صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : جلسه منزل محمد تقی فلسفی

تاریخ سند: 21 فروردین 1357


موضوع : جلسه منزل محمد تقی فلسفی


متن سند:

به : 312 از : 20 ه 12 شماره : 20292 /20 ه 12 بعد از ظهر روز 19 /1 /37 جلسه ای با شرکت سید حسین رضوی، سید قاسـم شجاعی، سید جـواد هشترودی، محمد حسن طاهری، حمید زاده، مهدوی خراسانی، محمد حسن مقدسی، حسن کافی و با حضور محمد تقی فلسفی در منزل شخص اخیر الذکر تشکیل گردید.
پس از گفتگوهای مقدماتی محمدتقی فلسفی شروع بسخـن نمـود و در مـورد چگونگی مسافرت خود به یزد و وقایع آن شهرستان اظهاراتی بشرح زیر نمود.
من روز اول فروردیـن با هواپیما وارد یزد شدم، در فرودگاه جمعیت زیادی آمده بودند یعنی علماء، تجار و طلاب و دانشجویان.
روز دوشنبه از طلاب یکی از مدارس دینی بازدید کردم و تقریبا نیم ساعت برای طلاب سخنرانی کردم در زمینه نصیحت و تشویق طلاب به کار و تلاش های علمی.
روز سه شنبه به اردکان رفتم.
چون مردم قبلاً فهمیده بودند، همه جا در اردکان جمعیت بود و چون هیچ منزلی گنجایش آنهمه جمعیت را نداشت ناچار به مسجد رفتیم و در آنجا تمام مقامات از جمله رئیس شهربانی حضور داشت که باز در حدود نیم ساعت برای آقایان علماء و طلاب سخن گفتم یعنی گفتم که آقایان من ممنوع المنبر هستم برای چه آمده اید؟ من منبر نخواهم رفت.
حالا که آمده اید حرفهائی برای طلاب دارم شما هم گوش بدهید.
یکبار دیگر (ظاهرا روز چهارشنبه) در مسجد و مدرسه حضیره[حظیره] از طلاب دیدن کردم و آنروز هنگامه بود و پلیس از حرکت ماشینها بطرف مسجد حضیره[حظیره] جلوگیری میکرد و هنگامیکه ماشین ما به چهار راه رسید راننده ما به افسر گفت این ماشین آقای فلسفی است ولی افسر همچنان مانع شد و ما پیاده شدیم و روانه مسجد شدیم ولی پشت سر ما افسر اجازه داده بود و ماشین را داده بود.
دوباره ما سوار شدیم ولی به راننده گفتم که دم در مسجد آماده باشد و خودم هم کفشهایم را برداشتم و به همراهانم هم گفتم که کفشهایشان را با خود بردارند و آماده باشند هر وقت خدا نکرده شلوغ شد فوری حرکت کنیم وقتی وارد مسجد شدیم دم در نشستیم آقای راشد یزدی با اینکه ممنوع المنبر بود، منبر رفت و مقداری سخن گفت و همینکه خواست دعا کند مردم فریاد کشیدند که آقای فلسفی منبر (با یک شعار خاص) ولی من مجال ندادم شعار مردم تمام شود برخاستم مثل برق بطرف ماشین حرکت کردم و ماشین مثل برق از معرکه بیرون رفت و در خیابانها از بلند گوها می شنیدم که آقای راشد یزدی مردم را بسکوت دعوت میکرد و مردم همچنان فریاد می کشیدند آقای فلسفی منبر، بعد معلوم شد که عده ای از گردن کلفتهای مجلس تصمیم داشته اند که مرا بغل کنند و ببرند بالای منبر بگذارند ولی ما از مجلس رفته بودیم.
روز پنجشنبه (یا جمعه) علماء یزد از جمله آقای صدوقی در مسجد مصلا برای شهدای تبریز مجلس چله گذاشته بود و در همه جا پیچیده بود که آقای فلسفی در آنجا منبر خواهد رفت.
که شب شهربانی میزبان ما را خواست و خیلی مؤدبانه گفته بودند که آقایان بدانند در مجلس فردا عده ای اخلالگری خواهند کرد و ما هم با تهران تماس گرفتیم و بما حکم تیر داده شده حالا خودتان بدانید اگر آقای فلسفی فردا منبر برود عواقب آن تمام بگردن شماها است و اگر آقای فلسفی مایل باشند من (رئیس شهربانی) حاضرم بیایم و در منزل با ایشان صحبت کنم.
وقتی میزبان آمد و مطالب را گفت، گفتم تلفن کنید رئیس شهربانی بیاید و وقتی رئیس شهربانی آمد مطالبی را که به میزبان گفته بود تکرار کرد و من گفتم آقای سرهنگ شما چه فکر میکنید؟ خیال میکنید من آماده ام یا مایلم که در یزد منبر بروم؟ برای مجلس ختم شهدای قم از 20 روز پیش مراجع تقلید از من دعوت کردند و مفصلاً با من گفتگوکردند که اگر من دعوت آنان را قبول میکردم قطعا از تمام شهرهای ایران صدها هزار جمعیت بقم سرازیر میشد من دعوت قم و مراجع تقلید را قبول نکردم و در قم منبر نرفتم حالا می آیم و در گوشه ای از مملکت آنهم در یزد سد منبرم را می شکنم؟ رئیس شهربانی خیلی مودبانه برخاست و اجازه خواست و رفت وقتی ایشان رفت بی آنکه با کسی مشورت کنم تصمیم گرفتم که فردا به مجلس ختم نروم و حتی برای خواندن فاتحه در آن شرکت نکنم به میزبانم گفتم به شهربانی تلفن کن و بگو من فردا در مجلس شرکت نخواهم کرد و ایشان هم تلفن کردند.
فردا صبح ساعت 9 اجتماع بی سابقه ای در یزد بر پا شد یعنی در مسجد مصلا و ختم و من از صبح تا شب در منزل بودم و ابدا بیرون نرفتم ولی اوضاع مجلس را دقیقه به دقیقه خبر میدادند (که به مقداری از آن اشاره میشود) وقتی ساعت 10 صبح میشود و مردم می بینند که فلسفی به مجلس نیامد، آقای راشد یزدی منبر میرود و بعد از یک سخن کوتاه میگوید: آقایان توجه، آقایان توجه، آقای فلسفی راتشریف نیاوردند.
و سه مرتبه این جمله با تأکید روی کلمه «را» تکرار میکند اشاره به ضرب المثل معروف که ما را از مدرسه بیرون شدیم و آقای راشد سپس اعلامیه آیت اله خمینی را پشت بلند گو میخواند و شهامتی بخرج میدهد که من باورم نشد.
مردم قدری آرام میشوند ولی بعد از چند دقیقه سکوت شعار شروع میشود و آقای راشد هر چه میگوید کسانیکه شعار میدهند از ما نیستند معهذا معلوم نیست که چه کسانی شعار داده اند و پلیس همانگونه که شب گفته بودند تیر اندازی میکند (در اینجا آقای هشترودی سئوال کرد: کسی هم کشته شد؟) آقای فلسفی جواب داد نمیدانم.
شنیدم که زخمی زیاد بوده است.
سپس افزود قرار بود که روز 16 فروردین به تهران حرکت کنم دیدم وضع شهر بهم خواهد خورد تصمیم گرفتم یکروز جلوتر یعنی 15 فرودین و بی آنکه بکسی بگویم و بدون اطلاع مردم حرکت کردم که رئیس شهربانی برای تشکر از این کار ما آمده بود منزل میزبانم و در آنجا یکساعت و نیم مطالبی به رئیس شهربانی گفتم که دماغش تیر کشید.
گفتم آقای سرهنگ آنها که در بالا نشسته اند چقدر بی سوادند؟ چقدر بی تجربه اند؟ چرا خون ریختید چرا حلقه فشار را اینهمه تنگتر میکنید؟ چرا بلد نیستید که بر اوضاع مسلط شوید؟ چرا سیاست مردم داری را بشماها یاد نمیدهند؟ و بعد مقداری در مورد چگونگی جلوگیری از ریختن خون و راضی کردن مردم سخن گفتم که رئیس شهربانی نزدیک بود گریه کند.
گریه نکرد اما دماغش تیر کشید و گفت آقای فلسفی چرا این مطالب را قبل از حوادث بما نگفتید، چرا یاد آوری نکردید؟ گفتم من؟ شما چرا نیامدید و نپرسیدید؟ رئیس شهربانی رو کرد به معاونش و گفت افسوس.
جلسه منزل فلسفی نیسماعت پس از خاتمه اظهارات نامبرده پایان و افراد منزل را بتدریج ترک گفتند.
نظریه شنبه: نظری ندارد نظریه سه شنبه: با توجه بدسترسی و صداقت شنبه مفاد گزارش درباره نقل قول اظهارات منشاء مقرون بصحت است.
مراقبت از محمد تقی فلسفی کماکان وسیله 1585 و سایر منابع ادامه داشته و اطلاعات واصله بموقع باستحضار خواهد رسید.
حاتم نظریه چهارشنبه.
نظریه سه شنبه مورد تایید است.
آرزو محترما بعرض میرساند.
21 /1 /37 بعرض تیمسار ریاست ساواک رسید ـ تاریخ 27 /1 /37

توضیحات سند:

آنچه در ذیل می خوانید مکالمه بین آقای فلسفی با یکی از افسران شهربانی یزد است: تاریخ : 23 /1 /2537 موضوع : مکالمه بین فلسفی و رکن الدینی افسر شهربانی یزد رکن الدینی : آقا عرض کنم که اعلامیه ای از طرف آقای صدوقی منتشر شده که یکشنبه ایشان در مسجد حزین [حظیره] مجلس بگیرند بنا بود عقب بیندازند.
الان اعلامیه هم انشاءاش طوریست که انشای ایشان خیلی نیست و جناب آقای هاشمی میفرمایند که آقا شهر آبستن حادثه است و تمام این حزین [حظیره ]آجر و لوازم بنایی است و مردم هم خیلی داغ هستند و ما نمیدانیم چکار بکنیم.
اگر ایشان اول این مجلس را نمی گرفتند خیلی بهتر بود و یا در این مسجد نمیگرفتند باز خوب بود و چهار ساعت هم مدت مجلس را تعیین کرده اند و این مدت باعث جمع شدن عده زیادی میشود و در این مسجد اگر لااقل یکساعت میگذاشتند و منبریشان هم همان آقای مناقب یه کسی که حرف تندی نمیزد بود و به همه آقایان دستور میداد که همه آرام آرام بروند چند نفر، چند نفر بروند.
با هم نریزند توی خیابان در هر صورت ایشان نگرانند که ممکن است حادثه ای رخ بدهد.
فلسفی : نه بابا، حادثه نمیشود.
همانروز که صحبت شد قرار بود عقب انداخته اند والان هم سه روز عقب بیندازند و موضوع هم این است که شما به آقایان بگوئید این مامورین کماندو را از خیابان جمع بکنند این تظاهرات را نکنند و بعد هم ممکن است که یک تعدادی قرآن بخوانند و بعد هم همانطوریکه گفتم آقای مناقب با من صحبت بکنند ـ باید تقاضای مردم را در مسجد اغنا کرد تا در بیرون مسجد حادثه ای پیش نیاید.
این راه عملی است اگر ایشان با داخل مسجد موافقت دارد و این تظاهر کماندو را در خیابان جمع بکنند.
ممکن است بگویند آقای مناقب قرآن بخواند و آقایی که میخواهد صحبت کند با من تماس بگیرند.
من بعضی از قسمت ها را تذکر میدهم و هیچ حادثه ای هم پیش نمی آید.
رکن الدینی : عرض کنم آقای فلسفی اگر آقای مناقب تماس گرفتند دستور بدهید یکساعت صحبت کنند بهتر است اگر در مسجد را آنروز ببندند چطوره؟ فلسفی : به ضرر خودشان است.
بدتر است.
برای شهربانی بدتر میشود.
فلسفی : نه خیر بطور مسلم مصلحت نیست مردم تمام تظاهراتشان را جمع میکنند داخل خیابان زد و خورد شروع میشود.
افسر شهربانی : ممکن است دستور بفرمائید یک ساعت آقای مناقب و قرآنشان باشد.
فلسفی : بله اشکالی ندارد حالا فرضا ممکن است یه مقدار قرآن بخوانند و بعد نفر دیگری منبر برود و بعد آقای مناقب برود زودتر خاتمه بدهد به مردم هم بگویند.
افسر شهربانی : عرض کنم که خدمت شما جناب سرهنگ هم نظرشان همین است که با مرکز تماس بگیرند وقتی که دستور گرفتند برای اینکار اگر گفتند مراقبت کنید دستور بفرمائید به آقای مناقب و نظر شما هم که میفرمائید پلیس را از خیابان جمع کنند آنوقت اگر خدا نکرده شلوغ شود.
چی؟ فلسفی : من تصور میکنم خود آن محرک است.
افسر شهربانی : من گوشی را به جناب سرهنگ میدهم شما با خود ایشان صحبت کنید ایشان دلواپس هستند و حق هم دارند.
بعد از احوالپرسی.
سرهنگ : در تایید فرمایشات جنابعالی به همه بفرمائید آنچه که من از دستم برآمد کردم.
همین دیروز گذشته و از محبت شما خیلی ممنون که به ایشان مطلبی فرمودید که مطلبی عنوان نشد.
اما دیشب دیدم که این است و این برنامه شما استاد میدانید که این برنامه ها از دست آدم خارج میشود جمعی جمع حرکتی بی معنی و رفتاری بی مأخذ و چنین میشود که شد حالا این حقیقتی است که ما هم به حکم وظیفه بایستی وارد عمل بشویم من نگران و ناراحت اینم که مردم نظم و آرامششان بهم خواهد خورد این دیگه ابتکار عمل دست شما و دوستان عزیز است حالا هر جوری که صلاح میدانید عمل کنید.
فلسفی: من عقیده ام این است که در مسجد را نبندید باز باشد سرهنگ : فرمایش شما را قبول دارم فلسفی : که انعکاس مردم شدیدتر خواهد شد.
ثانیا آقای رکن الدینی گفتند اعلان چهار ساعت فاتحه کرده اند من الان با آنها صحبت میکنم که یکساعت قرآن بخوانند و بعد هم دو نفر منبر بروند و اما من این جمله را عرض کنم این قضیه جنبه عمومی دارد در مملکت یا باید قانع بشوید که روحانیون منبر بروند و بدون ترس از شما و از دستگاه شما صحبت بکنند و شعارهای مربوط به روحانی یا روحانیت و شئون اسلامی و آقای خمینی بدهند وقتی اینها در مسجد سیر شدند دیگه تو خیابان آمدند با قلوه سنگ دنبال غذا نمیگردند.
ولی اگر نیمه سیر در آمدند خصوصا یزدی که کشته داده زخمی داده، ناراحت هستند.
الان یکی از آقایانیکه اینجا تشریف دارند میگن دیروز قم بودیم هفتم کشته های یزد را در قم گرفتند.
حالا آنچه را که من عقیده دارم هم آقای صدوقی مرد قابل تفاهم است و هم دامادش آقای مناقب مرد فهمیده ای است اما شما اگر میخواهید از تهران کسب اجازه کنید این کماندوهای کلاه آهنی و امثال اینها مردم را تحریک میکنند اگر شما به حداقل مامور انتظامی قانع بشوید من ممکن است به آقای مناقب تلفن کنم بهش بگویم حرفهایی که باید بگوید بعنوان اظهار تأثر بگویند و بعد به مردم بگویند که با آقای صدوقی تفاهم شده است که دیگه مامور در خیابان نباشد شما هم که رفتید مرتب و با نظم از اینجا بروید و اگر کسی دست به تخریب زد وابسته به ما نیست.
با این عمل کار عملی میشود.
سرهنگ: اجازه بدهید من صحبت کنم.
فرمایش جنابعالی میتن.
اما هر چیزی یک حریمی دارد اگر مطالبی که آقایان میخواهند صحبت کنند حرمت مجلس را به مناسبت اوضاع و احوال نگاه دارند خوبه.
این نکته که شما استاد و در موردش نتیجه.
فلسفی : من میگویم ـ من مضایقه ندارم.
سرهنگ: اما مطلب دیگری که عرض میکنم ببینید به هر صورت قبول بکنید من به دوستان احترام میگذارم.
انسان علم غیب ندارد و نمی داند آنجا که چهار نفر دیگر که هستند حرکتی خلاف معقول خواهند کرد یا نه من یک نکته ای را بگویم آنچه لازم باشد چنین تصمیم بگیریم و بعد نظر مقامات را بخواهیم بشرفم قسم به مأمورین دستور خواهم داد حرکتی خلاف نخواهند کرد اما نکته ای است با محبت شما من نوشتم آقائی که بنا باشد بیاید نیامد نشست و بر خاست نکردند البته من آقای رکن الدینی را در جریان گذاشته ام ایشان مرا در جریان گذاشت اما تقاضای من از تمام آقایان عالم روحانیت اینست که بمناسبت حفظ نظام اجتماع ترتیبی داده شود که نظیر این پیش نیاید ما هیچگونه علاقمند به این مسائل نیستیم حالا من گوشی را به آقای رکن الدینی میدهم با ایشان صحبت کنید.
فلسفی : همینطور که مذاکره شد ایشان یه مقداری کوتاه بیاید و شما با آقای صدوقی صحبت کنید و بگوئید آقای مناقب با من تلفنی تماس بگیرد و مسئله ای را میگوئیم که داخل مسجد آنمقداری که بعنوان تأثر و احترام به روحانیت و هماهنگی است بگویند و بعد توصیه میکنم که مردم در خیابان بی نظمی نکنند رکن الدینی : باشه آقا جناب سرهنگ هم میفرمایند من دیروز در کمیسیون سری بنفع آقای صدوقی کاری کردم که غیر قابل تصور است حالا استدعا دارم از حضرت عالی یک کاری بکنید که حادثه قبلی پیش نیاید.
فلسفی : انشاء اله که حادثه ای پیش نمیاد.
حالا شما چیزیکه هست بعد از اینکه تصمیم گرفتید میروید منزل آقای صدوقی بطوریکه آقای صدوقی و مناقب هر دو با هم پای تلفن باشند تا من با هر دو با یک تلفن صحبت کنم که یک توافقی بین صدوقی و آقای مناقب شود.
رکن الدینی : باشه من الان میروم آنجا میگوئیم که آقای صدوقی و مناقب هر دو با شما صحبت کنند.
نظریه : آنچه مسلم است تماس رئیس شهربانی یزد با محمد تقی فلسفی و تقاضائی که از وی در مورد همکاری در حفظ نظم مینماید تا حد زیادی به شئونات مراجع انتظامی کشور لطمه میسازد و برای واعظ مذکور این سوء تفاهم را به وجود میآورد که مراجع مذکور در مقابل یک عده معدود اخلالگر دچار ضعف شده اند.
2 ـ در پی مذاکرات تلفنی آقای فلسفی با آقای مناقب، ثابتی طی نامه ای در تاریخ 16 /2 /57 به ساواک تهران می نویسد : درباره : محمد تقی فلسفی نامبرده بالا با ابوالقاسم مناقب در یزد تماس و مذاکراتی در مورد برگزاری مراسم چهلم یزد بعمل آوده است.
علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید با توجه به اینکه امکان دارد یاد شده برای این مراسم بشهرهای دیگر عزیمت و تحریکاتی بعمل آورد از اعمال و رفتار وی دقیقا مراقبت و نتایج حاصله را اعلام نمایند.
مدیر کل اداره سوم.
ثابتی، بازگشت به این دستور ثابتی ساواک تهران چنین جواب میدهد : درباره : محمد تقی فلسفی بازگشت به 1726 /312 ـ 16 /2 /37 ضمن اینکه بمنابع مربوطه آموزش لازم در زمینه مراقبت از نامبرده داده شده در حال حاضر کمیته مشترک ضد خرابکاری از یاد شده وسیله منبع 1585 مراقبت مینماید هر گونه اخبار واصله در مورد مشارالیه بموقع باستحضار خواهد رسید.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت تهران ـ پرنیانفر

منبع:

کتاب حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی به روایت اسناد ساواک صفحه 628
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.