صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

برگ بازجوئی و صورتجلسه حسین راضی

تاریخ سند: 22 بهمن 1351


برگ بازجوئی و صورتجلسه حسین راضی


متن سند:

س ـ چگونگی آشنائی خود را با شیخ عباس تهرانی و اینکه روابط شما بر چه اساسی بوده و در ملاقاتهای فی ما بین چه مباحثی صورت میگرفته و علت اینکه شما با شیخ عباس به معاشرتهای خود ادامه میدادید چی بوده است و از طرفی هرگونه اقدام خلافی از مشارالیه مشاهده کرده اید مراتب را بنویسید.
ج ـ آشنائی ما با هم حدود پائیز سال 1349 بود که من برای یادگیری عربی به مدرسه علیمه مراجعه کردم و البته همراه من فیاض هم بود بعد ایشان معلم عربی ما بود و ما کتاب جامع المقدمات را پیش ایشان شروع کردیم پس از حدود یکماه آقای فیاض دیگر نیامدند و من تنها درس را ادامه میدادم تا حدود یکسال بعد از آن.
من مدتی هم پیش ایشان اصول عقاید میخواندم.
در یکی از روزها که من و فیاض برای دیدار او به منزلشان رفته بودیم یک اسلحه کمری ساچمه ائی بما نشان داد با مقداری فشنگ از آن.
معاشرت با او خیلی کم بود و ایشان هر ماه که ما جلسه روضه خوانی داشتیم بمنزل ما میامدند و سخنرانی داشتند.
از حدود شش ماه پیش دیگر ایشان را خیلی کم میدیدم و علت آن تغییر مکان منزل ایشان و منبرهای ایشان بود و من هم مشغول درس و امتحانات خودم و حتی ماهی یکبار هم برای سخنرانی منزل ما نمی آمد.
تا اواخر تابستان امسال که یکبار ایشان را دیدم که گفت برادرم در تبریز تصادف کرده است و باید پیش او بروم و با من خداحافظی کرد و رفت و من ایشان را دیگر ندیدم تا حدود چند هفته پیش که آمد و در کوچه ایشان را دیدم و گفت زیاد وقت ندارم بیش از چند دقیقه با هم نبودیم سپس جدا شدیم حدود سه هفته پیش باز یک شب جمعه ایشان را در مسجد دیدم و از احوالشان پرسیدم گفت من قم مشغول تحصیل هستم.
و میخواهم برای محرم برای تبلیغ اینجا بیایم من گفتم باز خدمت شما میرسیم.
دیگر ایشان را تا این ساعت ندیده ام.
در مورد افکار ایشان از شاگردان خمینی بود از ایشان خیلی تعریف میکرد و میگفت با خمینی تشکیلاتی داشتیم و میگفت ما از فدائیان اسلام بودیم و برای تشکیل حکومت اسلامی فعالیت میکردیم شیخ عباس یکبار بمن گفت که با فدائیان اسلام اکنون هم رابطه دارم و بمن گفت اگر اعلامیه یا رساله یا کتابی هم خواستی بگو برایت بیاورم که من میگفتم نمی خواهم زیرا من باین امور کاری ندارم.
فکر میکنم ایشان چون مرا نسبت باین امور خیلی بی اعتنا میدید روابط خود را با من کم کرد.
من از محل زندگی قبلی ایشان و خانواده ایشان هیچ خبری ندارم یکبار که پرسیدم شما فعالیت هائی دارید گفت کم و بیش و چیزی بمن نمی گفت.
تا آنجا که یاد دارم این سؤال را باز هم از او پرسیده بودم و او همیشه همین جواب های سربالا را میداد.
من کم کم متوجه شده بودم که یک فرد مرموزی است با او کمتر هم رابطه داشتم.
س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی مینمائید.
ج ـ سؤالات را خودم پاسخ دادم و خط خوردگی ها مربوط به خودم است صحت آنرا با امضاء گواهی میکنم حسین راضی بازجو دوستار 22 /11 /51

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 131



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.