صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

احتراماً شیخ محمد خیرخواه یزدی در مسجد امام چنین اظهار می‌داشت: تاثیر محیط بر افراد و تاثیر افراد بر محیط، آیا اشخاص ربانی و رجال آسمانی در انقلابات از کجا کمک می‌گیرند

تاریخ سند: 11 مهر 1343


احتراماً شیخ محمد خیرخواه یزدی در مسجد امام چنین اظهار می‌داشت: تاثیر محیط بر افراد و تاثیر افراد بر محیط، آیا اشخاص ربانی و رجال آسمانی در انقلابات از کجا کمک می‌گیرند


متن سند:

تاریخ:11 /7 /1343
ریاست محترم امنیت شهرستان قم

احتراماً شیخ محمد خیرخواه یزدی در مسجد امام چنین اظهار می‌داشت: تاثیر محیط بر افراد و تاثیر افراد بر محیط، آیا اشخاص ربانی و رجال آسمانی در انقلابات از کجا کمک می‌گیرند که درباره این موضوع بحث شده که اشخاص ربانی از فطرت‌های درونی انسان‌های محیط و از نیروی فوق طبیعت الهام می‌گیرند ولی آیا دستگاه‌ها از چه عوامل انقلاب کمک می‌گیرند که تا بتوانند یک محیط روشن و مترقی را به یک محیط تاریک و مستعمره مبدل سازند. این دستگاه‌ها برای استعمار و استعباد نمودن یک ملتی از عوامل گوناگون استفاده می‌کنند که یکی از آن عوامل فرهنگ است، چون استعمارگران نمی‌خواهند که اشخاص با فهم و فرهنگ در اجتماع باشند که توده مردم را روشن کنند تا از کارهای پس پرده آن‌ها مطلع شوند؛ به این جهت استعمارگران همیشه در صددند که فرهنگ یک ملت و سطح فکر یک ملت رشد نکند و همیشه در جاهلیت و نادانی باشند تا بتوانند به هدف خود برسند. استعمارگران با اشخاص مبلّغ و با اشخاصی که توده مردم را ارشاد کند و با دستگاهی که مردم را ارشاد کند مخالف هستند. با اشخاصی که حزبی را تشکیل می‌دهند مخالف هستند زیرا نوع وسیله‌های تبلیغی را مخالف تمایل خود می‌دانند بدین جهت است که اگر در توده مردم کسی پیدا شود که جامعه را به حقوق فردی و اجتماعی خود آشنا سازد دستگاه‌های استعماری در صدد کوبیدن آن درمی‌آیند که این مردم آزاداندیش را از محیط ترد نماید. چون آن‌ها با آزادی مردم مخالف هستند، حس آزاد منشی را در جامعه از بین می‌برند. در جامعه روحانیت یک بچه طلبه همان طلبه‌ای که شما سربار جامعه و بیکاره و مفت‌خور معرفی کرده‌اید در محیط مکتب خود چنان احساس شخصیت می‌کند که یک رجال لایق مملکت حتی حس چنین شخصیتی را نمی‌کند. چون مکتب اسلام این بچه طلبه‌ها را با حس قوی و آزادی پرورش داده. همین بچه‌ها همین طلبه‌ها هستند که در اثر شخصیت و حراست خود در جامعه هم احساس آزادی می‌کنند. همین طلبه‌ها هستند در اثر آزادی که مکتب اسلام به آن‌ها آموخته است در شرایط مساعد قیام می‌کنند و بلی همین کسانی که به شما بد معرفی شده‌اند جامعه روحانیت که بد معرفی شده‌اند با شراب و قمار و انحرافات جنسی و حیف و میل شدن بی‌حساب بیت‌المال مسلمین مخالف است که بیکاره و سربار معرفی شده‌اند.
دستگاه استعمارگران این حس حریّت و آزادمنشی را از جامعه ترد کرده‌اند و طفل را از دوران دبستان طوری پرورش می‌دهند تا زمانی که یک پست حساس در اختیار اوست چرا برای این‌که هر وقت گفتند بنویس، بخوان، امضا کن در مقابل این خواهش‌ها اختیاری از خود نداشته باشی، آزادی از خود نداشته باشی. بلی دستگاه استعمارگران از راه فرهنگ بر یک ملت جاهل و نادان مسلط می‌شود و جهان را در دست می‌گیرند وضع زندگی امروزی بشر با زندگی دیروز اصلاً قابل مقایسه نیست. گذشت آن زمان که مردم بردگی و استعماری را دوست می‌داشتند امروز دیگر حس آزادمنشی در مردم رسوخ پیدا کرده و احساس آزادی می‌کنند.
2- فقر از نظر بحث بدان اشاره‌ای نشده 3- قیافه‌های حق به جانب گرفتن: یعنی بنای دوستی گذاشتن در لابلای پرده، دشمنی کردن. چه بسا اشخاصی در طول تاریخ پیدا شده‌اند که سنگ اسلام و دوستی را به سینه زده‌ و بعد از مسلط شدن بر اوضاع دشمن اسلام شده‌اند. ابوسفیان‌ها و معاویه‌ها در بدو حکومت خود با مردم چقدر مسالمت کردند بر تمایلات و عقاید مردم احترام گذاشتند. معاویه دو سال تمام این برنامه‌ها را اجرا نمود بعد از این‌که بر اوضاع مسلط شد و حکومت خود را ملکی نمود بعد از آن یزید روی کار آمد حکومت خود را یزید هم به قول خودش برای احراز صحت حق با اطرافیان خود موضوع حکومت را در میان گذاشت که بایستی حسین را از حکومت ترد کرد. اطرافیان نظریه دادند که بایستی ده نفر از قاضی و قضات را احضار کنی و از آن‌ها به نفع خود رای بگیری. بالاخره یکی از قاضی‌ها شریح1 بود که یک عمر در امر قضاوت سابقه کار داشت از شریح خواستند که به نفع یزید امضا کنند و به او گفتند که اگر امضا نکنی اسلام و حکومت یزید به مخاطره است. آقای شریح می‌داند که دوران یزید است بایستی نان را به نرخ روز بخوری. شریح در اوایل مخالفت کرد. در اثر وعده و قول‌ها و پولی که در اختیار او قرار گرفت موافقت کرد. ای شخص ننگین با امضای تو اسلام و دین محفوظ می‌ماند؟ تو به کجا حساب می‌شوی به امضای تو دین و اسلام در امان و در حمیّت باشد. این اسلام و دین است که در لوای شخص دیگری که در پس پرده قرار دارد حمایت می‌شود که رجال دینی را در جامعه پرورش می‌دهد، که از اسلام حمایت کنند، که این امر با این افتخار جهان و قرن ما این آقا خمینی ما است که در لوای امام زمان بایستی از دین حمایت کند، این محصول مکتب اسلام است که بایستی از حریم دین حمایت و دین را نگهداری کند تو ..... بدبخت اصلاً به کجا حساب می‌شوی که در اثر امضاء ناقابل‌ تو دین محفوظ بماند. تو دلت به حال مردم و اسلام و دین سوخته؟ ای روزگار ببین چه کسانی برای لقمه نانی خون مردم را حلال می‌کنند ای آقای شریح امر قضاوت به این آسانی‌ها نیست که خلیفه و شخص اول در این مورد بتواند اظهار نظر کند، در امر قضاوت مداخله کند. عمر او از حکومت و سایر امرهای دیگر مستثنی است. بالاخره تو بایستی این جملاتی که امروز به روی کاغذ می‌آوری در میان جامعه ببینی و فکر فردا بکنی که این جملات چه ننگی در صفحه تاریخ به جا خواهد گذاشت. اگر امروز مطالب پس‌پرده فاش نمی‌شود فردا است که تاریخ آن را به جامعه معرفی خواهد کرد.
بالاخره شریح با قلم شکسته خود این جملات ننگین را نوشت که حسین از دین پیغمبر خارج شده بلی حسین از دین پیغمبر خارج شده و اما شریح‌ها و یزیدها حامی دین اسلام شده‌اند. ای شریح شما دلت به حال اسلام و دین سوخته است؟2 احمدی
رونوشت برابر اصل است. عباس‌زاده

توضیحات سند:

1. در تمامی موارد سند اصل: شریر.
2. آیت‌الله یزدی در مورد این سخنرانی که اشاراتی به بعضی از مواضع غیر اصولی آیت‌الله شریعتمداری داشته می‌گوید:
پیش از ظهر یکروز، طبق معمول در مسجد امام مشغول مباحثه علمی با یکی از دوستان بودم که ناگاه آقای حجت نزد ما آمد و گفت: «از صبح دربه‌در دنبال شما می‌گردم، کجا هستی؟» گفتم: «فرمایشتان چیست؟» گفت :«آقای خمینی با شما کاری دارند.» قرار شد که هنگام عصر به خدمت امام برسیم. دلهره خاصی وجودم را فرا گرفت. موعد ملاقات فرا رسید و بنده به منزل امام رفتم. در قسمت بیرونی منزل، شخص محترمی رو کرد به من و با لحن تندی گفت :«تو خیال می‌کنی که ما نمی‌فهمیم تو بالای منبر چه می‌گویی؟ آیا درست است که هر چه به دهانت می‌آید بگویی و به علما توهین کنی.» این کلام برای من بسیار تعجب‌آور بود و از خودم پرسیدم: «امام ما را به اینجا احضار کرده است؛ آن وقت این فرد به چه مناسبت با ما پرخاش می‌کند؟» بنده عنان اختیار را از کف دادم و گفتم: «آقابه شما چه مربوط است؟ اینجا منزل امام است و بنده هم به دعوت ایشان اینجا آمده‌ام. شما چه کاره‌اید که با من تندی می‌کنید؟ تو خیال می‌کنی ما از آقای خمینی به خاطر خودشان حمایت می‌کنیم؟ خیر؛ ما به خاطر دین و آیینمان و اعتقاداتمان از ایشان جانبداری می‌کنیم و طبعاً هر کس به نظر ما در بعد دین به وظیفه‌اش عمل نکند، در هر مقام و لباسی باشد، از او حمایت نمی‌کنیم.» مشاجره لفظی بالا گرفت. چند لحظه بعد، حضرت امام وارد اتاق شدند و معلوم شد که در اتاق مجاور، جلسه خصوصی داشته‌اند و وقتی سر و صدای ما بلند شده است، متوجه شده‌اند و تشریف آورده‌اند. بنده دچار ترس شدیدی شدم. در بدو ورود امام همگی به احترام ایشان از جا برخاستیم. وقتی امام جلوس فرمودند، با همه افراد احوالپرسی کردند و احترام متعارف را بجا آوردند. بعد به فرد ترک زبان فرمودند: «آقاحرف شما چیست؟» گفت: «این آقا به آقای شریعتمداری اهانت کرده است و در صدد ایجاد اختلاف میان علماست و در حقیقت قصد دارد انقلاب را به بیراهه بکشاند و خیال کرده است که ما حرف‌هایش را نمی‌فهمیم.» امام فرمودند:«آیا اسم فرد به خصوصی را در سخنرانی‌اش برده است؟» گفت :«نه؛ اسم کسی را به صراحت نبرده است.» امام گفتند:«وقتی اسم نبرده است، شما بر چه اساسی این قضاوت را می‌کنید که ایشان در صدد توهین به علماست. چرا اینگونه برداشت می‌کنید و چرا در صدد ایجاد اختلاف هستید؟» خلاصه شروع کردند به نصیحت کردن آن فرد. آن شخص هم وقتی از شکایتش طرفی نبست جلسه را ترک کرد و ماجرا در مجموع به سود ما خاتمه یافت؛ ضمن این‌که نصایح کلی و متین حضرت امام برای ما هم آموزنده بود. بنده هم گمان کردم که جلسه به اتمام رسیده است. لذا آماده رفتن شدم، ولی حضرت امام فرمودند: «بنشین» بعد ادامه دادند: «بنده از طریق آقای حجت (که در دفتر ما کار می‌کند) هر شب خلاصه مطالبی را که شما در بالای منبر می‌گویید، دریافت می‌کنم و می‌خوانم. مطالب در مجموع خوب است. حتی صحبتی که موجب برآشفته شدن این آقا شده است را خوانده‌ام و بر این عقیده‌ام که حرف شما صحیح و تفسیر ایشان ناصواب بوده است.» بعد حضرت امام به عنوان تشویق یک شیشه عطر که کسی برای ایشان آورده بود، به بنده مرحمت و مرا دعا کردند. البته بیان من کنایه‌آمیز بود و مسائل انقلاب را در نظر داشتم؛ ضمن این‌که در درونم قصد انتقاد از مخالفان حضرت امام و سازشکارها را داشتم و اگر صحبت‌های من بر آقای شریعتمداری تطبیق می‌کرد، تنها در حد پنجاه در صد بود. در حالی که هوادار مزبور، کلام مرا به طور صد در صد منطبق بر آقای شریعتمداری می‌دانست.
(خاطرات آیت‌الله محمد یزدى، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، تهران، ص 299 الی 301)

منبع:

کتاب آیت‌الله حاج شیخ محمد یزدی صفحه 12

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.