صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : تبعید شیخ محمدرضا مهدوی کنی و عکس العمل آن در مسجد جلیلی

تاریخ سند: 16 مهر 1354


موضوع : تبعید شیخ محمدرضا مهدوی کنی و عکس العمل آن در مسجد جلیلی


متن سند:

شماره : 28770 /20 ه 12 از ساعت 2030 الی 2130 شب 23 ماه مبارک رمضان جلسه دعای کمیل در مسجد جلیلی منعقد که این دعا توسط مشتاقی.
دلشاد و اتابکی خوانده شد.
نامبردگان از تبعید مهدوی کنی خیلی ناراحت بودند و به حالت گریه اظهار می داشتند که نامبرده برای مدت سه سال به بوکان تبعید گردیده است.
1 در اواخر دعای کمیل حلقه نواری که قبلاً توسط مهدوی دعای کمیل در آن ضبط شده بود پشت میکروفون مسجد پخش کردند ولی بر اثر تذکر مشهدی نقی، خادم مسجد قطع شد که بعد از ختم دعا گفتند پلیس تذکر به قطع نوار مهدوی داده است هوشنگ دلشاد گفت یک نفر از مسجد جریان را به پلیس اطلاع داده است خبرچین مزبور یا خود مشهدی نقی بوده یا حاجی ضیاء جلیلی تولیت مسجد زیرا این دو نفر از تبعید مهدوی خیلی خوشحالند.
سید علی میرحسینی ضمن دفاع از جلیلی گفت اگر هم او خبر داده برای جلوگیری از تصرف اوقاف در مسجد بوده است.
نظریه شنبه : نظری ندارد.
نظریه یکشنبه : به صحت اظهارات شنبه اعتماد حاصل است.
نظریه سه شنبه : نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
نظریه چهارشنبه : نظریه سه شنبه تأیید می شود.
رهبر عملیات حکاک 12 /7 /54 رئیس دایره 2 ـ پورنیک 13 /7 ارسال گردد.
14 /7 رئیس بخش 12 ـ 13 /7

توضیحات سند:

1ـ آیت الله شیخ محمدرضا مهدوی کنی بامداد روز 8 /7 /54 مطابق با سحر روز 23 ماه مبارک رمضان توسط کلانتری هفت دستگیر و به ناحیه یک ژاندارمری جهت اعزام به شهرستان بوکان تحویل داده می شود.
ایشان در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این باره می گوید: «...
یادم هست که در آن شب مرحوم آیت الله طالقانی هم در مسجد ما بودند و در احیا بودند، بالاخره منبر که تمام شد و بیشتر مردم رفتند آقای حاج اسماعیل دیانت زاده که مسئول امور مسجد ما بود و حالا ایشان مرحوم شده، گفتند: آقای معاون کلانتری 7 که خیابان آیت الله طالقانی که قدیم تخت جمشید می گفتند، گفته که به حاج آقا بگویید: چند دقیقه ای به کلانتری بیاید.
گفتم: این موقع شب ما می خواهیم سحری بخوریم.
گفتند: دو سه دقیقه.
من فهمیدم که می خواهند مرا بازداشت کنند.
چیزهایی که در جیبم بود به ایشان دادم و خانواده مان هم اتفاقا در مسجد بودند و بچه هایمان کوچک بودند.
می خواستیم برویم آنها آن طرف خیابان منتظر من بودند که اینها من را با ماشین کلانتری بردند.
ما رفتیم کلانتری و از آنجا ما را تبعید کردند کردستان به بوکان.
»

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد جلیلی تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 523


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.