صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

متن سند:

خانم یزدانی ـ من نازی انهاری هستم البته درست است که مانند بعضی ها پولدار و ثروتمند و زورمند نیستیم ولی خوب خدایی داریم که این چیزها هرگز نمی تواند جای او را بگیرد و این تنها چیزی است که ما را به زندگی امیدوار می سازد و دیگری این است که مانند خیلی از بچه های دیگر پدری آدمکش و چوپان نداشتیم و نداریم و تا روزی که پدرمان در این دنیا زندگی می کرد شهامت و دوستی و میهن پرستی او آشکار بود او نه دزد بود نه خائن بود و نه پول پرست ما همه می دانیم که بالاخره روزی از دنیا خواهیم رفت ولی چه بهتر که با نام نیکو و در حال خدمت به وطن از دنیا برویم.
نه اینکه مانند بعضی ها در ظاهر میهن دوست باشیم و به باطن دشمن.
شما باید این پرده را بردارید که همه چیز از بین می رود ولی این طور نیست بلکه دشمنی و خیانت مملکت و کشتن هم میهنان کاری آسوده نیست.
ممکن است در این جهان آسوده باشد ولی خوب ما پس از این دنیا به دنیای وسیعتری می رویم که پرده از این رازها برمی دارد.
البته هر چند که یزدانی ادعا دارد که خیلی ها را کشته و انهاری ها را هم می کشد ولی بالاخره کسی مانند طبیبی شود که با کشتن مردم سودی کرد و بالاخره خود نیز هم به همان وضع بدی کشته شد پول داشتن و ثروتمند بودن نمی تواند انسان را مغرور سازد بلکه تحصیل و اصالت و پدر و مادر داشتن انسان واقعی بودن ـ منظورم تنها چیزهایی است که می تواند انسان را مغرور سازد این امر به تمام ما ثابت شده که پدرم مردی پول پرست و خائن و خودخواه نبود زیرا تا آخرین لحظه ای که برای این دهاتی خونخوار کار می کرد دیناری پول دریافت نکرد.
مادرم هم کسی نبود که دروغ های بی نهایت آن احمق را قبول کند و مانند [ناخوانا] دیگر فریب این حرفها را بخورد : دیروز از فلانی پول گرفتم و فردا با فلانی ملاقات خواهم کرد برای او اهمیت نداشت و پدری که به فکر خدمت به مملکت و داشتن زندگی بی آلایش و آسوده ای بود و خوشبختانه ما را هم مانند خیلی از بچه های دیگران بی ادب ـ مادی اندیش و پول پرست تربیت نکردند و این خود برای ما افتخاریست که بتوانیم فردا مانند پدر خود به این مملکت خدمت کنیم و برای آن فرد مفیدی واقع شویم می دانید که من هرگز [ناخوانا] نمی شوم که دستم را برای نوشتن چنین نامه ای خسته کنم ولی فقط منظور من این بود که ما از آن تلفنهای بیخود نمی هراسیم و بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم و تازه اگر هم این حرفها واقعی باشد افتخارآمیز است که مانند پدرمان در راه میهن از بین رفته ایم و البته بیش از این از چوپان و خانواده او انتظاری نیست.
به قول معروف : خر مشدی چون به مکه رود باز گردد باز همان خر است و خر است.
افتخار می کنم که دختر انهاری میهن پرست هستم نه دختر چوپان پولدار

منبع:

کتاب هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک صفحه 112


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.