صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 19 مرداد 1342


متن سند:

محرمانه مستقیم تیمسار محترم سرتیپ فردوست1 معاونت سازمان امنیت و اطلاعات کشور نظر به وظیفه ملی و میهنی، برخی مطالب را که به نظر مفید می رسد به اطلاع آن مقام محترم و بدین وسیله مقامات عالیه مملکتی می رسانیم؛ حال آنچه صلاح می دانند البته اقدام می نمایند به اصطلاح ـ حافظ وظیفه دعا گفتن است و بس ـ ما تا آنجایی که می فهمیم و از جریانات استنباط می نماییم معروض می داریم مسلما آن دستگاه انتظامی محترم و سایر دستگاههای تحقیقی مملکتی با وسایل مجهزی که دارند بهتر و بیشتر در اطراف این عرایض توجه می نمایند و رسیدگی می کنند و هر طور صلاح و مصلحت می دانند رفتار و اقدام می نمایند.
خدا را شاهد و ناظر می گیریم که آنچه نوشته می شود و عرضه می گردد فقط منافع مملکت را در نظر می گیریم چه منافع سلطنت مشروطه ایران با منافع مملکت توأم و غیرقابل تفکیک است چه هر اندازه مملکت ترقی کند و به هر میزان خدمتگزاران واقعی رشد و نمو نمایند و افراد قلابی و بی پرنسیب و اپورتونیست و سازشکار و بدسابقه طرد گردند به نفع مملکت و بالنتجیه موجب عظمت و موفقیت بیشتر دستگاه شامخ سلطنت و شاهنشاه ایران خواهد بود.
غرض از عرض این نامه و زیاده نویسی اینکه برخی مطالب لازم بود نوشته شود بعضی افراد که ماهیت واقعی خود را در زیر اظهارات ظاهر فریب پنهان نموده و به ظاهر خود را به شکلی دیگر و باطنا چیز دیگری هستند معرفی و شناخته شوند زیرا ضرر این گونه افراد در یک موقع و در یک دفعه ظاهر می شود که کار از کار گذشته است و پشیمانی نتیجه نخواهد داشت.
شاهنشاه فقید رضاشاه کبیر شخصیتی بزرگ و مصلح و شایسته و میهن پرست واقعی بودند که با وجود زحمات فوق العاده برای وطن اکثرا افراد خائن منویات آن فقید سعید را چنانچه می بایست اجرا نمی کردند و دنبال سودجویی خودشان بودند مع الوصف به واسطه حسن نیت و رسیدگی شادروان اعلیحضرت فقید مملکت ترقی عظیمی نمود و برخی خائنین و دست نشاندگان سیاست های مخرب چون چنین دیدند، هر روز گرفتاری تازه ای ایجاد نمودند و نقشه ای کشیدند تا به مقصود تخریبی خود رسیدند و دنباله همان خیانت ها منجر به وقایع سوم شهریور گردید.
افرادی از قبیل محمد باهری و رسول پرویزی از همان گونه افراد منتهی به مقتضای زمان در این لباس می باشند.
رسول با کمال افتخار در مجالس خصوصی می گوید فرزند فلان غلام بچه فلان...
دستگاه خارجی است و فردی هروئینی و شیره ای و چرسی و بنگی است.
تصور می رود که این دو نفر را اکثرا مردم شناخته باشند و احتیاج به معرفی نداشته باشند ـ چه اعمال گذشته اینها معرف وضع کنونی شان می باشد.
باهری هم همدست و شریک نامبرده در کلیه اعمالش می باشد.
برای توضیح بیشتر معروض می دارد قبل از واقعه 152 بهمن ماه و واقعه سوءقصد به شاهنشاه، محمد باهری و رسول پرویزی و توللی و صدری و ابطحی اعضای کمیته شهرستان حزب توده فارس بودند و همان اعمال ننگین و تحریکات موجب موجب حادثه 15 بهمن و سوءقصد خائنانه به شاهنشاه گردید که این دارودسته خائن با همدستی یکدیگر موجبات عدم آرامش و آسایش اهالی شیراز را فراهم نموده بودند.
امثال همان تحریکات چنان حادثه ای را باعث شد که الحمدلله به خیر گذشت و دشمنان وطن به مقاصد خائنانه خود نتوانستند موفق گردند و با ناکامی و شکست مواجه گردیدند و چون بلافاصله بعد از آن حادثه ایادی خائن دستگیر می شدند، محمد باهری به اتفاق صدری نام از همدستان و شریک او صندوقچه و پولهای حزب توده معبودشان را که در دست آنها بود ربوده و به طرف اروپا به کمک دست هایی که داخله کشور داشتند رهسپار و فراری شدند و در پاریس محمد باهری با پولهای بادآورده و مسروقه به حمایت و تحت نفوذ ایرج اسکندری تحصیل خود را ادامه داد (حال ادامه آن به چه شکلی بود و چه مأموریت راحتی نسبت به دسته ای که به آن خیانت کرده داشته خودش بهتر می داند) ـ بعدا با کمک رسول پرویزی که در داخله مملکت بندوبست های مرموزی داشت به طوری که بعد از واقعه 15 بهمن و بگیر بگیران گروه احتیاج ندیده بود به خارج فراری شود چون مورد حمایت آن نفوذ نامرئی بود توانست در شرکت تلفن به عنوان مشاور وارد شود (در همان جایی که رسول پرویزی هم بعد از آن وقایع در آن وارد شده بود) در این جریان با توصیه و نفوذ صراف زاده یزدی، محمد باهری را رئیس یا مدیر شرکت مه کشت که سرمایه آن متعلق به صراف زاده و همدستانش بود نمود و ماهیانه مبلغ 1500 تومان الی 2000 هزار تومان به آقای باهری می پرداخت و در حقیقت آدم دست نشانده صراف زاده3 یزدی است که محرمانه از باهری در محل هایی که خود [او] و باهری می داند از او حمایت می نماید و باهری هم به دستور او انجام وظیفه می کند (البته باهری ظاهرا برای اینکه مردم دست صراف زاده یزدی را خوانده اند نمایش می دهد که به دستور صراف زاده نیست ولی در حقیقت و باطن امر، هر دستوری که صراف زاده بدهد اجرا می نماید) یعنی چون حقوق بگیر و دست نشانده صراف زاده است و از همه بالاتر چون مرشد باهری، صراف زاده می باشد مجبور است که اوامر صراف زاده را اطاعت نماید ولی ظاهرا حداکثر کوشش را می نماید که از این لحاظ خود را تبرئه نماید.
علاوه بر اطاعت محض از صراف زاده، محمد باهری خودش هم در دستگاه دادگستری کارچاق کن هایی دارد: 1ـ علیرضا امیرحجازی4 که در حزب مردم به عنوان اینکه جمعیت می آورد پولهای حزب را با محمد باهری و رسول پرویزی و عمیدی رئیس دفتر حزب گرفته و با هم می خوردند.
(تحقیقات دقیق راجع به این موضوع بسیاری حقایق را روشن خواهد ساخت، چنانچه در آخر کار چند نفر مأمور کنترل پولها شدند و از ید این دارودسته فقط چندین روز آخر پول خارج شد.
باید دید علت چه بوده و چرا بعدا نیز آن جریانات دوامی نیافت).
علیرضا امیرحجازی فرزند عباسقلی پدرش ژاندارم اخراجی از ژاندارمری به واسطه سرقت است و بعد از آن عباسقلی نامبرده آمد و درب گاراژ اسلامی خیابان صاحب جمع یک مغازه کوچک گرفت و یک مثقال یک مثقال در آن تریاک قاچاق می فروخت و همچنین صابون و قوطی کبریت می فروخت.
برادر امیر حجازی به نام رضا فراش اداره بازنشستگی وزارت دارایی است و در خارج کارش بعدازظهرها دلالی می باشد و یکی دیگر از کارچاق کن های محمد باهری است در موقعی که محمد باهری وکالت می کرد به علت گمنامی کسی کاری به او ارجاع نمی کرد و در ردیف وکلای درجه 3 دادگستری بود ـ چه از لحاظ کار و چه از لحاظ اعتماد عمومی ـ اکثرا چند روز یک مرتبه که محمد باهری به دادگستری می آمد در اتاق امیرحجازی می نشست و در آنجا یا یک قاچاق فروش و یا یک سارق را امیرحجازی کارش را به محمد باهری مراجعه می کرد و پولی گرفته و باهم می خوردند و برادر دیگرش یک نفر عضو معمولی وزارت صنایع است که گویا دفتر اندیکاتور می نویسد که او هم از کارچاق کن های محمد باهری است چنانچه در مراسم دیدوبازدید ایام عید امسال که در کاخ وزارت امورخارجه انجام گرفت محمد باهری به علت کارچاق کنی های سابق با برادران امیرحجازی همه آنها را در آغوش گرفت و به سرو صورتشان بوسه فراوانی نثار کرد زیرا هرگز مزه پولهای حزب مردم که به عنوان آوردن نفرات می گرفتند و سایر موضوعات مشترک را فراموش نمی کردند.
پدر علیرضای مزبور به نام عباسقلی امیرحجازی درب کاروانسرها می رفت و به همشهریان خود می گفت که پسرش دادستان تهران است، بروند و به او مراجعه نمایند و مبلغی بدهند و از این راه، چنانچه همین الان هم مشغول آن است، مبالغی جمع آوری می کرد.
بدیهی است حالا خیلی بیشتر؛ زیرا محمد باهری شریکشان وزیر هم شده است.
داستان پدر امیرحجازی به نام عباسقلی و اینکه او را به چه علتی از ده مهاباد بیرون کردند و همچنین سوابق امیرحجازی در دبستان که او را بیرون کردند و تا تصدیق ابتدایی درس خوانده و حتی چگونه شده که تصدیق ابتدایی را توانسته بگیرد که گویا از راه تغییر مذهب بوده، نگفتنی است.
در هر صورت یکی شرکای کثافتکاریهای محمد باهری در دادگستری و کارچاق کنی های محرمانه او، علیرضا امیرحجازی می باشد که در حزب مردم هم کارچاق کن محمد باهری و رسول پرویزی و عمیدی بود و به همین دلایل حتی شعبه حزب مردم در خیابان مولوی منحل گردید که گویا تصدی آن را امیرحجازی معلوم الحال داشت.
موضوعی که در این جا خیلی مهم و قابل توجه است اینکه علیرضا امیرحجازی و پدر و برادرانش تاکنون چندین حزب و فرقه عوض کرده اند؛ مدتی در حزب توده و زمانی از پادوهای جبهه ملی باند دکتر مصدق و تاکنون شاید بیش از بیست رنگ عوض کرده باشند ولی در حقیقت رنگ اصلی علیرضا امیرحجازی و برادران و پدر نابکارش همدستی و مخالفت با دستگاه عالیه مملکتی است و طرفدار خائنین و مخالفین مرامیِ باطنی دستگاه می باشند.
بنابراین همواره طرفدار آن کسی می باشند که تصور کنند او هم همین ایده و مرام را دارد و از این لحاظ است که محمد باهری را برای رسیدن به این هدف و مرام باطنی خود انتخاب نموده اند اینها دشمن باطنی و سرسخت طرفدار مقامات عالیه هستند چنانچه در انتخابات دوره 20 طرفدار حسن طباطبایی و نیری که احساس می کردند باطنا ضد دستگاه است و رادیو به اصطلاح ملی از او حمایت می کند، بودند.
2ـ در بین کارچاق کن های محرمانه محمد باهری در دستگاه دادگستری محمد ریاحی وکیل دادگستری است که در چهارراه امیراکرم دارالوکاله دارد و هر وکالتی می گیرد باطنا با محمد باهری شریک در آن می باشد و از او در دادگستری محرمانه محمد باهری حمایت می کند.
3ـ از ملکی آذربایجانی که در نخست وزیری است غیرمستقیم تحقیق شود آن کس که با محمد باهری سرو سرّی دارد و کارهایی که او پیشنهاد می نماید محمد باهری در دادگستری انجام می دهد کیست؟ و چه عللی موجب آن است؟ 4ـ دیگر از همدستان محمد باهری، دکتر مجید حائری، فرزند آیت اللهزاده حائری مازندرانی می باشد ـ که محافل انس خانوادگی را با یکدیگر دارند و هر تقاضایی نماید فورا باهری انجام می دهد (دکتر مجید حائری همان کسی است که بازپرس دیوان کیفر در دادگستری بود و به علت اینکه در یک پرونده شرکت با افشار قاسملو وکیل دادگستری مبلغ کلانی از یک نفر گرفتند موضوع علنی شد و سروصدای آن درآمد و ناچار از دادگستری خارج شد.) 5ـ از همدستان دیگر محمد باهری در دادگستری دکتر محمدحسین موسوی معلوم الحال است که اکثرا او را وکیل گانگسترها می شناسند.
نامبرده همواره در پرونده های زمین خواری و جنایتکاران شریک است و وکالت می نماید ـ دکتر محمدحسین موسوی از دادگستری به واسطه اینکه نادرستیش برملا شده بود خارج گردید و رفت به خارج.
موقعی که اصطلاحا آبها از آسیاب افتاد مراجعت نمود و شروع کرد به زدوبند و تشبث، و از این راهها توانسته است مبالغ کلی به جیب بزند.
دکتر محمد موسوی وکیل جهانگیری های فریدنی است که خود را به غلط بختیاری نام گذارده اند.
جهانگیریها از اهالی قریه، فریدن می باشند که به واسطه زیاده طلبی و رفتار نامناسب و یاغیگری، مدتی تحت تعقیب بودند.
بعدا به تهران آمده و چون برخی از بستگانشان در زمین های وحیدیه و مجیدیه و جاده نارمک و زیر باکک و شمس آباد مشغول شن برداری بودند گفتند زمین های مزبور متعلق به ماست در این جریان طرف هایی پیدا کردند به نام مرعشی ها که چندین سال است طرفین مشغول ادامه دعوی هستند، ولی حقیقت این است که زمین های مزبور که در ذیل باکک واقع شده، نه متعلق به جهانگیریها [است] و نه متعلق به مرعشی ها، و مالک باکک مهندس ملک محمدی است.
بلکه از اراضی موات متعلق به دولت است و بانک ساختمان در ثبت دادن آن بنا بر بندوبستی که داشته کوتاهی کرده و قطعا آلودگی هایی در این زمینه داشته است.
در هر صورت جهانگیریهای لات فریدنی تقاضای ثبت مقدار یک میلیون و هشتصد هزار متر از اراضی مزبور را نموده اند و در اداره ثبت دارای همدستانی می باشند از قبیل یحیی پور و غیره و چندین مهندس؛ و محلی را به عنوان دلالیِ زیبا در خیابان لاله زار گویا در نزدیکی سینما رکس و یا در همان حدودها گرفته و مشغول نقشه برداری و نقشه کشی و تفکیک زمین های مزبور، که متعلق به آنها نیست و در حقیقت متعلق به بانک ساختمان است، شده اند و در این زمینه وکالت عمده آنها با احمد طباطبایی قمی است که به واسطه حوادث اخیر 155 خرداد زندانی است و دکتر محمدحسین موسوی که به واسطه همدستی که با محمد باهری دارد املاک مزبور را که متعلق به بانگ ساختمانی است، دارند می برند و می خورند.
جهانگیری ها کارشان این است که هر روز در دامان یکی باشند و از یکی سوءاستفاده نموده و به دیگری مراجعه نمایند، ولی فعلاً با توجه به موقعیت همدستانشان، محمدحسین موسوی و رسول پرویزی و محمد باهری، می باشد که کار را دارند به اتمام می رسانند و اراضی بانک ساختمان را تحویل جهانگیری بلطاقی می دهند.
موضوع مهم و اساسی این است که یک نفر وکیل دادگستری چون عادت کرده دستش همواره نزد مردم برای گرفتن حق الوکاله دراز باشد نمی تواند وزیر خوبی هم باشد، زیرا عموم پرونده های دادگستری را در حقیقت از نظر میزان حق الوکاله ملاحظه و سنجش و اندازه گیری می نماید.
چنانچه دکتر هدایتی که سوابق بیشتری هم از محمد باهری داشت و وزیر عدلیه شد آن قدر در این سوءاستفاده پیشروی و زیاده طلبی نمود که مشهور به گانگستر گردید چنانچه اگر مثلاً می شنید در بندر دیلم یک پرونده نان و آب داری یافت می شود با هواپیما به آنجا به عنوان بازرسی می رفت و حق الوکاله را می گرفت و مراجعت می کرد و این وضع یک نفر وکیل مرفه و سابقه دار دادگستری مانند دکتر هدایتی بود و وای به حال این وزیر سابقا بی چیز و گمنام در دادگستری که اینک وزیر شده و می خواهد زودتر به هدفش برسد، حال معلوم می شود چه می کند.
باید به استحضار برسانیم که علاوه بر دکتر محمدحسین موسوی آذربایجانی که شریک دکتر باهری است، احمد طباطبایی قمی نیز از مربوطین بسیار نزدیک صراف زاده یزدی است که دکتر باهری کارمند سابق و حقوق بر قبلی و فعلی او می باشد و اینها اساسا از لحاظ باند یکی هستند ولی عجالتا بنابر مصالح خود ماسک بر چهره زده اند که کسی آنها را نشناسند.
سوابق نامبرده معلوم است هر چند این ماسک اندکی هم فخیم و تیره باشد.
از همدستان دیگر محمد باهری در دادگستری نجفی اصفهانی است که از قضات دستوری دادگاههای استیناف می باشد و اکثر پرونده های زمین خواری ها را دکتر هدایتی به شعبه نجفی و شعبه چنگیز باقرزاده مراجعه می کرد و در آنجا مطابق مقصود دکتر هدایتی رأی می دادند.
چنانچه در پرونده ای که مربوط به اراضی لویزان و حسین آباد شمیران بود (در حدود یک میلیون متر زمین) و در شعبه نجفی اصفهانی موضوع مطرح بود، رأی را به نفع کنی مالک حسین آباد و همدستان لویزانی او ـ به دستور دکتر هدایتی، نجفی اصفهانی، صادر کرد.
وکیل کنی که گویا از بستگان (کنی از بستگان نزدیک دکتر هدایتی است) رضوی شیوا وکیل دادگستری بود که از اشخاص زمین خوار است و در این دعوی 000 /10 متر از کنی و مدعیان لویزان گرفت و دکتر هدایتی نیز شهرت دارد در آن پرونده 000 /10 متر زمین گرفته است و دلال مظلمه، نجفی نیز علاوه بر تقاضاهایی که برای اضافه کار و غیره داشت [و] هدایتی به او داد، نیز ده هزار متر زمین گرفته است که به نفع همدستان دکتر هدایتی رأی داد.
دیگر از همدستان دکتر باهری در دادگستری که این افراد را به عنوان جاسوس گماشته، یکی وحدت نالایق و بی سواد و مفسد است که معاون کارگزینی شده و چنانچه در دادگستری شهرت یافته و از قراری که شنیده می شود وحدت مزبور هم آئینی و هم کیش او است.
و دیگری چند نفر از قبیل عالمی دامغانی که پدرش نوکر بصیرالملک شیبانی بوده و از طریق نادرستی به نان و آبی رسیده است؛ علی حمیدی همدانی دادیار دیوان کشور که از افراد بی اراده و مزور و بی حقیقت است؛ حریرفروش تبریزی که نوکر متین دفتری و به کمک نامبرده در زمان هدایتی رئیس شعبه 15 استیناف تهران شد و برای همین موضوع بود که مأموریت تخریب پرونده حسن طباطبایی را در شعبه 5 استیناف به عهده گرفت.
(حسن طباطبایی و برادرش حاجی طباطبایی با اینکه محرمانه و در باطن همدست توده ای ها و شاید از آنها نیز شدیدتر بودند از طرف دیگر همدست متین دفتری، محسوب می شدند و مقادیر زیادی از پولهای دزدی را تحویل متین دفتری، حسن طباطبایی و برادرش قرار دادند تا موجبات رهایی و خلاصی نامبرده را فراهم نمود.
دیگر از همدستان دکتر باهری، فریان توده ای است که دکتر مبشری6 غارتگر به جانشینی خود او را انتخاب نمود و از اعضای کمیسیون طرح های پیشنهادی دکتر باهری است.
دیگر از امضاءکنندگان آن طرح ها، شیخ نیا می باشد که در زمان دکتر هدایتی هم از اصلاح طلبان همدست نامبرده شناخته شد و یک نفر وافوری به نام ورزی که رفیق منقل دکتر مبشری بود و اینک رفیق منقل پرویزی و باهری است و از قرار معلوم از کارچاق کن های باهری است.
و از دیگری دکتر یگانه از افراد بی سوادی است که تصور می رود تیتر خود را در پاریس از کلیمی ها خریداری نموده باشد و به هیچ وجه نه سابقه، نه معلومات و نه لیاقت مدیرکل قضایی را نداشته و آنچه درباره ایشان تصور می توان نمود این است که پولی داده باشد و این سمت را خریداری کرده باشد.
گویا انتصاب ایشان در زمان دکتر هدایتی صورت گرفته باشد.
از امضاکنندگان طرح های ایشان یکی دیگر محمد عریضی رئیس شعبه 2 دیوان کیفر است.
محمد عریضی همان کسی است که پرونده قاچاقچی های خوزستان و بیش از یکصد میلیون موضوع قاچاق در مسافرت مرحوم لطفی به خوزستان که محمد عریضی هم با ایشان رفته بود و در دست محمد عریضی بود، از بین برد.
(محمد عریضی شهرت داد از او سرقت شده است و بعدا دید بدکاری کرده است خود را به دیوانگی زد تا آن شهرت را پیدا کند ولی چندی نگذشت که آبها از آسیا افتاد، سالم شد، این است یکی دیگر از امضاکنندگان طرح ایشان.
دیگری علی اکبر طباطبایی رئیس شعبه 3 دیوان کیفر برادر دکتر طباطبایی رئیس اداره پزشک قانونی است که هر دو برادر را الموتی به واسطه سوابق توده ای گری و همدستی هایی که با خودش و شهاب فردوس و دکتر مبشری داشتند (در زمان ریاست تصفیه نامبردگان) [مسئولیت داد] چنین شخصی امضاکننده بوده است.
حال داستان این طرح ها چنانچه شهرت یافته، می گویند در محفل طرح و تصویب شده و بعدا در کمیسیونهایی که خودش تعیین نموده به عنوان اینکه پیشنهادات خوبی است مطرح کرده و این افراد بی اطلاع و بی فکر بدون مطالعه و بحث فقط به خاطر اینکه وزیر است و ممکن است در ازای این امضاها یا شغل بالاتر و یا اضافه کار و از این قبیل چیزها به آنها بدهد آن را امضاء نموده اند.
از همه مضحک تر طرح اولی ایشان؛ و آن موضوع کارگزاران قضایی است که چنانچه از آن مفهوم می گردد با این طرح که امور ابلاغ و اخطار و اجرا را به عهده متصدیان تازه ای می گذارد، ایجاد واسطه جدیدی بین اصحاب دعوی و دادسراها و محاکم دادگستری گردیده و یعنی می شود ـ [با] دادن اختیارات وسیع به اینگونه افراد جدید و تازه کار ـ با 100 ماده پیشنهادی برای این است که عده ای از کارچاق کن های خود را سمت رسمی بدهد و با داشتن این سمت که جز دلالی و کارچاق کنی کار دیگری آن را نمی توان نامید، امورات دادگستری را از دادگستری مجزا و در کف این گونه افراد بسپارند.
موضوع خانه انصاف ایشان نیز چنانچه شیوع یافته قصد این است که بسیاری از کارهای هم کیشان خودشان7 که در بعضی از مناطق و دهات ایران دسته جمعی می باشند به خودشان کارشان واگذار گردد تا طبق آن آیین در آنجا رفتار شود.
و اما راجع به طرح استخدام قضات مطالبی را متذکر شده که اساس سازمان و تشکیلات دادگستری را به هم می زند که از اهم آن یکی طبقه بندی است که به کلی حقوق عده زیادی را تضییع می نماید و دیگری اینکه ایشان می خواهد با استخدام کارشناس شاید ماهیانه چند میلیون تومان بر بودجه دولت اضافه کند و مستخدمین جدیدی بر مستخدمین فعلی دولت با حقوق های گزاف بیافزاید و ایشان تصور می رود از این عمل قصد این را دارد که با این ترتیب عده ای از همدستان خود را به این بهانه به کار گمارد.
حال دولت توانایی چنین بودجه های اضافی را ندارد به ایشان مربوط نیست و قصد ایشان در مورد طرح های همکاری وکلای دادگستری با مراجع قضایی این است که چون ایشان وکیل دادگستری به اصطلاح بوده، زمانی که به کار سابق خود برگردد بتواند در امور قضایی هم به این بهانه دخالت داشته باشد و در محاکم دادگستری اعمال نفوذ نماید.
کار قضاوت به «مصداق کار نیکو کردن از پر کردن است» کار پراتیک است و ایشان پراتیک قابل توجهی ندارد و به صرف یک ورقه در دست که در کف خیلی ها می باشد آن هم از فرانسه که برای خارجی ها در آن مملکت جنبه خرید و فروش دارد طرح های ایشان منطبق با واقعیت نیست ـ اصولاً همواره کسانی که از خارج به دادگستری می آیند [و] وزیر می شوند امتحان خوبی نداده اند، خاصه وکلای دادگستری به دلایلی که قبلاً به استحضار رسانید و همان طوری که شاهنشاه فرمودند در یکی از شرفیابی ها که در جراید نیز منعکس شد، بهتر است کار دادگستری و قضات به خودشان واگذار گردد.
موضوع دیگر اینکه همین شخص (باهری) حتی در جایی گفت که در برنامه رادیو مستقیم و غیرمستقیم وسیله پرویزی (همدستش) اعمال نفوذ می نماید [که] مطابق میل او صحبت نماید و حتی خودش یا رسول پرویزی نمایش نامه انتقادی می فرستند و به اشخاص حمله می کنند و دشنام می دهند و از این کارها.
در این صورت بهتر است ایشان اندکی هم راجع به خودش و گذشته هایش نیز شرح دهد؛ شرح دهد چگونه با امیرحجازی پولهای حزب را می گرفتند و می خوردند به عنوان آوردن جمعیت؛ شرح دهد که چگونه با صدری پولهای صندوق حزب را بلند کردند و ربودند و حتی چگونه سر صدری هم مسلک خود هم کلاه گذارد و پولها را یک جا بالا کشید؛ شرح دهد که قبل از 15 بهمن و واقعه سوءقصد به شاهنشاه با همدستان و هم عقیده ها چه نقشه هایی برای بدبختی مملکت کشیده بود که نقش برآب شد؛ خوب است شرح دهند آیا حالا هم مدیر شرکت مه کشت صراف زاده یزدی هست و بنابراین بابت مدیریت حقوق می گیرد و آیا زیبنده هست که یک نفر وزیر حقوق بگیر باشد؟ شرح دهد که علت ترقی او صرفا روی حسن خدمت و درستی و لیاقت بوده یا علل دیگری داشته است؟ در حالی که ظاهرا خود را طرفدار اوضاع می خواهد نمایش بدهد چرا در مجالس خصوصی از مخالفین اوضاع تمجید و تعریف می کند؟ ـ همه این جریانات ثابت یک سر که برخی افراد که دارای تربیت صحیح خانوادگی نیستند و گذشته روشنی ندارند از لحاظ عقده های روحی همواره با اشخاصی که با آنها کاری ندارند و یا تحت نفوذ آنها قرار نگرفته اند و اصولاً نسبت به اجتماع با نظر بغض و عناد و سادیسم حسادت نگاه می کنند و اگر کسی حقیقتی را برخلاف میل آنها گفت آن را منفی بافی و بدبینی نام می گذارند و یا حتی پا را از آن هم فراتر می گذارند و اهانت می کنند، در صورتی که واقعیت این است که در زندگی نباید بدبین بود و نه خوشبین بلکه باید واقع بین بود و همین واقع بینی است که موجب اصلاح امور می گردد و خاطیان را بر جای خود می نشاند.
چون دکتر باهری چند دفعه برخی دستگاهها را متهم نموده باندی هستند ـ بنابراین باند خود ایشان و باندسازیشان را در داخله دادگستری و خارج از آن معرفی می نماییم.
از همدستان عمده ایشان در خارج دادگستری که خیلی هم به اظهارات آنها ترتیب اثر می دهد سلطان مراد بختیار و رستم امیربختیاری می باشد که مکرر در برخی مجالس خصوصی عرق خوری نیز این مطلب را به احباب اظهار داشته است چه زمانی که به واسطه توده بازی پرونده های زیادی در دستگاههای انتظامی و سایر مراجع یافته خود را وسیله یکی از این دو نفر و یا هر دو با مرجعی که در کار و ذیربط بوده و می توانسته رفع گرفتاری او را بنماید نزدیک کرده البته بعدا خودش (بعد از شناسایی) وسایل کار و پارتی لازم را داشته و به مقصود خود رسیده است.
(اگر تلفن این شخص کنترل شود آن وقت این عرایض بهتر ثابت خواهد شد.) محمود باهری به قرار مسموع اینک به طور مخفیانه و مرموز به اتفاق رسول پرویزی هم پالکیش مشغول اعمال نفوذ در انتخابات خصوصا اعمال نفوذ در انتخابات استان ده [10] شده است.
(کنترل ایشان و ارتباطشان با رستم امیربختیار و سلطان مراد و همچنین با علیرضا امیرحجازی و دکتر محمدحسین موسوی وکیل حسن طباطبایی و قاسم مسعودی برادر عیال محمدباقر نیری و محسن مؤقر8 که با این باند هم پیمان است بیشتر این عقیده را تأیید می کند منتهی در کمال اختفاء و محرمانه.
ولی مسلما کنترل اینها و ارتباطات نامبرده موضوع ثابت و مدلل می دارد) چنانچه به قرار مسموع با امیرحجازی مشورت نموده اند که چون حسن طباطبایی این دفعه فریب نمی خورد، کاندیدایش نماییم زیرا فهمیده است موفقیتی ندارد.
بنابراین با معرفی حجازی، نامبرده با امیرحسین عامری مذاکرات نمایند که این دفعه همان پول را (مقصود میزان و مبلغ آن است یعنی 30000 تومان را به ایشان بدهد) برایش فعالیت نمایند و بابت مالیات بر ارث امیرحسین که پرداخت نکرده نیز او را تبرئه نمایند و همچنین گواهی حصر وراثت برای امیرحسین تهیه نمایند که پدرش قبل از قانون تقسیم املاک فوت نموده تا مشمول لایحه اصلاحات ارضی ود.
(از قرار معلوم تا حدی هم در قسمت اخیر توفیق یافته اند) و از لحاظ اخیر هم جداگانه مبلغ عمده ای از نامبرده بگیرند.
گویا یکی از شروط این قرارداد کارشکنی برای کاندیداهای دیگر از طرف دکتر باهری و همدستانش از قبیل رسول پرویزی و محسن موقر و دکتر محمدحسین موسوی می باشد.
دیگر کاری که به محمد باهری ارجاع نموده اند اینکه در موضوع پرونده عباس عسگری که در کمیسیون تشدید مجازات وزارت کشور محکومیت قطعی یافته (مقصود از عباس عسگری قاچاق فروش و قاتل معروف است) به هر ترتیبی بتواند آن را از بین ببرد و آن را هم جداگانه حساب کنند.
چون ایشان از باندبازی خوششان نمی آمد لازم گردید که اقلاً باند خودشان معرفی شوند.
باند دادگستری ایشان نیز در قسمت های بالا به عرض رسید.
با تقدیم احترامات فائقه ـ محمد بینش محترما به عرض می رساند.
ضمیمه پرونده محمد باهری وزیر دادگستری شود

توضیحات سند:

1ـ حسین فردوست در سال 1296 ه ش در یک خانواده فقیر متولد شد.
وی از دوران کودکی به عنوان دانش آموز دبستان نظام وارد کلاس مخصوصی شد که رضاخان برای ولیعهد خود محمدرضا پهلوی ترتیب داده بود، لذا فردوست، دوست صمیمی و نزدیکترین محرم اسرار وی گردید.
با عزیمت محمدرضا به سوئیس فردوست نیز همراهش حرکت کرد.
با صعود محمدرضا به سلطنت از ابتدای دهه بیست، فردوست از مشاوران شاه گردید، بدان حد که گوش و چشم شاه قلمداد می شد و در رأس مهمترین سازمان اطلاعاتی رژیم ـ دفتر ویژه اطلاعات ـ قرار گرفت.
او بر ساواک نظارت داشت و رابط شخصی شاه با سیستم اطلاعاتی کشور بود.
برخی وی را «مغز» و «حافظه» شاه دانسته و تصمیمات محمدرضا را عصاره مشورت با فردوست دانسته اند.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، فردوست دستگیر شد و پس از یک بازجوئی مفصل، بیش از 1500 صفحه خاطرات نگاشت و پرده از برخی اسرار رژیم برداشت.
این خاطرات در بین سالهای 1363 لغایت 1366 به صورت کتبی و شفاهی پخش گردید که بخش زیادی از آن تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» در دو جلد منتشر شد و امروز جزء منابع تاریخ عصر پهلوی است.
فردوست در سال 1366 در اثر سکته درگذشت.
ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1.
2ـ محمدرضا پهلوی در 15 بهمن 1327 برای سخنرانی به دانشگاه تهران می رفت که در مقابل دانشکده حقوق مورد سوءقصد فردی قرار گرفت که کارت خبرنگاری مجله پرچم اسلام را در جیب داشت.
شاه در این ترور مختصر جراحتی دید اما محافظین فرد سوءقصدکننده را به قتل رساندند بعد از این واقعه از آنجایی که رژیم عناصر حزب توده را مسئول این ترور می دانست، فعالیت حزب توده ممنوع اعلام شد و اعضای آن تحت تعقیب قرار گرفتند.
3ـ رضا صراف زاده فرزند علی در سال 1297 ه ش در یزد متولد شد.
وی تحصیلاتی در حد دیپلم داشت.
علی صراف زاده پدر نامبرده از تجار معروف و از نمایندگان مجلس شورای ملی بود و خانوادگی به دستگاه جاسوسی دولت بریتانیا خدمت و مشهور به طرفداری از سیاست انگلیس بودند و سفرای انگلیس مرتبا به منزلشان در یزد رفت وآمد داشتند.
رضا صراف زاده با باند اطلاعاتی مرموز انگلستان که شامل علم و سید ضیاء بود ارتباط و همکاری داشت و در حزب اراده ملی سیدضیاء عضو بود و در زمان جنگ جهانی دوم با همکاری سیدضیاء با احتکار قند، شکر و لاستیک استفاده های زیادی نمودند.
نامبرده در دوره های 17، 18، 19 و 20 نماینده مردم یزد، رهبر گروه منفردین، طرفدار سیاست انگلستان و مخالف حزب ملیون و دولت اقبال در مجلس شورای ملی بود که سمت کارگردانی آن را نیز بر عهده داشت.
وی جبهه سوم را به همراه رشیدیان و فرود در مجلس بوجود آورد.
مشارالیه از زمین خواران بزرگ بود و از طریق تبانی با شهربانی زمین های زیادی را در تهران تصاحب نمود و از این راه ثروت زیادی اندوخت.
رضا صراف زاده مدتی رئیس بانک تعاونی و توزیع و در سال 1352 مدیر کل کارخانه ریسندگی و بافندگی جنوب یزد بود.
براساس ادعای مخالفینش، وی در تشکیلات فراماسونری عضویت داشت.
4ـ علی رضا میرزاده حجازی فرزند عباسقلی در سال 1303 ه ش در اردستان بدنیا آمد.
وی تحصیلات ششم ابتدایی داشت و در سال 1321 به عنوان کارمند در دادگستری استخدام شد.
نامبرده ابتدا در دادگاه بخش شهرداری به کار مشغول گردید.
سایر مشاغل وی عبارت بود از: رئیس اداره نظارت ـ رئیس دفتر دادسرای استان 1 و 2، کارمند دفتر دادگاه شهرستان تهران، مدیر دفتر شعبه 2 و 5 دادگاه بخش تهران، مدیر دفتر دادسرای استان تهران، کارمند دفتر دادسرای انتظامی قضات به کار پرداخت و در مشاغل فوق به کار چاق کنی و اخاذی شهرت داشت و در حزب مردم رئیس شورای بخش جنوب شهر بود.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی) 5ـ واقعه 15 خرداد: به دنبال ادامه مبارزه و ایراد سخنان کوبنده عصر عاشورا از سوی حضرت امام خمینی(سلام اللّه علیه)، شب 12 محرم 1383 مطابق با 15 خرداد 1342 حمله وحشیانه رژیم شاه به سنگر روحانیت آغاز گردید.
بسیاری از روحانیون دزدیده شدند و جمعی هم تحت تعقیب قرار گرفتند.
در ساعت 3 بعد از نیمه شب 15 خرداد سربازان گارد به منزل امام یورش بردند و پس از دستگیری ایشان به سوی تهران روانه شدند.
حاج آقا مصطفی، فرزند امام که شاهد عینی این جریان بود، با تمام نیرو فریاد سر داد که "خمینی را بردند" و مردم قم سراسیمه از خانه ها بیرون ریختند و اطراف خانه امام اجتماع نمودند.
همزمان با دستگیری قائد بزرگ، حضرت آیه اللّه قمی از مشهد و آیه اللّه محلاّتی از شیراز دستگیر گردیده و به تهران گسیل شدند.
روز 15 خرداد فریاد «یا مرگ یا خمینیِ» مردم قم، شهر را به لرزه در آورد.
زنان که در صف مقدم تظاهر کنندگان حرکت می کردند، قبل از دیگران هدف گلوله واقع شدند.
مردم که طالب آزادی بی قید و شرط قائد خویش بودند، بی مهابا پیش می رفتند و با رگبار مسلسل دژخیمان چون برگ درخت بر روی زمین می ریختند.
اجساد و مجروحین را با کامیون به سوی مقصد نامعلومی حرکت دادند و ماشینهای آتش نشانی سراسر خیابانها و کوچه ها را شسته و از خون پاک کردند! خبر دستگیری قائد بزرگ به مقامات برجسته روحانی، ملّی و سیاسی پایتخت رسید و ساعتی بعد، این خبر در سراسر تهران مثل بمب صدا کرد.
بازاری ها مغازه ها را تعطیل کردند و به تظاهرات پرداختند.
مردم از خانه ها و دانشگاهها بیرون ریختند و فریاد اعتراض سر دادند و همگی به سوی کاخ شاه به راه افتادند.
تانکها و توپها از کشته ها پشته ساخت و خیابانهایی که به کاخ منتهی می شد، به صورت کشتار گاه مخوفی در آمد.
فجیع ترین این کشتارها سرپل "باقرآباد" اتفاق افتاد که صدها دهقان کفن پوش ورامین با فریاد "یا مرگ یا خمینی" به نظامیان یورش بردند.
امّا رگبار مسلسل، آنان را قتل عام کرد و چرخ سنگین تانکها، گوشت و استخوانشان را در هم کوبید و جمجمه های آنان را خرد کرد؛ به طوری که شناخت اجساد آنان حتّی برای بستگان نزدیکشان دشوار بود.
جهت سرکوبی جنبش و خاموش ساختن آتش انقلابی که می رفت تهران را شعله ور سازد، از ساعت 8 بعد از ظهر حکومت نظامی اعلام شد و تهران در سکوتی وحشت زا فرو رفت.
در همان شب بسیاری از شخصیتهای ملّی و سیاسی و افراد سرشناس بازار و دانشجویان دستگیر شدند.
امّا علیرغم این تدابیر امنیتی با طلوع صبح، هزاران تن از مردم مسلمان و از جان گذشته به پشتیبانی از قائد زندانی خویش به خیابانها آمده و با فریاد "یا مرگ یا خمینی" ، به طرف کاخ شاه به حرکت در آمدند.
شاه فرمان «آتش به قصد کشت!» داد و در روز 16 خرداد تهران به کشتارگاه مخوف و حمام خون بدل گشت.
همزمان با کشت و کشتار فجیع در تهران و قم، شهرهای بزرگ بویژه شیراز و بسیاری از شهرستانها زیر آتش توپ و مسلسل قرار گرفت.
طبق آمار تخمینی، شمار شهیدان آن روز به 15 هزار نفر می رسید.
ر.ک: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، صص 494 ـ 468 6ـ اسداللّه مبشری فرزند ابوالقاسم در سال 1288 ه ش در تهران بدنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای کمالیه و علمیه و دبیرستان را در دارالفنون طی و پس از دریافت دیپلم به دانشکده حقوق دانشگاه تهران راه یافت.
نامبرده در سال 1314 لیسانس حقوق گرفت و با درجه ستوان سومی در هنگ سه توپخانه کوهستان دوران سربازی را به پایان رساند.
وی در سال 1315 در دادگستری استخدام، و به عنوان کفیل دادگاه بخش ابهر مشغول به کار گردید.
مبشری پس از مدتی کار در پست های بازرسی زنجان، بازپرسی شعبه 2 دادسرای شیراز، دادیار دادسرای شیراز و...
در سال 1322 دادستان یزد و دو سال بعد دادستان اصفهان شد.
نامبرده همچنین به دلیل داشتن مرام اشتراکی تحت تعقیب بوده و هر از چند گاهی در وزارت دادگستری منتظر خدمت می شد.
وی در سال 1324 یک شبکه اطلاعاتی برای حزب توده تشکیل داد تا از فعالیت مأمورین سفارت انگلیسی در تهران کسب خبر نماید که سفارت متوجه شده و با نفوذ عامل خودی در این شبکه عوامل آن را شناسایی و این شبکه از بین می برد.
مبشری در زمان خدمت در شیراز قصد داشت سران ایلات و عشایر را برعلیه انگلیسی ها تحریک نماید که کنسول انگلیس متوجه این امر شده و از وزارت خارجه درخواست انتقال وی از شیراز را داشته است.
نامبرده در زمان جنگ جهانی دوم که همزمان قدرت حزب توده بود در اصفهان قصد ایجاد شورش در بین کارگران برعلیه صاحبان کارخانجات را داشته است.
یکی از اقوام وی بنام سرهنگ مبشری از اعضاء حزب توده بوده که اعدام شده است.
مبشری در سال 1326 جهت تکمیل تحصیلات به دانشگاه سوربن پاریس رفت و در سال 1329 دکتری حقوق گرفت.
نامبرده پس از اتمام تحصیلات مجددا در سال 1330 از طرف دادگستری جهت مطالعه سیستم های جدید زندانها عازم کشور فرانسه گردید.
وی در سال 1331 به عنوان مدیرکل امور اداری دادگستری منصوب و همزمان به عنوان مستشار دیوان عالی کشور انجام وظیفه کرد و تا زمان بازنشستگی در سال 1344 مسئولیت های دیگری از جمله ریاست اداره حقوقی، ریاست اداره فنی، دادیار دیوان عالی کشور را تجربه نموده است.
وی به جبهه ملی وابستگی داشت و از طرفداران علی امینی و مدتی مسئول بازرسی جبهه ملی بوده است.
نامبرده عضو جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر بود که در این زمینه فعالیت هائی داشته است مبشری همزمان با عضویت در کمیسیون کانون وکلای دادگستری با کانون نویسندگان ایران نیز همکاری داشت و در فعالیت های مختلف آنها شرکت داشت.
اسداللّه مبشری از اوایل دهه 50 به ترجمه متون و کتب اسلامی روی آورد و آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشت از آن نمونه است: 1ـ ترجمه نهج البلاغه 2ـ ترجمه صحیفه سجادیه 3ـ ترجمه زندگی پیشوایان ما 4ـ ترجمه وصایای سیدبن طاووس به فرزندش (فانوس) وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی وزیر دادگستری در دولت موقت بود و در سال 1369 فوت کرده است.
7ـ منظور تشکیلات مجعول بهائیت است که بوسیله صهیونیست جهانی و در رأس آن استعمار پیر انگلستان طرحی و همواره مورد حمایت آنان قرار داشته.
8ـ محسن موقر فرزند جلال در سال 1303 در خرمشهر متولد شد.
او دارای دیپلم عالی تجارت از سوئیس و دارای گواهی نامه روزنامه نگاری از شورای عالی فرهنگ می باشد.
همسر آخر او آلمانی و مسیحی می باشد و قبل از او دو همسر یکی فرانسوی و دیگری سوئیسی داشته که هر دو آنها را طلاق داده است.
او در دوره های 21 و 22 و 23 مجلس شورای ملی به مجلس راه یافت.
کار مطبوعاتی را از سال 1326 با نویسندگی در روزنامه «مهر ایران» آغاز و در سال 1333 مدیر مسئول و سر دبیر این روزنامه شد.
وی در آب اهواز سهامدار بود که با تاسیس سازمان آب اهواز سهام به آن سازمان واگذار می گردد.
موقر نشان های همایون، اصلاحات ارضی، تربیت بدنی، تاجگذاری و جشن شاهنشاهی را از رژیم پهلوی دریافت داشته است.
او در سال 1357 قبل از پیروزی انقلاب از ایران خارج و در آلمان غربی اقامت کرد.
(به نقل از اسناد ساواک)

منبع:

کتاب محمد باهری به روایت اسناد ساواک صفحه 104









صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.