صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: گفتگوی احسان نراقی با ناصر پاکدامن

تاریخ سند: 18 اردیبهشت 1357


موضوع: گفتگوی احسان نراقی با ناصر پاکدامن


متن سند:

از: 20 ﻫ 11 تاریخ: 18 /2 /2537[1357] 13570218
به: 311 شماره: 11227 /20 ﻫ 11
موضوع: گفتگوی احسان نراقی با ناصر پاکدامن

احسان نراقی در گفتگوئی با ناصر پاکدامن اظهار داشت در این چند روز گرفتار دو موضوع بوده یکی مربوط می‌شود به پاکدامن و سایر دوستان و دیگری مسئله بمب‌گذاری در منازل بود که می‌خواست اقداماتی انجام دهد تا این بمب‌گذاری به وسیله دولت تقبیح گردد. نراقی اضافه کرد درباره تصمیمات شدیدی که درباره برخی از دوستان گرفته شده با آقای ثابتی گفتگو کرده و گفته یا باید این تصمیمات لغو شود یا حداقل تخفیفی درباره آنها قائل شوند. نراقی اضافه کرده آقای ثابتی به وی گفته عملی که ما می‌کنیم قانونی نیست ما فقط یک تذکری راجع به افراد به دستگاه‌ها می‌دهیم و دستگاه‌ها موظف نیستند که این اظهارات ما را اجرا کنند مثلاً ما می‌گوئیم فلان شخص این وضع را دارد و یا صلاحیت ندارد و آنها مطلقاً ملزم نیستند که این حرف‌های ‌ما را اجرا کنند.
پاکدامن سئوال کرد راجع به افراد مربوط به دستگاه خودتان چکار کردید.
نراقی گفت باقر نمازی را می‌شود اگر به دوره بازنشستگی رسیده باشد با نظر خودش بازنشسته کرد مانند پرهام که در سازمان برنامه خود را بازنشسته کرد ولی اگر نرسیده باشد غیرممکن است این کار را بکنم. نراقی راجع به پاکدامن گفت مهمترین کاری که درباره او انجام داده این است که گفته‌اند پاکدامن تا آخر ترم بماند تا تصمیمی درباره او گرفته شود و نراقی هم گفته که حداکثر این است که پاکدامن تدریس نکند و آنها گفته‌اند کارهای تحقیقی برای او در نظر گرفته خواهد شد و نراقی گفته اگر بالاخره دکتر معتمدی1 راه حلی برای پاکدامن پیدا نکرد او پاکدامن را در موسسه تحقیق قبول و تضمین خواهد نمود.
پاکدامن اظهار داشت من که در موسسه برنامه‌ریزی کار تحقیقی داشتم حالا ما را از آنجا رد کرده‌اند و اگر برویم در دانشگاه بنشینیم و آنجا یک شیشه شکسته شود فوراً می‌گویند کار پاکدامن بوده. پاکدامن اضافه کرد چرا این همه می‌ترسند واقعاً تصورات عجیبی دارند و مثال زد که در فرانسه یک نفر از ایلاتی‌های ‌قدیم را دیده و او گفته بود در زمان اسکان عشایر که پدر و مادر او را به تهران آورده بودند یک نفر همیشه در منزل آنها مراقبت دائم از آنان را به عهده داشت و پاکدامن گفت این یک سیستم بسیار جالبی بوده و هیچ سوءتفاهمی را هم به وجود نمی‌آورد.
نراقی در دنباله اظهارات خود ادامه داد که تا کنون راجع به باقر مومنی جواب نداده و گفت این موضوع آشوری2 مسئله‌ای شده بود بین مجیدی و تیمسار ارتشبد به طوری که آقای ثابتی گفته است به من مربوط نیست و سخنان مجیدی که گفته بود کار هیأت امناء به دولت مربوط نیست به ارتشبد برخورده و ایشان هم گفته‌اند پس کار هیئت امنای شهبانو هم به ما مربوط نیست و هر اتفاق بیفتد پای خودتان است که مجیدی هم ترسیده و گفته نه خیر ما خیلی هم خوشحال می‌شویم که به کار ما برسید. نراقی راجع به داریوش شایگان3 گفت قبلاً شایگان زیر بار ما نمی‌خواست برود و رفت به طرف مجیدی که یک کار بسیار نابخردانه بود ولی رضا قطبی که 5 سال است ساواک یک لیست 50 نفری به او داده تا آنها را اخراج کند او این کار را نکرده و حتی یک نفر را هم اخراج ننموده است.
نراقی در مورد بمب‌گذاری‌های ‌اخیر گفت راجع به بمب‌گذاری به آقای آموزگار4 و مجیدی فشار آورده که در اظهارات رسمی خودشان اقدام بمب‌گذاری در منازل را تقبیح کنند که مجیدی در مجلس شورای ملی در سخنان خود بمب‌گذاری را تقبیح کرد و آموزگار در جلسه حزب آن را تقبیح نمود. نراقی ادامه می‌دهد که به آنها گفته اگر تقبیح نکنند پس من هم یک دکلماسیون می‌کنم و می‌گویم که اینجا مانند ترکیه و آرژانتین شده و در کشوری که به ثبات خود می‌نازد نباید دولت این ثبات را به هم بزند و امنیت را مختل نماید و آنها هم قانع شده‌اند.
نظریه شنبه. مطالب بالا مطرح شده است. دایره بررسی 24 /3
نظریه یکشنبه. نظریه شنبه تایید می‌شود. بدیع اصل در ناصر پاکدامن 64010
نظریه سه‌شنبه. نظریه یکشنبه مورد تایید است. عارف
در پرونده شخصی احسان نراقی به کلاسه 47374 بایگانی شود. علی روحانی 8 /3 /37

توضیحات سند:

1. قاسم معتمدى: در سال 1304 ش در بابل متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی‌‌ و متوسطه، به دانشگاه تهران رفت و موفق به اخذ دکترى در رشته پزشکى گردید و پس از آن به آمریکا‌‌ رفت و دوره تخصصى بیماریهاى ریوى را در دانشگاه کلورادو آمریکا گذراند و پس از مدتى اشتغال در آمریکا در سال 1341 به ایران آمد و در وزارت بهداری اشتغال یافت. برخی از مشاغل وی به شرح زیر است: ریاست اداره بهداشت استان‌هاى آذربایجان، اصفهان و تهران. رئیس مبارزه با بیماری‌های ‌واگیر. معاونت وزارت بهدارى در سال 1344
دکتر قاسم معتمدی، در سال 1346ش به ریاست دانشگاه اصفهان منصوب شد که این سمت را تا سال 1355 دارا بود، تا اینکه در همین سال، به وزارت علوم و آموزش عالى رسید، ولی با تغییر نخست‌وزیر در مرداد ماه 1356 او نیز کنار گذاشته شد.
مشارالیه که از آغاز تشکیل حزب رستاخیز، عضو هیئت اجرائى و دفتر سیاسى آن بود و ریاست دومین کنگره بزرگ حزبی را در سال 1355 به عهده ‌داشت و عضو شوراى شاهنشاهى آموزش و مشاور عالى دفتر مخصوص فرح نیز بود،
در شهریور ماه سال 1356ش رئیس دانشگاه تهران شد که این سمت هم با پایان یافتن نخست‌وزیری آموزگار به اتمام رسید.
قاسم معتمدی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آمریکا‌‌ رفته بود، در تیرماه سال 1382ش، در کالیفرنیا از دنیا رفت و در سانفرانسیسکو به خاک سپرده شد.
باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، ص 1497.
2. داریوش آشورى: فرزند جعفر، در سال 1317 ش در تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند اداره رادیو، سرپرست دفتر وزارت اطلاعات و رئیس دفتر مخصوص وزارت دربار بود. او در سال 1337 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبى گرفت و در تیرماه سال 1338 به عنوان کارمند روزمزد به استخدام اداره کل وصول تهران ـ وزارت دارایى ـ درآمد. در آذرماه سال 1339 در حالى که دانشجوى سال دوّم دانشکده حقوق بود، به علت پخش اعلامیه‌اى با عنوان «جوانان ایران متحد شوید» دستگیر شد و چون فعالیت جامعه سوسیالیست‌ها که وى نیز عضویت آن را به عهده داشت، در راستاى سیاست رژیم تشخیص داده شد، پس از سه روز، با سپردن تعهد همکارى آزاد گردید.
آشورى که در ابتدا به حزب توده پیوسته بود، پس از انشعاب حزب، به همراه خلیل ملکى از حزب توده جدا شد و در نیروى سوم که پس از چندى به جامعه سوسیالیست‌هاى نهضت ملى تغییر نام داد، به فعالیت پرداخت و به عنوان کادر مؤسس این جامعه مطرح گردید. بعد از اخذ لیسانس اقتصاد در مرداد سال 43 از وزارت دارایى استعفا داد و به سازمان برنامه رفت و در سمت‌هاى کمک کارشناس ـ کارشناس برنامه‌ریزى و آموزش و فرهنگ ـ کارشناس مدیریت آموزش و نیروى انسانى به فعالیت پرداخت.
در دوران دانشجویى، در دى ماه سال 1340 با موافقت ریاست ساواک جهت شرکت در سمینار دانشجویى به اسرائیل رفت. در گزارش فروردین ماه سال 1341 آمده است: شخصى به نام آشورى که کلیمى بوده و از اعضاى وابسته به نیروى سوم مى‌باشد در جلسه سخنرانى جمعیت مزبور اظهار داشته: «کشور مترقى اسرائیل ارزش زیادى براى تشکیلات نیروى سوم ایران قائل مى‌باشد و حاضر است هرگونه کمکى را در اسرع وقت به جمعیت ما بنماید.»
تأثیرپذیرى وى از صهیونیسم، در مقاله‌اى که وى در نکوهش اعراب به خاطر آغاز جنگ علیه اسرائیل نوشت نیز مشهود است. او در تاریخ 4 /4 /46 به ساختمان پوششى ساواک احضار شد و در همان سال در شماره 11 و 12 مجله خوشه در مقاله‌اى با عنوان «هشیارى تاریخى» به نقد نظریات جلال آل احمد در رابطه با غربزدگى پرداخت.
وى در مهرماه سال 1347 همزمان با تشکیل کانون نویسندگان، جهت شرکت و بازدید مطالعاتى به ژاپن اعزام شد و در بهمن ماه سال 1349 از بورس واگذارى سازمان ملل در زمینه برنامه‌ریزى نیروى انسانى در ایالات متحده استفاده کرد و با موافقت ساواک به آمریکا رفت. آشورى که در این رابطه به ساواک دعوت شده بود، اینگونه ارزیابى شد: «با این شخص، شخصاً مصاحبه، ضمن اظهار این که در دوساله اخیر فعالیتى در جامعه سوسیالیست‌ها نداشته، آماده همکارى تشخیص داده شد. با مسافرت وى موافقت شود. 8 /11 /49»
آشوری در سال 1348 به همکارى با مؤسسه علوم اجتماعى پرداخت و سردبیرى مجله علوم اجتماعى را به عهده گرفت.
در سال 1353 نیز به وزارت فرهنگ و آموزش عالى، مأمور به خدمت گردید و به تدریس فلسفه سیاسى و جامعه‌شناسى سیاسى در دانشگاه پرداخت. بعضى از آثار قلمى وى عبارت از: فرهنگ سیاسى واژگان فلسفه و علوم اجتماعى، ترجمه «چنین گفت زرتشت» اثر نیچه و.... مى‌باشد. او که به عنوان نویسنده نیروى سوم یا جامعه سوسیالیست‌ها مشهور گردیده بود، با انتشارات فرانکلین نیز همکارى‌هایى داشت.
منابع و مآخذ کتاب فرهنگ سیاسى آشورى، آثار صهیونیست‌هاى فرانسوى مى‌باشد.
وى در جریان تأسیس کانون نویسندگان نیز فعالیت داشت و در سال 1356 در جلسات شب شعر در انجمن ایران و آلمان که از طرف کانون برگزار مى‌شد، شرکت مى‌نمود و اعلامیه‌هاى کانون را نیز امضا مى‌کرد که در این سال، ساواک به علت شرکت او در کانون نویسندگان، نسبت به وى حساسیت نشان داد و طى نامه‌اى صلاحیت وى را در رابطه با فعالیت در رادیو تلویزیون به مصلحت ندانست که سازمان رادیو و تلویزیون در پاسخ به این اظهار نظر نوشت: «آقاى داریوش آشورى کارمند این سازمان نمى‌باشد، به قرار اطلاع نامبرده به صورت مأمور از طرف سازمان برنامه و بودجه با مرکز گفتگوى فرهنگ‌ها که تحت نظر بنیاد شهبانو فرح اداره مى‌شود، همکارى دارد.»
و آقاى رضا قطبى در ذیل این نامه چنین ‌نوشت: « اگر نظر شخصى مرا بخواهید، آقاى آشورى مى‌تواند فرد مؤثرى براى آن مرکز و براى خدمت به کشورش باشد.»
و این در حالی است که ساواک در گزارشى، ضمن اظهار تعجب از مواضع او، می‌نویسد: « وى در تیرماه 1357 علیرغم همکارى با سه مرکز فرهنگى از جمله بنیاد شهبانو فرح و حقوق ماهانه 400 هزار ریالى، به انتقاد از اوضاع کشور پرداخته است.»
داریوش آشورى پس از پیروزى انقلاب اسلامى با حفظ سمت در سال 1359 به دانشگاه تهران مأمور شد و در اسفند ماه سال 1361 به طور قطعى به آن دانشگاه انتقال یافت. بنابر نقل مؤلف کتاب «احزاب سیاسى ایران» وى در حال حاضر سردبیرى فنى نشریه ایران نامه به مدیریت داریوش شایگان را در آمریکا به عهده‌دارد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
3. داریوش شایگان: در سال 1314ش در تهران به دنیا آمد. پدرش بازرگان ایرانی و مادرش، از اهالی گرجستان بود. در مدرسه کاتولیک سن لوئی در تهران تحصیل کرد و سپس به اروپا رفت. در رشته هندشناسی، دکترا گرفت و در سال 1347ش به ایران بازگشت.
داریوش شایگان، دارای آثاری است که بیشتر، در حوزه فلسفه تطبیقی و به زبان فرانسوی می‌باشد.
وی در سال 1392ش، در کنگره‌ای در ایران شرکت داشت.
4. جمشید آموزگار: فرزند حبیب‌الله، در سال 1302 ش در تهران متولد شد. پدرش، اهل اصطهبانات فارس و از شخصیت‌های ‌فرهنگی‌ و مدافع سیاست آمریکا‌‌ در ایران بود. جمشید آموزگار دوران متوسطه را به همراه حسنعلی‌ منصور و عطاءاله خسروانی‌ و ... در دبیرستان ایرانشهر طی‌ کرد و سپس در رشته‌های ‌مهندسی‌ و حقوق ادامه تحصیل داد؛ ولی‌ در بحبوحه جنگ جهانی‌ دوم، به کمک کلنل کروفورد، مستشار خواروبار، با یک کشتی‌ باری‌ از بندرعباس به آمریکا‌‌ رفت و از دانشگاه کرنل واشنگتن، فوق لیسانس مهندسی ‌بهداشت و در رشته هیدورلیک، دکترا گرفت و پس ازمدتی‌ تدریس در آنجا، در سال 1330ش، به ایران بازگشت و به عنوان رئیس اداره مهندسی‌ آژانس عمران بین‌المللی‌ وابسته به اداره اصل چهارم ترومن، شروع به کار کرد و در سال 1334 به معاونت وزارت بهداری رسید. او در سال 1337 که فشار آمریکا‌‌ برای‌ واگذاری‌ مسئولیت‌های ‌کشور به تحصیل کردگان اروپایی‌، فزونی‌ یافته بود، در کابینه اقبال، ابتدا وزیرکار و سپس وزیر کشاورزی‌ شد و به دستور شاه، اولین قانون اصلاحات ارضی‌ ایران را تهیه کرد و به تصویب مجلس رساند. آموزگار که مردی‌ خشن، گستاخ، بد دهن، عبوس و بی‌عاطفه، دارای‌ حافظه‌ای قوی، و هوش و سرعت انتقالش از سایر همکارانش بیشتر بود، به دلیل این خصوصیات اخلاقی، دوست صمیمی‌ نزدیک نداشت و از همه پرهیز می‌کرد.
وی در کابینه حسنعلی منصور و اولین کابینه هویدا، وزارت بهداری‌ را به عهده داشت و در نخستین ترمیم کابینه هویدا به وزارت دارایی‌، نقل مکان کرد و تا اوایل 1353، قریب 9 سال وزیر دارایی‌ بود. در گزارشی‌ که در صفحه 267 کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،‌ ج 2 درج شده، در رابطه انتصاب با او، می‌نویسد: «در وزارت دارایی‌ یک بچه آمریکا‌‌یی‌ که هنوز دارای‌ گذرنامه آمریکا‌‌یی‌ است به نام آموزگار، مشغول جاسوسی‌ برای‌ آمریکا‌‌یی‌‌ها است، ولی‌ از قدیم معروف به انگلیسی‌ بود.»
جمشید آموزگار که دارای‌ شرکت مقاطعه کاری‌ بود و قراردادهای‌ سنگین دولتی‌ به وی‌ محول می‌‌شد و ریاست هیئت نمایندگی‌ ایران در سازمان اوپک را نیز به عهده داشت، به علت بعضی‌ محدودیت‌هایی که در ابتدای‌ دولت هویدا برای‌شرکت وی‌ ایجاد شد، اختلافاتی‌ با هویدا پیدا کرد. البته عده‌ای او را رقیب جدی‌ هویدا قلمداد می‌کردند و می‌گفتند هویدا نسبت به موفقیت او حسادت می‌کند.
در سال 1353، هویدا او را به عنوان وزیر کشور معرفی‌ کرد، اما محمدرضا پهلوی‌ در جلسه معارفه، مسئولیت هیئت نمایندگی‌ در اوپک را همچنان به عهده وی‌ گذاشت.
جمشید آموزگار از سال 1342 که به عضویت کابینه منصور درآمد، سودای‌ نخست‌وزیری‌ در سر داشت و هویدا را محللی‌ بیش نمی‌دانست و از همان روزهای‌ نخستین صدارت او، در فکر تشکیل کابینه خود بود و از عنوان کردن این موضوع نیز ابا نداشت. در چند سال اول نخست‌وزیری‌ هویدا، با او سر سازش پیش نگرفته بود و غالباً برخوردهایی‌ بین این دو به وجود می‌آمد که شاه ناچار به رفع آن اقدام می‌کرد. توفیق زیاد او در کار اوپک، از او یک شخصیت بین‌المللی‌ ساخت و شاه نیز به پاداش فعالیت‌های ‌او، بزرگترین نشان درباری‌ ایران، درجه اول تاج، را به او ارزانی‌ داشت.
وی‌ از سال 1353 که به وزارت کشور معرفی‌ شد، تمام امور وزارتخانه را با شاه حل و فصل می‌کرد و با دولت و دولتیان کاری‌ نداشت و با تشکیل حزب واحد رستاخیز در سال 53 که با وزارت کشوری‌ او همراه بود، وظیفه انتخابات رستاخیز به عهده او بود. از سال 1354 که به اتفاق سایر اعضای‌ اوپک در وین، توسط کارلوس به گروگان گرفته شد، رفتار عصبی‌تندی‌ پیدا کرد و قدرت تحملش بسیار کم شده بود، مخصوصاً از رفتار شاه نسبت به آزادی‌اش از دست گروگانگیرها سخت ناراضی‌ بود، زیرا شاه حاضر به پرداخت پولی‌ برای‌ آزادی‌ وی‌ نشد و دولت عربستان سعودی‌ این پول را پرداخت. آموزگار از این تاریخ به شاه بدبین شد و در محافل خصوصی‌ و مطمئن از نثار فحش‌های ‌رکیک به او خودداری‌ نمی‌کرد ولی ظاهر را حفظ می‌نمود.
در سال 1355، شاه برای‌ ایجاد تحرک در حزب رستاخیز از آموزگار خواست دبیرکلی‌ آنرا به عهده بگیرد، آموزگار به محض ورود به حزب، به شدت به فعالیت پرداخت و به عنوان رئیس جناح مترقی‌ حزب، مشهور شد ودر سال 1356 با برکناری‌ هویدا، جانشین او شد و فضای‌ باز سیاسی‌ را در اجرای‌ خواسته دولت آمریکا‌‌ اعمال کرد. در دوران یک ساله نخست‌وزیری‌ او، هزاران نفر از مردم بیگناه در تهران و شهرستان‌ها، از دم تیغ جلادان گذشتند و ده‌ها هزار نفر، مجروح شدند.
با اوج گیری‌ انقلاب اسلامی‌ و حوادث ناشی‌ از آن، در چهارم شهریور 1357 استعفا داد و در دی‌ ماه به آمریکا‌‌ گریخت. دولت آمریکا‌‌ مقدم او را گرامی‌ داشت و در بانک بین‌المللی‌، کاری‌ شایسته با حقوقی‌ گزاف به او واگذار کرد. آموزگار که پس از پیروزی‌ انقلاب اسلامی‌ در واشنگتن دفتر مشاوره انرژی‌ تأسیس کرده بود، در نقل قولی‌ از جعفر شریف امامی‌، چنین معرفی‌ شده است
«آموزگار در زمان عضویت در کابینه اقبال، مطالبی‌ را که در هیئت دولت مطرح می‌گردید. بلافاصله به سفارت آمریکا‌‌ اطلاع می‌داد. »
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)

منبع:

کتاب احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 469


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.