صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجوئی از : مرتضی فرزند محمود شهرت حسینی

تاریخ سند: 9 مهر 1357


بازجوئی از : مرتضی فرزند محمود شهرت حسینی


متن سند:

س ـ هویت شما محرز است (مرتضی حسینی) بنابراین لازم است اهم اطلاعاتی را که درباره سید علی اندرزگو (نام مستعار جوادی) دارید بطور مشروح مرقوم بفرمائید و یقین نمائید چه اعلامیه هائی را مبادرت به تکثیر نموده و چه افرادی در این زمینه با شما همکاری داشته اند و نام آنانرا مشخص نمائید.
ج ـ اواسط ماه رمضان بود که برادرم یکی از دوستانش را بنام جوادی افطاری دعوت کرد منزل مادرم که من هم پیش مادرم زندگی میکردم و ایشان آمدند منزل ما و نزدیک افطار بود و اکبر آقا هم آمدند و افطار را آنها و با هم خوردیم و چند دقیقه بعد که حدود نیم ساعت و کمتر یا بیشتر اکبر آقا رفت مغازه اش و از من خواهش کرد که ایشان آنجا شب بماند و سحر را آنجا باشد و از قرار معلوم خانم اکبر منزل نبوده بود که ایشان دوستش را ببرد خانه و آورده بود خانه ما، و شب را ایشان ماندند و خیلی خسته بنظر میرسیدند و زود رفتند اطاق خواب و گرفتند خوابیدند و پیش از اینکه برود بخوابد چند دقیقه ای با من صحبت کرد و از کار و شغل و تحصیلات من سئوال کرد و من کم و بیش جواب او را دادم که تلویزیون برنامه خوبی داشت که بزبان خارجی بود و من مشتاق دیدنش را داشتم و از او خواستم که تلویزیون تماشا کنم و ایشان هم کمی تماشا کردند و چند دقیقه نکشید که رفتند خوابیدند و تا سحر آنشب که سحری خوردیم و بعد از سحری بود که من در توالت بودم و ایشان صدا زدند که تلفن شما را کار دارد و بعد از چند لحظه ای آمدم پای تلفن که دیدم اکبر آقا برادرم است.
و گفت مُری احمد یکی از دوستانم میآید صبح ساعت هشت یا نه دقیقا یادم نیست میاید آقای جوادی را میبرد و دیگر اینکه گفت یک نامه دارم می خواهم برایم ماشین کنی گفتم باشد که دیگر موفق نشدم اما راجع به آقای جوادی اینکه ایشان چند روز جلوترش که آمدند منزل ما یک شب افطار با اکبر آقا میایند منزل ما و افطاری میخورند و میروند و آنشب من منزل نبودم و بعدا مادرم گفت اکبر آقا با یک آقائی افطار آمده بودند اینجا.
و نظرم درست نیست که بعدا از اکبر آقا سوال کردم که چطور افطاری آمده اید اینجا خانه ما مثل اینکه گفت خانم خانه نیست و آمدیم اینجا.
چند روزی گذشت یک روز که روز پنج شنبه بعد از ظهر بود آقای جوادی آمدند درب خانه ما و یک بسته به من دادند و گفتند که این اینجا باشد تا شب یا فردا صبح من میایم میبرم و من همان شب مهمانی با مادرم دعوت داشتیم و عجله داشتیم که برویم و شب که ساعت نزدیک های ده 10 بود آمدم خانه یک تلفنی به اکبر آقا زدم که باو بگویم دوستتان یک بسته آورده.
اینجا گذاشته و نا گفته نماند که باز کردم دیدم اعلامیه و بلافاصله به اکبر آقا تلفن کردم و ایشان منزل نبودند و آقای جوادی را خواستم که آنهم نبود تا اینکه سحر شد و من دیدم که صدائی آمد و از خواب پریدم و فکر کردم که آقای جوادی آمده اعلامیه ها را ببرد و آنها را برداشتم که از اطاق بیایم بیرون و بیایم بطرف درب که یک وقت دیدم که آقائی آمد جلو و یک اسلحه در دستش بود و دیگر چیزی نفهمیدم تا اینکه سوار ماشین شدم و آمدیم زندان و برای مدتی گیج و از خود بی خود شده بودم.
و در مورد اعلامیه و تایپ و تکثیر هیچ چیز دیگر وجود نداشته و چیز دیگری وجود نداشته که بتوانم بنویسم و چیزهائی را که در قبل راجع به آقای جوادی گفتم صحت ندارد چون پیش از اینکه از من آن آقای بازجو سئوال و جواب بکند گفت که آقای جوادی یک دزد و یک قاتل و یک فرد فراری بود که با برادر تو دوست بوده بود و آمده بود خانه شما و شب آنجا مانده بود.
و از این نظر ترسیدم و موضوع را بر گردانیدم و دروغ گفتم.
و در هر مورد تسلیم هستم و خواهش میکنم کمک کنید.
مرتضی حسینی صالحی س ـ توضیح دهید با توجه به اینکه اکبر حسینی (برادرتان) دارای خانه میباشد بچه علت جوادی را (سید علی اندرزگو) به منزل شما آورد و بعلاوه آشنائی شما و او از چه تاریخی صورت گرفته بود؟ ج ـ اکبر آقا برادرم از این جهت با ایشان آمدند منزل ما که از قرار معلوم خانم اکبر منزل نبود.
و ایشان آمدند آنجا و همین که اکبر مغازه اش نزدیک منزل ما است و با ایشان آمدند و افطار آنجا و آشنائی من بااو توسط اکبر درمنزلمان و در همین ماه رمضان تقریبا اواسط ماه رمضان بود.
مرتضی حسینی صالحی س ـ اکبر برادر شما چه آشنائی و دوستی با او داشت و پس از ورود بمنزل شما بچه نحوی او را معرفی کرد و بعلاوه اظهارات آنها و شما در چه مواردی بود مشروحا قید نمائید؟ ج ـ من نمی دانم چه آشنائی و دوستی برادرم با ایشان داشت و مرا باو در موقعی که آمد منزل معرفی کرد و موضوعی هم نبوده که بتوانم بنویسم.
مرتضی حسینی صالحی س ـ نوشته ای که برادر شما در اختیارتان گذاشت تا تایپ نمائید در چه موردی بود؟ و متن آن چه میباشد قید نمائید؟ ج ـ نوشته ای که برادرم گفت و داد تا ماشین شود نظرم نیست که در چه موردی بود و فقط یادم است که از آقای خمینی ذکر شده بود.
مرتضی حسینی صالحی س ـ سید علی اندرزگو خانه شما را در چه ساعتی ترک کرد و چه شخصی برای بردن او بمنزل شما مراجعه کرد توضیح دهید؟ ج ـ آقای جوادی حدود ساعت هشت یا نه نظرم نیست بود که رفت و دوست برادرم بنام احمد بود که ایشان با او رفت.
مرتضی صالحی س ـ احمد با شما از چه سالی آشنائی داشت و ارتباط او با بردار شما بچه نحوی بود؟ ج ـ چندین سال پیش بود که درب مغازه بودم ایشان را دیدم و برای سیم کشی آمده بود و دیگر از او چیزی نمی دانم و نمی دانم به چه نحوی با برادرم دوست بوده است.
مرتضی حسینی صالحی س ـ صحت اظهارات خود را بچه نحو گواهی می نمائید.
ج ـ بوسیله امضاء گواهی میکنم.
مرتضی حسینی صالحی

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 483




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.