صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

آقای پرورش

تاریخ سند: 22 شهریور 1354


آقای پرورش


متن سند:

شماره: 9- 525 تاریخ:22 /6 /1354
از: شهربانی استان اصفهان
به: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت استان اصفهان

برابر اطلاع واصله آقای پرورش که یکی از اعضاء گروه ضد بهایی1می‌باشد.2 روزهای دوشنبه هر هفته از ساعت 1930 الی 2200 در مسجد نو حاج رسولی‌ها3 در مورد ایمان به خدا و خصایص حضرت محمد (ص) و علی ابن ابیطالب (ع) سخنرانی می‌نماید. مستمعین وی حدود 300 الی 400 دانش‌آموز و دانشجو می‌باشد.
ارزیابی خبر: تایید شده است.

امنیت داخلی بررسی شود و در جریان قرار گیرید. 23 /6 [تقوی]
بخش3
تبلیغات اسلامی با اجازه شهربانی بلامانع است. اقدامی ندارد. بایگانی شود. رضوی

توضیحات سند:

1. منظور انجمن حجتیه است: نام کامل انجمن حجتیه که به انجمن ضدبهائیت نیز مشهور بوده، «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» است. این انجمن در سال 1334 تأسیس شد. مؤسس این گروه شیخ‌ محمود ذاکرزادۀ تولایی است که به نام شیخ محمود حلبی شناخته شده بود.
انجمن دارای یک فصل، دو ماده، هشت بند و دو تبصره بود؛ تبصره یک عبارت است از اینکه، هدف انجمن تا ظهور قائم موعود غیرقابل تغییر است. در تبصره دو آمده است: «انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هرنوع دخالتی را در زمینه سیاسی که از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد بر عهده نخواهد داشت.» انجمن حجتیه به زودی موفق شد در اکثر شهرهای ایران گروه‌هایی را سازمان بدهد و از تهران فعالیت آنها را هدایت کند. استاد علی‌اکبر پرورش از فعالان اولیه و سابق انجمن حجتیه می‌گوید: «از برادران و خواهران انجمن نوشته می‌گرفتند که در امور سیاسی دخالت نکنند و انجمن شدیداً از درگیر شدن با مسائل سیاسی اجتناب می‌کرد.» به دلیل گرفتن تعهد کتبی مبنی بر عدم مبارزه و عدم دخالت در امور سیاسی از اعضا بود که انجمن، نه تنها کوچک‌ترین تهدیدی از جانب رژیم منحوس پهلوی نشد بلکه بعضاً مورد حمایت آنان نیز قرار می‌گرفت. از طرف دیگر چون متظاهر به مذهب و مطیع مرجعیت هم بود نزد روحانیان هم توانست مشروعیت لازم جهت حمایت را کسب کند. مهم‌ترین و آشکارترین فعالیت انجمن، قبل از انقلاب، مبارزه با بهائیت بود. مبارزه با بهائیت فلسفه وجودی انجمن را شکل می‌داد؛ این مبارزه تنها در بعد فکری، انجام می‌گرفت و انجمن وارد فاز سیاسی و اقتصادی نمی‌شد. در حالی که بهائیت یک پدیده کاملاً سیاسی و شبه جاسوسی بود و متقابلاً یکی از راه‌های مبارزه با آن، برخورد سیاسی بود. از آنجا که انجمن سیاست را نفی می‌‌کرد با این ویژگی بهائیت درگیر نشد و فقط از پایگاه ایدئولوژیک به نقادی آن می‌پرداخت. به همین خاطر هنگامی که با هویدا نخست‌وزیر معدوم شاه، دکتر ایادی، ثابتی، یا هژبر یزدانی و غیره که از مسئولان و متنفذان حکومت استبداد بودند برخورد می‌کرد، با وجودی که بهائی بودند، انجمن ضدبهائی باز هم به دیده بی‌تفاوتی به آنان می‌نگریست زیرا درگیری با آنان اگر چه بهائی بودند جنبه سیاسی پیدا می‌کرد نه ایدئولوژیک و چون انجمن باید تنها با مبلغان بهائیت به مبارزه برمی‌خاست دیگر کاری به کار آنها نداشت.
از ابتدای انقلاب اسلامی آقای حلبی با ناباوری با آن برخورد می‌کرد و معتقد بود که نمی‌شود با رژیم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و عقیده داشت کسانی که به این راه کشیده می‌شوند خونشان را هدر می‌دهند و کسانی که افراد را به این راه می‌کشانند مسئول این خون‌ها هستند و معتقد بودند که کار صحیح فعالیت‌های فرهنگی و ایدئولوژیک است نه مبارزه علیه رژیم.
با اوج‌گیری نهضت انقلاب اسلامی‌، جمعی از آنان نیز همچون سایر مردم متدین به انقلاب پیوستند جز معدودی که بر فکر ترک سیاست و ترک امر به معروف و نهی از منکر و سایر تکالیف اجتماعی و سیاسی پای فشردند. با پیروزی انقلاب اسلامی انجمن حجتیه که در حیرت پیروزی انقلاب اسلامی بود تضعیف شد زیرا آنها اعتقادی به پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند، لذا پنج شش ماه در حالت تردید بودند.
یکی دیگر از خط‌مشی‌های انجمن حجتیه بعد از پیروزی انقلاب جایگزینی مبارزه با مارکسیسم به جای بهائیت بود. هر چند سعی می‌کردند تا دو سه سال بعد از انقلاب همچنان خطر بهائیت را زنده نگه دارند ولی اهتمام اصلی خود را معطوف به مارکسیسم کردند و در کلاس‌های آموزشی خود مارکسیسم را نقد می‌کردند، این در حالی بود که حداقل به خطر و خسران فرهنگ غرب که تا مغز استخوان دانشگاه‌‌ها، مراکز تربیتی، ادارات و جامعه رسوخ کرده بود بی‌توجه بودند و مارکسیسم را مسئله اصلی نشان می‌دادند.
انجمن در ابتدا که عراق به ایران حمله کرد هیچ‌گونه عکس‌العملی مانند کلیه گروهک‌ها و مجامع بین‌المللی از خود نشان نداد و پس از مدتی با همان دلایلی که علیه نظام وابسته رژیم شاه مبارزه نکردند و حتی با آن سازش و در مواردی همکاری داشتند، شروع به محکوم کردن جنگ در زمان غیبت امام زمان(عج) کردند.
انجمن حجتیه پس از گذراندن مراحل مختلف، سرانجام در مرداد سال 62 پس از اشاره به بیانات امام (ره) درباره عملکرد مغایر با اهداف نظام جمهوری اسلامی به ظاهر، تعطیلی فعالیت‌های خود را با انتشار بیانیه تعطیل اعلام می‌دارد:
تعطیلی ظاهری انجمن حجتیه در سال 1362 موجب شد که نام این تشکیلات تا مدت زیادی از ادبیات سیاسی جامعه ما حذف شود اما همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد تلاش‌های این گروه در جهت اهداف خود به صورت پنهان ادامه یافت.
یکی از تحرکات اخیر انجمن حجتیه علاوه بر گسترش اندیشه جدایی دین از سیاست و طرح مسائل انحرافی، دامن زدن به اختلافات مذهبی بین شیعه و سنی می‌باشد و این بار انجمن حجتیه به جای بهائیت و مارکسیسم، اهل سنت را هدف قرار داده است. این در حالی است که سرویس‌های اطلاعاتی استکبار جهانی نیز اکنون خط تفرقه بین شیعیان و اهل سنت را دنبال می‌کنند.
رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران، ص 375
روح‌الله حسینیان، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه
جلال‌الدین فارسی‌، فرهنگ و واژه‌های انقلاب اسلامی‌، صص 14 / 113
2. آقای مرتضی نجفی قدسی در مورد نحوه ورود و کناره گیری استاد پرورش چنین می‌نویسد: استاد پرورش از کسانی بود که از ابتدای جوانی سعی در شناخت دین و امام زمانش داشت و پیوسته اهل مطالعه و پژوهش به خصوص در بحث امام‌شناسی بود و بعد از ارتحال حضرت آیت‌الله بروجردی (ره) که مرجعیت حضرت امام خمینی (ره) مطرح شد، مقلد ایشان گردید و تا آخر عمر نیز مقلد ایشان باقی ماند.
یکی از تشکل‌هایی که قبل از پیروزی انقلاب در فعالیت‌های دینی به خصوص در بحث مهدویت و شناخت امام زمان (عج) فعالیت گسترده و چشمگیری داشت، تشکیلات «انجمن حجتیه» بود که این تشکل وظیفه اصلی‌اش تبلیغ امام زمان (عج) و مبارزه با «بهائیت» بود و بر همین اساس جمع کثیری از متدین‌ترین افراد در این تشکل عضویت داشتند.
تحلیل عملکرد «انجمن حجتیه» بحث مستقلی است ولیکن اجمالش آن است که این تشکیلات، صرفا یک تشکل فرهنگی بود و معتقد به مبارزه با رژیم شاه نبود و اصولاً اهل سیاست نبودند و تمام تلاش آنها در مبارزه با «بهائیت» متمرکز بود، گرچه «بهائیت» یک فرقه انحرافی و مولود صهیونیسم جهانی بود و دولت انگلیس همزمان با ایجاد «وهابیّت» در عربستان، «بهائیت» را در ایران ایجاد کرد ولیکن «انجمن حجتیه» به جای آن که با رژیم شاه که ریشه درخت فساد بود، مبارزه کند با یکی از شاخه‌های این درخت فاسد که «بهائیت» نام داشت، مبارزه می‌کرد و حال آنکه امام خمینی (ره) معتقد بود باید برای بر کندن فساد، ریشه‌ای عمل شود و اصل رژیم شاه باید برود، اگر اصل تنه درخت قطع شود، شاخه‌هایش نیز از بین می‌رود، کما اینکه با سقوط رژیم پهلوی، تمام سران «بهائیت» فرار کردند و به آمریکا و اروپا و اسرائیل رفتند.
استاد پرورش در جوانی به جهت انگیزه فعالیت‌های دینی و مذهبی در سال 1342 و یا 1343 به عضویت «انجمن حجتیه» درآمدند ... و برای ایراد سخنرانی به شهرهای مختلف سفر می‌کردند و احیانا با کسانی که از روی ناآگاهی «بهائی» شده بودند، گفت‌وگو می‌کردند و مجدداً آنها را معتقد به دین و امام زمان (عج) می‌کردند ... تا اینکه متوجه اشکالاتی در عملکرد انجمن و همچنین در اساسنامه و متمّم آن شدند.
ایشان بر سر این اشکالات با سران «انجمن حجتیه» به بحث نشستند و هیچ کدام نتوانستند ایشان را قانع کنند، نهایتاً نزد رهبر این گروه یعنی مرحوم حلبی رفته و سه شب متوالی با ایشان نیز به بحث و گفت‌وگو می‌نشینند و در نهایت به نتیجه‌ای نمی‌رسند و مرحوم حلبی به ایشان می‌گویند شما اگر افکارتان چنین باشد دیگر نمی‌توانید در انجمن باشید و استاد پرورش نیز پاسخ می‌دهند، من خودم هم دیگر حاضر به همکاری با انجمن نیستم و شما هم اگر بفرمایید باش، بنده دیگر نخواهم بود و خداحافظی کردند و دیگر از انجمن منقطع شدند، یعنی هشت سال قبل از پیروزی انقلاب، این اتفاق رخ می‌دهد. استاد پرورش طی اظهاراتی که این مطالب را توضیح داده‌اند و نوارهای آن هم موجود است، فرمودند، همین که بنده از انجمن حجتیه بیرون آمدم، مورد عتاب دو تن از بزرگواران یعنی شهید آیت‌الله بهشتی و شهید مرتضی مطهری قرار گرفتم و آنان از بنده پرسیدند چرا از «انجمن حجتیه» بیرون آمدی؟!... استاد پرورش در پاسخ به سوال آقایان شهید بهشتی و شهید مطهری اشکالاتی را در خصوص اساسنامه انجمن و متمّم آن مطرح می‌کنند و اشکالی را هم به عملکرد آن عنوان می‌کنند که در نهایت مورد قبول آنها هم بوده و اظهار می‌دارند ما هم متوجّه این اشکالات هستیم اما از آنجا که این تشکیلات تنها تشکیلات مذهبی و فراگیر موجود است و بسیاری از جوانهای پرشور و علاقه‌مند به دین و دیانت در آن مجتمع هستند، ما نمی‌خواهیم این تشکیلات از بین برود و می‌خواهیم بدنه آن باقی بماند و فقط جابجایی در راس آن صورت بگیرد! اما حالا که شما آمدی بیرون، دیگران را تشویق به آمدن بیرون نکن، ما طرح و برنامه داریم، بگذار با دقت و با برنامه پیش برویم! ...
استاد پرورش سه اشکال به اساسنامه انجمن و متمّم آن داشتند که عبارت بودند از:
1- ولایت فقیه را مبسوط الید نمی‌دانند و معتقدند هر فقیهی در حوزه کارش ولایت دارد و این اعتقاد با فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و اداره آن توسط فقیه مبسوط الید (ولی فقیه ) تعارض دارد.
2- بر اساس متمم اساسنامه انجمن، مرجعیت از زعامت جداست و می‌توان فقیهی را مرجع و کسی دیگر را رهبر قرار داد که این هم با نظریه ولایت فقیه سازگاری ندارد.
3- انجمن حجتیه، حرکت خودش را صرفا یک حرکت فرهنگی معرفی می‌کند و معتقد به حرکت سیاسی نیست و بعد نظامی را هم قائل نیست و معلوم است چنین دیدگاهی نمی‌تواند بسیج مستضعفین در مقابله با مستکبرین را ایجاد کند.
استاد پرورش معتقد بودند مقوله‌های فرهنگی و سیاسی و نظامی اجزای مختلف یک حرکت اسلامی است کما اینکه حوزه‌های علمیه هم اکنون بعد عقیدتی و ایدئولوژیک نظام را پشتیبان هستند، حزب جمهوری اسلامی حرکت سیاسی نظام را پیش می‌برد و سپاه پاسداران بعد نظامی را تامین می‌کند که البته در عین حال عقیدتی، سیاسی هم هست و خلاصه دین و سیاست از هم جدا نیستند و همان جمله مرحوم شهید مدرس که فرمود سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست، فرمایشی صحیح است.
ضمناً استاد پرورش اشکالی را هم متوجه عملکرد انجمن می‌دانستند و اظهار می‌داشتند که بنده در طول فعالیت‌هایم با انجمن پی بردم که توازنی بین "انجمن حجتیه" و "بهائیت" برقرار است و این توازن را نیز "ساواک" ایجاد کرده است.
ایشان گفتند: من دیدم هرگاه انجمن حجتیه کارش به اوج می‌رسد، ساواک به سراغ برخی از اعضای انجمن می‌آید و آنها را دستگیر می‌کند و مدت محدودی بازداشت و مورد مواخذه قرار می‌دهد تا انجمن به تحلیل برود و بهائی‌ها کارشان رونق پیدا کند و همین که بهائی‌ها یکه تاز میدان می‌شوند، مجدداً میدان را برای انجمن باز می‌گذارند تا به مقابله با آنها برخاسته و خلاصه ساواک به عنوان سازمان امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه تسلّط بر جریانات داشت و همیشه حالت توازن را بین انجمن و بهائیت حفظ می‌کرد و این موضوع را نیز با رهبران انجمن مطرح کردم که بیایید خودمان را از تسلّط ساواک خارج کنیم ولی آنها اصلا این موضوع را از اساس قبول نداشتند ولی من شخصاً به این مسئله مهم پی بردم و عجیب آنکه وقتی بنده از انجمن حجتیه بیرون آمدم،‌ ساواک بلافاصله بنده را دستگیر کرد و عجیب‌تر آنکه بازجوی بنده در ساواک از قطع ارتباط من با انجمن با خبر بود و حتی می‌گفت: می‌خواستی فعالیت مذهبی و دینی بکنی چرا در همان انجمن نماندی و آمدی بیرون؟! مگر آنها چه عیبی داشتند؟! می‌خواهی کجا بروی فعالیت کنی؟! و خلاصه از طرز سوالات بازجوی ساواک فهمیدم که برداشت بنده مبنی بر ایجاد توازن بین انجمن و بهائیت توسط ساواک صحیح بوده است.
ر . ک: خاطراتی از استاد پرورش، مرتضی نجفی قدسی، تهران، 1393 صص 91 تا 103
3. مسجد حاج رسولی‌ها: این مسجد محل نماز آیت‌الله خادمی بوده و ایشان در این مسجد منبر می رفتند. از سال 1352 تا 1354 استاد علی‌اکبر پرورش در این مسجد تفسیر قرآن می‌گفتند و شبستان تقریباً پر می شد و بیشتر جوانها‌ی تحصیل‌کرده در این جلسه شرکت می کردند و ایشان تفسیرشان یک تفسیر به روز و مصداقی بود.


منبع:

کتاب استاد سید علی اکبر پرورش به روایت اسناد ساواک صفحه 52

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.