صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اجتماع در منزل رشیدیان

تاریخ سند: 5 آبان 1342


موضوع: اجتماع در منزل رشیدیان


متن سند:

شماره: 1634/ س ت 1 از ساعت 0800 مورخه 3 /8 /42 جمعیت به دسته های دو الی 3 نفری وارد منزل آقای رشیدیان می شدند تا ساعت 1300 آمد و رفت ادامه داشت گاهی تعداد جمعیت زیر در حدود 80 نفر و گاهی کم می شد و علت این بود که افراد با آقای رشیدیان کار داشتند آمده و پس از انجام کار خود خارج می شدند.
از افراد شناخته شده عبارتند از جوادی قاضی دادگستری ـ بشیر نماینده کارگران بلورسازی ـ بنیهاشمی جلالی کارگر قسمت تعمیرات راه آهن که متولد در شوروی است و دارای افکار چپی است ـ حسن نزیه ـ منصوری ـ پرتوی ـ احسان ـ سرخوش کارمند وزارت دارایی مهندس پروین ـ مصطفوی قدرت اله رئیسی از طرف حسین رمضان یخی که کارمند مجلس (چاپخانه مجلس) است پاسبان شماره 4166ـ سرهنگ ارتشی به نام تاج بخش.
پاسبان شماره 4166 راجع به انتقال خود از تهران به نیشابور کارتی از آقای رشیدیان برای تیمسار نصیری1 دریافت نمود قدرت اله رئیسی کاغذی از طرف حسین رمضان یخی و میدانی ها داشت که به دست آقای رشیدیان داد که رشیدیان پس از مطالعه آن اظهار نمود جریان را می گویم و درباره طیب هم صحبت خواهم نمود و کارتی هم نوشته بدست رئیسی داد.
مدت نیم ساعت سرهنگ ارتشی به نام تاج بخش با آقای اسداله رشیدیان در کناری ایستاد و سربسته صحبت می کردند در این موقع یک نفر فرد روحانی با ماشین فولکس 26440 به اتفاق شخص دیگری وارد شد و از آقای رشیدیان درخواست نمود کاری کند که ملاقات با آقای خمینی آزاد گردد و کارتی هم از آقای رشیدیان گرفته و رفت.
افراد حاضر با یکدیگر تا ساعت 1300 گفتگو می کردند.
از جمله آقای احسان و پروین و سرخوش درباره روی کار آمدن دکتر اقبال2 با یکدیگر مذاکره می نمودند می گفتند که آقای دکتر اقبال قرار است به ایران آمده و نخست وزیر گردد درباره آقای علی منصور نیز بدگویی زیاد می نمودند در این میان آقای احسان اظهار می کرد که دکتر امینی بد مردی نبود لکن آقای سرخوش و پروین می گفتند که طرز عمل وی صحیح نبوده است سپس بین آقای احسان و پروین درباره دانشگاه صحبت شد احسان اظهار داشت که یک مشت مردم را در فشار قرار داده اند و این آتش ها همه از گورهای علم بلند می شود مثلاً جهانشاه صالح3 را رئیس دانشگاه قرار داده اند وی از طرف دربار می باشد و مخصوصا او را روی کار آورده اند که دانشگاه را تحت نفوذ ارتش قرار دهد اصلاً آقای علم یک تعدادی از همکاران دزد و وطن فروش خود را تعیین کرد و به هر کدام پست های حساس داد از جمله وکلای مجلس که چند روز قبل با یکی از آنها در تماس بوده و به او گفتم ناراحت نباش چند وقت دیگر صاحب همه چیز خواهی شد و اضافه نمود که در چند وقت پیش عده ای از دانشجویان که هرکدام سال آخر درس آنها بوده شبانه گرفته و تحویل حوزه نظام وظیفه داده اند.
در این وقت آقای اسداله رشیدیان نیز با 3 نفر مذکور وارد مذاکره شد و تکذیب زیادی از دکتر امینی نمود.
جلسه و اجتماع افراد در ساعت 1300 در منزل آقای رشیدیان پایان یافت و افراد خارج شدند.
بخش یک ساواک تهران 1ـ اطلاعیه شود 2ـ...
در گزارش روزانه درج گردد.
6 /8 /42

توضیحات سند:

1ـ ارتشبد نعمت اللّه نصیری فرزند (عمیدالممالک) در مردادماه سال 1289 شمسی به دنیا آمد.
پس از طی تحصیلات مقدماتی و متوسطه و گذراندن دانشکده افسری در سال 1313 به درجه افسری رسید.
مدتی فرمانده گردان 2 هنگ 18 کرمان شد.
در سال 1329 فرماندهی هنگ پیاده پهلوی و سپس فرماندهی گارد شاهنشاهی را به عهده گرفت.
در کودتای 28 مرداد 1332 نقش بسیار مهمی داشت.
در سال 1337 به درجه سرلشکری رسید.
در سال 1339، ژنرال آجودانی و سپس رئیس شهربانی کل کشور شد.
در مرداد 1341 به درجه سپهبدی رسید و در سال 1342، فرماندار نظامی تهران شد.
او در سال 1343 به معاونت نخست وزیری و ریاست ساواک کشور منصوب گردید.
در 13 مهرماه سال 1350 و مقارن با جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، به درجه ارتشبدی رسید.
در طول دوازده سال ریاست وی در ساواک، همکاری گسترده ای بین دستگاههای جاسوسی آمریکا و اسرائیل با ساواک برقرار و مدرن ترین دستگاههای فنی جهت سرکوبی مبارزین به ایران منتقل گردید.
در سندی از لانه جاسوسی مورد عملکرد نصیری در دستگاه امنیتی شاه چنین گزارش شده است : «نصیری در زمینه مسائل امنیتی، فردی محافظه کار است و ترجیح می دهد به جای رسوخ در میان گروههای مخالف و پی بردن به اهداف و روشهایشان، آنان را یک باره سرکوب و نابود کند.
» او در طول زندگی، بیش از 40 مورد نشانهای داخلی و خارجی گرفت.
با اوج گیری انقلاب اسلامی، نصیری که به علت دخالت مستقیم و غیرمستقیم در ارعاب و تعقیب و شکنجه و قتل آزادیخواهان مورد نفرت همه طبقات جامعه بود، در تیرماه 1357 از ریاست ساواک برکنار و به عنوان سفیر به پاکستان اعزام شد.
رژیم پهلوی در عقب نشینی گام به گام خود در برابر انقلاب اسلامی، وی را به تهران فرا خواند و در یک حرکت عوامفریبانه، در 16 آبان 1357 او را بازداشت و روانه زندان کرد.
سرانجام نصیری در 22 بهمن 1357 توسط مردم دستگیر و در 27 بهمن 1357 به حکم دادگاه انقلاب اسلامی، تیرباران شد.
ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، صص 508، 509.
ر.ک : اسناد ساواک، پرونده های انفرادی مهدی عراقی، ناگفته ها سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2 2ـ دکتر منوچهر اقبال فرزند حاج مقبل السلطنه در هفتم مهرماه سال 1288 شمسی برابر با 1327 هجری قمری در خراسان متولد گردید.
پدرش معروف به «اقبال التولیه» در آذرماه 1304 نماینده مجلس مؤسسانی شد که انتقال سلطنت از قاجار به رضاخان را تسجیل نمود.
هر چند مقبل السلطنه چهره درجه اولی نبود که به حسب رعایت ظواهر، حضور او در مجلس ضروری باشد ولی انتخاب او شاهدی بر پیوندهایش با دستگاه رضاخان بود و بدین ترتیب خانواده اقبال در ردیف 40 خاندان برجسته ایران قرار گرفته بود.
منوچهر اقبال در سال 1305 با هزینه شخصی عازم اروپا شد و در سال 1312 به عنوان متخصص امراض عفونی از دانشکده پزشکی پاریس فارغ التحصیل گردید و در همان سال با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد.
پس از بازگشت به ایران در مهرماه 1312 به خدمت سربازی رفت و در بیمارستان لشکر 8 شرق (خراسان) به کار پرداخت.
در سال 1313، رضاشاه در سفری به خراسان دچار زنبور گزیدگی شد و اقبال درد او را التیام بخشید و مورد محبت شاه قرار گرفت.
پس از پایان سربازی، در سال 1314 رئیس بهداری شهرداری مشهد شد و مدتی بعد به تهران آمد و در شهریور 1315 ریاست بخش بیماری های عفونی بیمارستان رازی را به دست گرفت.
وی در سال 1318 دانشیار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و سپس استاد کرسی بیماری های عفونی در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاخان مقارن بود.
او در آغاز در زمره اطرافیان احمد قوام قرار گرفت.
در دولت اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321) به معاونت وزارت بهداری رسید و این سرآغاز مشاغل دور و دراز دولتی او بود.
در شهریور 1323 در کابینه محمد ساعد کفیل وزارت بهداری شد و در دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر 1326) به وزارت بهداری و وزارت پست و تلگراف رسید.
در زمان ورود وزرای توده ای به کابینه قوام (ایرج اسکندری، دکتر فریدون کشاورز و دکتر مرتضی یزدی)، به منظور ایجاد توازن در قبال آنان، اقبال در نقش «جناح راست» کابینه ظاهر شد و به همراه سپهبد احمد امیراحمدی (وزیر جنگ)، ذکاءالدوله (سهام الدین) و غفاری (وزیر پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع تند علیه حزب توده و دولت خود مختار پیشه وری در آذربایجان دست زد.
در این سناریو، قوام می بایست نقش «میانه رو» ایفاء می نمود.
منوچهر اقبال در دولت عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان 1327)، علیرغم رقابت هائی که با وی برای تصاحب پست نخست وزیری داشت، وزیر فرهنگ شد و به عنوان رئیس «سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» نفوذ خود را گسترده ساخت.
اقبال در سمت وزیر فرهنگ دولت هژیر به اقداماتی دست زد که برای وی شهرت گسترده ای به عنوان یک «چهره مرتجع» به ارمغان آورد.
مهم ترین این اقدامات، پیگیری تز «سیاست را از فرهنگ جدا کنید»، به منظور سیاست زدایی مدارس و دانشگاه ها و مصوبه ضد مطبوعات شهریور 1327 بود.
طبق این مصوبه دولت هژیر با اعتراض شدید مطبوعات مواجه شد که به توقیف تعدادی از آنها انجامید.
منوچهر اقبال در دولت دوم محمد ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) ابتدا وزیر راه شد و مدت کوتاهی بعد (21 آذر 1327) وزیر بهداری و سرپرست وزارت کشور گردید و در 21 اسفند به وزارت کشور رسید.
دکتر اقبال در جریان انتخابات این زمان با وساطت دکتر هادی طاهری (وزیر مشاور) مبلغ 500 هزار تومان رشوه دریافت داشت.
در این دوران اقبال به عنوان یک چهره وابسته به استعمار بریتانیا و دربار شهرت یافت و اوج آن زمانی بود که وی به بهانه ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327، اجرای یک سلسله اقدامات سرکوبگرانه، از جمله توقیف و تبعید آیت الله کاشانی و انحلال برخی احزاب و توقیف جرائد را به مجلس پانزدهم اعلام داشت.
او در دولت رجبعلی منصور (فروردین ـ تیر1329) نیز وزیر راه بود.
با صعود رزم آرا به صدارت، اقبال به علت شهرت سوئی که پیدا کرده بود، به کابینه راه نیافت و توسط شاه به عنوان استاندار آذربایجان راهی این خطه شد.
در مرداد 1329 با اعلام لیست کارمندان مشمول «بند ج» توسط دکتر محمد سجادی، رئیس هیئت تصفیه، نام اقبال در این لیست به چشم می خورد.
مشمولین این لیست صلاحیت خدمت در دستگاه دولتی را نداشته و باید اخراج می شدند.
اقبال در آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز را نیز به عهده داشت.
در دوران دولت مصدق، اقبال متصدی شغلی نبود و تنها در دانشگاه تدریس می کرد.
او مدتی بعد، در سال 1331، عازم اروپا شد و در فرانسه به عضویت فراماسونری درآمد.
در سالهای بعد، وی در رأس لژهای تابع تشکیلات فراماسونری فرانسه قرار داشت.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، منوچهر اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه سناتور شد و در 18 دیماه 1333 ریاست دانشگاه تهران و ریاست دانشکده پزشکی را به دست گرفت و در 12 خرداد 1335 وزیر دربار گردید.
اوج موفقیت اقبال از همان زمان آغاز گردید و رقابت شدید و کینه توزانه ای میان او و اسداللّه علم آشکار شد.
اقبال در این دوران عالیترین روابط را با محمدرضا و اشرف پهلوی داشت و می کوشید تا از خود یک چهره کاملاً خاضع و تابع نشان دهد.
دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال، پس از جدائی از محمود رضا پهلوی، عروس اشرف (همسر شهریار شفیق) شد و در نتیجه این روابط بود که وی در شمار دوستان نزدیک اشرف درآمد و در 15 فروردین 1336 به نخست وزیری رسید.
دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و به تدریج نارضائی مقامات آمریکایی از آن مشاهده شد و این عدم رضایت در نیمه دوم سال 1336 به اوج خود رسید.
دولت وی پس از 3 سال و 4 ماه مقابله با دشوارترین تنش های سیاسی در شهریور 1339 سقوط کرد و مدت کوتاهی بعد، در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون و نماینده مجلس بیستم ـ در ساختمان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مورد حمله و توهین «دانشجویان» قرار گرفت و اتومبیل وی به آتش کشیده شد.
منوچهر اقبال در آبان ماه سال 1342 توسط شاه به عنوان مدیرعامل «شرکت ملی نفت ایران» منصوب شد و در خردادماه 1343 نام وی در زمره مؤسسین لژ «خورشید تابان» و رئیس هیئت مدیره این لژ قرار گرفت.
او تا آخر عمر در سمت مدیرعامل شرکت نفت باقی ماند، اما عملاً در سیاست جاری کشور نقشی نداشت و حتی در امور سیاسی مربوط به نفت و اوپک هم که جمشید آموزگار تحت نظر مستقیم شاه آن را اداره می کرد، مورد مشورت قرار نمی گرفت.
در واپسین دوران زندگی اقبال، تحقیر مداوم و توطئه های آشکار و نهان علم علیه او تداوم یافت و مقابله ها و ابراز حسادت های اقبال، وی را در موضعی مطرود و حقیر در نزد شاه قرار داد.
دکتر منوچهر اقبال در 4 آذرماه سال 1356 درگذشت.
3ـ جهانشاه صالح در فروردین 1283 ه ش در شهر کاشان به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان علمیه کاشان و متوسطه را در کالج آمریکائی تهران به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت ابتدا از دانشگاه سراکیوز نیویورک لیسانس گرفت و سپس از دانشگاه پزشکی موفق به دریافت درجه دکتری در طب گردید.
پس از بازگشت به ایران مشغول تدریس در دانشگاه شد.
در سوابق وی می خوانیم : کارمند محاسبات کل وزارت دارائی از تاریخ 2 /4 /1303 الی 22 /7 /1304، مترجم پیمانی اداره دارائی گیلان 23 /7 /1304 الی 14 /11 /1304، معلم تشریح دانشکده پزشکی 1 /1 /1315 26 /1 /1315، رئیس قسمت طبی و کفیل مریضخانه وزیری 27 /1 /1315 الی 1 /9 /1315، کفیل مریضخانه نسوان 2 /9 /15 تا آخر اسفند 1315، رئیس بیمارستان زنان 1 /1 /16 تا 26 /4 /17 رئیس بیمارستان وزیری 27 /4 /17 تا آخر اسفند 17، رئیس بیمارستان زنان، 18 /1 /18 تا 2 /8 /17، رئیس دانشکده پزشکی 3 /8 /27 تا 5 /4 /1329 وزیر بهداری با حفظ سمت ریاست دانشکده پزشکی از تاریخ 6 /4 /29 تا 16 /12 /29 رئیس دانشکده پزشکی از تاریخ 17 /12 /19 تا 31 /5 /32، وزیر بهداری با حفظ سمت ریاست دانشکده پزشکی از تاریخ 1 /6 /32 تا 2 /8 /33 رئیس دانشکده پزشکی از 3 /8 /33 تا 14 /10 /36، استاد کرسی بیماریهای زنان و رئیس بخش جراحی زنان بیمارستان زنان از تاریخ 15 /1 /36 تا تاریخ 8 /6 /39، وزیر بهداری از تاریخ 9 /6 /39، وزیر فرهنگ در سال 1340، ریاست دانشگاه از 18 /2 /42، ریاست دانشکده پزشکی از تاریخ 4 /4 /42، عضو افتخاری شورایعالی فرهنگ در تاریخ 3 /2 /30، کارشناس سازمان بهداشت جهانی، عضو هیئت اجرائیه سازمان بهداشت جهانی، مشاور بهداشت جهانی، 22 /2 /43 عضو شورایعالی فرهنگ (به عنوان رئیس مدرسه عالی)، 6 /2 /45 انتصاب به عضویت شورای مرکزی دانشگاهها توسط شاه، سال 1354 با فرمان شاه به سناتوری از تهران دوره هفتم منصوب شد.
سال 1356 فرح پهلوی وی را به سمت عضو شورایعالی جمعیت حمایت از آسیب دیدگان از سوختگی به مدت 3 سال منصوب کرد.
عضو شورایعالی بنگاه حمایت مادران و نوزادان، رئیس هیأت مدیره جمعیت حمایت آسیب دیدگان از سوختگی، عضو شورایعالی جمعیت ملی مبارزه با سرطان، عضو شورایعالی مرکز طبی کودکان از دیگر سمت های مشارالیه بوده است.
جهانشاه صالح از فراماسونهای مطرح بود که در سال 1335 به کمک تنی چند از دوستان خود کلوپ روتاری تهران را تاسیس که این کلوپ هسته مرکزی کلوپهای روتاری را برعهده گرفت.
وی دو مرتبه به ریاست این کلوپ انتخاب شد 36 ـ 1335 و 43 ـ 1342.
جهانشاه صالح با سازمان «سیا» همکاری داشته در این باره می خوانیم : «طبق اطلاع واصله ماموران سازمان «سیا» و اداره اطلاعات آمریکا در ایران با عده ای از کسانی که در آمریکا تحصیل کرده و در وزارتخانه ها و ادارات مختلف مشاغل حساسی دارند به عنوان صرف نهار یا شام تماس و ارتباط داشته و ضمن تبادل نظر به جمع آوری اطلاعات لازم مبادرت می ورزند.
بعنوان نمونه رئیس اداره اطلاعات آمریکا در ایران «مستر لینج» و معاون اداره اطلاعات آمریکا در ایران هر هفته یا 15 روز یکبار با گروهها و افراد مختلف منجمله با آقای جهانشاه صالح رئیس دانشگاه تهران ...
به عنوان صرف نهار یا شام تماس و ارتباط دارند».
ساواک در سند بیوگرافی او آورده است.
نامبرده طرفدار سیاست غرب بوده و دو سال قبل از وزارتش مقدار 10 کیلوگرم هروئین قاچاق به کشور وارد کرده و از فروش آن پول سرشاری به جیب زده است.
فردی دروغگو، ریاکار و در میان همکاران و تشکیلات خود شهرت خوبی ندارد.
» پس از پیروزی انقلاب اسلامی طی رأی مورخه 7 /1 /1362 هیئت بازسازی نیروی انسانی دانشگاه تهران مشارالیه به انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم گردیده است.
جهانشاه صالح پس از انقلاب اسلامی در مورخه 15 /2 /59 از دانشگاه تهران پاکسازی شد که به حکم اعتراض گردید که در تجدیدنظر در جلسه نهائی 22 /12 /61 نیز به حکم قبلی مهر تایید زده شد.
وی در اول دی ماه 1375 در تهران فوت کرد.
ر.ک : اسناد ساواک، پرونده های انفرادی

منبع:

کتاب رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک - جلد سوم صفحه 77


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.