کلاس درس نویسندگی و خبرنگاری تشکیل شده بود و امتحان ورودی ترتیب داده شد.
داریوش همایون قبول شد.
ابتدا به کار خبرنگاری سپس نویسندگی و تفسیر سیاسی پرداخت.
در تفسیرهائی که ابتدا می نوشت، علیه آمریکائیان مطالبی بود که گله آمریکائیان از عباس مسعودی واقع شد.
در این وقت او با ژوزف گودین رئیس سازمان جاسوسی سیا در ایران آشنا شده و به خانه او آمد و شد می کند به تدریج تفسیرهایش جنبه ضد شوروی پیدا کرد و در ایامی که جنگ سرد رادیوئی ادامه داشت او هم در این راه افتاد و ارتباطش با گودین همچنان محفوظ بود.
در جبهه ملی در سال 1339 سازمان جاسوسی سیا تصمیم می گیرد جبهه ملی را بدست گیرد.
بدین منظور جمعی از فارغ التحصیلان آمریکا را با چند نفر دیگر به داخل جبهه ملی10 می فرستد که به نام (دسته هارواردیها) معروف شدند.
در بین این عده داریوش همایون هم با کمک دکتر عبدالحسین صدیقی11 به جبهه ملی وارد می شود و در کمیسیون حقوق و اجتماعی جبهه ملی که ریاست عالیه آن با دکتر صدیقی و معاونت پروانه اسکندری همسر داریوش فروهر بود به اتفاق دکتر فریدون مهدوی (که هم اکنون از دشمنان سرسخت رژیم سلطنتی در آمریکا است) فعالیت می کند.
فعالیت شدید و علنی همایون و مهدوی و همچنین والی پور، مهندس متین، حسین وفا، دکتر غنی در جبهه و تظاهرات علنی و بدون ترس و واهمه آنها علیه رژیم سلطنتی و حتی گفتن جملات تند و ناسزاآمیز دکتر علیه شخص شاه سبب می شود تا دکتر مصدق کمیته ای مرکب از باقر کاظمی ـ دکتر شاهپور بختیار ـ داریوش فروهر را مأمور رسیدگی به عملیات و نظرات دسته امریکا رفته ها که به جبهه ملی هجوم کرده اند بنماید.
این کمیته گزارش کتبی به دکتر مصدق می دهد که دسته هارواردیها مأموریت علنی دارند تا علیه سلطنت و شخص شاه در جبهه فعالیت کنند و آنجا را کانونی علیه دربار کنند تا در موقع لزوم علیه شاه از آن استفاده نمایند این گزارش که به نظر دکتر مصدق می رسد دستور می دهد تا سعی شود نوشته کتبی از آنها گرفته شود و اعضاء کمیته تحقیق دستور می دهند در حوزه ها جلساتی که هارواردیها حضور دارند، قطعنامه ها و صورت جلسات ساختگی که لبه تیز آن حمله علیه شاه و قانون اساسی باشد مطرح نمایند و اعضاء و حضار را تکلیف به امضا در زیر اوراق نمایند.
در همه کمیته های جبهه ملی دسته هارواردیها بدون ترس و واهمه در ذیل اوراق امضاء می کنند در حالی که فعالترین و با ایمانترین اعضاء جبهه ملی از امضاء اوراق (که از منظور تهیه کنندگان بی اطلاع بودند) خودداری می کردند.
که از جمله همین داریوش همایون و دکتر فریدون مهدوی در زیر یکی از صورتجلسات [را امضاء می کنند.
و در جلسه بعد هم این دو نفر در کمیسیون حقوق سیاسی و اجتماعی پیشنهاد می کنند که به آنها اجازه داده شود مقالاتی به زبان انگلیسی در جراید آمریکا علیه شاه نوشته شود، دو نفر مذکور قبول می کنند که نوشتن مقالات و ترجمه انگلیسی را به عهده بگیرند، ولی پیشنهاد آنها با مخالفت (پروانه اسکندری) مواجه می شود و می گوید اگر شما می توانید در جراید فارسی چنین مقالاتی بنویسید و مردم را از آنچه در ایران می گذرد آگاه کنید، نه جراید آمریکا وقتی این صورتجلسات به نظر دکتر مصدق می رسد دستور اخراج آنها را می دهد در نتیجه در نیمه اول سال 1340 در حدود 27 نفر از جمله داریوش همایون از جبهه ملی اخراج می شوند.
بعد از این که این اقدام در ارگانهای بالای جبهه ملی واقع می گردد، چون داریوش فروهر بتدریج جانشین الهیار صالح12 می گردید و روابط جبهه ملی با نظارت آمریکا قطع می شد (کیو) معاون کلنل (یستیوج) [یاتسیوچ] رئیس سازمان سیا در ایران از داریوش فروهر تقاضای ملاقات می کند.
در دو سه جلسه ملاقات موضوع جلوگیری از اخراج آمریکا رفته ها از جبهه ملی مطرح می گردد ولی داریوش می گوید، این تصمیم را دکتر مصدق گرفته است و من در آن تأثیر ندارم.
(کیو) او را تهدید می کند.
ولی داریوش فروهر جواب می دهد (من نمی توانم تصمیم بگیرم) گرچه بعد از این حوادث برای داریوش فروهر زندان و حوادثی پیش آمد و آمریکائیان نیز از جبهه ملی رانده شدند، با اینحال دسته آمریکا رفته ها برای همیشه از جبهه ملی اخراج گردیدند.
فرانکلین 1ـ از این پس روابط داریوش همایون با مؤسسه فرانکلین شدیدتر شد تا جائی که او را از مقام (دبیری) به (سردبیری و سپس رفتن به آمریکا و اخذ تعلیمات لازمه منتهی شد.
او در بازگشت یکی از این سفرها بود که به سمت بازرس فرانکلین در خاورمیانه و خاور دور خودش را معرفی می کرد و سفرهای متعددش انجام می گردید.
او در مدت سه سال 21 سفر به خاورمیانه و خاور دور کرد و در بسیاری از حوادث جهانی در این دو منطقه جهان او سفر نمود چنانچه: 1ـ در ایامی که اندونزی دستخوش بحران و حوادث شوم بود، او بدین کشور سفر کرد به دوستانش می گفت برای رسیدگی به امور فرانکلین بدین کشور سفر می کند.
در حالی که گذرنامه اش روزنامه نگاری بود و در اندونزی خود را روزنامه نگار معرفی می کرد.
پس از سقوط دکتر سوکارنو،13 روزنامه اطلاعات به نقل از خبرگزاریهای خارجی نوشت که در سقوط سوکارنو 480 مأمور جاسوسی آمریکا شرکت داشتند.
2ـ چند روز قبل از آغاز جنگ شش روزه14 (اعراب و اسرائیل) او از تهران به اسرائیل رفت.
مجله فردوسی در همان ایام خبری منتشر کرد که عکس همایون نیز بدان ضمیمه بود در این خبر او نوشت که همایون به اروپا سفر کرده است.
بعد از دو هفته همین مجله نوشت که همایون به اسرائیل سفر کرده است و خود او بعد از مراجعت سفر تلفنی به سردبیر فردوسی گفت که اتفاقا به اسرائیل رفته است.
با این حال چرچیل ها (کتاب جنگ شش روزه) که در لندن چاپ شد نوشتند که مأموران سی ـ ای ـ ا ـ آمریکا قبل از وقوع حادثه، حمله اسرائیل به اعراب را به جانسون اطلاع داده بودند.
3ـ در سال 1964 دانشگاه هاروارد سمیناری تحت عنوان (روابط ایران و آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم) تحت نظر دکتر یانگ استاد آمریکائی زبان و ادبیات فارسی تشکیل داد.
دکتر یانگ که سالها در رضائیه و رشت ظاهرا در لباس خدمت به خدا و خلق و کلیسا بود ولی در باطن عضو سازمان جاسوسی امریکا و مأمور نظارت بر کارهای روسها در این دو منطقه بوده است و در مراجعت به امریکا استاد دانشگاه می شود.
او در این سمینار آنچه ناسزا و مخالف گوئی بوده به شاه کرد و در میان گفته هایش فتوای قتل شاه را هم داد.
در این سمینار سه نفر ایرانی : 1ـ دکتر فریدون مهدوی 2ـ دکتر فاطمی (سیف پور) 3ـ داریوش همایون شرکت داشتند فریدون مهدوی و دکتر فاطمی در تائید گفته های (یانگ) نیز ناسزاهائی گفتند.
داریوش همایون هم درباره مطالب و مأموریتی که از جانب فرانکلین داشت سخن به میان آورد و بدین وسیله سمیناری که علیه رژیم مملکتی و شخص اول مملکت و سیاست عمومی دولت ایران بود خاتمه یافت.
داریوش همایون از این پس کماکان بنام مؤسسه فرانکلین به داخل ایران و کشورهای آسیائی و خاورمیانه سفر می کند.
تا اینکه بتدریج در صدد برمی آید جای همایون صفی (صنعتی) زاده را بگیرد.
ولی چون سابقه او در خدمت به امریکائیان بیش از داریوش همایون بود، تغییراتی که در انتظار او بود انجام نگردید.
معاشرت با اعضاء سیا از سال 1966 بتدریج معاشرت او با (راسیاس) معاون سازمان جاسوسی آمریکا در ایران بیشتر گردید.
راسیاس یونانی الاصل که زبان فارسی خوب می دانست و در [بر] روی : 1ـ سازمان حزب توده ایران 2ـ حزب کمونیست عراق و سواحل خلیج فارس 3ـ فعالیت های شوروی در ایران کار می کرد، با داریوش همایون رابطه بسیار نزدیک و آمد و شدهای فراوانی داشت و چندین بار بین او و (کانشن) رئیس سازمان سیا در ایران ملاقات هائی روی داد و هر روز او با سازمان سیا نزدیکتر می شد.
ارتباط با دولت با درخشیدن دکتر عالیخانی وزیر اقتصاد، او ابتدا از وزارت دارائی به وزارت اقتصاد منتقل گردید و سپس شایع کرد که مشاور وزارت اقتصاد شده است.
به وسیله دکتر عالیخانی با امیرعباس هویدا15 نخست وزیر و سپس وزیر اطلاعات تماس گرفت و در بین کارکنان مطبوعات خود را مشاور مطبوعاتی این دو مقام دولتی معرفی کرد.
در ماه های اخیر با کمک رئیس دولت موفق شد : 1ـ در تلویزیون ملی ایران برنامه هائی اجراء کند و چند نفر از کسانی که با او دمخور هستند به پای مصاحبه های تلویزیونی بکشد.
2ـ در مؤسسه روزنامه نگاری دانشگاه بسمت معلم روزنامه نگاری مشغول تدریس شود.
آیندگان با گرفتن امتیاز روزنامه آیندگان به نام (صدیقه کامکار شاهرودی) که دختر عمه اش می باشد و همچنین شایعه ای که 700 /1 میلیون تومان از بودجه محرمانه وزارت اطلاعات برای به راه انداختن و خرید چاپخانه گرفته است و همچنین کمکهای دیگری که دولت وقت به او می نماید، شالوده همکاری آیندگان را با اشخاص زیر بنا نهاد : 1ـ جهانگیر بهروز رئیس هیأت تحریریه.
بهروز که از اعضاء حزب توده روزنامه نگاری را از اروپا شروع و در قیام ایران سردبیر بود در واقعه 15 بهمن 1327 به اتهام (جاسوسی) نه (مخالفت با سلطنت) دستگیر و در دادرسی ارتش محاکمه شد، بعد از این واقعه دادرسی ارتش عده ای از روزنامه نگاران ایرانی را به اتهام نشر مقالات علیه مقام سلطنت دستگیر کرد که همه آنها در یک پرونده و بدین اتهام محاکمه شدند.
ولی او پس از دستگیری به اتهام (جاسوسی برای شورویها و سرقت اسناد قرارداد نظامی ایران و آمریکا که (جم وآلن) آن را امضا کردند محاکمه شد.
پس از آزادی او مدتی مدیر مجله (کبوتر صلح) بود و سپس نشریه اکواف ایران را تأسیس کرد، از بدو انتشار این مؤسسه چهار بار از طرف سازمانهای مختلف مملکتی منجمله آخرین بار از طرف ضد اطلاعات و جاسوسی سازمان امنیت دستگیر و زندانی شد.
چون همکاری او با این سازمانها انجام شد به کارش ادامه داد.
همسرش (سارا خسروی) از خانواده...
(مهاجر) قفقازی است که در شبهای جشن انقلاب اکتبر در سفارت شوروی رقص تنها (قفقازی) می کرد و یک بار عکس او را در روزنامه کیهان چاپ و منتشر شد.
2ـ دکتر مهدی بهره مند مدیرکل وزارت اقتصاد.
او در حین تحصیل در دانشکده حقوق عضو هیأت تحریریه روزنامه کیهان شد.
در سال 1331 وارد خدمت اداره اطلاعات آمریکا S.
I.
S شد پس از چند سال خدمت در این مؤسسه بدون اینکه سابقه خدمت در دستگاه دولتی داشته باشد به سمت وابسته اقتصادی ایران در پاکستان منصوب گردید.
به طوری که آمریکائیان اظهار داشته بودند در مدت چهار سالی که در کراچی بود، مأمور جمع آوری اطلاعات درباره چین کمونیست برای سازمان (سیا) بود.
پس از مراجعت به ایران در وزارت اقتصاد رئیس اداره و بلافاصله مدیرکل روابط عمومی شد.
3ـ نجف دریا بندری دبیر اول سازمان فرانکلین ـ او در آبادان مسئول حزب توده بود که از طرف ساواک دستگیر و در دادرسی ارتش محکوم به اعدام شد ولی چون همسر زیبائی داشت، با توسل به سپهبد تیمور بختیار16 از زندان آزاد شده و بلافاصله در مؤسسه فرانکلین استخدام شد و هم اکنون معاون همایون صنعتی زاده است.
4ـ دکتر مهدی سمسار سردبیر روزنامه کیهان که فعلاً سهامدار (شرکت آیندگان) است در حین تحصیل در دانشگاه داروسازی و سکونت در کوی امیرآباد چون کتابدار سازمان دانشجویان حزب منحله توده دانشگاه بود دستگیر و زندانی شد.
و در دادرسی ارتش پرونده ای دارد.
سایر همکاران درجه دوم او در آیندگان 1ـ منوچهر پزشکان ـ این شخص که تا قبل از کار در آیندگان خود را مخبر روزنامه آفتاب شرق خراسان و جراید بی نام و نشان دیگر معرفی می کرد در مهمانیهای بلوک شرق شرکت می نمود سال قبل به مجله تهران مصور پیشنهاد کرد تا ترجمه کتاب (یادداشتهای سرهنگ تپکوفسکی) را منتشر نماید.
ولی با اعتراض سفارت شوروی انتشار ترجمه مذکور معوق ماند و بعدا به نام (رحیم امین پور) منتشر گردید و بعدا معلوم شد او آنقدر انگلیسی نمی داند.
مشهور است که برای سازمانهای جاسوسی خارجی کار می کند و با ساواک هم همکاری دارد.
2ـ هوشنگ پور شریعتی ـ او دارای سابقه عضویت در حزب منحله توده است.
در سال 1341 تا 1343 به علت همکاری نزدیکی که باولکف وابسته مطبوعاتی سفارت شوروی داشت و هفته ای چند بار در روزنامه اطلاعات و منزلش باولکف ملاقات می کرد و از او هدیه و پول می گرفت تا مورد تعقیب ساواک قرار گرفت و در نتیجه عباس مسعودی به ولکف اخطار کرد که به اداره اطلاعات نرود، ولی باز هم از این پس ارتباط او با اداره اطلاعات و مطبوعات شوروی قطع نشد و به طوری که خود او هنگام مستی در بار هتل مرمر اظهار داشته با ساواک همکاری دارد.
3ـ غلامحسین صالحیار ـ او پس از خاتمه تحصیل هنرپیشه در تئاتر صادق پور در لاله زار نو بود.
در کنکور مصححین روزنامه اطلاعات شرکت کرد.
سه سال مصحح روزنامه بود.
کارمند دارائی به علت شرکت در حزب منحله توده سابقه زندانی شدن دارد و پس از سه سال مصححی روزنامه، مترجم و بعد مدیر سرویس خارجی و دو سال سردبیر اطلاعات بود.
معتاد به مشروبات الکلی بوده و دائم الخمر است.

توضیحات سند:

1ـ سیروس همایون فرزند نوراللّه در سال 1309 ه ش در تهران متولد گردید.
نامبرده دوره ابتدایی را در دبستانهای فردوسی و منوچهری و مقطع متوسطه را در دبیرستانهای خاقانی و فیروز بهرام بپایان رساند و مدتی نیز در کشورهای اتریش و آلمان به تحصیلاتش ادامه داد.
مشارالیه در سال 1330 در تبریز به اتهام عضویت در گروههای چپی دستگیر که پس از چندی حکم برائت برایش صادر شد و در سال 1331 از مؤسسین حزب سومکا در تبریز بود.
وی در سال 1341 در سازمان برق ایران استخدام شد و در قسمت مهندسی وزارت نیرو بکار مشغول گردید.
سیروس همایون در وزارت نیرو در مشاغل دیگری از جمله کارمند دفتر حفاظت و معاون دفتر وزارتی بکار پرداخت و در سال 1355 ساواک با ادامه خدمت وی در مشاغل حساس وزارت نیرو ـ معاونت اداری و مالی و در سال 1350 با حضور وی در مراسم جشن شاهنشاهی موافقت نمود.
نامبرده در زمینه مطبوعاتی نیز فعالیت داشت و در روزنامه های کیهان، اطلاعات، کیهان ورزشی، پست تهران و مجله آسیای جوان بعنوان مترجم همکاری می کرد و از مؤسسین و سهامداران روزنامه آیندگان بود و از طریق تبانی و برادرش داریوش همایون اموال زیادی از بیت المال را در روزنامه آیندگان حیف و میل نمودند.
سیروس همایون در حزب درباری رستاخیز عضویت داشت.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 2ـ محسن پزشکپور فرزند حسن در سال 1306 ش در تهران متولد شد.
تحصیلات خود را تا لیسانس حقوق ادامه داد.
نامبرده مشاغلی منجمله : وکیل پایه یک دادگستری، عضو علی البدل هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری، نماینده مجلس شورای ملی و ...
عهده دار بود.
پزشکپور از سال 1320 به دنبال تاسیس حزب پان ایرانیست که به قول او ناسیونالیسم ایرانی بود.
ساواک طی گزارش مورخه 10 /9 /47 در این خصوص آورده است :در ساعت 17 روز 8 /9 /47 آقای محسن پزشکپور در جلسه حزب پان ایرانیست اصفهان شرکت نمود ...
سپس پزشکپور درباره نهضت پان ایرانیست و سیاست مستقل ملی ایران به رهبری شاهنشاه ...
به تفصیل صحبت کرد ...
من پان ایرانیسم احساسات وطنپرستی و شاهدوستی در همه ما به نحوی بارزی یافت می شود ...
» سیاست مستقل ملی که پزشکپور درباره آن صحبت می کرد در واقع اشاره به تغییر روش استعمار و انتقال قدرت از انگلیس به امریکا بود.
در گزارش مورخه 4 /10 /46 ساواک چنین آمده است :« کنسول امریکا در خرمشهر ساعت 9 روز 28 /9 /46 تقاضای ملاقات اینجانب (رئیس ساواک خوزستان) را نمود و در دفتر کار اینجانب حضور یافت ...
و سوالاتی به شرح زیر مطرح نمود ...
تصور می کنم بعد از انتخاب محسن پزشکپور نمایندگی مجلس شورای ملی قدرت حزب پان ایرانیست در خوزستان بیشتر شده و تعداد اعضای آن حزب نیز دو برابر شده است.
3ـ دکتر علی نقی عالیخانی فرزند عابدین در سال 1307 ه ش متولد شد.
از دانشگاه تهران، لیسانس علوم سیاسی گرفت و در کشور فرانسه و موفق به اخذ دیپلم عالی حقوق بین المللی و دکترای دولتی در علوم اقتصاد از دانشگاه پاریس شد.
در فرانسه با الیزابت سوزان ازدواج کرد و پس از بازگشت به ایران، در مشاغل مهم دولتی، از جمله ساواک، مشغول به فعالیت گردید.
ساواک در گزارشی مشارالیه را چنین ارزیابی کرده است : «روحیه و افکار و عقاید نسبت به شاهنشاه، خوب، میهن خوب، مذهب عادی، خانواده و زن و فرزند خوب، میزان علاقمندی به مقام و قدرت زیاد.
سوابق خدمتی : مشاور شورای عالی اقتصاد، مشاور شرکت ملی نفت و مدتی هم در ساواک مشغول بوده، طرفدار سیاست غرب، در حین خدمت در ساواک در چند کنفرانس کشورهای اروپایی و آسیایی و آفریقایی شرکت کرده و خدماتش مورد رضایت اولیاء امور بوده است.
» دکتر عالیخانی که به عنوان وزیر اقتصاد کابینه هویدا فعالیت می کرد و از گردانندگان حزب ایران نوین بود، در سوء استفاده های مالی به آن حد افراط کرد که در سال 44 چند نفر از اعضای حزب ایران نوین در مورد سوء استفاده های وی، تقاضای محاکمه حزبی برای ایشان کردند، گزارشات سوء استفاده های مالی و اخلاقی وی به حدی است که می بایست در یک مجموعه مستقل، چاپ و منتشر شود.
مشارالیه در سال 1348 از وزارت اقتصاد کنار گذاشته شد و در بین بهت و حیرت تحصیلکرده ها به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد.
وی که مورد مراحم خاص محمدرضا پهلوی بود در سال 1350 از ریاست دانشگاه تهران برکنار شد و سپس در مشاغل رئیس هیئت مدیره بانک بین المللی ایران، شرکت فرآورده های نسوز، شرکت آلوپن، به سوءاستفاده های خود ادامه داد.
در ذیل گزارش به تاریخ 19 /4 /52 در خصوص صدمه عالیخانی به سیمان کشور به علت دوستی با ابتهاج، پرویز ثابتی چنین نوشته است : «اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر، تیمسار ریاست ساواک در جریان موضوع می باشند که عالیخانی چنین صدمه ای زده است.
» پرونده انفرادی 4ـ امیر شاپور زندنیا فرزند جلال در سال 1306 ه ش در کرمانشاه متولد شد.
نامبرده دوره ابتدایی را در دبستانهای ناصر خسرو تهران و جاوید بوشهر بپایان رساند و مقطع متوسطه را در دبیرستان های آبادان و بابل به تحصیل پرداخت و از دبیرستان البرز تهران دیپلم گرفت.
وی سپس به تحصیل در دانشگاههای انگلستان ادامه داد و لیسانس فلسفه دریافت نمود و از دانشگاه تهران لیسانس حقوق گرفت و در سال 1326 به استخدام تبلیغات در آمد.
مشارالیه در سال 1329 در شرکت نفت استخدام شد و از سال 1337 تا 1340 در مؤسسه اطلاعات بکار پرداخت.
امیرشاپور زندنیا از فعالان کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده در بابل بود و به ادعای خودش قصد ورودش به حزب فقط بمدت 5 ماه آنهم مخالفت با اشغال ایران و ایجاد اختلاف در حزب بود که به همین دلیل احسان طبری دستور دستگیری وی را صادر نموده بود.
نامبرده طی نامه ای به رئیس شرکت نفت خدمات خود را بدستگاه شاهنشاهی بشرح ذیل بیان می نماید : 1ـ در سال 23 ـ 24 در مازندران با تأسیس گروه یگانگی ملی با حزب منحله مبارزه کرده و در اثر فشار ارتش خارجی آنجا را به ناچار ترک گفتم.
2ـ در سال 27 ـ 28 با تأسیس «انجمن ادبی جام جم» و انتشار مجله آن با افکار فلسفی و کمونیستی مبارزه کردم.
3ـ در سال 28ـ 29 در دانشگاه با تأسیس گروه ناسیونالیستهای انقلابی با حزب توده و افکار مذهبی مبارزه کردم و در همان سال با تیمسار سپهبد رزم آراء نخست وزیر وقت پیشنهادهائی برای نجات بحرین عرضه داشتم.
4ـ از سال 1330 تا 1333 در حزب سومکا مسئول تبلیغات و تعلیمات و رئیس دفتر رهبری با حزب توده در جریان ضد ملی مبارزه کرده ام و مدتی به همین جرم و در اثر شکایت دولت روسیه شوروی زندانی بوده ام (سال 31) 5ـ در سال 35 ـ 34 مجله و روزنامه ناسیونالیست را با همکاری عده دیگری منتشر کرده ام (با دستور تیمسار بختیار فرماندار نظامی وقت و بعدا رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور و این جراید چون امتیاز رسمی نداشتند از امتیاز روزنامه ایران ما برای انتشار آن استفاده میشد و با ساواک جهت تصفیه مطبوعات از افراد مارکسیست همکاری کردم.
6ـ از سال 1335 به بعد فعالیت سیاسی نداشته ام و فقط یکبار در برنامه جشن سده شرکت داشته ام.
در خاتمه متذکر می شود که مدتی است فعالیت سیاسی نداشته سرگرم انجام وظیفه محوله اداری (معاون اداره حقوقی شرکت نفت) می باشم و همواره چه در کشور و چه در خارج آن هدف من خدمت به وطن و ملت عزیز ایران و اجرای مقاصد عالیه شاهنشاهی عظیم الشأن ما می باشد.
در گذشته نیز مبارزات من با مخالفین وحدت ملی ایران مورد تقدیر تیمسار سپهبد رزم آراء و سایر افسران محترم ارتش که با آنها تماس داشته ام بوده است.
امیرشاپور زندینا در سال 1334 بعنوان نماینده ایران در سازمان اوپک با تائید ساواک به ژنو رفت و در آنجا بدلیل ارتباط گیری با سازمان دانشجویان ایرانی در اروپا توسط شرکت نفت به ایران فرا خوانده شد ولی بدلیل ترس از بازداشت، از اجرای فرمان امتناع کرد و در اروپا ماند و با تیمور بختیار ارتباط برقرار کرد و با او همکاری نمود تا اینکه در سفری با بختیار به لبنان بدلیل حمل سلاح غیرقانونی توسط پلیس لبنان دستگیر و با میانجیگری افرادی از رجال پهلوی درخواست تحویل خودش به مأمورین امنیتی ایران را به مقامات لبنانی اعلام کرد.
نامبرده با مراجعت به ایران و تنها گذاشتن تیمور بختیار در لبنان در طول چند ماه اطلاعات مورد نیاز ساواک در رابطه با گروههای مخالف در اروپا و تشکیلات بختیار را در اختیار گذاشت که بدلیل همین همکاری صمیمانه با ساواک و اظهار ندامت، از بازداشت آزاد گردید و بعنوان منبع همکاری اش را با ساواک ادامه داد و در مقابل ساواک نیز از هیچگونه کمک و مساعدت به وی خودداری ننمود، بنحویکه در سال 48 نصیری دستور استخدام مجدد وی را در شرکت نفت و در سال 50 با استخدامش در مدرسه عالی امور اداری و بازرگانی بعنوان استاد موافقت کرد و در سال 55 با همکاری وی با مرکز هدایت رادیوئی و شرکت وی در مراسم تشریفات و سفر به همراه فرح به انگلستان موافقت نمود.
امیرشاپور زندنیا در سندیکای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات عضویت داشت و در روزنامه صهیونیستی آیندگان یکی از سهامداران بحساب می آمد و در سال 55 ساواک با همکاری نامبرده با روزنامه رستاخیز ارگان حزب درباری رستاخیز موافقت نمود.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 5ـ حزب ملت ایران یا حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم، انشعابی از حزب پان ایرانیست پزشکپور بود و رهبری آن را داریوش فروهر بر عهده داشت.
روزنامه ندای پان ایرانیسم که گاه به نامهای آپادانا و مرد فردا منتشر می شد، ارگان آن بود و روزنامه آرمان ملت نیز از سوی این حزب منتشر می شد...
هر دو روزنامه پس از سال 1332 نیز انتشار می یافت.
حزب ملت ایران در تیر ماه 1332 همراه با احزاب ایران، جمعیت آزادی مردم ایران و نیروی سوم.
جبهه مؤتلفه احزاب ملی را در دفاع از نهضت ملی و حکومت مصدق به وجود آورد و پس از 28 مرداد نیز همین چهار حزب، احزاب وابسته به نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند.
حزب ملت ایران، عبارت «پاینده ایران» را به عنوان شعار رسمی خود در اعلامیه ها و بیانیه های حزبی به کار می برد.
امیر سلیمان عظیما صاحب امتیاز و مدیر مسئوول روزنامه ارگان حزب ـ از دیگر رهبران حزب ملت ایران بود.
6ـ دکتر مصدق در سال 1258 هجری شمسی در تهران به دنیا آمد و در 17 سالگی مستوفی خراسان شد وی تحصیلات خود را در رشته حقوق در فرانسه و سوئیس به پایان رساند وی در کنار شهید مدرس، با قرارداد ننگین 1919 وثوق الدوله مخالفت کرد و در چندین کابینه به سمت وزارت رسید و در دوره ششم مجلس شورای ملی، در حالی که سن وی کمتر از سی سال (حد نصاب) بود به نمایندگی مجلس برگزیده شد و در دوره چهاردهم و شانزدهم مجلس نیز به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد.
وی از رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت است که با تلاش مرحوم آیه اللّه کاشانی و فدا کردن جمعیت فدائیان اسلام، ]نخست وزیری وی انجام گرفت.
امّا نهایتا اختلافاتی بین رهبران مختلف نهضت بروز کرد.
این اختلافات موجب از دست رفتن پشتیبانی قاطع مردم از رهبران نهضت و مصدق گردید.
و زمینه ای برای کودتای آمریکایی 28 مرداد شود.
وی پس از 28 مرداد دستگیر و زندانی شد و سپس به احمدآباد تبعید گردید در دوران حکومت مصدق از ورود مرحوم آیت الله مدنی به آذرشهر ممانعت بعمل آمد.
مصدق در 14 اسفند 1345 در احمدآباد درگذشت.
وی به دلیل وابستگی مادرش به خانواده قاجار، به مصدق السلطنه ملقب گشت.
7ـ دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه دکتر محمد مصدق، پس از کودتای 28 مرداد 1332، پس از یک سال زندگی مخفی در سال 1333 به اعدام محکوم شد.
سیاست و سازمان حزب توده به همان منبع ص 143 در مورد فاطمی نقل و قولهای متضادی وجود دارد عده ای وی را نمونه کامل یک سیاستمدار ماکیاولیست می دانستند که نقش بسیار مهمی را با تندرویهای سیاسی خود در سقوط دولت مصدق داشت.
در اسناد محرمانه وزارت خارجه آمریکا از وی به عنوان یکی از طرفداران شوروی و غیرقابل اعتماد عنوان شده است در عین حال عده ای او را مخالف آمریکا و شهید خستگی ناپذیر و ضد رژیم می دانند و احترام خاص برای وی قائلند.
8ـ نصیری (ارتشبد) فرزند عبدالمالک متولد سمنان و فارغ التحصیل دانشکده افسری بود او مدتی فرماندهی گروهاندانشکده افسری معاونت دانشکده تکمیلی، فرماندهی گردان هنگ 18 لشگر کرمان و فرماندهی گردان مستقل سیرجان را بعهده داشت سپس به فرماندهی هنگ یکم از لشگر گارد و فرماندهی گارد سلطنتی منصوب شد در 13 مهرماه 1350 مقارن با جشنهای 2500 ساله به درجه ارتشبدی ارتقاء پیدا کرد و در شهریور ماه 1357 پس از برقراری حکومت نظامی در تهران که موج افشاگری ها علیه دستگاه جهنمی ساواک بالا گرفت نصیری را که در آن زمان سفیر پاکستان و ساکن آن کشور بود به تهران احضار و با بازداشتی عوامفریبانه روانه زندان کردند ارتشبد نصیری از عوامل مؤثر کودتای امریکایی ها در 28 مرداد 1332 بود و مدتی پس از سقوط دولت ملی مصدق به عنوان معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب شد.
نصیری بخاطر دخالت مستقیم و غیرمستقیم در ارعاب و تعقیب و شکنجه و قتل آزادیخواهان مورد نفرت همه طبقات جامعه بود آجودان مخصوص شاه همچنین با سوءاستفاده از قدرت عظیم و شیطانی خود ثروتی افسانه ای به هم زده بود با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در دادگاه انقلاب محاکمه و به اتهام مفسد فی الارض و محاربه با خدا به اعدام محکوم گردید حکم اعدام او در ساعت 40 /23 روز 26 بهمن 1357 به مرحله اجرا درآمد.
یاران امام به روایت اسناد ساواک شهید سیدعلی اندرزگو، ص 101 9ـ جهانگیر تفضلی فرزند غلامرضا مصدق السلطان در سال 1293 ه ش در مشهد متولد شد و اصالتا اهل گناباد بود.
وی پس از سپری نمودن دوره ابتدایی از دبیرستان فردوسی مشهد دیپلم گرفت و از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران لیسانس ادبیات دریافت نمود و در دبیرستان ایرانشهر به دبیری پرداخت نامبرده در طول مدت فعالیت سیاسی خود با گروه ها و احزاب زیادی همککاری داشت.
وی از احزاب حزب توده بود و در معیت نماینده سازمان جوانان حزب توده جهت روزنامه نگاری به شوروی مسافرت نمود.
مشار ابیه رابطه با غائله پیشه وری در آدربایجان، ضمن حمایت و طرفداری از آنها در روزنامه ایران ما به نفع آنها مقاله مینوشت و طرفدار اعتلاف و عقد قرارداد با فرقه دموکرات بود.
جهانگیر تفضلی در جمعیت آزادی و جمعیت هواداران صلح بود و در سال 1336 به همراه تعدادی از دوستانش از جمله اسدالله علم قصد تشکیل حزب اقلیت کشاورزان را داشت و قبل از کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 به اسد الله غلم پیوست و به مقام و منصب رسید و در زمان نخست وزیری هژبر، معاون او بود و در دوران نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال سرپرست دانشجویان ایرانی در اروپا گردید و سوء استفاده های مالی زیادی در این مسئولیت داشت که باعث اعتراض دانشجویان در اروپا شد نامبرده که به عنوان مهره ای در دست باندهای قدرت رژیم پهلوی و بر اساس منافع شخصی، به سیاست های حکومت عمل می نمود و در روزنامه ایران ما مقالات زیادی بر علیه اسلام و روحانیت چاپ می کرد.
وی در دوره 18 مجلس شورای ملی از حزب مردم اسداللّه علم، نماینده مردم بیرجند بود و با حمایت علم به عضویت هیئت مدیره سازمان بیمه های اجتماعی درآمد و در دوران نخست وزیری علم، مشاور او و رئیس رادیو بود.
جهانگیر تفضلی در مشاغل مهم دیگری از جمله، نماینده ثابت ایران در یونسکو، نایب رئیس شورای اجرایی یونسکو، سفیر ایران در افغانستان بکار پرداخت و در سال 1351 ساواک با استخدام وی در مشاغل حساس نخست وزیری موافقت نمود.
نامبرده ارتباط تنگاتنگی با سران رژیم طاغوت از جمله شاه، اسداللّه علم، دکتر خسرو اقبال، نصیری رئیس ساواک و...
داشت و در سال 49 در سفری که به مشهد داشته، رئیس ساواک دستور تحویل یک ماشین به وی در مشهد را صادر نموده است.
وی با ربی عزری کاردار اسرائیل در تهران ارتباط داشت و به دعوت دولت اسرائیل به فلسطین اشغالی سفر کرد.
جهانگیر تفضلی بدلیل خدماتش مورد تقدیر رژیم ظالم پهلوی قرار گرفت و از جمله در سال 1342 نشان درجه اول همایون دریافت کرد.
10ـ جبهه ملی در تاریخ 18 مهر 1328 عده ای از مدیران و نمایندگان مطبوعات به منظور اعتراض به انتخابات فرمایشی دوره 16 مجلس شورای ملی، در منزل دکتر مصدق جمع شدند و جهت لغوانتخابات مزبور، تصمیم به مبارزه گرفتند.
دکتر مصدق که در دوره 16 نتوانسته بود به مجلس راه یابد، عملاً رهبری معترضین به انتخابات را به عهده گرفت و در اول آبان 1328 طی جلسه ای به اتفاق اجتماعی درآمد وشایگان، نریمان، امیرعلایی، دکتر سنجابی و...
شایگان، جبهه ملی را با هدف ایجاد حکومت ملی به وسیله تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار تشکیل داد.
پس از مدتی مصدق از طرف شاه مأمور تشکیل کابینه شد و با انحراف کلی از اهداف جبهه ملی، با عوامل رژیم شاه و فراماسونها همگام گردید.
به دنبال کودتای ضد مردمی 28 مرداد 1332 که توسط امپریالیسم تازه به دوران رسیده امریکا برای جلوگیری از رشد حرکت اسلامی در ایران انجام گرفت، فعالیت جبهه ملی متوقف شد و مصدق و دیگر ملّیون دوباره دور هم جمع شده و دکان جبهه ملی را که در اوج خفقان و استبداد مسدود بود، به نام «جبهه ملی دوم» مفتوح نمودند.
از همان آغاز دو جریان موافق یکدیگر قرار گرفتند و در سال 1341 کنگره ای با حضور 170 نماینده متشکل از حزب ایران، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران، جمعیت آزادی مردم ایران (جاما) و...
برای تعیین خط مشی جبهه ملی تشکیل شد.
کمیسیون سیاسی این کنگره متشکل از افرادی چون مهندس حق شناس، مهندس مهدی بازرگان، اصغر پاشا، دکتر سنجابی، اردلان و...
چهارچوب فعالیتهای جبهه ملی را بر اساس احیای حقوق و آزادی فردی و اجتماعی ملت ایران طبق قانون اساسی،استقرار حکومت ناشی از انتخابات عمومی و دفاع از اصول مشروطیت و اتخاذ سیاست خارجی مستقل ایرانی براساس حفظ مصالح کشور با توجه به اصول هدفهای منشور ملل متحد و دوستی با همه ملل جهانی و مبارزه با هرگونه سیاست استعماری را تصویب نمودند.
اما این سیاست نیز اعمال نشد و سازمان دانشجویان جبهه ملی با شعار «پایداری و مقاومت» به مقابله برخاست و سرانجام جبهه ملی دوم نیز بر اثر اختلاف اعضاء بر سر تعیین چهارچوب فعالیتهای آن از هم پاشیده شد.
و بالاخره «جبهه ملی سوم» متشکل از ملی گراها و معدودی از افراد مذهبی و حتی نیروهای چپ به وجود آمد که پس از مدت کوتاهی به پایان کار خود رسید.
(ر.ک: روزنامه پیام انقلاب، شماره 61، مورخ 5 /4 /61 روزنامه پیام انقلاب، شماره 63، مورخ 2 /5 /61) جمعی از نیروهای مذهبی جبهه ملی در اردیبهشت سال 1340 فعالیت تشکلی را رسما اعلام کردند و عنوان نهضت آزادی را بر آن نهادند این تشکل که با هماهنگی و اذن محمد مصدق شکل گرفت خود را وفادار به قانون اساسی مشروطیت و پیرو راه مصدق معرفی نمود.
با اوج گیری نهضت روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی (ره) نهضت آزادی با حفظ مواضع خود به آن پیوست.
در بازگشت تاریخی امام در بهمن ماه 57 مهندس بازرگان از مؤسسین این نهضت براساس قولی که در فرانسه مبنی بر پذیرش اصول انقلاب داده بود به فرمان امام به نخست وزیری دولت موقت منصوب شد.
اما دولت موقت مهندس بازرگان به دلیل گرایشهای سیاسی اش از اهداف رهبری انقلاب به مرور فاصله گرفته و اختلاف مبانی فکری خود را با اصول انقلاب آشکار ساخت و زمینه را برای بازگشت مجدد امریکائیها مهیا کرد، بروز این گرایش منجر به اشغال لانه جاسوسی امریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شد، که دولت موقت را مجبور به استعفا کرد.
از آن پس نهضت آزادی نیز به مخالفین انقلاب پیوست و به عنوان یک اهرم فشار علیه ایران در دوران هشت ساله دفاع [مقدس ]تبدیل گردید.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید اندرزگو، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ص 37.
11ـ غلامحسین صدیقی در آذر ماه 1284 ه ش در تهران متولد شد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در تهران گذراند و سپس برای ادامه تحصیل جزو دومین گروه دانشجویان اعزامی اروپا به فرانسه رفت.
در سال 1316 به درجه دکتری نایل شد و سپس به ایران بازگشت و با درجه استادی در دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد.
وی چندین بار به عنوان نماینده ایران در کنفرانس های بین المللی تعلیم و تربیت یونسکو انتخاب شد.
صدیقی در سال 1330 در کابینه مصدق به عنوان وزیر پست و تلگراف منصوب شد و پس از مدتی تا سال 1322 وزیر کشور این کابینه بود.
وی با سایر همکاران مصدق در زندان لشگر 2 زرهی تحت نظر قرار گرفت.
در سال 1357 صدیقی پیشنهاد نخست وزیری محمدرضا پهلوی را رد کرد.
وی سرانجام روز دوشنبه نهم اردیبهشت ماه 1370 فوت کرد و در ابن بابویه به خاک سپرده شد.
12ـ الهیار صالح اردیبهشت 1276 شمسی در آران کاشان بدنیا آمد.
پدرش میرزا حسن خان مبصرالممالک نایب الحکومه دهستانهای «آران»، «بیدگل» و «نوش آباد» بود.
وی تحصیلات ابتدائی خود را در همان زادگاهش آغاز کرد و بعد برای تکمیل آنها رهسپار تهران شد و در مدرسه امریکائیها به تحصیلات خود ادامه داد.
بعد از اتمام تحصیلات در آنجا بعنوان مترجم در سفارت امریکا مشغول کار شد.
پس از ده سال خدمت در آنجا در سال 1306 شمسی به پیشنهاد علی اکبر داور وارد خدمت دادگستری شد.
صالح تا سال 1312 در وزارت عدلیه بود و پس از آن چون علی اکبر داور به سمت وزیر مالیه (دارائی) انتخاب گردید وی هم به آنجا منتقل شد.
و در همان بدو ورود به ریاست کل انحصارات دخانیات، که جدیدا تأسیس شده بود، منصوب شد و پس از چندی به ریاست کل گمرک انتخاب شد.
بعد از آن صالح به معاونت وزارت مالیه برگزیده شد.
در سال 1321 اللهیار صالح به وزارت دارایی در کابینه احمد قوام رسید.
پس از آن در کابینه سهیلی که از 28 بهمن 1321 آغاز گردید به همان سمت انتخاب شد.
متعاقب آن در 1323 در کابینه محمد ساعد مراغه ای به وزارت دادگستری رسید.
در دیماه 1324 تا پایان آن سال در کابینه ابراهیم حکیمی (کابینه اول و دوم) سمت های وزیر دادگستری، وزیر مشاور و وزارت کشور را عهده دار گردید.
در همین سال که حزب ایران تشکیل شد وی وارد آن و بعدا یکی از کارگردانان اصلی آن شد که در تیر ماه 1325 چون با حزب توده و حزب دمکرات پیشه وری ائتلاف کردند حزب دچار تشنج و انشعاب شد.
در سال 1328 به عضویت جبهه ملی درآمد و در همین سال به عنوان نماینده دوره شانزدهم از کاشان انتخاب شد.
در سال 1330 در کابینه مصدق وزیر کشور شد و عضو هیأت نمایندگی ایران در شورای امنیت و دیوان دادگستری بین المللی لاهه نیز بود.
در سال 1331 سفیر ایران در آمریکا شد که بعد از روی کار آمدن دولت کودتا استعفا داد.
در انتخابات مجلس بیستم از کاشان به نمایندگی انتخاب شد.
در همین سال با انحلال مجلس به تجدید فعالیت در جبهه ملی پرداخت.
در سال 1341 نزدیک هشت ماه به زندان افتاد.
در سال 1343 از امور اجرایی جبهه ملی کناره گیری کرد.
و سرانجام در 12 فروردین ماه سال 1360 از دنیا رفت.
13ـ دکتر احمد سوکارنو، قهرمان ملّی و پدر استقلال اندونزی که در سال 1901 میلادی بدنیا آمد و به سال 1970 میلادی درگذشت.
او هنگامی تحصیلات خویش را به پایان رساند که کشورش اندونزی در زنجیر استعمار هلند دست و پا می زد و او برای رهایی آن از جوانی دست به مبارزه زد و در 1927 به عنوان ناسیونالیستی رادیکال در سراسر اندونزی شهرت یافت.
سوکارنو و یارانش مقاومت مسلحانه وسیعی را علیه هلند آغاز و سرانجام در 1945 استعمار هلند را شکست داده و استقلال اندونزی را اعلام کردند و او به ریاست جمهوری انتخاب شد.
او معتقد بود که اتحاد میان کشورهای در بند یا از بند استعمار رسته می تواند بطور قاطعی به استعمار زدائی در پنج قاره عالم منتهی شود.
بدین مناسبت بود که با تشکیل کنفرانس «باندونگ» در اندونزی سنگ بنای وحدت کشورهای غیر متعهد یا جهان سوم را نهاد.
روز 8 آوریل 1955 رؤسای 24 کشور که عمدتا آسیایی ـ آفریقایی بوده و نمایندگی 5 /1 میلیارد جمعیت عالم را داشتند در «باندونگ» اجتماع کردند و رجال نام آوری چون نهرو، چوئن لای و ناصر هم در آن شرکت داشتند.
بتدریج اعضای کنفرانس مزبور افزایش یافت و نام جنبش «غیر متعهدین» را بخود گرفت.
سرانجام استعمار با یک توطئه از پیش طرح شده علیه سوکارنو دست به یک کودتای نظامی زد.
ژنرال جاه طلبی به نام «سوهارتو» عامل این کودتا بود که طی آن بیش از نیم میلیون نفر از مردم اندونزی قتل عام شده و چند برابر هم به زندان افتادند.
محبوبیت سوکارنو بدان حدّ بود که تا چند سال پس از کودتا جرأت عزلش را نداشتند و در محیط تروری که سوهارتو پدید آورده بود، تحت نظر بود و انواع توهین ها را تحمل می کرد.
به عبارت دیگر استعمار با «دق کش» کردن او، انتقام خود را از آن بزرگمرد اندونزی گرفت! ر.ک : سیمای نامداران، حسام الدین امامی، صص 328 ـ 327 جنگ شش روزه اسرائیل علیه اعراب 14ـ رژیم جنایتکار و اشغالگر قدس در اجرای برنامه توسعه طلبانه و آرمان شوم «نیل تا فرات» و با حمایت همه جانبه آمریکا، در خرداد 1346 حمله گسترده و همه جانبه خود را به کشورهای عربی و از جمله مصر، سوریه و اردن آغاز کرد و طی شش روز جنگ، با استفاده از امکانات نظامی خود، خاورمیانه عربی را با جنگی فراگیر روبرو کرد.
انگیزه اصلی اسرائیل از این جنگ.
نیل به اهداف از قبل تعیین شده صهیونیسم بین المللی و درهم شکستن مقاومت جهان عرب به رهبری جمال عبدالناصر بود.
15ـ امیر عباس هویدا در سال 1298 ه ش به دنیا آمد.
تحصیلات متوسطه خود را در مراکز آموزشی بیروت سپری کرد و پس از عزیمت به لندن راهی بروکسل شد و در رشته علوم سیاسی فارغ التحصیل گشت.
وی در سن 24 سالگی به استخدام وزارت امور خارجه در آمد و مناصب متعددی در داخل و خارج از کشور به عهده گرفت: عضو اداره اطلاعات وزارت خارجه، وابسته سیاسی سفارت ایران در پاریس، کارمند اداره حفاظت منافع در آلمان، (در همین زمان به همراه حسنعلی منصور به جرم قاچاق مواد مخدر به وسیله پلیس فرانسه دستگیر شد)، کنسول یار ایران در اشتوتگارت، منشی وزیر خارجه، معاونت اداره سوم سیاسی وزارت خارجه در دولت محمد مصدق، مأموریت در کمیساریای عالی پناهندگان در سازمان ملل، رایزن سفارت ایران در آنکارا و سرپرست سفارت ایران در ترکیه.
هویدا در سال 1327 عضو هیات مدیره شرکت ملی نفت شد.
وی در کابینه حسنعلی منصور عهده دار وزارت دارایی بود و پس از کشته شدن منصور به نخست وزیری محمدرضا پهلوی رسید و سیزده سال در این منصب دوام آورد.
در سال 1356 جای خود را به جمشید آموزگار سپرد و خود، وزارت دربار شاه را عهده دار شد.
هویدا پس از انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه شد و در 18 فروردین 1358 اعدام گردید.
16ـ سپهبد تیمور بختیار در سال 1292 در اصفهان متولد شد.
وی دوران کودکی را در اصفهان گذرانید و تحصیلات ابتدایی را نیز در همین شهر انجام داد، سپس به دبیرستان رفت و پس از سه سال تحصیل در اصفهان به تهران عزیمت کرد و در تهران تحصیلات متوسطه را ادامه داد.
در سال 1309 به قصد تحصیل به بیروت رفت و در مدرسه لائیک به تحصیل پرداخت.
در این مدرسه بود که با شارل حلو رئیس جمهوری لبنان همدوره بود.
در مدرسه لائیک به زبان فرانسه آشنا شد و در سال 1311 بیروت را بقصد اروپا ترک کرد و وارد پاریس شد و پس از چند ماه در مدرسه نظامی «سن سیر» مشغول تحصیل گردید.
نزدیک چهار سال در پاریس بود و سپس به تهران بازگشت مراجعت وی در اواخر سال 1314 صورت گرفت.
چون در مدرسه نظامی «سن سیر» تحصیل کرده بود، وارد ارتش شد و با درجه ستوانی به خدمت مشغول گردید.
اولین ماموریت او نقشه برداری از نقاط مرزی بلوچستان بود.
وی طی سالهای پس از 28 مرداد 1332 به سمت فرماندار نظامی تهران و رئیس سازمان امنیت کشور منصوب گردید ولی سرانجام در مرداد 1349 توسط همراهان خود هنگامی که در تبعید در عراق به سر می برد ترور گردید.
وی از بی رحم ترین روسای ساواک بود و در زمان ریاستش دومین فرد مملکت به حساب می آمد و معروف است که محمدرضا از ترس سلطنتش وی را بنا به دلایلی به عراق تبعید کرد.

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - روزنامه آیندگان به روایت اسناد ساواک صفحه 89











صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.