صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

هیئت وزرا1نظامنامه متحدالشکل نمودن البسه برای شهر و قصبات

تاریخ سند: 3 بهمن 1307


هیئت وزرا1نظامنامه متحدالشکل نمودن البسه برای شهر و قصبات


متن سند:

ریاست وزرا 1103
به تاریخ6 برج11
ضمیمه__
نمره 6949
هیئت وزرا1نظامنامه متحدالشکل نمودن البسه برای شهر و قصبات را در جلسه ۳ بهمن ماه ۱۳۰۷
قرائت و به شرح ذیل تصویب نمودند

:فصل اول‌
در تعریف و تحدید لباس متحدالشکل

ماده ۱- لباس متحدالشکل که موسوم به لباس پهلوی خواهد بود، عبارت است از کلاه پهلوی و اقسام لباس کوتاه اعم از نیم تنه (یقه عربی یا یقه برگردان) و پیراهن و غیره و شلوار اعم از بلند یا کوتاه یا مچ پیچ دار.
ماده ۲- پوشیدن لباس دیگر جز آنچه در ماده ۱ ذکر شده است و همچنین بستن شال ممنوع است.
ماده ۳- برای ساکنین شهرها بالاپوش معمولی عبارت است از اقسام پالتو ولی بالاپوشهای دیگر که برای حفظ از سرما تا در موقع مسافرت استعمال می‌شود از این قاعده مستثنی است.
ماده ۴- کلاه پهلوی باید متحدالشکل و بدون علایم ممیزه باشد و استعمال کلاه از اجناسی که رنگ آنها زننده باشد ممنوع است
ماده ۵- اولیای کودکان ذکوری که موقع لباس معمولی پوشیدن آنها رسیده باشد مسئول پوشیدن لباس متحدالشکل آنها خواهند بود.
ماده ۶- شوفورها و مکانیسن‌ها و آهنگران و شکارچیان در استعمال کلاه مخصوص خود در موقع اشغال به کار آزادند.
ماده ۷- در مواقع کار، پوشیدن پیراهن بلند و با آویختن پیش بند برای کارگران آزاد است.
فصل دوم
در مستثنیات
ماده ۸- مراجع تقلید مذکور در فقره ۱ از ماده ۲ قانون متحدالشکل نمودن البسه عبارتند از:
1- اشخاصی که مرجعیت و قبول عامه آنها حیّاً و میتاً مسلم باشد، از قبیل مرحومین آیات الله شیرازی2 و خراسانی3 و مازندرانی4 و یزدی5 و حضرت آیات الله نایینی6 و اصفهانی7 و آقا شیخ عبدالکریم عراقی8
ماده ۹- مجتهد مجاز مذکور در فقره ۱ از ماده به اشخاصی اطلاق می‌شود که از یکی از مراجع تقلید تصدیق و اجازه نامه اجتهاد در دست داشته و شغل شاغل آنان تصدی به امور شرعیه باشد.۹.
تبصره – حکام شرع عدلیه در حکم مجتهدین مجاز خواهند بود.
ماده ۱۰- در صورتی که در قصبات اشخاصی که دارای اجازه نامه از طرف مراجع تقلید باشند وجود نداشته باشد، مرجعیت امور شرعیه در آن قصبات با کسی خواهد بود که با احراز از صلاحیت و وثوق اهل محل از طرف مجتهد اعلم ایران اجازه مداخله در امور شرعیه را داشته باشد.
ماده ۱۱- مفتیان اهل سنت و جماعت مذکور در فقره ۳ از ماده ۲ قانون کسانی هستند که در جامعه اهل تسنن مقبولیت عامه داشته و از طرف دو نفر از مفتیان مسلم اهل سنت و جماعت اجازه فتوی به امور روحانی آنها اشتغال داشته باشند.
ماده 12- پیشنماز دارای محراب مذکور در فقره ۴ از ماده ۲ قانون، کسی است که در یکی از مساجد، دارای محراب مخصوصی بوده و هر روز نماز جماعت را در آن محراب اقامه نماید.
تبصره – مساجد کوچک که دارای محرابی نباشند در حکم مسجد یک محرابی خواهند بود.
ماده ۱۳- محدثین مذکور در فقره ۵ از ماده ۲ قانون، کسانی هستند که قوه تشخیص حدیث صحیح از سقیم را داشته و دارا بودن این قوه تشخیص بوسیله دو نفر از مجتهدین مجاز تصدیق شده باشد. علاوه بر این باید معروف به حسن اخلاق باشند.
ماده ۱۴ - طلاب مشتغلین به فقه و اصول مذکور در فقره ۶ از ماده ۲ قانون، عبارت از اشخاصی هستند که استمرار به تحصیل فقه و اصول مشغول بوده و از طرف وزارت معارف بر طبق نظامنامه مخصوص به آنها تصدیق طلبگی داده شده باشد.
ماده ۱۵- مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی مذکور در فقره ۷ از ماده ۲ قانون، کسانی هستند که از مراجع تقلید و یا از وزارت معارف اجازه تدریس داشته و مستمرا مشغول تدریس باشند..
ماده ۱۶- روحانیون ایرانیان غیر مسلم مذکور در فقره ۸ از ماده ۲ قانون، کسانی هستند که اجازه تصدی امور مذهبی خود را از رؤسای روحانی درجه اول مذهب خود مقیمین ایران تحصیل کرده باشند.
ماده ۱۷- وزارت معارف برای اجرای وظایفی که بر طبق قانون و به موجب مواد این نظام بر عهده او محول خواهد بود نظامنامه تنظیم کرده و بعد از تصویب هیئت وزرا به اطلاع عمومی رسانیده و به موقع اجرا خواهند گذاشت.10
ماده ۱۸- حکام یا مأمورین نظمیه در مرکز و ولایات بر حسب تشخیص وزارت داخله، مکلف خواهند بود که قبل از موعد اجرای قانون تصدیق نامه‌های معافیت مجتهدین مجاز و مراجع امور شرعیه قصبات و مفتیان اهل سنت و جماعت و پیشنمازان دارای محراب و محدثین و طلاب مشتغلین به فقه و اصول و مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی و روحانیون ایرانیان غیر مسلم را در حدود مقررات قانون و نظامنامه پس از ملاحظه اسناد و مدارک آنها، به آنها بدهند
فصل سیم
در مجازات‌متخلفین
ماده ۱۹- متخلفین از این نظامنامه مطابق ماده ۳ قانون متحدالشکل نمودن البسه، مجازات خواهند شد.
ماده۲۰- وجوه جرایم مأخوذه بر حسب ماده ۳ قانون، به توسط محاکم مربوط جمع آوری و به بلدیه محل تحویل خواهد شد که به مصرف تهیه لباس متحدالشکل برای مساکین آن محل برسد.
امضا: مهدیقلی11 [هدایت]
امضا: محمود جم 12
امضا: حسین سمیعی13
(و چند امضای دیگر مربوط به وزرای هیئت دولت)
آرشیو کابینه ریاست وزرا
نمره ۲-۴-رک ۲-2 /8

توضیحات سند:

۱-در آن تاریخ هیئت دولت زیر بر سر کار بود:
رئیس الوزرا: مهدی قلی هدایت (مخبرالسلطنه) فراماسونر - این دومین کابینه هدایت است کابینه اول او در ۱۱ خرداد ماه ۱۳۰۶ معرفی شد و کابینه دوم در مورخه ۲۹ آبان ۱۳۰۷ معرفی گردید.
وزیر عدلیه: علی اکبر داور - فراماسونر
کفیل وزارت خارجه : فتح اله پاکروان - فراماسونر و یکی از عوامل کشتار مسجد گوهرشاد در سال ۱۳۱۴.
وزیر داخله: حسین سمیعی - فراماسونر
وزیر مالیه: فیروز فیروز - فراماسونر
وزیر جنگ: جعفر قلی اسعد - فراماسونر
وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه: یحیى قراگزلو - فراماسونر
وزیر فواید عامه: عبدالحسین شیبانی - فراماسونر
وزیر پست و تلگراف - قاسم صوراسرافیل (تبریزی) – فراماسونر
این ترکیب از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹ در بعضی از وزارتخانه‌ها تغییر یافت که عبارت بودنداز: وزارت فواید عامه، وزارت خارجه، وزارت مالیه و وزارت راه برای شناخت وضعیت هیئت دولت در آن روزگار و نحوه ارتباط آنها با رضاخان و دستگاه استعماری و چگونگی شرد و ترقی آنها و رسیدن به مقام وزارت مطالبی ذکر می‌گردد: در دوران رضاشاه امور مملکتی و کارها طبق قانون اساسی جریان پیدا نمی‌کرد و در هیئت دولت که مسئولیت داشتند [به صورت اشتراک و مشورت ] عمل نمی‌شده یعنی مطرح نمی‌گشته است. زیرا وزرا هر یک در امور جاری، کار وزارتخانه خود را با شاه در میان می‌گذاشتند و با دستور می‌گرفته همین که مورد موافقت شاه قرار می‌گرفت ظاهرا برای تصویب و اطلاع در هیئت دولت مطرح می‌شده و همین که وزیر مربوطه می‌گفته «بعرض رساندم، تصویب فرمود» کافی بود و دیگر هیچ یک از وزیران حق ایراد و اشکال و اعتراض نداشته، بایستی کورکورانه و بدون چون و چرا امضا نمایند. و در حقیقت ماشین امضا بوده‌اند. و اگر در این میان معاملاتی با خارجیان می‌شده و حق العمل یا حق و حسابی داشته به جیب شاه می‌رفته است (تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، جلد پنجم، صفحه ۱۷۱)
جنگ جهانی دوم تاثیر خود را بر ایران هم گذاشت رضا خان تا این تاریخ با استبداد و خفقان به سلطنت ادامه می‌داد و برای مجلس و دولت و ملت ارزشی قایل نبود و اصولا مجلس و دولت از کسانی تشکیل می‌شد که جز تملق وظیفه‌ای برای خود نمی‌شناختند و اطاعت کورکورانه طریق ثابت آنها بود...» (تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر مدنی، جلد اول، صفحه ۱۲۳) «انگلیسی‌ها برای آنکه همیشه دولت و دربار قاجار را در دست داشته باشند بعد از قتل امیرکبیر حتی الامکان سعی داشتند صدر اعظم‌های دست نشانده خویش را روی کار بیاورند. این صدر اعظمها نخست از راه گرفتن رشوه بر قرار نمودن مقرری تحت نفوذ قرار می‌گرفتند، ولی انگلیسی‌ها برای آنکه آنان را تا پایان عهد، انگلو فیل نگاهدارند و هیچگاه بخیال استقلال فکری، وطن پرستی و ناسیونالیسم نیفتند به لطایف الحیل همگی را وارد سازمان جهان وطنی فراماسون می‌نمودند. در این فرقه برای اجرای نظریات معمار اعظم، اصولی نظیر اطاعت محض، حفظ اسرار و غیره رعایت می‌شد. که آنان را وادار به اطاعت بی‌چون و چرا از او امر صادره می‌کرد... میرزا آقاخان نوری، میرزا حسین سپهسالار... از جمله اولین کسانی بودند که با کمک انگلیسی‌ها و حمایت علنی آنان به منصب صدارت ایران رسیدند و قبل از همه به حلقه «برادران ماسون» درآمدند اینان پس از اینکه در لژها سوگند وفاداری و اطاعت از دستور معمار اعظم را یاد می‌کردند به مقام صدارت عظمی برگزیده می‌شدند و طبیعی است که در مدت تصدی خود آنی روی از قبله ماسونی انگلستان بر نمی‌داشتند!» (فراموشخانه و فراماسونی در ایران، اسماعیل رائین، جلد اول صفحات ۲۱ و ۲۲)
سعید نفیسی در کتاب نیمه راه بهشت صفحه ۴۲ نوشته است که انگلیسیها: «در ایران از روز نخست با مردمی که اصل و نصب درستی نداشتند، از مال جهان جز دلی هوی پرست و طبعی جاه‌طلب چیزی به آنها نرسیده بود بنای سازش را گذاشته‌اند. گروه گروه مردم از طبقه پست را پر و بال داده، یا جاه طلبی آنها را راضی کرده و یا مطامعشان را تسلیت بخشیده‌اند. مردمی که به وسایل طبیعی و به نیروی ذاتی خویش هرگز نمی‌توانسته‌اند به جایی برسند و از نردبانهای ترقی بالا روند، بهترین وسیله را این دیده‌اند که به این دستگاه (یعنی فراماسونری خدمت کنند و به آرزوهای مادی و معنوی خود برسند.... فراماسونها همیشه در همه جای جهان در پی مردم متوسط،‌اندک همت، کوته نظر، ظاهر پرست گشته‌اند و اساس کار فراماسونرها همواره در هر زمان و در هر کشوری بهره جویی و بهره یابی از مردم زبون ناتوان، سست پای، سست دل، سست رای بوده است. در گام اول که میخواهند کسی را جلب کنند نخست آن چه می‌توانند درباره وی بحث و فحص می‌کنند و می‌پرسند و می‌جویند و تا مطمئن نشده باشند که آن مرد، دست نشانده و فرمانبردارشان خواهد شد او را به بازی نمی‌گیرند... [دستگاه جاسوسی انگلیس] این دستگاه همواره با فراماسونهای فرانسوی و انگلیسی رابطه عجیب داشته و با زبردستی خاص، فراماسونها را در هر جای ایران به نفع خود به کار انداخته و آنها را کورکورانه به اطاعت و فرمانبرداری محض وادار کرده است.» فراماسونری در ایران، محمود کتیرایی، صفحات ۱۵۳ تا ۱۵۵)
۲ - مرحوم آیت‌الله العظمی حاج میرزا محمد تقی فرزند محب علی گلشن شیرازی معروف به میرزای مجاهد از علما و مراجع برزگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است. میرزا دانشمندی جامع، فقیهی کامل، مجتهدی متبحر و مرجعی مجاهد بود. میرزا پس از آنکه مقدمات علوم فقهی را در شیراز به پایان برد سال‌ها از کرسی درس فاضل اردکانی، سید استاد[ سید محمد طباطبایی] و میرزای قهرمان [میرزا محمد حسن شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو] و دیگر آیات عراق بخوبی برخوردار شد و خود در ردیف اکابر علما و اساتید فقها قرار گرفت و در آغاز زعامت علامه یزدی [محمد کاظم طباطبایی یزدی صاحب کتاب عظیم عروه الوثقی و مرجع شیعیان ] برخی از معظم له تقلید می‌نمودند و پس از رحلت میرزای بزرگ [صاحب فتوای تحریم تنباکو] در راس حوزه سامراء قرار گرفت. سید استاد که خود فقیهی اعظم اما محتاط بود موقعی که تصدی حوزه و زعامت شیعیان را قبول نفرمودند، علما و شیعیان را به وی ارجاع دادند معظم له سال‌ها در عداد آیات از مراجع بزرگ عصر خویش بود و تصدی و تدریس اعلام سامراء به وی منتهی می‌گردید. میرزای مجاهد، رئیس نهضت مجاهدین عراق در جنگ جهانی اول بود و قائدی دلسوز، مجاهدی نستوه، مرجعی پرشور و رزمنده‌ای عازم بود که به صف اول مجاهدین پیوست و علیه معاندین کمر همت بست و تا مرز شهادت پیش رفت. میرزای مجاهد قصایدی در فضایل عترت طاهره و شرحی بر منظومه عاملی نوشت. او شرحی مبسوط بر مکاسب [شیخ انصاری] نیز به رشته تحریر برد و پس از رحلت علامه یزدی [محمد کاظم طباطبایی] مرجعیت تمام شیعیان جهان به معظم له منتهی شد. ایشان در دهه اول ذی حجه سال ۱۳۳۸ مرداد ۱۲۹۸ ه‍ ش چند ماه پس از فوت علامه یزدی وفات یافت و در کنار سالار شهیدان کربلا مدفون شد. علمای بزرگ شیعه، م. جرفادقانی، صفحات ۳۴۹ و ۳۵۰ و همچنین ر.ک : گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، جلد پنجم صفحه ۴۲۵ و جلد ششم صفحات ۳۳۳ و ۳۳۴)
۳- مرحوم ملا محمد کاظم فرزند ملا حسن معروف به آخوند خراسانی، صاحب کتاب کفایۀ الأصول یکی از بزرگترین آیات عظام و مدرسین حوزه نجف در قرن اخیر بود به سال ۱۲۵۵ ه‍ ق [۱۲۱۸ ه‍ ش] در مشهد مقدس در بیت دانش چشم به جهان گشود و مقدمات دروس علمی و سطوح فقه و اصول را در ایران به پایان برده و به سال ۱۲۷۸ ه‍ ق [۱۲۴۰ ه‍.ش] در نجف اشرف وارد حوزه درس علامه شیخ مرتضی انصاری گردید. بعد از فوت شیخ استاد، مجتهدی در کرسی درس میرزای بزرگ بود... مرحوم آخوند خراسانی هزاران عالم فاضل و مجتهد به جهان اسلام و تشیع عرضه داشت که اکثر مراجع و مجتهدین بعدی ما از قبیل آیات عظام شیخ عبدالکریم حایری، میرزا حسن نایینی، آقا ضیاء عراقی و... از شاگردان او بوده‌اند... در جنگ جهانی اول که ایران به دو قسمت تحت نفوذ روسیه و انگلیس در آمده بود... ضمن تلگرافی به دول روس و انگلیس اعتراض شدید به تهاجم آنان در ایران نمود و پس از مذاکرات لازم ناگزیر حکم جهاد داد [منظور حکم جهاد دفاعی است] و قرار بود پس ار تجمع به کمک برادران خود در ایران بیایند.... اما متأسفانه قبل از طلوع آفتاب خبر فوت او در سراسر عراق پیچیده و بعد از نافله شب ناگهان سکته کرد، برخی معتقدند که او را مسموم نمودند. تاریخ رحلت ایشان ۲۱ ذی حجه ۱۳۲۹ - [۱۲ دسامبر ۱۹۱۱ و ۲۱ آذر ۱۲۹۰] می‌باشد. (همان، صفحات ۳۳۹ تا ۳۴۱ همچنین ر.ک : گنجینه دانشمندان، جلد هفتم صفحات ۹۲ و ۹۳)
۴- مرحوم حاج شیخ محمد حسن مازندرانی فرزند ملاصفر على بار فروش [بار فروش نام سابق شهر بابل بود] معروف به شیخ کبیر، یکی از علما و مراجع مازنداران در قرن اخیر بود. شیخ کبیر عالمی کامل، فقیهی متبحر و مجتهدی اصولی و آیتی زاهد و متواضع بود. او از شاگردان آخوند خراسانی و علامه یزدی و مجاهد شیرازی و آیات دیگر بود که خود به مقام اجتهاد رسید و سال‌ها در مازندارن (بابل) زعیم شیعه و مرجع خاص و عام بود. از آثار اوست : حدیقه الشیعه در اخلاق، حدیقۀ العارفین در مناقب و مصائب اهل بیت (علیهم السلام)، سراج الامه در شرح لمعه، صراط النجاۀ، نتیجۀ المقال در علم رجال، حاشیه رسائل شیخ مرتضی انصاری و غیره. شیخ کبیر پس از عمری خدمت به اسلام و مسلمین سرانجام در شوال ۱۳۴۵ هجری قمری [فروردین۱۳۰۶ ه‍ ش] در شهر بابل وفات نمود. مقبره او معروف و در وسط شهر بابل است و در جنب او مقامی بنام حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) است. (ر.ک : همان، صفحات ۳۵۶ و ۳۵۷ و گنجینه دانشمندان، جلد سوم، صفحات ۱۶۲ و ۱۶۳)
۵۔ مرحوم حاج سید محمد کاظم فرزند سید عبدالعظیم طباطبایی یزدی معروف به علامه یزدی صاحب کتاب پر ارزش عروه الوثقی یکی از بزرگترین علما و مراجع تشیع در قرن چهاردهم هجری است که پس از میرزای بزرگ و آخوند خراسانی، تدریس حوزه چندین ساله نجف اشرف و همچنین زعامت و مرجعیت جهان تشیع بدو منتهی گردید. وی در اواسط قرن سیزدهم در سال ۱۲۵۶ ه‍ ق [۱۲۱۹ ه‍ ش ] متولد شد... علامه در جوانی از یزد عازم اصفهان شد و مدتها در محضر شیخ محمد باقر اصفهانی و علامه خوانساری تحصیل نمود و از آنها اجازه اجتهاد گرفت. پس از فوت میرزای شیرازی بزرگ و آخوند خراسانی کرسی درس خارج او در نجف شهرت یافت... نوشته‌اند در جریان نهضت مشروطیت و ضعف رژیم‌های حکومتی دشمنان اسلام نقشه قتل و ترور وی را نیز طرح نمودند، اما هنگام اجرای این طرح شیعیان به اتفاق روسا و شیوخ اعراب گرداگرد منزل او را مدتها محاصره و محافظت نمودند تا نقشه شوم آنها فروکش کند. علامه یزدی به صاحب عروه نیز مشهور است. کتاب عروه الوثقی شامل یک دوره مسایل فقهی است و سال‌هاست در حوزه‌های ه‌علمیه مورد استفاده و بهره برداری قرار می‌گیرد.... ایشان فرزندی به نام حجت الاسلام سید محمد طباطبایی داشت که در حیات پدر در جنگ بین‌الملل اول توسط قشون انگلیسی در خوزستان به شهادت رسید و در نجف دفن شد... علامه یزدی در شب ۲۸ رجب ۱۳۳۷ ه‍ ق [۱۱ فروردین ۱۲۹۸ ه‍ ش ] مرحوم شد و در صحن حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) در ایوان بزرگ دفن شد. (همان صفحات ۳۴۷ و ۳۴۹ و ر. ک: به گنجینه دانشمندان، جلد هفتم صفحات ۴۳۸ تا ۴۴۰)
۶- مرحوم شیخ الاسلام حسین بن عبدالرحیم مشهور به حاج میرزا حسین نائینی یکی از مراجع، علما و اساتید بزرگ فقها در نجف اشرف بود. ایشان بسال ۱۲۷۳ ه. ق در شهرستان نائین متولد شد ، مقدمات علوم فقهی را در ایران بپایان برد و عازم نجف اشرف گردید و از محضر میرزای بزرگ، آخوند خراسانی و میرزا حسین تهرانی بهره‌مند شد ... مرحوم آیت‌الله نائینی و آیت‌الله اصفهانی بدستور حکام وقت عراق به ایران تبعید شدند و مقدم آنها را علمای قم و شیعیان گرامی داشتند و پس از چندی به حوزه علمیه عراق مراجعت کردند این استاد بزرگ اثری معروف بنام تنبیه الامه و همچنین رسائلی در شرح بر عروۀ الوثقی دارد. وی در سال ۱۳۵۵ ه‍ ق به دار باقی شتافت و اما جریان تبعید ایشان بهمراه بقیه مراجع عظام به ایران به دلیل آن بود که دولت استعمارگر و ستمکار انگلیس امتیاز در اختیار گرفتن رود دجله و فرات را می‌خواست کسب کند و دولت وابسته عراق نیز با قبول خواست آنها در صدد واگذاری آن بود که با مخالفت شدید آیات عظام و علما روبرو شد در نتیجه قاطبه علمای نجف، کربلا و کاظمین را دستگیر و به ایران تبعید می‌کنند که با استقبال بی‌سابقه علما و مردم ایران مواجه شده و دولت نیز مجبور به بروز عکس العمل در مقابل دولت عراق شده و ... بعد از مدتی مجددا به آیات عظام تبعیدی اجازه داده می‌شود که به عراق مراجعه کنند.( همان، صفحه ۳۸۱ تا ۳۸۳ و ۳۶۹ و ۳۷۰ و گنجینه دانشمندان، جلد اول، صفحه ۲۱۶ تا ۲۲۳)
۷- مرحوم آیت‌الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی یکی از بزرگترین علما و مراجع شیعه در قرن اخیر بود که متجاوز از سی سال در راس حوزه نجف از اساتید بزرگ فقه و اصول بود و بعد از فوت مرحوم حائری و مرحوم نایینی زعامت و مرجعیت جهان تشیع به معظم له منتهی شد. به سال ۱۲۸۴ ه‍ ق [۱۲۴۶ ه‍ ش ] در یکی از قصبات اصفهان متولد شد و ابتدا چند سال در اصفهان مقدمات علوم و سطوح فقه و اصول را به پایان برد و سپس وارد حوزه عراق شد و سال‌ها از درس آیات عظام مرحوم سید استاد، آخوند خراسانی، علامه یزدی، مجاهد شیرازی و آقا شریعت اصفهانی بهره‌مند بود و بدرجه اجتهاد رسید.... ایشان به همراه آیت‌الله نایینی و دیگر آیات عظام به خاطر مخالفت با تسلط استعمار انگلیس بر دو رود دجله و فرات به ایران تبعید شدند و پس از مدتی مجددا به عراق بازگشتند. سرانجام در ششم ذی حجه [نهم ذی حجه هم گفته شده است] سال ۱۳۶۵ ه‍ ق [۱۳۲۴ ه‍ ش] رخت از جهان بربست و در کنار صحن مرتضوی مدفون شد. (همان، صفحات ۳۸۱ تا ۳۸۳ و گنجینه دانشمندان، جلد اول، صفحات ۲۱۶ تا ۲۲۳)
۸- در سند حاضر عبدالکریم عراقی نامیده شده شاید به خاطر این است که ایشان قبل از تاسیس حوزه علمیه قم، حوزه علمیه اراک را که قبلا عراق عجم نامیده می‌شد اداره می‌کرد و در زمان صدور این نظامنامه در قید حیات بوده است.
مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حایری فرزند آقا محمد جعفر مهرجردی یزدی است که یکی از کشاورزان متدین و پرهیزکار آن قریه که از قراء بخش میبد یزد و در نزدیکی اردکان است شناخته بود در سال ۱۲۷۶ ه‍ ق [۱۲۳۸ ه‍ ش] در آن قریه متولد شد و اوان شباب را در آن سامان به تحصیل گذرانیده و پس از تکمیل مقدمات به یزد آمده و باقی مقدمات و سطوح و ادبیات عرب و فقه و اصول را نزد علمای آن زمان یزد چون مرحوم آیت‌الله حاج سید یحیی بزرگ و دیگران به اتمام رسانیده و برای ادامه تحصیلات و تکمیلات نفسانی از یزد به عتبات عالیات رفته و از محضر نوابغ علمی آن روز چون مرحوم آیت‌الله میرزا ابراهیم محلاتی و آیت‌الله آقا سید محمد فشارکی اصفهانی و آیت‌الله میرزا محمد تقی شیرازی و آیت‌الله حاج شیخ فضل الله نوری در سامراء استفاده نموده است. و چندین سال هم در حوزه آیت‌الله بزرگ شیرازی حاضر می‌شدند. همچنین از محضر درس مرحوم آخوند خراسانی در نجف اشرف استفاده برد. و قبل از فوت آن مرحوم به کربلا مشرف و در آنجا حوزه تدریس برقرار می‌کند تا اینکه در سال ۱۳۳۲ ه‍ ش [۱۲۹۲ ه‍ ق] بنابر دعوتی که از اراک از ایشان شده بود به ایران وارد و حوزه مختصر اراک را آبرویی بسزا دادند پس از هشت سال بقم عزیمت مینماید و با اصرار آیت‌الله حاج شیخ محمد تقی بافقی در سال ۱۳۴۰ ه‍ ق [۱۳۰۰ ه‍ ش] اقدام به تاسیس حوزه علمیه قم می‌کند.... ایشان با دیدن تمام ناملایمات و حوادث و وقایع جهان سوزی که قم و حوزه علمیه به خود دید مبارزه منفی نموده و کمال صبر و ثبات را ملازم می‌بود لکن وقایع و حوادث مهمه اخیر او را از پای در آورد. توپ بستن به آستان قدس رضوی و مسجد گوهر شاد و کشتن چندین هزار شیعه را در آن استان و کشف حجاب و سخت گیری بر طلاب و اهل علم و منع از عزاداری حضرت سید الشهداء (علیه السلام) و بعضی از اهانتها که از ناحیه مخالفین و بی‌دینان و یا وابسته‌های با آنها که نسبت به آن جناب میشد روح ایشان را فشار می‌داد و تا حدی از زمان و ابنای زمانه در زحمت و شکنجه بود که از سه، چهار ماه پیش از مرگش پیوسته به ذکر آیه کریمه «امن یجیب المضطر اذا دعاه» مشغول بود و گاهی می‌فرمود: «دیگر مرگ سر قفلی دارد» و روز به روز بر ضعف و کسالتشان افزوده می‌شد. زیرا دیگر برای مرد متدین و غیور با مشاهدات آن حملات و تهاجم به قرآن مقدس و نوامیس مسلمین، جای تأمل و صبر و طاقت نبود. به گفته یکی از مراجع و اساتید حوزه که کرارا از او شنیدم می‌گفت: «مرحوم حاج شیخ به مرض دق از دنیا رفت» خلاصه ضعف بالای ضعف و غصه بر غصه ایشان افزوده میشد تا در شب هفدهم ذیقعده ۱۳۵۵ ه‍ ق [۱۳۱۵ ه‍ ش] پس از ۸۳ سال عمر، دار فانی را وداع گفت..... در صبح ۱۷ ذی قعده که خبرفوت ایشان در قم و تهران و سایر بلاد منتشر شد... اول کاری که حکومت رضا خان نمود این بود که نگذاشتند، نصف روز هم برای آن فقید مجلس سوگواری گذارده شود و آمدند و به خصوص علما و طلاب را متفرق کرده و مجلس فاتحه را در همان ساعت اول به هم زده، آن را جمع کردند و هر وقت به اهل علم می‌رسیدند می‌گفتند: «چرا شما معطل هستید، بزرگتان که مرد و از میان شما رفت دیگر چه می‌خواهید، بروید از قم و متحدالشکل شوید و متفرق گردیده دروه آخوندی تمام شد.»... (آثار الحجه، محمد شریف رازی، جلد اول، صفحات ۲۲ تا ۲۴ و ۶۴ و ۶۵ و ۷۰ همچنین ر.ک : به مکتب تشیع سال ۱۳۴۰ صفحه ۳۶)
۹- «اساسی‌ترین مخالفت با رضا خان از دو ناحیه بود اول: روحانیت شیعه که رضاخان تصمیم به نابودی آن داشت. روحانیت شیعه که دارای انسجام کامل و مراکز آموزشی دینی بود، از قبل از رضاخان در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مملکت دخالت داشت و لذا هیچگاه در ایران مردم به تحزب گرایش نیافتند و در قالب مذهب شیعه فعالیت سیاسی می‌کردند. انگلیسی‌ها نسبت به اهمیت تشکیلات شیعه شناخت و وقوف داشتند و شاپور جی، زمانی، در سال ۱۳۳۸ ش برایم از قدرت شیعه سخن گفت و توضیح داد که در طول تاریخ ایران هر گاه روحانیت با پادشاهی درگیر شده، سبب سقوط او شده است. رضاخان به دستور انگلیسی‌ها تصمیم به نابودی این تشکیلات داشت. به دستور او به مقامات روحانی به شدت توهین می‌شد و تنها تعداد معدودی طبق لیست شهربانی در سراسر کشور حق استفاده از لباس روحانیت داشتند. از بقیه به عمد و در ملأ عام خلع لباس می‌شد. مواردی را در خیابانها دیدم که عمامه برخی را به گردن آنها انداخته‌اند و او را در خیابان می‌کشیدند. عکس العمل ملت در مقابل این اقدام رضا خان نفرت بود. قبلا گفتم [صفحات ۶۸ و ۶۹ منبع ذیل الذکر] که در محله ما - خانی آباد - یک شیخ و یک سید همسایه ما بودند و هر دو را شهربانی از لباس ممنوع کرده بود، ولی احترام مردم منطقه به آنها چند برابر شده بود. مردم خانی آباد برای ملاقات جلوی منزل آنها صف می‌کشیدند و در منازل نیز مانند سابق مجالس روضه خوانی بر قرار بود. بنابراین نه دوران ۲۰ ساله رضاخان و نه دوران ۳۷ ساله محمد رضا بر اعتقاد مردم به روحانیت خللی وارد نساخت و این نیرو اصلی ترین مخالف سلطنت پهلوی بود...»
(ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ارتشبد حسین فردوست، جلد اول، صفحه ۴۸۱)
رضا خان بر اساس آموزشی که از طریق انگلیسی‌ها به او داده شده بود فهمیده بود که اگر بتواند لباس مردم به طور اعم و لباس روحانیت به طور اخص را تغییر داده و آنها را به این تغییر خو دهد، راه ویرانی فرهنگ ملی را هموار کرده است و تحولات عمده‌ای در چگونگی روابط مردم با روحانیت و روحانیت بادین و سیاست و مردم برداشته است و به تدریج موفق خواهد شد، تمام تشکیلات منسجم روحانیت را به نابودی بکشاند لذا از این دیدگاه اهمیت تغییر لباس و متحدالشکل شدن آن معلوم می‌شود. از طرف دیگر پذیرش آن توسط مردم و روحانیت این نوید را به استعمار می‌داد که مردم فرهنگ غیر را پذیرفته و آماده تغییر کل ه‍ به آن فرهنگ بیگانه هستند و فرهنگ دیگر یعنی جهان بینی دیگر و جهان بینی دیگر، اعمال و رفتار و اخلاق‌دیگری را ایجاد می‌کند. این ارتباط تنگاتنگ را بلوشر در سفرنامه خود چنین توضیح می‌دهد: «...اینکه آیا فقط پوشش سر و [تن] تغییر کرده و یا در داخل جمجمه نیز به همان ترتیب دگرگونیهایی حادث شده بود امری بود که ذهن مرا بسیار به خود مشغول می‌داشت و برای یافتن پاسخی مناسب به آن سعی می‌کردم در گفتگو و برخورد با مردمی از طبقات مختلف مدارک و شواهدی گرد آورم. از جانب دیگر در مساجد و بقاع و گورستانها آدم به این نتیجه می‌رسید که توده‌های عظیم مردم لااقل به سنن و آداب موروث خود سخت پای بند هستند. عموم مردم در ماه رمضان روزه دار بودند.... زیارت اماکن مقدسه عمومأ رواج داشت....» (سفرنامه بلوشر، فن بلوشر، صفحات ۱۸۰ و ۱۸۱)
رژیم پهلوی چنان به این تغییرات مصر بود و چنان حدت و شدتی به خرج می‌داد که در نهایت فقر و تنگدستی مردم و وضعیت ناهنجار اقتصادی، بیشترین همت خود را معطوف آن کرده بود و واقعاً این چه ضرورت و اهمیتی بود که او را وادار به این عمل می‌کرد؟ قضیه آن قدر مفتضح بود که حتی در روزنامه‌ها و جراید آن روز که شدیداً تحت سانسور و اختناق قرار داشت، گاهی مطالب اعتراض آمیزی انتشار یافته و حقایق را افشا می‌کرد. به نمونه‌ای از آن توجه فرمایید شخصی بنام صنعتی زاده نامه‌ای برای روزنامه اطلاعات و وکلای مجلس ارسال کرده، مطالب زیر را عنوان می‌کند:
«...بلی اگر ملت گونی وطنی و کرباس هم بپوشد افتخارش بهتر از آن است که وارداتش روز به روز بیشتر بشود... قسمت عمده‌ای از ساکنین کاشان که از ممر بافندگی زندگانی می‌نمودند، بیچاره و گدا شدند. شهر یزد که مرکز شعر بافی ایران بود و متاعش از حیث ارزانی قیمت بر سایر نقاط برتری داشت الحال دچار بحران شدیدی شده و هر روز جوقه جوقه اهالی زحمت کش صنعتگرش مهاجرت می‌نمایند. شال بافهای کرمان عمومأ بیکار مانده و به احوال اسفناکی گرفتارند و یک کارخانه وجود ندارد. اهالی شهر کوچک تاجر نشین نایین که فقط و فقط مال التجاره آنها منحصر به عبا بود امروز گرفتار ورشکستگی و یک دفعه بیست هزار نایینی بدبخت شده‌اند. زنهای نایینی نخ می‌رشتند، مردهایشان بافندگی داشتند، حتی اشخاص افلیج و کور هم از امور نساجی در این شهر کوچک نان می‌خورند... شما می‌خواهید شیک و مد باشید و گاباردین بپوشید و بزرگواری و عالی جنابی خودتان را فقط از راه لباس به چشم فقرا و از کار بازشدگان بکشید، اما اکثریت ملت که به نان شب محتاج‌اند، کی به این بزرگ منشیها تمایل دارند، کرورها کارگر را بواسطه وضع قانون آزادی ورود اتومبیل، گدا و خاکستر نشین نمودید... مگر صورت اخیر اداره گمرک را ملاحظه ننمودید که در ظرف هفت ماه نه میلیون تومان واردات این مملکت بوده و سه میلیون صادرات... خاطرتان بماند که برای چند ماه دیگر یک مال التجاره عمده دیگر بر واردات ما اضافه خواهد شد و آن لباسهای دوخت فرنگ است...» (روزنامه اطلاعات، شماره ۷۱۰، مورخه ۲ / اسفند / ۱۳۰۷ صفحه ۳)
۱۰- در پی تصویب و اعلام آیین نامه اجرایی لباس متحدالشکل، هیئت وزرا برای تشخیص طلاب علوم و دینی که مستحق! پوشیدن لباس روحانیت هستند، اقدام به تصویب نظامنامه امتحان طلاب و تشخیص مدرسین نمود و در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۰۷ این نظامنامه را برای اجرا به وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه ابلاغ کرد. از آن تاریخ هر یک از روحانیونی که طبق ماده ۹ از یکی از مراجع تقلید تصدیق و اجازه نامه اجتهاد نداشتند و یا در امتحانات شرکت نکرده و یا اگر شرکت کرده‌اند قبول نشده‌اند حق پوشیدن لباس طلبگی را نداشتند. این عمل علاوه بر فشار و تنگنایی که برای روحانیت به وجود آورده بود مقدمه هدم تشکیلات حوزه‌های علمیه و دولتی کردن روحانیت شیعه بود محمد شریف رازی در کتاب خود در این باره می‌گوید: «یکی از طرق دولت برای برانداختن حوزه علمیه، بساط امتحان طلاب و محصلین حوزه علمیه بود و این امتحان گرچه بسیار الوان و زیبا بنظر می‌آمد و لکن زیر پرده - هدف دولت و فرهنگ [منظور وزارت معارف است] که از مرکز دو، سه ممتحن می‌فرستاد و حضرات را خواه و ناخواه امتحان می‌کرد . اغوای طلاب و تسلط بر حوزه و از ریشه کندن حوزه علمیه قم بود و روی همین لحاظ بسیاری از فضلا و محصلین خوش استعداد را به [بهانه] دادن تصدیق و ورقه مدرسی از حوزه بیرون برده و پست‌های دولتی... دادند و ثلث محصلین را به این امتحان متفرق نمودند. ولی عده‌ای هم ثبات قدم ورزیدند از زندانها و شهربانیها و تعقیب شدن و توهین شنیدن و کتک خوردن نهراسیدند و گول امتحان و ورقه مدرسی و اشغال مناصب را نخوردند...» (آثار الحجه، محمد شریف رازی، جلد اول، صفحه ۱۱۵ همچنین ر.ک : واقعه کشف حجاب، سازمان مدارک و... صفحات ۶۴ تا ۶۷ و دو نمونه از تصدیقهای صادره دو نفر از روحانیون در سال ۱۳۰۸ ش در اسناد پیوست شماره ۸ و ۹ توجه کنید)
۱۱ - مهدیقلی خان پسر على قلی خان مخبرالدوله و نوه رضا قلی خان هدایت در سال ۱۲۴۲ شمسی متولد شد و پس از فراگیری مقدمات علوم در تهران، در سال ۱۲۵۷ شمسی برای ادامه تحصیل عازم آلمان گردید و دو سال بعد به ایران مراجعت کرد. در سال ۱۲۶۵ شمسی به سمت معلم زبان آلمانی در دارالفنون به تدریس پرداخت در سال ۱۲۷۲ شمسی وارد خدمات دولتی در دربار ناصرالدین شاه گردید و دو سال بعد به سمت ریاست پست خانه و گمرک و تلگرافخانۀ تبریز منصوب شد. ولی پس از اندک مدتی از کار خود استعفا داد و به تهران بازگشت و ریاست مدارس را به عهده گرفت. در زمان مظفرالدین شاه همراه او به اروپا عزیمت کرد. پس از استقرار مشروطیت در زمان مظفرالدین شاه به همراه مرتضی قلی خان صنیع الدوله، محتشم السلطنه، پیرنیا (مشیرالدوله)، پیرنیا (مؤتمن الملک) و برادر خودش مأمور تهیه قانون اساسی گردید. و انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی را به انجام رساندند. در اولین کابینه قانونی ایران که به ریاست وزیر افخم تشکیل شد وزارت معارف را به عهده گرفت. زمانی که محمد علی شاه مجلس شورای ملی را به توپ بست مخبرالسلطنه (هدایت والی آذربایجان بود. در زمان جنگهای آزادی خواهانه، مخبرالسلطنه قورخانه تبریز را به روی مردم باز کرد و خود عازم اروپا شد (!) و پس از مدتی دوباره به ایران مراجعت کرد و در سال ۱۲۸۸ شمسی، با همکاری سپهسالار محمد ولی خان تنکابنی تهران را فتح کرد. پس از فتح تهران و استقرار مشروطیت دوباره به حکومت آذربایجان منصوب شد و مدت دو سال در آنجا بود، سپس مدتی به اروپا رفت و پس از بازگشت به ایران به حکمرانی فارس منصوب شد. وی در سال ۱۲۹۹ شمسی در کابینه مشیرالدوله وزیر دارایی شد. در این موقع بود که شیخ محمد خیابانی در تبریز سر به قیام برداشته بود، مخبرالسلطنه باز به حکومت آذربایجان منصوب شد و پس از سرکوب قیام به تهران بازگشت. در سال ۱۳۰۱ شمسی در کابینه مستوفی الممالک به وزارت فواید عامه برگزیده شد و در سال ۱۳۰۶ شمسی (۹ خرداد) با ۹۸ رای موافق در برابر ۱۰ رای مخالف به ریاست وزرایی برگزیده شد و تا ۲۱ شهریور ۱۳۹۲ همچنان نخست وزیر بود. مخبرالسلطنه در سال ۱۳۳۴ شمسی در سن ۹۲ سالگی از دنیا رفت. از جمله تالیفات او میتوان از افکار امم، خاطرات و خطرات و ترجمع مجمع الادوار نام برد. خانواده مخبرالسلطنه از قدیم الایام از اعضای فراماسونری بوده‌اند. وقتی میرزا ملکم خان اولین لژ فراماسونری را در ایران تأسیس کرد کسان بسیاری در اندک زمان به فراموشخانه پیوستند که نام چند تن از آنان در مجموعه خطی دریای معرفت نوشته میرزا یوسف خان رفعت الملک آمده است که از آن جمله رضا قلی خان لله باشی هدایت، پدر بزرگ مهدیقلی هدایت است. کارنامه هدایت در خدمات دولتی ننگین است. و در قبل و زمان ریاست دارایی او اتفاقات مهمی رخ داده است. حادثه مرگ مرموز حاج آقا نورالله اصفهانی که رهبری نهضتی از مهاجرین شهرستان اصفهان را علیه رضاخان رهبری می‌کرد در سال ۱۳۰۶ بر اثر تزریق آمپولی توسط دکتر شفاء الدوله، کشف کمیته سری سرهنگ احمد خان پولادین رئیس گارد رضاشاه که قصد ترور رضاخان را داشت و اعدام او در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۰۶، توقیف و تبعید آیت‌الله شهید سید حسن مدرس در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۰۷، توطئه فرستادن اجباری ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی به قربانگاه تهران توسط او، سرکوبی جنبش شیخ محمد خیابانی و کشته شدن او و یارانش، حیف و میل و سوءاستفاده در بروات در زمانی که سرپرست کارهای پستی بود، سرکوبی جنبش ضد انگلیسی مردم فارس در زمانی که والی آنجا شد، تقدیم قسمتی از حقوق خود به دولت کودتایی سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان، قسمتی از کارنامه اوست. او حکومت خود را چنین معرفی کرده بود: «حکومت من نه مشروطه است، نه استبدادی، امر بین امرین است و به استبداد نزدیکتر، مردم مشروطه نمی‌فهمند» او برای رضاشاه مشاوری صدیق و خدمتگزاری با وفا بود و چنان خود را در پس شخص شاه پنهان می‌داشت که او از وی هیچ نگرانی به خود راه نمی‌داد. یک بار با طنزی که متوجه شخص خود او بود به من [بلوشر، سفیر آلمان در ایران ] چنین گفت: «شاه هیچ رئیس الوزرایی پیدا نمی‌کند که بهتر از من باشد، چون احدی پیدا نمی‌شود که کمتر از من کار کند.» در عمل نیز کسی متعرض او نشد... پس از کنارگیری در ده دروس که در دامنه کوههای البرز قرار دارد و منطقه‌ای زیباست به دیدنش رفتم. او به زندگی شخصی و خصوصی پناه برده بود. (ر.ک : وزرای معارف ایران، عبدالله پور، صفحات ۳۷ و ۳۸ و نخبگان سیاسی ایران، شجیعی، صفحه ۱۶۳ و قیام گوهر شاد، سینا واحد، صفحات ۱۶ و ۱۷ و فراماسونری در ایران، کتیرایی، صفحات ۶۸ و ۶۹ و دولتهای ایران در عصر مشروطیت، زاوش، صفحات ۲۲۲ تا ۲۲۸ و نمایندگان مجلس شورای ملی در ۲۱ دوره قانونگذاری، شجیعی و سفرنامه بلوشر، بلوشر، صفحه ۲۷۸)
۱۲- شرح زندگی محمود جم را در پاورقی سند شماره ۱۹۱ مطالعه خواهید کرد
۱۳ - شرح زندگی حسین سمیعی را در پاورقی سند شماره ۵۴ مطالعه فرمایید.

منبع:

کتاب تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد صفحه 20



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.