تاریخ سند: 16 شهریور 1348
درباره : جلسه دعای ندبه عطف به 12861ـ 23ـ 657 ـ 9/6/48
متن سند:
از : ساواک
به : ریاست شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات) شماره: 3043 /316
تشکیل جلسه دعای ندبه از نظر این سازمان بلامانع است.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ سپهبد نصیری1
از طرف
اوانی 11 /6 /48
رئیس بخش 316 ـ ازغندی
رئیس اداره یکم عملیات و بررسی ـ ثابتی
بایگانی شود.
اوانی 16 /6
توضیحات سند:
1ـ ارتشبد نعمت اللّه نصیری
فرزند (عمیدالممالک) در
مردادماه سال 1289 شمسی به
دنیا آمد.
پس از طی تحصیلات
مقدماتی و متوسطه و گذراندن
دانشکده افسری در سال 1313
به درجه افسری رسید.
مدتی
فرمانده گردان 2 هنگ 18 کرمان
شد.
در سال 1329 فرماندهی
هنگ پیاده پهلوی و سپس
فرماندهی گارد شاهنشاهی را به
عهده گرفت.
در کودتای 28 مرداد
1332 نقش بسیار مهمی داشت.
در سال 1337 به درجه
سرلشکری رسید.
در سال 1339،
ژنرال آجودانی و سپس رئیس
شهربانی کل کشور شد.
در مرداد
1341 به درجه سپهبدی رسید و
در سال 1342، فرماندار نظامی
تهران شد.
او در سال 1343 به
معاونت نخست وزیری و ریاست
ساواک کشور منصوب گردید.
در
13 مهرماه سال 1350 و مقارن با
جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی،
به درجه ارتشبدی رسید.
در طول
دوازده سال ریاست وی در
ساواک، همکاری گسترده ای بین
دستگاههای جاسوسی آمریکا و
اسرائیل با ساواک برقرار و
مدرن ترین دستگاههای فنی جهت
سرکوبی مبارزین به ایران منتقل
گردید.
در سندی از لانه جاسوسی
مورد عملکرد نصیری در دستگاه
امنیتی شاه چنین گزارش شده
است : «نصیری در زمینه مسائل
امنیتی، فردی محافظه کار است و
ترجیح می دهد به جای رسوخ در
میان گروههای مخالف و پی بردن
به اهداف و روشهایشان، آنان را
یک باره سرکوب و نابود کند.
» او
در طول زندگی، بیش از 40 مورد
نشانهای داخلی و خارجی گرفت.
با اوج گیری انقلاب اسلامی،
نصیری که به علت دخالت
مستقیم و غیرمستقیم در ارعاب
و تعقیب و شکنجه و قتل
آزادیخواهان مورد نفرت همه
طبقات جامعه بود، در تیرماه
1357 از ریاست ساواک برکنار
و به عنوان سفیر به پاکستان
اعزام شد.
رژیم پهلوی در
عقب نشینی گام به گام خود در
برابر انقلاب اسلامی، وی را به
تهران فرا خواند و در یک
حرکت عوامفریبانه، در 16 آبان
1357 او را بازداشت و روانه
زندان کرد.
سرانجام نصیری در
22 بهمن 1357 توسط مردم
دستگیر و در 27 بهمن 1357 به
حکم دادگاه انقلاب اسلامی،
تیرباران شد.
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی علیاکبر فیض مشکینی به روایت اسناد ساواک صفحه 158