صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

درباره : فضل اله فرزند غلامحسین شهرت مهدیزاده محلاتی شغل واعظ

تاریخ سند: 7 خرداد 1357


درباره : فضل اله فرزند غلامحسین شهرت مهدیزاده محلاتی شغل واعظ


متن سند:

از : ساواک به : ریاست ساواک اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی) شماره : 121 / ک بدینوسیله تعداد دو برگ اوراق تحقیقاتی از نامبرده بالا که به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی کشور بازداشت گردیده1 به پیوست ایفاد می گردد.
خواهشمند است دستور فرمائید ضمن صدور قرار مقتضی اوراق ارسالی را جهت ادامه تحقیقات و تکمیل پرونده اتهامی به این سازمان اعاده فرمایند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ ارتشبد نصیری از طرف سجده ای 7 /3 /37 گیرندگان : ریاست بخش مستقل 303 جهت اطلاع و هرگونه اقدام مقتضی ریاست اداره یکم عملیات و بررسی بخش 312 جهت اطلاع و هرگونه اقدام به اتهام فعالیت مضره و اقدام علیه امنیت کشور بازداشت شده است.
بازجویی متخصص کوچصفهانی 1245 ـ 7 /3 /2537

توضیحات سند:

1ـ شهید محلاتی در خاطراتش به آخرین بازداشت توسط کمیته مشترک اشاره می کند : «اردیبهشت 57 آخرین بار زندان رفتن من بود.
رفتیم کمیته مشترک، آنجا وضع زندان البته دیگر عوض شده بود.
این کمیته دیگر آن کمیته سابق نبود.
دیگر شکنجه نبود.
ساواکیها دیگر پشمشان ریخته بود.
همینها که فحش خواهر و مادر می دادند، حالا می گفتند : حضرت آیت الله، سلام علیکم، چه فرمایشی دارید؟ خیلی وضع زندان عوض شده بود.
یک روز بعد از ظهر ریختند خانه من و مرا دستگیر کردند و بردند.
من وقتی وارد کمیته شدم رفتم توی سلول انفرادی، بعد از ظهر بود، لباسهایم را گرفتند و لباس زندانی تنم کردند.
توی سلول پیراهن زیر و روی زندان را ـ چون هنوز برایم پتو نیاورده بودند ـ گذاشتم زیر سرم و خوابیدم.
یک وقت دیدم در باز شد و یک خارجی آمد، از همین عفو بین المللی بود.
شروع کرد انگلیسی صحبت کردن من هم نمی توانستم جواب بدهم خلاصه با دست و اشاره گفتم که من روحانی هستم.
تعجب کرد، که نه ظرف دارم، نه چیز دیگری مسئولین را خواست و گفت : چرا چیزی ندارد؟ گفتند : این زندانی تازه آمده است.
بعد من دیدم که بله کمپوت آوردند.
تعجب کردم، گفتم کمیته مشترک و کمپوت.
اینجا غذایی می دادند که نمی شد خورد، حالا کمپوت می آورند.
معلوم شد به خاطر اینهایی که برای بازدید می خواستند بیایند این تشریفات را درست کرده بودند.
ولی به طور کلی دیگر شکنجه و این حرفها را گذاشته بودند کنار.
این قدر مبارزه اوج گرفته بود که اینها در مقام دلجویی تا حدی بودند.
البته آن خباثت خودشان را داشتند، ولی آن شدت سالهای قبل دیگر در زندان نبود.
ما را بردند بند ششم که اطاقهای بزرگتری داشت.
رفقا را هم آوردند و ما نوعا دور هم بودیم و ارتباط برقرار بود.
ر.
ک : خاطرات شهید محلاتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1376 ش، ص 99.

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی به روایت اسناد ساواک - کتاب دوم صفحه 446

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.