صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : دکتر علی امینی نخست وزیر پیشین

تاریخ سند: 23 شهریور 1343


موضوع : دکتر علی امینی نخست وزیر پیشین


متن سند:

شماره : 1707 /326 دکتر علی امینی1 نخست وزیر پیشین ایران روز 21 /6 /43 در دفتر کار خود که دکتر شهاب و مهندس کاظمی و چند نفر دیگر جهت ملاقات با وی حضور داشته اند ضمن اشاره به مسافرت اخیر خود اظهار داشته با اینکه من در اروپا حتی روزنامه هم نمی خواندم معهذا هر ایرانی را که ملاقات می کردم درباره اوضاع ایران سؤال می کرد و ناچار مجبور بودم بگویم خبری ندارم اگر از آدم بدون غل و غش سؤالی بکنند و واقعا نظری غیر از کسب اطلاع نباشد بد نیست ولی متأسفانه اکثریت این عده بدون نظر خاص و سوءنیت سؤال نمی کنند و بعد هم هر جوابی که انسان بدهد چند مطلب دیگر هم به آن اضافه می کنند و تحویل سازمانهای مختلف می دهند و گزارشهای ضدونقیض بر علیه انسان تهیه می نمایند.
دکتر امینی سپس درباره اخلاق و سوء نیت مراجعان اشاره کرده و گفت هر روز عده ای به من تلفن می کنند و می گویند قربان ما از دوستان هستیم و چون منزل شما تحت نظر است برای اینکه ناراحتی فراهم نکنیم از خدمت رسیدن به حضورتان معذرت می خواهیم ولی در هر حال همیشه در اجرای اوامر آماده ایم.
دکتر امینی در تأیید سخنان خود افزوده که واقعا از دست مراجعان به عذاب آمده است ولی با وجود این هم علاقمند به این ملاقاتها هستم برای اینکه فعلاً کاری غیر از این ندارم و نمی توانم درباره مسائل کلی کشور بی نظر و بی هدف باشم زیرا هر چه باشد به مملکتم علاقمندم.
دکتر امینی آنگاه اشاره به روزهای اول نخست وزیری خود نموده و گفت در همان روزهای اول می خواستم اولین کاری که بکنم شورای عالی اقتصاد را که همین آقای منصور دبیرکل آن بود منحل نمایم زیرا من معتقد بودم و هستم که تمام گرفتاریهای اقتصادی زمان دکتر اقبال2 را همین شورای عالی اقتصاد که ریاست آن با آقای منصور بود به وجود آورد زیرا دکتر اقبال هیچ وقت ادعا نکرد که در امور اقتصادی وارد است و اینها بودند که به نام اعضاء شورای عالی اقتصاد وابسته به نخست وزیری به حساب مغز اقتصاد کشور محسوب می شدند و تمام تصمیمات اقتصادی را می گرفتند و مملکت را هم به آن روز نشاندند و حالا هم هر جا می نشینند می گویند دکتر امینی بدون هیچ گونه مدرک و دلیلی اعلام ورشکستگی مملکت را کرد و خیلی متأسفم که باز هم دارم[دارند] با تصمیمات خلق الساعه خود تیشه به ریشه مملکت می زنند و وضع اقتصادی کشور را دچار ورشکستگی می نمایند.
دکتر امینی همچنین افزوده مثلاً همین دیروز مسعودی3 مدیر روزنامه اطلاعات با من صحبت می کرد و می گفت دستور داده اند که مطلبی له تصمیم دولت در مورد لغو انحصار قند و شکر بنویسم من هم نوشتم ولی چه نوشتنی؟ دکتر امینی علاوه کرده در دنیایی که کلیه شئون و مقامات اداری مملکت تخصصی است ما داریم درست بر خلاف آن رفتار می کنیم و این دولت که این قدر مدعی مدیریت است من متأسفم بگویم که درس اول مدیریت را که سپردن کار به کاردان و متخصص همان رشته و کار است اجرا نکرده و نمی کند.
مثلاً این دکتر نهاوندی[را که ]در مأموریت بسیار مأمور ورزیده بود و خیلی خوب منافع ایران را در بازار مشترک حفظ می کرد به وزارت مسکن منصوب کردند که به هیچ وجه اطلاع ندارد و به محیط کارش آشنا نیست.
همین کارها است که وضع اقتصادی کشور را به این روز انداخته است و همان مغزهای شورای عالی اقتصاد زمان دکتر اقبال هستند که امروز به صورت دیگری جلوه گری می کنند و باز هم ریش و قیچی اقتصاد کشور را به نام دیگری و با مسئولیت تام و تمام بیشتری به دست گرفته اند که معلوم نیست به کجا می خواهند ببرند.
دکتر امینی در پایان سخنان خود درباره قانون مرحله دوم اصلاحات ارضی4 گفته است من همیشه معتقدم که باید نصف بودجه عمرانی مملکت خودمان را صرف امور کشاورزی بکنیم.
ما هر چقدر برای کشاورزی مملکت خرج بکنیم و برنامه های مختلف اجرا نمائیم کم کرده ایم و تا زمانی که کشاورزی واقعا توسعه به معنای حقیقی پیدا نکند ما همیشه گرفتار مسائل اقتصادی هستیم و خیلی متأسفم که می بینم آنچه در حال حاضر به آن توجه نمی شود مسأله اقتصادی است من از هم اکنون برای زمستان آینده از لحاظ کمبود گوشت مورد نیاز مصرف مردم احساس ناراحتی می کنم و مسلما برای دولت مشکل سختی به وجود خواهد آمد ولی نمی دانم چرا به این مسأله حیاتی هیچ گونه توجهی نمی کنیم.
اصل اطلاعیه در پرونده دکتر علی امینی بایگانی می باشد.
گیرندگان : بررسی گردید به بخش های 323 و 325 اطلاعیه ارسال گردید اقدام دیگری ندارد در پرونده های مربوطه ...
.
بایگانی گردید.
در پرونده دکتر نهاوندی بایگانی شود.
رئیس بخش...
.

توضیحات سند:

1ـ علی امینی از سرشناس ترین چهره های تاریخ سلطنت محمدرضا پهلوی است که نام او به ویژه با دوران پر هیاهوی 5 /1 ساله صدارتش و آغاز رفرمهای آمریکایی در ساختار اقتصادی و فرهنگی ایران در دهه 1340 گره خورده است.
پدر امینی، محسن خان امین الدوله، پسر میرزا علی خان امین الدوله ـ صدراعظم قاجار (1314ـ1316 ق)، بود.
علی امینی در سال 1284 ش در تهران به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه رشدیه و تحصیلات متوسطه را در «دارالفنون» به پایان رسانید و در سال 1305 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت.
امینی پس از اخذ لیسانس حقوق از دانشگاه گرونوبل، در سال 1310 دکترای اقتصاد را از دانشگاه پاریس دریافت داشت و در بازگشت به ایران توسط داور، وزیر دادگستری وقت، به استخدام وزارت دادگستری درآمد.
او در سال 1312 با بتول وثوق، دختر وثوق الدوله (برادر احمد قوام)، ازدواج کرد.
حاصل این ازدواج یک پسر به نام ایرج است.
در سال 1314، که داور وزیر دارایی شد، امینی را نیز با خود به وزارت دارائی برد.
او پس از 6 ماه معاون اداره انحصار تریاک گردید که ریاست آن با اللهیار صالح بود.
در این سالها امینی در وزارت دارائی به مشاغلی چون ریاست گمرک و مدیرکلی اقتصاد و غیره رسید.
با سقوط دیکتاتوری رضا شاه، احمد قوام در سال 1321 به نخست وزیری رسید و امینی 37 ساله را به معاونت خود برگزید.
در سال 1325 که آمریکا در چار چوب «دکترین ترومن» وام 250 میلیون دلاری خود را به ایران پرداخت کرد تا براساس آن سازمان برنامه 7 ساله عمرانی تشکیل شود، امینی ـ رئیس بانک صنعتی ـ را مطمئن ترین فرد برای اجرای این طرح تشخیص داد.
بدین ترتیب، سازمان برنامه به ریاست عالیه عبدالرضا پهلوی و مدیریت مستقیم علی امینی تأسیس شد.
امینی در مجلس پانزدهم به کمک قوام نماینده تهران شد، در سال 1329 در کابینه علی منصور وزیر اقتصاد ملی گردید و در سال 1330 در کابینه اول مصدق نیز مجددا در رأس وزارتخانه فوق قرار گرفت.
در زندگینامه سیاسی علی امینی آلوده ترین برگی که او را برای همیشه بد نام ساخت و مهر وابستگی به غرب را بر پیشانی اش حک نمود، نقش وی در انعقاد قرارداد نفت با کنسرسیوم معروف به قرارداد امینی ـ پیچ، است.
شاید بتوان گفت که اگر این بدنامی وجود نداشت، امینی بعدها، در دهه 1340 می توانست بازیگر موفق تری از آب درآید.
با پیروزی کودتای انگلیسی ـ آمریکایی و صهیونیستی 28 مرداد 1332، در دولت سپهبد فضل اللّه زاهدی، علی امینی به عنوان کاندید آمریکا بر مسند وزارت دارائی قرار گرفت.
او در این سمت حسّاس وظیفه داشت که اهداف کودتا را تحقّق بخشد و منافع کمپانیهای معظم نفتی رقیب را، که اکنون هر یک بر ویرانه های امپراتوری «شرکت نفت انگلیس و ایران» چنگ انداخته و حصه خود را می طلبیدند، تأمین کند.
در تاریخ 20 /3 /1334 شاه موفق شد امینی را از پست کلیدی وزارت دارائی دور کند و او را در موقعیت نازلتری، در رأس وزارت دادگستری، قرار دهد.
دکتر علی امینی در تاریخ 17 اردیبهشت 1340 به قدرت رسید.
دوران 5 /1 ساله صدارت امینی از پرهیاهوترین مقاطع تاریخ ایران است.
او در این دوران به اقدامات نمایشی فراوانی دست زد، که شاید جنجالی ترین آن بازداشت کوتاه مدت عده ای از «رجال» پهلوی به جرم فساد مالی باشد.
صدارت امینی دیری نپایید و محمدرضا پهلوی با وساطت اسداللّه علم و «دوستان» بریتانیایی و صهیونیست خود موفق شد موافقت کندی را با عزل امینی جلب کند.
در نتیجه مقامات آمریکایی به امینی دستور دادند که استعفا دهد و وی در 27 تیرماه 1341 داوطلبانه از قدرت کناره گرفت.
سقوط دولت امینی، هر چند پایان اوج زندگی سیاسی اوست، معهذا نقش وی در دیپلماسی آمریکا به پایان نرسید و امینی تا سال 1347 به حیاتی بی رمق ادامه داد.
در این سالها امینی به عنوان یک چهره ذخیره و یک آلترناتیو برای شرایط اضطراری و محلل و به عنوان محوری برای حفظ نیروهای سیاسی «ملی گرا» و لیبرال در مدار سیاست خارجی آمریکا محفوظ ماند.
این نقش امینی با سقوط دولت «دمکرات» لیندون جانسون و صعود ریچارد نیکسون در آبان 1347 به پایان رسید و از آن پس امینی چهره ای «مرده» و «فراموش شده» تلقی گردید.
طی این سالها نقش امینی به عنوان یک مهره ذخیره در دیپلماسی آمریکا برای شاه کاملاً شناخته شده بود و لذا او تا سال 1350 با دلهره و وسواس کم نظیری زندگی سیاسی و خصوصی امینی را زیر ذره بین ساواک قرار داد.
در پرونده قطور امینی دستورالعملها و طرحهای عملیاتی متعددی موجود است که طبق دستور مؤکد شاه برای کنترل کامل امینی و کشف ارتباطات وی با مأمورین ویژه آمریکا اجرا می گردید و «گوش»های ساواک به خصوصی ترین زوایای زندگی امینی رسوخ داشتند و تلفن وی تا اوائل سال 1350 به طور دائم کنترل و ضبط می شد.
با صعود مجدد «دمکرات»ها به ریاست جمهوری آمریکا در آبان 1355 و آغاز «فضای باز سیاسی» کارتر، امینی 70 ساله کوشید تا دگربار خود را وارد صحنه سیاست کند.
او در اوایل سال 1356 وارد تهران شد و به گفته فردوست در ماههای اوج گیری انقلاب به مشاور دائمی محمدرضا پهلوی بدل گردید.
این بار شاه مغرور و کینه توز حاضر بود که دولت و حتی سلطنت خود را به این رقیب دیرین بسپرد.
ولی امینی زیرک تر از آن بود که پایان راه را نبیند و لذا از پذیرش کاخی که پایه های آن در حال فرو ریختن بود خودداری کرد.
او تنها به ارائه تجربیات خود بسنده نمود، ولی این تجارب که در کوران شعبده بازیها و افسونگریهای سیاسی اندوخته شده بود، در برابر امواج توفنده اصیل ترین و مردمی ترین انقلاب تاریخ کاربُردی نداشت.
امینی پیر، خردمندتر از بختیار سودا زده بود.
او به فرانسه بازگشت تا در آخرین سالهای عمر در محفل «رجالی» که اکنون به تاریخ تعلق داشتند سرگرمی مطبوعی برای خود تدارک بیند و از خرمن هدایای سرویسهای توطئه گر غرب خوشه ای بچیند...
2ـ دکتر منوچهر اقبال در سال 1288 شمسی در خراسان متولد گردید و در 4 آذرماه سال 1356 درگذشت.
او بهنگام مرگ 68 سال داشت و آخرین سمت او رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران بود.
منوچهر اقبال در جوانی آن اندازه خوش سیما بود که در شمار دوستان نزدیک اشرف پهلوی درآمد و به قدری مطیع و وفادار که در زمره محرمان شاه قرار گرفت.
برخورداری از عناوین دانشگاهی و ارتباطات گسترده خارجی، او را به بهترین نامزد برای اجرای سیاست های مورد نظر شاه در آورده و به همین دلیل، دولت منوچهر اقبال قریب چهار سال دوام آورد ولی شاه برای مهار بحران سال 1339 او را قربانی کرد در حالی که موفق شده بود در دوران صدارت او ساواک را بنیانگذاری نماید.
پدر منوچهر اقبال، حاج مقبل السلطنه خراسانی، معروف به «اقبال التولیه» در آذرماه 1304 نماینده مجلس مؤسسانی شد که انتقال سلطنت از قاجار به رضاخان را تسجیل نمود.
هر چند مقبل السلطنه چهره درجه اولی نبود که به حسب رعایت ظواهر، حضور او در مجلس ضروری باشد ولی انتخاب او شاهدی بر پیوندهایش با دستگاه رضاخان بود و بدین ترتیب خانواده اقبال در ردیف 40 خاندان برجسته ایران قرار گرفته بود.
فرزندان حاج مقبل السلطنه شامل علی (نماینده مجلس)، عبدالوهاب (سناتور)، خسرو (سرمایه دار)، محمد (وکیل دادگستری)، احمد (سفیر) و منوچهر می شوند.
منوچهر در سال 1305 با هزینه شخصی عازم اروپا شد و در سال 1312 به عنوان متخصص امراض عفونی از دانشکده پزشکی پاریس فارغ التحصیل گردید.
و در همین سال با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد.
منوچهر اقبال پس از بازگشت به ایران در مهرماه 1312 به خدمت سربازی رفت و در بیمارستان لشکر 8 شرق (خراسان) به کار پرداخت.
در سال 1313، رضاشاه در سفری به خراسان دچار زنبور گزیدگی شد و منوچهر اقبال درد او را التیام بخشید و مورد محبت شاه قرار گرفت.
پس از پایان سربازی، در سال 1314 رئیس بهداری شهرداری مشهد شد و مدتی بعد به تهران آمد و در شهریور 1315 ریاست بخش بیماری های عفونی بیمارستان رازی را به دست گرفت و در سال 1318 دانشیار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و سپس استاد کرسی بیماری های عفونی در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاخان مقارن است.
اقبال در آغاز در زمره اطرافیان احمد قوام قرار گرفت.
در دولت اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321) به معاونت وزارت بهداری رسید و این سرآغاز مشاغل دور و دراز دولتی او بود.
در شهریور 1323 در کابینه محمد ساعد کفیل وزارت بهداری شد و در دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر 1326) به وزارت بهداری و وزارت پست و تلگراف رسید.
در زمان ورود وزرای «توده ای» به کابینه قوام (ایرج اسکندری، دکتر فریدون کشاورز و دکتر مرتضی یزدی)، به منظور ایجاد توازن در قبال آنان، اقبال در نقش «جناح راست» کابینه ظاهر شد و به همراه سپهبد احمد امیراحمدی (وزیر جنگ) و ذکاءالدوله (سهام الدین) غفاری (وزیر پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع تند علیه حزب توده و دولت خود مختار پیشه وری در آذربایجان دست زد.
در این سناریو، قوام می بایست نقش «میانه رو» ایفاء می نمود.
منوچهر اقبال در دولت عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان 1327)، علیرغم رقابت هایی که با وی برای تصاحب پست نخست وزیری داشت، وزیر فرهنگ شد و به عنوان رئیس «سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» نفوذ خود را گسترده ساخت.
اقبال در سمت وزیر فرهنگ دولت هژیر به اقداماتی دست زد که برای وی شهرت گسترده ای به عنوان یک «چهره مرتجع» به ارمغان آورد.
مهم ترین این اقدامات، پیگیری تز «سیاست را از فرهنگ جدا کنید»، به منظور سیاست زدائی مدارس و دانشگاه ها و مصوبه ضد مطبوعات شهریور 1327 بود.
طبق این مصوبه دولت هژیر با اعتراض شدید مطبوعات مواجه شد که به توقیف تعدادی از آنها انجامید.
منوچهر اقبال در دولت دوم محمد ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) ابتدا وزیر راه شد و مدت کوتاهی بعد (21 آذر 1327) وزیر بهداری و سرپرست وزارت کشور گردید و در 21 اسفند به وزارت کشور رسید.
دکتر اقبال در جریان انتخابات این زمان با وساطت دکتر هادی طاهری (وزیر مشاور) مبلغ 500 هزار تومان رشوه دریافت داشت.
در این دوران اقبال به عنوان یک چهره وابسته به استعمار بریتانیا و دربار شهرت یافت و اوج آن، زمانی بود که وی به بهانه ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327، اجرای یک سلسله اقدامات سرکوبگرانه، از جمله توقیف و تبعید آیت الله کاشانی و انحلال برخی احزاب و توقیف جرائد، را به مجلس پانزدهم اعلام داشت.
منوچهر اقبال در دولت رجبعلی منصور (فروردین ـ تیر1329) نیز به عنوان وزیر راه حضور داشت.
با صعود رزم آرا به صدارت، اقبال به علت شهرت سوئی که اندوخته بود به کابینه راه نیافت و توسط شاه به عنوان استاندار آذربایجان راهی این خطه شد.
در مرداد 1329 با اعلام لیست کارمندان مشمول «بند ج» توسط دکتر محمد سجادی، رئیس هیئت تصفیه، نام اقبال در این لیست به چشم می خورد.
مشمولین این لیست صلاحیت خدمت در دستگاه دولتی را نداشته و باید اخراج می شدند.
اقبال در آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز را نیز به عهده داشت.
در دوران دولت مصدق، اقبال متصدی شغلی نبود و تنها در دانشگاه تدریس می کرد.
او مدتی بعد، در سال 1331، عازم اروپا شد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، منوچهر اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه سناتور شد و در 18 دیماه 1333 ریاست دانشگاه تهران و ریاست دانشکده پزشکی را به دست گرفت و در 12 خرداد 1335 وزیر دربار شد.
اوج موفقیت اقبال از این زمان آغاز گردید و از همین زمان است که رقابت شدید و کینه توزانه ای میان او و اسداللّه علم آشکار شد.
اقبال در این دوران عالی ترین روابط را با محمدرضا و اشرف پهلوی داشت و می کوشید تا از خود یک چهره کاملاً خاضع و تابع نشان دهد.
دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال، پس از جدائی از محمود رضا پهلوی، عروس اشرف (همسر شهریار شفیق) شد.
در نتیجه این روابط بود که دکتر منوچهر اقبال در 15 فروردین 1336 به نخست وزیری رسید.
دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و بتدریج نارضائی مقامات آمریکائی از آن مشاهده شد و این عدم رضایت در نیمه دوم سال 1336 به اوج خود رسید.
دولت اقبال پس از 3 سال و 4 ماه مقابله با دشوارترین تنش های سیاسی در شهریور 1339 سقوط کرد و مدت کوتاهی بعد، در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون و نماینده مجلس بیستم ـ در ساختمان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مورد حمله و توهین «دانشجویان» قرار گرفت و اتومبیل وی به آتش کشیده شد.
منوچهر اقبال در آبان 1342 توسط شاه به عنوان مدیر عامل «شرکت ملی نفت ایران» منصوب شد و در این پست مهار شده تا آخر عمر باقی ماند.
در واپسین دوران زندگی اقبال، تحقیر مدام و توطئه های آشکار و نهان علم علیه او تداوم یافت و مقابله ها و ابراز حسادت های اقبال، وی را در موضعی مطرود و حقیر در نزد شاه قرار داد.
دکتر منوچهر اقبال در سفر سال 1331 به فرانسه به عضویت فراماسونری درآمد.
در سالهای بعد، در راس لژهای تابع تشکیلات فراماسونری فرانسه قرار داشت.
نام اقبال در زمره مؤسسین لژ «خورشید تابان» در خرداد ماه 1343 و رئیس هیئت مدیره این لژ قرار داشته است.
3ـ عباس مسعودی، فرزند حاج محمدعلی، در سال 1280ش در تهران به دنیا آمد.
پس از خاتمه تحصیلات مقدماتی و متوسطه در تهران، چون قادر به ادامه تحصیل نبود و از جهت زندگی و معاش در زحمت بود ابتدا به شغل حروفچینی و کارگر ساده مطبعه در مطابع تهران مشغول به کار شد.
پس از چهار سال به تدریج مصحح روزنامه «اقدام» و «شفق» و خبرنگار روزنامه های «ایران» و «کوشش» گردید.
در سال 1300 ش ابتدا مرکز کوچکی که فقط یک اطاق داشت در تهران دایر کرد و اخبار خبرگزاریهای «رویتر» و «هاواس» را از دوایر مطبوعاتی این دو سفارتخانه می گرفت و با دادن مبلغ مختصری اجازه ترجمه و نشر آن را در تهران گرفت.
مسعودی در تیرماه ـ 1304 امتیاز روزنامه اطلاعات را گرفت و در واقع امتیاز روزنامه را که متعلق به فردی به نام علی اکبر سلیمی بود با نیرنگ و فشار پلیس وقت اخذ کرد.
بعدها اطلاعات دارای مؤسسات فنی و نشریات دیگری مانند: اطلاعات کودکان، مجله اطلاعات هفتگی، مجله اطلاعات ماهانه، مجله بانوان، جوانان، تهران ژورنال و اطلاعات هوایی شد.
مشاغل دولتی مسعودی از سال 1314 شروع شد و در آن حال به وکالت دوره دهم مجلس شورای ملی از حوزه انتخابیه تهران رسید و تا پایان دوره پانزدهم، شش دوره متوالی همچنان وکیل بود.
در سال 1328 به سمت سناتوری تهران انتخاب گردید و تا سال 1351 در این سمت باقی ماند.
وی به زبان انگلیسی و فرانسه آشنا بود.
ساواک در سند بیوگرافی او آورده است: او فردی متخصص در فن، اهل زد و بند، خوش مشرب، محافظه کار، حقه باز، هنرهای هزار رنگ، جاسوس صفت، علاقمند به افزایش ثروت، غیرقابل اعتماد و مورد تنفر عامه مردم می باشد.
نامبرده با تمام حوادث بعد از دهه 20 سازش داشته، نوکر رضاشاه بود و با مخالفین او نیز نزدیک بود.
در سال 1320 پس از حادثه سوم شهریور سلسله مقالاتی بر علیه رضاشاه نوشت.
در سال 1321 در ماجرای 17 آذر بر علیه قوام السلطنه شرکت کرد و پس از 17 سال برای اولین بار روزنامه او توقیف شد و به زندان افتاد.
از اواسط سال 1320 روزنامه او طرفدار مصدق شد و در 25 مرداد سال 1332، شدیدترین حملات بر علیه شاه و حکومت را انجام داد.
با حزب توده، حزب اراده ملی و هر سیاست و گروهی نزدیک بود و سازش می کرد.
بعد از وارد شدن به امور روزنامه نگاری به سیاست انگلستان نزدیک شد و ترقی کرد و با عامیون نزدیک شد مسعودی عضو جمعیت فراماسونری لژ ایران و از افراد مؤثر در تشکیل کلوپ روتاری و عضو کلوپ تهران بود.
عباس مسعودی، سرانجام در سن 73 سالگی در دفتر کار خود، در گذشت.
«اسناد ساواک، پرونده های انفرادی».
4ـ اصلاحات ارضی، یکی از عمده ترین اصول سیاست استعماری جدید بود که در تمام کشورهای تحت سلطه استعمار از آمریکای لاتین تا آسیا و آفریقا به اجرا درآمد.
اصلاحات ارضی در ایران که با سرمایه گذاری خارجی و عمدتا آمریکایی در بخشهای تجارت و صنایع وابسته همراه بود.
آسیب شدیدی بر کشاورزی ایران وارد آورد به طوری که کشور طی چند سال، از مقام صادر کننده گندم به یک کشور وارد کننده عمده گندم تبدیل شد! در جریان اصلاحات ارضی شاه، کشاورزی و دامپروری کشور به تدریج نابود گردید و باقیمانده درآمد نفت صرف خرید گندم از آمریکا، پرتقال از آفریقای جنوبی، مرغ از هلند، تخم مرغ از اسرائیل و دیگر نیازمندی ها از کشورهای مختلف می شد.
واردات تخم پرندگان از اسرائیل در سالهای 1355، 1356، 1357 به ترتیب 212، 254 و 1022 میلیون ریال بود که مرتبا سیر صعودی داشته است.
از سوی دیگر، بر اثر مهاجرت روستائیان به شهرها و جذب آنان به عنوان نیروی کار ارزان توسط صنایع و سرویس های خدماتی وابسته، طی سال 1345 تا 1356، بیست هزار روستای ایران خالی از سکنه گردید.
رک: کوثر، ج 2، صفحات 36 و 37.

منبع:

کتاب هوشنگ نهاوندی به روایت اسناد ساواک صفحه 9



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.