صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه روز سه شنبه 23/8/57 تا ساعت 0700 چهارشنبه 24/8/57

تاریخ سند: 23 آبان 1357


مکالمات سوژه روز سه شنبه 23/8/57 تا ساعت 0700 چهارشنبه 24/8/57


متن سند:

مکالمات سوژه روز سه شنبه 23 /8 /57 تا ساعت 0700 چهارشنبه 24 /8 /57
مرسلی رئیس بانک ملی به مناقب تلفن کرد و گفت: اگر اجازه بفرمایید می‌خواستم الان بیایم خدمتتان. 23 /8 /57
مناقب: تشریف بیاورید.
*****
شخصی تلفن کرد وگفت: شیراز و مشهد باز هستن و تعطیل نیستن. به آقای مناقب بگویید که تماس بگیرد و کاری کنید که سراسری باشد تعطیلی، تا نتیجه‌ای گرفته شود.
رجبعلی: من به آقای مناقب گفته‌ام، ایشان گفته‌اند که هر شهری خودش می‌داند و ما فقط مسئول یزد هستیم.1
*****
مجلسی مدیرکل آموزش و پرورش با مناقب تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: خدمت شما عرض کنم که اسم آقای مؤمنی معاون ما گویا اشتباهی گفته شده است و تلفن‌های تهدیدآمیزی به ایشان می‌شود.
مناقب: من رسم ندارم سر منبر اسم کسی را ببرم؛ نوار من هم موجود است و می‌توانید از آوای اسلام بگیرید و گوش کنید.2
مجلسی: می‌خواستم جنابعالی استحضار داشته باشید.
مناقب: من فقط گفته‌ام که در جلسه‌ای که در استانداری بوده است، یک نفر علیه ملت دهن‌کجی کرده است و معترض رئیس شهربانی است که چرا مردم را به گلوله نمی‌بندند؛ اگر استاندار عذر ایشان را نخواهد، خود مردم عذر ایشان را می‌خواهند و اسم هیچ کسی را من نبرده‌ام. پس معلوم می‌شود آقای مؤمن پور بوده است، آقای مؤمن پور کی هستن؟
مجلسی: مدیرکل اطلاعات و جهانگردی بوده.
مناقب: ایشان رجز خوانده‌اند؟
مجلسی: حالا آقای مؤمنی می‌آید خدمت شما. سپس خداحافظی کردند.
*****
پروین3 از دخانیات با مناقب تماس گرفت و گفت: می‌خواستم از حضور شما یک استدعایی بکنم و ببینم شما چطور مصلحت می‌دانید. اینجا فروش دخانیات داشتیم و حسب‌الامر شما، فقط بانکها یک شعبه باز هستن؟
مناقب: الان رؤسای بانک‌ها اینجا هستن.
پروین: موضوع چیز دیگری است، اگر اجازه می‌دهید ما اداره را باز کنیم و سیگار را به مردم بفروشیم و اگر اجازه نمی‌دهید، اداره را تعطیل کنیم؟
مناقب: آخه وظیفه شرعی هر کسی است که تعطیل کند.
پروین: آخه یک عده‌ای هستن که معتاد به دخانیات هستن و تنباکو می‌خواهند.
مناقب: حالا اگر می‌شود، طوری باشد که اداره چهره اعتصابی داشته باشد؛ بفروشید چون برای بعضی‌ها دخانیات مثل نان و گوشت شده، بفروشید، ولی حالت و چهره اعتصاب را حفظ کنید.
پروین: با کمال میل اوامر شما را اجرا می‌کنیم.
*****
خانم کرمانشاهی4 تماس گرفت و پرسید: از حاجی‌ آقا چه خبر دارید؟
مناقب: امروز حاجی‌ آقا به طرف پاریس حرکت کرده‌اند.5
خانم کرمانشاهی: محمدعلی هم رفت؟
مناقب: مثل اینکه کار محمدعلی درست نشد که برود.
*****
شخصی به نام طباطبایی تماس گرفت و گفت: شما به بانکها دستور داده‌اید که از ساعت 9 تا 12 باز باشند؟ چک و سفته مردم چه می‌شود؟
مناقب: جلسه‌ای که اینجا بود با شرکت رؤسای بانکها، از آنها تعهد گرفته شده است که در این مورد اقدامی نکنند و حتی برخلاف قانون بانکی، سفته نزولی آنها را هم تبدیل به سفته بکنند و ما این تعهدات را از آنها گرفته‌ایم و کمال مماشات را با مردم بکنند.
*****
شخصی به نام سید جواد حسینی تماس گرفت و گفت: من الان در شرکت مخابرات هستم. دیشب پهلوی آقای اسحاقیه رئیس قند و شکر بودم، ایشان گفته‌اند که دیروز عده‌ای آمده‌اند و گفته‌اند که تعطیل کنید، ما قند و شکر مردم را می‌دهیم. چطور تعطیل کنیم؟
مناقب: بله، حتی من به دخانیات هم گفتم که چهره اعتصابی داشته باشند، به ایشان هم از جانب من بگویید، ولی خب چی کار می‌شود کرد، ما گیر یک عده بچه ساواکی هم هستیم.
حسینی: بله، کاملاً درست است؛ دست آنها است که دارند این کارها را می‌کنند. الان من خدمت آقای خردمند معاون امور مالی هستم؛ خدمت شما سلام می‌رسانند.
*****
مرسلی رئیس بانک تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: تلفن زدم که از حضرتعالی تشکر کنم. جناب مناقب! من یک فرد مسلمان و سید هستم؛ حتی جد من به امام...[نقطه چین دراصل]
مناقب: بله، حریف مجلسی ما همیشه دل می‌برد...[نقطه چین دراصل]
مرسلی: من از خدا می‌خواهم و می‌خواستم که همبستگی خودمان را اعلام کنم، ولی مرکز همان‌ طوری که گفتم شدیداً مخالفت کرد و حتی من را تهدید هم کردند.
مناقب: خب به مرکز می‌گفتید که خود آنها بیایند مسئولیت را عهده دار شوند. من با هزار ماجرا دارم این مردم را کنترل می‌کنم.
مرسلی: همان طوری که شما فرمودید، ما انجام می‌دهیم و ما زیر لوای شما هستیم و مردم را هم همان طوری که گفتید راضی نگاه می‌داریم، شما هم لطف بفرمایید در بالای منبر بگویید که بانکها از ساعت 9 تا 12 باز هستن.6
مناقب: باشد، ولی شما هم همان طوری که قول داده‌اید، باید رفتار کنید.
مرسلی: بله. سپس خداحافظی کردند.
*****
شرفی از بانک فرهنگیان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: قربان! در مورد ساعات کار بانک‌ها می‌خواستم سؤال کنم، چون ما امروز تعطیل کنیم؟
مناقب: والله برنامه در حضور کلیه رؤسای بانک‌ها این طور تنظیم شده است.
شرفی: پس چرا ما را خبر نکردید؟
مناقب: شاید کوتاهی از خود آقایان بوده است. قرار شده است که از ساعت 9 صبح الی 12 فقط باز شود، به شرطی که واخواست و برگشت در کار نباشد. خلاصه همکاری کامل باشد تا اوضاع مرتب شود.
*****
مؤمنی‌پور مدیرکل اطلاعات و جهانگردی تماس گرفت و گفت: من شنیدم که دیروز یک جریانی را به عرض شما رسانده‌اند که سوءتفاهم بوده است. خواستم خودم جریان را برای شما عرض کنم.
مناقب: بفرمایید.
مؤمنی‌پور: اول عرض کنم که من خانواده‌ای هستم روحانی و حتی در قم هم تحصیل کرده‌ام و یک رکعت نماز من هم قضا نشده است و تمام اوقات هم با جامعه روحانیت سر[و]کار داشته‌ام. با کمال تأسف دیروز من اعتراض کردم به رئیس شهربانی به خاطر اینکه بخشنامه‌ای صادر کرده‌اند که هر شب چهار، پنج نفر چماق به دست باید در اداره باشد، که اگر حمله‌ای شد، بجنگند. من گفتم به رئیس شهربانی که شما سوگند خورده‌اید و افراد شما سوگند خورده‌اند و این لباس را تنتان کرده‌اید، شما نمی‌آیید در خیابان‌ها کشیک بدهید، چطور من به کارمندان بگویم شما اینجا بمان و بجنگ؛ در ثانی با کی بجنگد؟ آیا دو نفر را می‌شود به جان هم انداخت؟ رئیس شهربانی گفت پس می‌فرمایید ما مردم را به گلوله ببندیم؟ بنده گفتم مگر امنیت را فقط با کشتن می‌شود این امنیت را حفظ کرد، شما نظامی‌ها چرا همش کشتن را پیش می‌کشید؟ شما اگر در دهم فروردین آن کشتار را نمی‌کردید، هیچ وقت امروز ما با این خشونت روبه‌رو نبودیم. شما بی‌جهت کشتید، کسی که کار می‌کرد کشتید، کسی که نان می‌خرید کشتید، زن من بیمارستان پهلوی وقتی برگشت، یک هفته مریض بود از دیدن آن اوضاع. دکتر سام زاده که با شما آشنا هست، در آن جلسه حتی حضور داشت. رئیس شهربانی ناراحت شد و خواست خود را تبرئه کند، گفت من نظم را برقرار کرده‌ام. من گفتم شما نظم را برقرار کردید؟ نظم را حضرت آیت‌الله صدوقی برقرار می‌کند که صد هزار نفر مردم را در خیابان با مسیر مشخص راه می‌اندازد، بدون اینکه ذره‌ای خون از دماغ کسی بیاید. شما چی کار کردید؟ آیا آقای مناقب من بد گفتم؟ من حرف بدی زدم؟ حتی پنجاه تا مدیرکل و استاندار هم بودند. من این طور گفتم، حالا ایشان به جای اینکه ایشان حرف حقیقت را بزنند، آمده‌اند این طور به شما گفته‌اند. من سر مرغ را تا به حال نبریدم، حالا می‌گویم مردم را می‌گویم به گلوله ببندید؟ من تا به حال در پشت پرده کوشش کرده‌ام که واقعیت را به تهران گزارش کنم؛ حتی یک هفته پیش که تظاهرات به نفع مردم سنندج بوده است، چون من چهار سال آنجا خدمت کرده‌ام، علمای آنجا به من لطف دارند و برای عید قربان تلگراف‌های بیست خط می‌زنند، حتی من به حجت اسلام[الاسلام]مفتی زاده7 تلفن زدم و گفته‌ام که از آقای صدوقی حتماً تشکر کن، چون می‌دانستم که این موضوع را رادیو پخش نمی‌کند. تلفن کردم، برادرش هم رئیس در خبرگزاری پارس است و عضو من بوده است، من تلفنی گفتم که حتی در بولتن بگذارید که شهر یزد امروز یکپارچه به خاطر حمایت از مردم سنندج تعطیل شده است و او هم تلگراف کرده است به حضرت آیت‌الله صدوقی و تشکر کرده‌اند.
مناقب: من حرفی که زدم، کلی زدم.
مؤمنی‌پور: والله حقیقت را بگویم، من از دهم فروردین که این کشتار شده است، ناراحت هستم. از مدیران این روزنامه‌ها بپرسید که من از آنها خواسته‌ام که چیزی ننویسند و هر وقت هم خواستم خودم نوشتم به نفع جامعه روحانیت، چون خود هم سهمی دارم، بیست سال تمام قربان به من ظلم کرده‌اند.
مناقب: من نه اسمی از کسی برده‌ام، فقط گفتم که این حرف شده است. ما که داریم با این شدت مردم را کنترل می‌کنیم، آنها چرا نمی‌گذارند.
مؤمنی‌پور: به مرگ بچه‌هام، ده جا گفته‌ام که شما و اگر آقای صدوقی نبودید این شهر غرق در آتش بوده است.
مناقب: این حرف آخر دیروز من را خیلی ناراحت کرد.
مؤمنی پور: حق دارید، ولی من دفاع کردم از کارمندان خودم که چرا باید اصلاً آدم کشی باید راه بیندازیم. در هر صورت من در بست و دستگاهم در اختیار شما هستیم و حتی اگر بگویید جانت را فدا کن، می‌کنم. شما از آقای محمدی قم بپرسید، اینها را تبعید کردند، چقدر زجر کشیده‌اند، اینها بستگان من هستن. بنده خودم زجر دیده هستم، حتی حجت اسلام[الاسلام]محفوظی8 و اشکوری بستگان من هستن. سپس خداحافظی کردند.
*****
جوانی به نام آراسته از منزل سوژه به منزل شخصی به نام اولیاء تلفن کرد و شخصی به نام تقی را خواست و بعد از احوالپرسی با تقی، پرسید: فیلم‌ها آمده است؟
تقی: بله.
آراسته: فیلم هفده شهریور تهران هم هست؟9
تقی: بله، همه فیلم‌ها هست؛ ولی آپارات بچه‌ها لامپ آن سوخته است. تو آپارات و دستگاه اسلاید مدرسه رسولیان را بگیر و بیاور.
آراسته: شاید شمس10 و فیض11 آن را به من ندهند.
تقی: اگر ندادند به دکتر پاک نژاد بگو به آنها تلفن کند.
آراسته: دکتر در جریان هست؟
تقی: نه، به دکتر تو بگو بچه‌ها برنامه‌ای دارند، احتیاج به پرژکتور دارند، شما به آقای شمس خرمی یا آقای فیض تلفن کنید و خلاصه هر جور شده بگیر و بیاور.
آراسته: فیلم 16 میلی‌متری نیست؟
تقی: نه، یک فیلم انگلیسی بود که نگرفتم.
آراسته: خیلی فایده نداشت؟
تقی: بی‌فایده هم نبود، ولی خب انگلیسی بود نگرفتم؛ ولی حتماً آپارات را از شمس بگیر و بیاور.
آراسته: جلال کجاست؟
تقی: جلال طبس است. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی ‌گفت: من مأمور انتظامی دارایی هستم، اهل اینجا نیستم و کرمانشاهی هستم و در تمام تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها شرکت کرده‌ام؛ ولی گزارش من را داده‌اند به شهربانی. اگر احیاناً من را بازداشت کردند، یا زندانی کردند، امیدی برای خرج این خانواده من هست یا نه؟
مناقب: اولاً امیدواریم که ما نگذاریم شما را بازداشت و یا زندانی کنند؛ شما فردا بیایید منزل آقای حاجی صدوقی، من ترتیب کار شما را می‌دهم.
ناشناس: فعلاً که خبری نشده است، اگر شد، اطلاع می‌دهم. در ضمن در تظاهرات کرمانشاه، دو تا از پسرعموهای من را کشته‌اند. خدا انشاءالله براشون نسازد، دلم خون است و هرکه از این مأمورین حرفی می‌زند، یا بازداشت است، یا تنبیه می‌کنند.
مناقب: صدی نود نمی‌گذاریم شما را بازداشت کنند، ولی شما هم احتیاط را رعایت بفرمایید.
*****
شخصی که می‌گفت کارگر است، گفت: ما به هر ترتیبی بود کارخانه را تعطیل کردیم، ولی روهنی دفتر را باز نگه داشته است و کادر دفتری را نگه داشته و دارد فروش می‌کند. در ضمن به روحانیت هم توهین می‌کند که من شرم دارم بگویم؛ چی کار کنیم؟
مناقب: شما که به اعتصاب خود ادامه بدهید؛ ایشان هم اگر بخواهند لجاجت به خرج دهند، خب به ضرر خودشان تمام می‌شود.
نانشاس: در ضمن گفته شده که حقوق ما را هم که تعطیل کرده‌ایم، می‌خواهد ندهد.
مناقب: حالا صبر کنید، آخر برج اگر تمامی پول شما را نداد، آقای روهنی می‌داند و حاجی آقا صدوقی. سپس خداحافظی کردند.
*****
همسر احمد دستمالچی تماس گرفت و گفت: شما خبری از مسافرین ندارید؟
رجبعلی: از اینها که با حاجی آقا پاریس رفته‌اند؟
همسر دستمالچی: حاجی احمد آقا و حاجی محمود آقا و دکتر شاهی رفته‌اند؟
رجبعلی: بله، خبرشان را داریم که سلامت وارد پاریس شده‌اند.
همسر دستمالچی: محمدعلی چطور شد، رفت یا نه؟
رجبعلی: نه، گویا کارش درست نشده است. سپس خداحافظی کردند.
*****
از مشهد اعلامیه آیت‌الله [سیدعبدالله] شیرازی را برای رجبعلی خواندند و رجبعلی آن را ضبط نموده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حوادث دلخراش و وقایع خونین و جانگدازی که در این سالها، خاصه در سال اخیر در سراسر ایران روی داد و صفحه حکومت وقت را برای همیشه تاریک و سیاه نمود حوادثی که هر یک از آنها از قم، تبریز، مشهد، یزد، شیراز، آبادان، کرمانشاه، کرمان و اخیراً زنجان، همدان، بابل، آمل، دزفول، خرمشهر و سایر نقاط دیگر برای سیاه نمودن یک دستگاه و یک نظام کافی است تا چه رسد به یک سال این همه جنایات و این همه کشتار و عجیب آنکه هر روز رنگ را عوض و شکل را تبدیل نموده تا بتوان ملت را متتبع و سست و وضع را آرام بنمایند غافل از آنکه ملت به قسمی آگاه و بیدار و محکم و استوار است که این رنگها و این شکلها و این حکومت نظامی‌ها و یا دولت نظامی‌ها و این نویدهای پشتیبانی از شرق و غرب و مانند آنها ابداً اثری در عزم و اراده و بینش آنها نداشته و ندارد خاصه با آنکه می‌بینند که این تبدیل رنگها و شکلها جز زیادی خشونت و افزونی کشتار آن هم هر زمان به شکلی و باقی بودن احکام و قوانین ضد دین و قرآن نداشته و ندارد بلکه بالاتر آنکه وقایع دلخراش و تجاوز به مال و جان بلکه ناموس و بسیاری از بانکها و مغازه‌ها و خانه‌ها به آتش و خراب و یا غارت به وسیله افراد کاملاً روشن می‌نماید و آن را نسبت به ملت می‌دهند با آنکه این تظاهرات و راه‌پیمایی‌های عظیمی که در سرتاسر مملکت انجام می‌گیرد و ابداً زیانی پدید نمی‌آید و عجب از آن که پاره‌ای از دولت‌های اسلامی عوض نصیحت و پند و اندرز و محکوم نمودن این اعمال به مناسبت عید قربان تبریک بگویند با آنکه این تبریکات مستقیماً به قربانی‌های خود ایران واقع می‌گردد و امضاء عملی آن است و عجیب‌تر از آنها آنکه افراد ساده‌لوحی از کشاورزان و مانند آنها را متتبع و ترسانیده که دین مقدس اسلام و نظام عالی اسلامی با حقوق ضعفا و مستمندان سازگار نیست و اگر پدید آید اولین اثر آن گرفتن زمین از آنها و فشار بر آنان و حال آنکه یگانه دینی و نظامی که حافظ حقوق همه طبقات از زن و مرد و خاصه طبقه ضعیف و مستمندان است به بهترین و بالاترین وجه دین مقدس اسلام است و اگر آن پیاده می‌شد و پدید می‌آمد آن وقت و آن زمان بشر حقیقت آسایش و سعادت را درک می‌کرد و روشن می‌دید اکنون که ملت این قسم بیدار و آماده و آماده ادامه مبارزه و اعتصابات به نیکوترین وجه می‌باشند و تا نظام عالی اسلامی تا در تمام کشور پدید نیاید دست برنمی‌دارند ما ضمن تقدیر از این ملت رشید آنان را تاکید به ثبات و همبستگی کامل و با هم بودن با کمال صفا و برادری نموده و پیروزی و سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت آنان و تمام مسلمانان را از خداوند تبارک تعالی به برکت حضرت ولی عصر ارواحنا فدا خواستاریم.
مشهد مقدس . سیزدهم ذیحجه الحرام 1398. سید عبدالله شیرازی
*****
شخصی به نام دوست حسینی تماس گرفت و مناقب را خواست.
مخاطب: ایشان صبح‌ها از ساعت 9 تا 11 و نیم می‌آیند.
دوست حسینی: می‌خواستم بپرسم که آیا این کارمندان به طور کلی نروند و یا بروند اداره و کار نکنند؟
رجبعلی: از 4441 خود مناقب بپرسید.
دوست حسینی: از حاجی آقا خبر دارید؟
رجبعلی: بله، سلامت وارد پاریس شده‌اند. سپس خداحافظی کردند.

توضیحات سند:

1. ساواک یزد در گزارشی نوشت: « طبق دستوری که حاج شیخ محمد صدوقی فرزند ابوطالب به دامادش شیخ ابوالقاسم مناقب داده، قرار شد قصابی، نانوائی، داروخانه، مطب دکترها صبح تا ظهر باشند و غروب به بعد لبنیات فروش‌ها و خواروبارفروشی باز باشند و بانک‌ها نیز تعطیل کنند و بازار هم تا اطلاع ثانوی تعطیل باشد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5 . سند شماره: 26 ﻫ - 22 /8 /57
2. ساواک یزد در گزارشی پیرامون سخنرانی ایشان در مسجد حظیره نوشت: « نامبرده بالا در مورخه 22 /8 /57 بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد حظیره شهرستان یزد به منبر رفته و اعلام نموده من فردا با رؤسای بانک‌های ملی و سپه صحبت خواهم کرد که فقط یکی از این دو شعبه به منظور دریافت پول آب و برق، تلفن و نفت باز باشد و چون عده‌ای از این اعتصابات و تعطیل بازار ناراحت بوده اظهار داشته این همه ناراحتی به خاطر این پادشاه است و این شاه به درد این کشور نمی خورد و این تعطیلی تنفر ملت را نشان می‌دهد و در خاتمه چون با اعتراض چند نفر از کارگران مواجه شده اعلام داشته کارفرماها مجبورند این مدتی که شماها اعتصاب نموده اید حقوقتان را بپردازند و اگر آنها ندادند من به شماها پرداخت خواهم کرد.» همان . سند شماره: 4755 /26 ﻫ - 9 /9 /57
3. خانم کرمانشاهی خواهر خانم شهید آیت‌الله صدوقی.
4. حسین پروین، رئیس اداره دخانیات
5. آیت‌الله صدوقی(ره) در روز 23 /8 /57 راهی فرانسه شد: « شیخ محمد صدوقی روحانی افراطی مقیم یزد که تحت عنوان ملاقات با خمینی شهر یزد را ترک نموده بود، صبح روز 23 /8 /1357 کشور شاهنشاهی ایران را با هواپیمای ایرفرانس به قصد پاریس ترک نموده است.» همان . سند بدون تاریخ و شماره
6. شهربانی استان یزد، وضعیت شهرهای استان در این روز را به شرح زیر گزارش نمود:
« روز جاری در شهر یزد مغازه ها، مدارس و اغلب کارخانه‌ها تعطیل و ادارات و تعدادی از بانک‌ها باز بود و در شهر تفت مغازه‌ها و مدارس تعطیل و بانک‌ها و ادارات نیمه تعطیل و در بافق مغازه‌ها و در شهر اردکان مغازه ها، مدارس، ادارات و بانک‌ها تعطیل بود. در یزد و تفت دو مجلس ترحیم برای کشته شدگان وقایع اخیر ترتیب یافت که بدون تظاهرات خاتمه پذیرفت. ضمناً ساعت 2345 روز 22 /8 /57 عده‌ای اخلالگر از دیوار استادیوم جنب فرمانداری اردکان مبادرت به ایجاد حریق در یکی از اتاق‌های فرمانداری نموده اند که خسارتی به بار نیامده فقط مقداری اوراق و دفاتر غیرقابل استفاده سوخته و آتش توسط مأمورین شهربانی خاموش شده است و در شهر مذکور تهدیداتی برای آتش زدن بانک‌ها و اداره‌ها صورت گرفته است.» همان . سند شماره: 605 /5 - 23 /8 /57
7. احمد مفتی زاده فرزند محمود در سال 1311 ش در سنندج به دنیا آمد. او که به علامه مفتی زاده شهرت داشت و در حزب دموکرات کردستان عضو بود در سال 1341ش دستگیر و زندانی شد و پس از آزادی از زندان به مبارزات خود ادامه داد در زندان به مبارزات دینی علاقمند شد و مدرسه قرآن تأسیس کرد. در ایام اوج‌گیری انقلاب اسلامی فعالیت داشت و پس از پیروزی انقلاب، در غائله کردستان ایفای نقش نمود و به همین علت دستگیر و زندانی شد. وی در سال 1371ش در تهران درگذشت.
8. آیت‌الله عباس محفوظی، فرزند عیسى در سال 1307 ﻫ ش در رودسر متولد شد. پس از طى تحصیلات جدید و دوره مقدمات علوم اسلامى جهت نیل به مراتب عالیه عازم شهر مقدس قم شد. متون فقه و اصول را نزد مدرسین بزرگ حوزه خوانده و در دروس آیات عظام بروجردى، داماد و امام خمینى(ره) شرکت نمود. ساواک وضعیت وى را در مورخ 19 /6 /52 چنین توصیف کرده است:
« نامبرده بالا یکى از روحانیون ناراحت و اخلالگر طرفدار [امام] خمینى[ره] در شهرستان قم بوده که در فعالیت‌هاى ضد امنیتى و تحریک طلاب علوم دینى و متعصبین مذهبى به شورش و بلوا دخالت داشته که به همین جهت وضعیت یاد شده در کمیسیون امنیت اجتماعى مورخه 22 /5 /52 شهرستان قم مطرح و نتیجتا به سه سال اقامت اجبارى در رفسنجان محکوم گردیده است که در حال حاضر متوارى مى‌باشد. نامبرده از سوى ساواک ممنوع المنبر اعلام گردیده است.» آیت‌الله‌ محفوظى پس از پیروزى انقلاب اسلامى به سمت نمایندگى ولى فقیه در دانشگاه تهران و عضو شوراى نمایندگان رهبرى در دانشگاه‌ها منصوب شد. وى همچنین در ادوار مختلف مجلس خبرگان رهبرى از سوى مردم گیلان برگزیده شد.
گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 5، ص 214 . اسناد ساواک . پرونده‌ انفرادى
9. شهربانی یزد در گزارشی پیرامون نمایش این فیلم در روز 24 /8 /57 و دیگر وقایع آین روز نوشت: « روز جاری در شهر یزد مغازه‌ها و مدارس و کارخانجات تعطیل، لکن ادارات و اغلب بانک‌ها باز می‌باشد. حدود هفتصد نفر دانشجو و غیره که داخل انستیتوتکنولوژی و تربیت معلم حرفه‌ای فیلمی از وقایع 17 شهریور را مشاهده می‌نمودند در خاتمه قصد تظاهرات داشتند که با مراقبت کامل بدون درگیری توسط مأمورین انتظامی متفرق شدند.
چند گروه بیست سی نفری به منظور تعطیل کار و پائین آوردن تمثال‌های مبارک ملوکانه به چند اداره مراجعه و به محض رسیدن مأمورین انتظامی متواری گردیدند و در اداره ریشه کنی مالاریا تعدادی از تمثال‌ها را شکسته و پاره نموده اند که هنگام رسیدن مأمورین با به جا گذاشتن اتومبیل بنز سفید رنگ 14884 یزد 11 متواری شدند. همچنین اغلب تاکسی‌های شهر به علت ترس از آتش زدن اتومبیل خود در شهر کار نمی کنند.
در شهر اردکان مدارس، مغازه‌ها و بانک‌ها و ادارات، در شهر بافق مغازه‌ها و مدارس و در تفت مغازه‌ها و مدارس تعطیل و بانک‌ها و ادارات تفت نیمه تعطیل می‌باشند. ضمناً شب گذشته تعدادی از مغازه داران شهر بافق اجناس مغازه‌های خود را به عنوان انجام کارهای تعمیراتی به منازل خود منتقل کردند و در شهرهای مذکور تعدادی از مغازه‌های مایحتاج عمومی باز است.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند شماره: 612 /5 - 24 /8 /57
10. آقای شمس خرمی مدیر مدرسه رسولیان یزد.
11. آقای علی اکبر فیض معاون مدرسه رسولیان یزد.
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 136
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.