صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

متن سند:

جناب آقای وزیر اطلاعات و جهانگردی محترما خاطر آنجناب را مستحضر میدارد هفت ماه قبل و سالها بعد از تاریخ سوم شهریور ماه 1320 که اجانب ناجوانمردانه بر ایران شبیخون زدند، بلندگوهای بیگانه و رسانه های گروهی داخلی و نوکران و آلتهای فعل استعمار سرخ و سیاه برای از هم پاشیدن نظام خانوادگی ایران، برای از بین بردن شاهنشاهی ایران که ضامن بقاء و استقلال ایران در طول چند هزار سال تاریخ ایران است.
علیه رضا شاه کبیر، پدر ملت ایران، پدریکه بیست سال قبل از آن تاریخ با همت و مردانگی از خود گذشتگی و فداکاری مملکت ایران را از یوغ بیگانگان نجات داده بود و در برابر ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ ایستادگی کرده بود، به ژاژخائی پرداختند.
تمام صفحات جراید ایران، تمام کتابهائی که بعد از شهریور انتشار یافته است پر از نوشته هائیست که دشمنان ایران وسیله آلتهای فعل و ایادی خود برای انحراف افکار عمومی ایرانیان تلقین کرده اند، عده ای از گول خوردگان و اغوا شدگان هم به تأسی از آنان همان مطالب ناروای تلقین شده را نشخوار کرده اند و خروارها کتاب و روزنامه در طول بیست سال انتشار دادند...
بیگانگان و آلت های فعل آنان و کسانیکه اغوا و گمراه شده بودند آنقدر وقاحت بخرج دادند که شاهنشاه آریامهر فرزند رشید رضاشاه کبیر از آنهمه ژاژخائیها ناراحت بودند درباره آن ایام از : «بیست سال درد و رنج و ناراحتیهائی که تحمل کردند» یاد فرمودند و به کرات در مصاحبه های مختلف با صراحت متذکر گردیدند که «تمام حمله های ناجوانمردانه برای ناچیز بحساب آوردن فعالیتها و فداکاریهای پدر بزرگوارشان و دشمنی با وجود مبارک خودشان بوده است که تا مرحله سوء قصدهای مکرر پیش رفته اند» تلقینهایی بوسیله بیگانگان و ایادی واکنشهای فعل آنان در طول بیست سال بر مغز ملت ایران شده است چیزی نیست که به سهولت پاک شود و نسل جوان که در طول بیست سال از راه حق و حقیقت منحرف و براه باطل کشانده شده بود براه اصلی باز گردد و تبلیغات سیاستهای بی پدر و مادر ارتجاع سیاه و سرخ را فراموش کند.
.
بزرگترین افتخار زندگی نگارنده اینستکه با صرف وقت و مطالعه مستمر و هیجده ساعت کار مداوم شبانه روزی در طول مدت سی و پنج سال جمع آوری و ترجمه اسناد و مدارک گذشته و مطالعه تمام نوشته ها، حقایق را آنطور که بوده است نه آنطور که تحریف کرده اند استنباط کنم و بعد از انتشار بیش از پنجاه جلد کتاب سیاسی، مدت دهسال است که با کسب اجازه از پیشگاه شاهنشاه آریامهر در مجله آنها را انتشار دهم.
در این مدت علاوه بر مطالب سیاسی که در مجله انتشار یافته است تحت عنوان «داستان زندگی بر ماجرای رضاشاه کبیر دوران کودکی و جوانی رضا خان تا سن هیجده سالگی منتشر شده است...
» در سال گذشته که ملت ایران برای پاک کردن لکه ننگی که بیگانگان بعد از شهریور بر تاریخش زده بودند جشنهای پنجاهمین سال شاهنشاهی خاندان پهلوی را جشن گرفت تحت عناوین : «رضا خان از نظر دیگران» و «اعجاز رضا خان» بیش از دو سوم صفحات مجله رنگین کمان را به درج اسناد و مدارک و تفسیر آنها و تشریح اوضاع گذشته پرداختم و بقول بعضی خوانندگان مجله رنگین کمان «رضاشاه نامه» شده است و بسیار خوشوقتم که چنین شده است واین قدرت و توان هست که بتوانم بیش از دو سوم صفحات مجله را به شرح اوضاع زمان ابرمرد تاریخ ایران بپردازم، ناگفته نماند عده ای پا را فراتر گذاشته اند و بر اثر تلقینهائیکه در طول ربع قرن به مغزشان شده است نوشته هایم را غلو درباره رضا شاه کبیر بحساب آورده اند و آنکسانیکه تحت تأثیر تلقین های گذشته هستند و بکلی منکر تاریخ گذشته ایران و موجودیت و استقلال ایران ومجاهدتهای ملت ایران شده اند مینویسند و تلقین میکنند همانند جاسوسان و دیگر بیگانگان قصد اغفال و تخدیر مغزهای مردم را دارم.
در شماره اخیر مجله تحت عنوان : یک جو غیرت! یک ذره شرف» به نامه یکی از افراد مسخ شده که نگارنده را سر سپرده استعمار خوانده است و تذکر داده است درباره رضا شاه غلو میکنم و اغراق مینویسم، جواب داده ام و بمن خبر دادند بهمین مناسبت مجله توقیف شده است...
از شنیدن این خبر بسیار متأثر و متأسف شدم و از خود سئوال کردم : چه کم خدمتی شده است که این چنین پاداشم داده اند؟...
آیا کوبیدن بر دهان یاوه سرایان و کسانیکه با وجود گذشت زمان تلقین شده ها را فراموش نکرده اند و در هر محفل و مجلسی مینشینند آنها را تکرار مینمایند و کماکان افکار نسل جوان امروز را منحرف میسازند و بتاریخ مملکت اهانت میکنند، قصور خدمت به شاه و مملکت می باشد؟ جناب آقای وزیر در تمام کتابخانه های مملکت، در تمام خانه ها کتابها و مجموعه های جراید جلد شده بعد از شهریور ماه موجود است، که صفحات آنها پر از اهانت به مقدسات ملی ما میباشد...
در تمام مدارس تاریخهای استعماری که نام خائنان به وطن به نیکی یاد میشود و از جاسوسان بنام تجلیل شده است تدریس می شود.
.
در حالیکه لازم است این ترهات و اباطیل از افکار زدوده شود، از راه نوشته های مستدل و با ارائه اسناد و مدارک متقن باید حقایق در دسترس همگان قرار گیرد.
بصرف اینکه سکوت شود و حقایق نوشته نشود و در دسترس مردم قرار نگیرد افکار منحرف شده اصلاح نمیشود.
با خیال و رؤیا و فکر کردن خصوصی و در خلوت، مغزهای تلقین شده پاک نمیگردد...
هدف نگارنده در طول دهسال انتشار مجله و انتشار دادن بیش از پنجاه جلد کتاب سیاسی و هزاران مقاله در جراید مختلف این بوده است که هم میهنانم را به حقایق آشنا سازم.
و بهمین جهت است که از طرف تمام کسانیکه در انحراف دادن افکار عمومی، در تلقین مغزها سهمی داشتند و نسبت به مقام رضا شاه بزرگ و بعد از شهریور ماه نسبت به مقام پدر ملت ایران اسائه ادب کردند و هنوز هم از راه شایعه سازی و شایعه پراکنی و کاغذ نویسی به کار خود ادامه میدهند به شدیدترین وجه در مضیقه قرار گرفتم.
این افراد تا توانسته اند مستقیم و غیرمستقیم در راه انتشار مجله کارشکنی کرده اند و به انواع و اقسام کوشیده اند مجله رنگین کمان بدست مردم نرسد...
در طول دهسال انتشار مجله چه بر سر من و مجله آوردند قابل شرح و بحث نیست، با کسب اجازه مختصر و موجز به چند موضوع اشاره مینمایم : شماره اول مجله هفت هزار نسخه چاپ شده است، بسبب اقبال و تقاضاهائیکه رسید شماره هفتم نه هزار نسخه انتشار یافت، در شماره هفتم مطلبی درباره مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات که بعد از شهریور آن فضولیها را در روزنامه اطلاعات چاپ کرده بود و با داشتن سازمانهای مشورتی در هر شهر و شهرستان و تشکیلات و جمعیت خانوادگی افکار عمومی را داشت و نه تنها از راه روزنامه و مجلاتیکه انتشار میداد بلکه از راه جمعیت خانوادگی که بیش از پنجهزار نفر عضو داشت از نظر نگارنده عامل تخریب و سازمانش بسیار خطرناک بود مطلبی انتشار دادم...
سازمان اطلاعات در آنزمان در مملکت آنقدر قوی بود که در همان هفته اول فروش مجله را تحریم کرد، تمام فروشندگان مجله در تهران و شهرستانها بدستور مسعودی از فروش مجله خودداری کردند، بموجب تلگرافهای موجود نماینده یکی از شهرستانها که از شماره اول مجله یکصد نسخه و از شماره دوم دویست و پنجاه نسخه...
و شماره هفتم ششصد نسخه خواسته بود، ده شماره مجله را نفروخته یک مرتبه شش هزار نسخه مجله را گونی کرده باز گرداند، دیگران هم بهمین ترتیب رفتار کردند و نوشتند از ارسال مجله خودداری کنید، خواننده ندارد...
بدین ترتیب یک مرتبه شصت هزار مجله برگشت داده شد...
تمام نمایندگان مجله در شهرستانها پرداختهای مربوط به شماره های فروخته شده را که نپرداخته بودند نکول کردند...
به موزعین تهران هم دستور دادند مجله را توزیع نکنند و لاشه های مجله کثیف و پاره شده را به دفتر مجله برگردانند که این روش مرتبا جزو عادت شده است و باز هم ادامه دارد.
به اینجهت است که تیراژ مجله به سه هزار رسیده است و در این حد آنرا نگاهداشتم و برای اینکه مطالب مجله خوانده شود به روشی که در انتشار کتاب رایگان داشتم ادامه میدهم...
و بهر ترتیب که هست از راه آگهیهای دولتی که قسمت اعظم آنها را نپرداختند هزینه مجله که در طول دهسال به نسبت چهارده هزار در جلد اضافه شده است پرداخته ام.
ناگفته نماند مدتی مقرر شد از راه درج آگهیهای ملی هزینه مجله تأمین شود، هر آگهی که چاپ شد صاحب آگهی را دیدند و تحریکاتی کردند در نتیجه عده ای از آگهی کنندگان از پرداخت بهای آگهیهای خود خودداری کردند...
نظر هم این بود از نظر اقتصادی مقروض و ورشکسته شویم و نتوانیم به انتشار مجله ادامه دهیم.
.
بر اثر اعمال این رویه شرکت سهامی که برای انتشار دادن مجله تأسیس کرده بودم منحل شد، سهامداران بسبب قروضی که ایجاد شده بود و تحریکاتیکه کردند برای بازپرداخت سهام خود و قبول کردن کلیه بدهیهای شرکت که یک قلم حدود یک میلیون ریال بدهی به کاغذ فروشی ایران بود در مضیقه ام قرار دادند، بخواست خداوند با وجود تمام قروض و مشکلات ایجاد شده یک تنه برای خدمت به میهن و شاه به کار خود ادامه دادم.
ناگفته نماند هر وقت خواستم از وجود همکاری استفاده کنم به انواع و اقسام از راه تهدید و تطمیع منعش کردند.
هر کس مقاله ای نوشت و در مجله چاپ شد بسراغش رفتند و از ادامه همکاری او را باز داشتند، اگر کسانی هم بودند چند روزی خوش خدمتی نشان دادند، قبل از آنکه طرح خراب کردن مجله را اجراء کنند رسوا شدند و این خواست خداوند بزرگ بود که نیروی لازم عنایت فرمود جهاد مقدسی که از سالها قبل پیش گرفته و از راه انتشار دادن کتابهای رایگان بوظیفه خود عمل میکردم با انتشار مجله ادامه دهم...
شناساندن علل نابسامانیها و معرفی بعضی دست اندرکاران کج رو که سوابقشان معلوم بود سبب شد بر تعداد دشمنان مجله اضافه شود.
و هفته به هفته برکارشکنی ها و فشارها افزوده شود...
فعالیت دشمنان مجله که با هم همدست شده بودند به آنجا رسید که مدتی اختیار مجله به دست حمید رهنما فرزند زین العابدین رهنما افتاد...
زین العابدین رهنما قرآنی انتشار داده بود که در مقدمه آن از راه ترجمه و تفسیر آیه ای از قرآن کریم تیشه ای بریشه نظام شاهنشاهی ایران و با نقل نوشته یکی از دشمنان اسلام تیشه بریشه اسلام زده بود، روی این اصل سوابق مخربش را در مجله انتشار داده بودیم و همین موضوع سبب شد که حمید رهنما از همان روز اول شروع بکار در کار انتشار مجله به کارشکنی پرداخت.
از طرفی بر ایراد و خرده گیری افزوده شد و بدون جهت و سببی هر شماره مجله گرفتار توقیف میشد، برای اینکه مستأصل شوم علاوه بر تعویض صفحات داخل مجله حتی چند مرتبه مجبور به تعویض صفحات رنگین پشت جلد مجله شدم و هزینه اضافی کمرشکن را پرداختم، ضمنا از نظر اقتصادی از سهمیه ایکه بابت چاپ رپرتاژ آگهی ها در مجله چاپ میکردم کاستند که زیر فشار بدهیها عملاً ادامه انتشار مجله میسّر نباشد، از طرف دیگر برای لغو امتیاز مجله و جلوگیری از انتشار مجله زمینه سازیهائی بعمل آمد...
دشمنان مجله به موازات رساندن ضررهای اقتصادی فکر بزرگتریرا هم تعقیب کردند و آن این بود که طبقات مختلف جامعه بعناوین مختلف علیه مجله برانگیخته شوند...
شایعه سازی شروع شد، از آنجمله در ضمن بحث راجع بخواص طبی گیاهان از انگور و خواص طبی آن بحث شد به فاصله کوتاهی تمام روزنامه های مذهبی تهران و شهرستانها همان مجله را رنگین به خون مذهب جعفری کردند، در بالای منبرها، در مجالس ختم حمله بر رنگین کمان و نگارنده شروع شد، صحبت از اتحاد مسلمانان کردیم فرقه های مختلف را علیه ما برانگیختند، اقلیت ها و فرقه های مذهبی سیاسی را هم بی بهره نگذاشتند و به انواع و اقسام کوشیدند خواندن مجله تحریم شود...
1 بسبب نفوذیکه دشمنان مجله در آن دستگاه داشتند و عده ای از کارمندان جزو مخبرین و حقوق بگیران اطلاعات بودند کارشکنی شروع شد.
.
تمام نوشته های مجله که مفهومی برابر «لااله الاالله» داشت زیر ذره بین رفت و به دو قسمت تجزیه شد، لااله مورد استناد قرار گرفت و به اسم اینکه منکر وجود خداوند شده ام مجله توقیف و چون اختیار داشتند و قصد آزار و کارشکنی و مستأصل کردن نگارنده، کاری از نگارنده ساخته نبود...
در تمام آن ایام حتی در چاپخانه هائیکه مجله چاپ میشد به یک سلسله خرابکاریها دست زدند، سطرهائی اهانت آمیز در وسط ستونهای حاضر به چاپ مجله میگذاشتند که با ماندن در چاپخانه و خواندن صفحات زیر چاپ و مراقبت تا مرحله صحافی کردن از این راه توفیقی حاصل نکردند امّا در انتشار مجله خرابکاری میشد، برق چاپخانه برای تعویق انداختن کار چاپ مجله دست کاری میشد، چون در برابر تمام این سختیها ایستادگی شده به چاپخانه ای که مجله در آنجا چاپ میشد وعده دادند بدون اینکه زحمت بکشند و مجله چاپ کنند بهای چاپ را بپردازند بشرط آنکه مجله را چاپ نکنند و سرگردان نماید...
فشار بر چاپخانه به آن حد رسید که برای فرار از ناراحتی های ایجاد شده و مزاحمت ها از چاپ مجله خودداری کرد...
بعد از مدتی سرگردانی در چاپخانه دیگری چاپ مجله شروع شد.
بعد از چند شماره که بزحمت مجله منتشر شد ماشین شکسته و قراضه چند سال کار کرده چاپخانه را خریدند و شبانه پیاده کردند و بردند و باز هم مدتی انتشار مجله به تعویق افتاد...
1 جناب آقای وزیر چه بروز من و مجله آوردند از این حرفها بالاتر است.
نظر این بود بر اثر فشارهای روانی که از کارشکنی ها وارد میشود خسته شوم، مجله را تعطیل کنم و از انتشار آن که وسیله ای برای بیداری هم میهنان و یا به رسوائی برای سیاستهای بیگانه و آلتهای فعل آنان شده بود خودداری کنم...
» بخواست خداوند، در سایه عنایت و لطف شاهنشاه آریامهر و خوبان درگاهش و دوستان شاهدوست و میهن پرست که در همه حال مواظب حال بودند خوشبختانه تا به امروز توانستم بوظیفه ملی خود عمل کنم، با تمام دسیسه ها و توطئه ها مجله رنگین کمان مانده است و انتشار آن ادامه یافته است...
سال گذشته که جشن های پنجاهمین سال شاهنشاهی خاندان پهلوی برقرار بود علی دشتی کتابی انتشار داد و فضولیهائی که در شهریور ماه سال 1320 و بعد از آن کرده بود در شکل جدید انتشار داد.
با وجود اینکه گفتند به او اجازه دادند این کتاب را انتشار دهد بسبب آنکه بعضی مطالبش نسبت به رضا شاه کبیر ناصحیح بود از آن کتاب انتقاد کردم و ماهیت نویسنده آن کتاب را علنی ساختم، وزیر سابق اطلاعات و جهانگردی نه تنها فرستاد مجله زیر چاپ را جمع کردند بلکه اطلاع داد امتیاز مجله حسب الامر لغو شده است و دیگر نمیتوانم به انتشار مجله ادامه دهم...
بعد هم معلوم شد عمل جناب وزیر از مجله توطئه هائی بوده است که با زمینه سازی حساب شده از انتشار مجله جلوگیری شود و بدین ترتیب از انتشار یافتن حقایقیکه مربوط به گذشته است و ضمن نوشتن سلسله مقاله های مربوط به رضاشاه کبیر از پرده برون می آید و مایه رسوائی برای معلوم الحالهائی است که به شاه و میهن خیانت کرده اند و باز هم اگر فرصت کنند ادامه خواهند داد، جلوگیری شود.
جناب آقای وزیر چهل و چهار سال است در راه وطنم، در راه شاهی که پدر خانواده و مظهر استقلال و موجودیت مملکتم میباشد با وجود تمام مشکلات و کارشکنی هائیکه گفته شده است و شمه ای از آنها ارائه گردید از راه قلم بخدمت ادامه داده ام آنروز که قلم بدست گرفتم بسیاری از کارمندان وزارت اطلاعات که اختیاردار مجله ام شده اند.
قدم به عرصه وجود نگذارده بودند...
قبل از اینکه به انتشار مجله مشغول شوم و اسیر دست هوسهای مأمورین تازه کار آنوزارت خانه شوم جان بر کف گرفته بوسیله قلم با دشمنان وطنم و شاهم جنگیده ام، با اهریمنان و آلت های فعلشان مبارزه کردم، در آن زمان که حکومت نظامی برقرار بود و خاک مقدس میهنم زیر چکمه های سربازان اجنبی لگدکوب میشد.
در آن ایام که در و دیوار مملکت، صفحات روزنامه ها و کتابها سراسر پر از مطالب خلاف مصالح میهنم و اهانت به مقدسات مملکتم بود، و...
پنجم و هشتم حکومت نظامی گریبانگیر بود آنهمه کتاب سیاسی رایگان نوشتم هزاران مقاله انتشار دادم، تا این حد گرفتار نبودم، تا به این اندازه مزاحمم نمیشدند، در آنروزها که بدستور آلتهای فعل بیگانگان مجلات و روزنامه ها توقیف میشدند در میهمانی یکی از سفارتخانه ها موضوع کتابهائی که انتشار داده بودم مطرح شده بود، چند نفر از روزنامه نگارانی که در آن میهمانی شرکت داشتند گله کرده بودند : چه شده ما اگر یک سطر بر خلاف خواسته های شما بنویسیم دستور میدهید مجله یا روزنامه را توقیف کنند در حالیکه فلانی کتاب میدهد و در کتاب و نوشته هایش آنهمه مطالب مینویسد توقیف نمی شود.
جواب کاردار سفارت که روز بعد به قلم شادروان فرامرزی در مجله کیهان انتشار یافت این بود : «هر چه ما در اینجا انجام میدهیم بسبب وطن پرستی و برای حفظ مصالح وطنمان انگلستان است، ما به وطن پرستانیکه برای فقط منافع و مصالح وطنشان قلم میزنند و از کسی دستور نمیگیرند احترام میگذاریم.
» جناب آقای وزیر، در آن ایام که بیگانگان بوسیله آلتهای فعل خود به هر جنایتی و خیانتی دست میزدند و برای دستمالی قصیریه را آتش میزدند و هستی و دارایی مملکت را به بیگانگان تقدیم میکردند برای قلمیکه سیاست اعمال آنان را بدون ترس و واهمه و برای حفظ مصالح مملکت افشاء میکرد، احترام قائل بودند...
برای قلمیکه در راه شاه و وطن خدمت میکرد گرفت وگیری نبود و این خواست خداوند بود.
در طول چهل و چهار سال نویسندگی آنچه نوشتم و چاپ کردم و رایگان انتشار دادم یک سطر خلاف حق و حقیقت نبوده است و گامی بر خلاف مصالح مملکتم بر نداشتم...
روزیکه جنابعالی بر سر کار آمدید در ملاقاتیکه دست داد فرمودید خدمتگزار شاهنشاه هستید و برای نگارنده مایه خوشوقتی بود که رسم گذشته متروک شد...
ممکن است لطفا بفرمائید چه شده است بار دیگر ذره بینها به روی کلمات می افتد و به استناد «لااله» مرا منکر وجود خداوند در نظر جنابعالی قلمداد می نمایند و شما را در محظور قرار میدهند...
جناب آقای وزیر شاهنشاه آریامهر، پدر دلسوز ملت ایران به کرات با صراحت فرمودند آزادی قلم هست اما آزادی خیانت به مملکت ممنوع است، به کرات شاهنشاه آریامهر امر فرموده اند حقایق نوشته شود، معایب و نابسامانیها به آنها تذکر داده شود و تا رسیدن به نتیجه پی گیری شود...
ممکن است بفرمائید بعد از چهل و چهار سال قلم زدن در راه وطن و شاهم چه اشتباهی کرده ام که این چنین اسباب زحمت شده اند و سه هفته است که پشت سر هم مرا وادار به تعویض صفحات مجله کرده اند و در سن و سالی که دارم و باید فکرم آسوده باشد تا بتوانم یکه و تنها آن همه اسناد و مدارک و نوشته های گذشته را مطالعه و تاریخ واقعی و حوادث حقیقی را آنطور که بوده است بنویسم، پاک نویس کنم، در مطبعه شخصا حاضر شوم، با صرف وقت صفحات را چند مرتبه تصحیح کنم که به عمد و یا اشتباه دگرگون چاپ نشود، چرا با توقیف مجله اعصابم را خورد میکنند؟ چرا با اتلاف چند روز صرف وقت بیهوده که هر لحظه آن باید در راه صحیح صرف شود، مرا از خدمت واقعی باز می دارند؟ جناب آقای وزیر تمام افرادیکه در خدمت شما هستند، بخصوص آنکسانیکه در طول زندگی کوتاه خدمت اداری به مقتضای زمان چند رنگ عوض کرده اند که داستان یکی از آنان را در شماره قبل مجله نوشتم و مرا مجبور به حذف آن کردند ممکن نیست بفهمند در طول چهل و چهار سال قلم زدن و گام برداشتن در راه مصالح وطنم و خدمات صادقانه ای که بدون شائبه و ریا انجام داده ام چه کشیده ام و تردید نیست تا جان در بدن دارم و نعشم تحویل تالار تشریح دانشکده پزشکی شود1 این روش ادامه خواهد یافت و در انجام وظایف ملّی و میهنیم انشاءاللّه وقفه ای ایجاد نخواهد شد...
برگردیم به اصل موضوع و توقیف شدن این شماره مجله رنگین کمان جناب آقای وزیر شاید شما فکر میکنید ایرانی وطن پرست است و امکان ندارد درباره رضاشاه بزرگ فکر کند آنچه من در مجله انتشار داده ام و سیرهم اغراق گوئی و غلو است.
برای شما تمام مردم این مملکت وطن پرست هستند و شاهدوست.
که البته این فکر صحیح است و منهم قبول دارم و تمام نوشته هایم حکایت از همین موضوع دارد.
امّا جنابعالی جوان بودید و شاید نمی دانید که همین ایرانی وطن پرست و شاهدوست بر اثر تبلیغات سوئی که شده بود چه کارها میکردند، چه حرفها میزدند و در و دیوار مملکت حتی کف خیابانها پر از چه شعارهایی بود.
شاهنشاه بزرگ ما در مصاحبه اخیر خود که تحت عنوان اندیشه های یک شهریار انتشار یافته است بطور کلی درباره آن روزها اشاراتی فرموده اند که عباراتی از آن درباره فعالیتهای مخرب مصدق و افرادیکه اغوا شده بودند چنین است : «.
.
شکست مذاکرات و رویدادهای بعدی را مصدق سبب شد تا بتواند باعث سقوط من و ابقای حکومت خودش بشود، پس از آن تمام حمله هایش معطوف بمن، نظام شاهنشاهی و خاندان من بود» بسبب تبلیغات سوئی که شده بود دسته ای از افراد همین ملت بود که ریختند مجسمه های رضا شاه کبیر را شکستند.
عده ای از افراد همین ملت اغواء شده منحرف شده بودند که در مدت کوتاه زمامداری مصدق با فریادهای «یا مرگ یا مصدق» و با سیاه کردن انگشت خود بطرفداری از مصدق که بنا به فرموده شاهنشاه آریامهر که در «اندیشه های یک شهریار» چاپ شده اند دانسته و یا ندانسته بدنبال مصدق و همکارانش که نوکر انگلستان بودند رفتند و برای انقراض نظام خانوادگی میتینگ میدادند...
جنابعالی در مقامی که هستید باید به تقریرات شاهنشاه بزرگ ما که با صراحت اوضاع مملکت در حوادث ایام سلطنت خود را بیان فرموده اند توجه کنید و بدانید چگونه افکار و روحیه مملکت را عوض کردند و افکار مردم را منحرف ساختند و تعجب نکیند اگر باز هم کسانی هستند جرأت کنند و تلقین شده ها بر روی کاغذ بیآورند و برای مجله بفرستند این خود دلیل آزادگی و شهامت ملت ایران است، همان ملتیکه روز بیست و هشتم امرداد ماه بیست و چهار سال قبل با یک رستاخیز شاهنشاه خود را به وطن باز گرداند...
جناب آقای وزیر به این نوشته ها باید جواب داد باید ذهن این قبیل افراد را روشن کرد، تلقین شده ها را از صفحات ضمیرشان زدود و پاک کرد.
چون شنیدم بجنابعالی گفته اند مراسله ای نبوده است و نوشته نقل شده در مجله را خودم نوشتم فتوکپی مراسله ایکه بدفتر مجله رسیده است به پیوست برای شما میفرستم.
.
اینها تراوشات فکر یک دیوانه نیست، اینها مطالبی است که در روزنامه ها و کتابها نوشته و افکار مردم را منحرف کردند.
کسیکه جرأت کرده است و این مراسله را نوشته است در هر سنی که هست و بدون شک مورد احترام عده ای است.
هر جا می نشیند، آنچه نوشته است برای دیگران میگوید، باید به این نوشته ها جواب داد...
به صرف اینکه مردم وطن پرست هستند و چنین فکرهائی نمیکنند نمی توان نشست و گفت : «خاطر مبارک آسوده باشد» کسیکه این کاغذ را نوشته است از راه خواندن همین مجله با احمد علاف و مستر جکل ها و لورنس ها و تقی زاده های آلت فعل آشنا شده است، او نمیداند مدرس ها، ارانی ها1 و امثال آنان چه میکردند و چگونه آلت فعل شده بودند چه هنوز درباره این مطالب توضیحی نداده ایم...
بگذارید بعد از چهل و چهار سال روز و شب قلم زدن، بطور مستمر مطالعه کردن و درک حقایق، مطالب را آنطور که باید آزادانه بنویسم و هم میهنانم را به حقایق آشنا سازم...
برای نگارنده مسلم است در مقامی که هستید از طرف دشمنانم بطور دائم ناراحت میشوید، محرز و مسلم است به انواع حیل کوشیده اند و میکوشند نظر شما را برگردانند و خواه ناخواه هم دیر یا زود تحت تأثیر قرار میگیرید امّا جناب آقای وزیر حدود یک قرن و نیم است ملت ایران اغواء شده است، گمراهش کردند، ملت ایران باید با واقعیات آشنا شود تاریخ ایران استعمارزده میباید بازسازی شود...
براه خداوند بزرگ، براه میهن که از تمام نعمتهایش برخوردار میشویم، برای خدمت به شاهنشاه آریامهر که جان برکف برای حفظ خانه و خانواده اش که ایران و ملت ایران باشد مجاهدت کرده است و استقلال این مملکت را حفظ کرده است...
بیش از این نگذارید مرا آزار دهند، ضرر مادی مهم نیست اجازه ندهید با اعصابم بازی کنند و روح و روانم را آزار دهند...
همانطور که در مراسله پیوست نوشته اند و در مجله چاپ کردم.
تا سالن تشریح دانشکده پزشکی راهی نمانده است، بعد از آن همه مطالعات، بعد از یک عمر خدمت کردن صادقانه بی شائبه و ریا، عقلم، درکم، فهمم برای خدمت کردن به وطن و شاهم بیش از نوجوانانی است که بر من خرده میگیرند و ذهن جنابعالی را مشوب میسازند که چون کارمند شما هستند اجبارا آنانرا تقویت میکنید آنچه از مراسله رسیده که صدها شبیه آن به دفتر مجله میرسد، نقل شده است و مستمسکی برای جواب دادن بوده است آنطور که وانمود کردند مطلبی نیست که آنقدر شاخ و برگ در اطرافش بدهند.
اینها مطالبی است که درباره 2500 سال گذشته ایران به کلّه ها وارد کرده اند و باید زدوده شود...
خود جنابعالی تصدیق دارید جوابهای داده شده مستدل و قوی و منطقی است که افکار مشوش و منحرف شده و بدبین نسبت به تاریخ شاهنشاهی چند هزار ساله ایران را روشن میسازد...
خواهشمند است از دریچه انصاف و مروت و وطن پرستی و شاهدوستی فقط به «لااله» کوچکی که از مراسله ای نقل شده و در نظر شما آنرا بزرگ کرده اند اکتفا نفرمائید و آنرا برای دیگران نقل نکنید، به جوابهای داده شده که دوستان مطالعه کردند و همگی معترف هستند بهتر از این نمیشد وجود خداوند را ثابت کرد عطف توجه بفرمائید...
بخصوص درباره مطالبیکه در همین شماره تحت عنوان اعجاز رضاخان و رضاشاه از نظر دیگران نوشته شده است و با اسناد و مدارک عظمت و بزرگی ابرمرد تاریخ ایران نشانداده شده است و خواندن آن برای تمام کسانیکه اغواء شده اند و فکرشان منحرف شده است لازم میباشد امعان نظر بفرمائید.
جناب آقای وزیر در صورتیکه نظر جنابعالی این است که مجله انتشار نیابد و دشمنان مجله توانسته اند جنابعالی را هم در محظور قرار دهند و روش گذشته باید ادامه یابد لطفا بفرمائید تکلیف خود را بدانم، در صورتیکه نوشته هایم اثری دارد و همانطور که فرمودید خدمت است از مجله رفع توقیف فرمائید و اجازه دهید بکار خود ادامه دهم.
در خاتمه از اینکه وقت جنابعالی را برای خواندن این مشروحه گرفتم عذر میخواهم، باور کنید وقتی که صرف نوشتن این مراسله کردم میبایستی صرف مطالعه و ادامه خدمت شود اما چه کنم در برابر وضعیکه پیش آمده است و چند شماره است گرفتار شده ام مجبور شدم برای جنابعالی که در دو مرتبه ملاقات حضوری و دو مکالمه تلفنی برای رفع توقیف از جمله مزاحم شدم و بکرات فرمودید خدمتگزار شاهنشاه هستید، وضع گذشته خود را روشن سازم.
با تقدیم احترامات فائقه دکتر میمندی نژاد

توضیحات سند:

1 ـ علاوه بر مسلمانان، اقلیت ها و فرقه های مذهبی نیز با عقاید میمندی نژاد مخالف بودند زیرا که او در واقع مأموریت داشت تا بوسیله مجله اش با مذهب بطور کلی به مقابله برخیزد، در این رابطه توجه به سند شماره 28 در فصل 2 در مورد برخورد میمندی نژاد با عقاید به محدودیت در بین مذاهب مختلف، ضروری است.
1 ـ تمام اینها به این علت بوده است که میمندی نژاد با تمام توانش در مقابل دین مردم ایستاده بود، ایشان هم ناچارا در مقابل دنیای او می ایستادند.
1 ـ ظاهرا دکتر میمندی نژاد قبلاً وصیت کرده بود که بعد از مرگ جسدش را به تالار تشریح دانشگاه علوم پزشکی تهران تحویل دهند که بعدها از این تصمیم منصرف شد.
«نقل از کتاب شبه خاطره دکتر علی بهزادی» 1 ـ تقی ارانی : تقی ارانی در سال 1281 در تبریز در خانواده کارمند جزء وزارت دارائی چشم به جهان گشود.
در سال 1301 به قصد ادامه تحصیلات عالی عازم آلمان و بعد وارد دانشکده فلسفه دانشگاه برلین شد و همزمان در مطبعه مجله «کاوه» که بوسیله سوسیال دموکراتهای مهاجر ایرانی در برلین منتشر می شد مشغول کار شد.
ارانی تا زمان مراجعتش به ایران با روزنامه های «پیکار» و «نهضت» همکاری داشت.
وی رساله دکترای خود را در دانش شیمی از دانشگاه برلین دریافت کرد.
پس از مراجعت به میهن، ارانی ابتدا به تدریس علوم فیزیک و شیمی در دبیرستانهای تهران پرداخت و در عین حال امتیاز مجله «دنیا» را گرفت و با یاری دوستانش به انتشار آن برای ترویج دیدگاههای حزب توده پرداخت.
از سال 1313 که طبق تصمیم کمونیستهای ایران در مهاجرت، مرکزی جهت تقویت و احیای فعالیت سازمانی در کشور تشکیل شد، دکتر ارانی عضو هیأت سه نفری این کار گردید و مجله «دنیا» ارگان رسمی حزب کمونیست ایران شد.
ارانی در سال 1315 دستگیر و زندانی شد و سپس او را به هلاکت رساندند.
نقل از کتاب «چهل سال در سنگر مبارزه» شرکت سهامی خاص انتشارات توده چاپ اول مهر 60

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله رنگین کمان نو به روایت اسناد ساواک صفحه 165









صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.