صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: سالروز واقعه فیضیه قم

تاریخ سند: 19 بهمن 1345


موضوع: سالروز واقعه فیضیه قم


متن سند:

به: 316 شماره: 26698 /20 ﻫ‍ 3 از: 20 ﻫ 3 در تاریخ 15 /11 /45 پس از نماز مغرب و عشاء مجلسی به مناسبت سالروز واقعه فیضیه قم در مسجد جامع تشکیل گردید ابتدا آیاتی از قرآن توسط 8 الی 9 نفر قرائت سپس در ساعت 1930 حاج شیخ محمود صالحی1 منبر رفت و در آغاز سخنرانی چندین روایت مذهبی تعریف سپس به قضیه منصور دوانقی[دوانیقی] اشاره نمود که چگونه به دستور منصور دوانقی2 نیمه شب به خانه حضرت صادق (ع) ریخته تا ایشان را دستگیر نمایند.
سپس اضافه کرد خیال می‌کنند یک آخوند در منزلش اسلحه جمع می‌کند و به اتهام جمع کردن اسلحه نیمه شب به خانه او می‌ریزند آخر یک آخوند اسلحه کجا دارد؟ اسلحه آخوند زبان اوست.
مانند چند سال پیش که مرا به قزل قلعه برده بودند.
بازپرس از من پرسید شما چکار کردید که دستگیر شدید من گفتم کاری نکردم من آخوند هستم و یک زبان دارم و جز این زبان چیز دیگری هم ندارم حالا این‌ها می‌گویند این زبان را بیرون بیاور و اگر خواستی حرف بزنی باید نصف آن را بیرون بیاوری (خنده جمعیت) صالحی حدود ساعت 2000 به سخنان خود خاتمه داد.
سپس سیدی به نام شیرازی که خود را ارفع معرفی نمود از داخل جمعیت بلند شد و روانه منبر گردید در این موقع سید محمد آل احمد با صدای بلند از میان جمعیت فریاد زد برای بازگشت حضرت آیت‌الله عظمی خمینی به حوزه علمیه قم صلوات (صلوات جمعیت) از سوی دیگر مسجد، خاتم با صدای بلندی گفت برای شادی روح شهدای اسلام از صدر اسلام تاکنون صلوات (صلوات جمعیت) و مجدداً ادامه داد برای نابودی دشمنان علماء اسلام صلوات (صلوات جمعیت) و دوباره فریاد زد برای پیروزی به پنج تن صلوات.
سپس شیرازی سخنرانی خود را آغاز نمود در ابتدای منبر شیرازی، حاج میرزاعبداله مسیح تهرانی معروف به آیت‌الله چهل‌ستونی وارد مسجد شد شیرازی سخنرانی خود را قطع نمود و دستور صلوات داد در این موقع حسین عابدینی آهسته از ابراهیم زارع خواست که شعاری بدهد نامبرده نیز فریاد زد برای سلامتی علماء اسلام صلوات در حالی که شیرازی می‌خواست دنباله منبرش را ادامه دهد حاج حسن سعید پسر چهل‌ستونی به اتفاق حاج مصطفی مسجد جامعی وارد مسجد شدند لذا گوینده دستور صلوات داد در این موقع دوباره صدای آل احمد بلند شد و فریاد زد برای شادی روح شهدای فیضیه صلوات و مردم هم صلوات محکمی فرستادند.
سپس شیرازی سخنرانی خود را ادامه داد لیکن مطالب خلافی اظهار ننمود.
نامبرده ضمن دعا گفت پروردگارا مرجع منتقل شده ما را در نجف‌اشرف به سلامت دارد و یاری بفرما این مراسم در ساعت 2030 پایان یافت.

توضیحات سند:

1.
حجت‌‌الاسلام شیخ محمود بهرام معروف به صالحی: فرزند سلیمان در 1299 ش در تهران‌دیده به جهان گشود.
در بیوگرافی تنظیم شده از سوی ساواک میزان تحصیلات وی در حد خارج فقه و اصول درج شده است‌.
وی که از جمله وعاظ و سخنرانان شهر تهران بود به جهت سخنرانی‌های انتقادی خود چندین بار توسط شهربانی و ساواک بازداشت و ممنوع‌المنبر شد.
ساواک در یکی از گزارش‌های خود در مورخه 31 /4 /48 در مورد وی می‌نویسد : «...
مشارالیه یکی از روحانیون مخالف و طرفدار سرسخت خمینی بوده و در اثر فعالیت‌های مضره و ایراد مطالب خلاف واقع و خلاف مصالح مملکت دستگیر و مدتی زندانی بوده و هر بار که از زندان آزاد گردیده ضمن این که متنبه نشده رویه خود را شدیدتر دنبال کرده و هیچ‌گونه تذکری در وی اثر نداشته است ...
» (اسناد ساواک‌) 2.
منصور ابوجعفر عبدالله: ملقب به المنصور بالله معروف به دوانیقی یا ابودوانیق، دومین خلیفۀ (136ـ 158ه‍ .
ق) عباسی، که پس از برادرش سفاح به خلافت نشست.
سفاح روز 12 ذوالجحۀ 136 ﻫ ق در شهر انبار در هاشمیه وفات کرد، و در همان روز عیسی ابن ‌موسی پسر برادر سفاح برای منصور از مردم بیعت گرفت، زیرا منصور در آن وقت برای اعمال حج در مکه بود، و چون خبر فوت برادر و بیعت مردم را شنید رو به عراق نهاد و در کوفه نماز جمعه خواند و پس از آن وارد انبار، که مقر حکومت بود، شد.
عیسی ابن‌موسی از جانب سفاح به ولایت عهد منصور تعیین شده بود.
در 137 ﻫ .
ق عبدالله ابن علی، عموی سفاح و منصور، که برای جنگ با بیزانس به شام رفته بود، از بیعت با منصور سر باز زد و مردم را به بیعت خود خواند.
منصور، ابومسلم خراسانی را به جنگ او فرستاد و عبدالله شکست خورد و گریخت و نزد برادرش سلیمان ابن علی، والی بصره رفت.
در شعبان 137 ﻫ .
ق منصور در رومیۀ مدائن ابومسلم خراسانی را که عامل مهم و شاید اصلی، خلافت بنی‌عباس بود از روی غدر و نیرنگ کشت.
قتل ابومسلم موجب شورشهایی از طرف ایرانیان شد، که از آن جمله است قیام سنباد در خراسان به خون‌خواهی ابومسلم که سرانجام به شکست و قتل او پایان یافت.
سرداری که سنباد را شکست داده بود، و جمهور ابن مرار نام داشت، پس از قبضه کردن خزائن سنباد و ابومسلم در ری، با منصور به مخالفت برخاست، و ایرانیان به جانبداری او برخاستند ولی او در قصر فیروزان، میان ری و اصفهان، از سپاهیان منصور شکست خورد و فرار کرد.
نام منصور را مقلاص نیز نوشته‌اند، مادر او سلامه دختر بشیر و بعضی گفته‌اند از مردم بربر بوده‌ است.
سن منصور را 63 و 65 سال گفته‌اند.
مدت خلافت او را 22 سال 24 روز کم یا 3 روز کم یا 2 روز کم نوشته‌اند‌ و بعضی هم 21 سال و 11 ماه و 20 روز گفته‌اند.
منصور مردی دلیر و با کفایت و با حزم و سریع‌العمل بوده است.
در رسیدن به مقصد هر‌گونه وسیله و سببی را جایز و مباح می‌شمرد.
در موارد لزوم از نیرنگ و حیله باز نمی‌ایستاد.
در صورت لزوم سخت‌گیری و امساک را به حد کمال می‌رساند، چنان که او را دوانیقی (کسی که به حساب دانه نیز رسیدگی می‌کند) لقب داده‌اند.
ملقب بودن او به منصور پس از قتل محمد و ابراهیم، که از اولاد امام حسن (ع) بوده‌اند، صورت گرفت.
هنگام مرگ اموالی هنگفت برای جانشین خود باز گذاشت که مقدار آن را 960 میلیون (درهم) گفته‌اند، از وزرای او خالد ابن برمک و ابو ایوب موریانی خوزی (خوزستانی) و ربیع حاجب بوده‌اند.
در زمان منصور اندلس از خلافت شرق مجزی شد، و با آن که عبدالرحمان اموی چند روزی به نام منصور خطبه خواند، بعد نام او را از خطبه بینداخت و خلافت غربی اندلس را بنیاد نهاد.
(دایرۀالمعارف فارسی، غلامحسین مصاحب، جلد دوم صفحه 2867، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم، سال 1380)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 333


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.