صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجوئی از مرتضی فرزند محمود شهرت حسینی

تاریخ سند: 4 شهریور 1357


بازجوئی از مرتضی فرزند محمود شهرت حسینی


متن سند:

س ـ هر گونه اطلاعی در مورد محمد جوادی دارید مرقوم فرمائید.
ج ـ اطلاعاتی ندارم جز اینکه او از من اطلاعات داشت و همیشه مرا تحت تعقیب قرار میداد و آدرس محل سکونت مرا یاد گرفته بود و مرا باین روز انداخته است مرتضی حسینی صالحی س ـ آیا اطلاعی داشتید که جوادی (سید علی اندرزگو) فردی است متواری و زندگی مخفی خود را ادامه میداده؟ ج ـ اطلاعی نداشتم مرتضی حسینی صالحی س ـ آیا شما شخصا با وی تماس می گرفتید؟ ج ـ بله در مسجد نو که میرفتم نماز بخوانم و او را در آنجا میدیدم.
مرتضی حسینی صالحی س ـ چگونه تماس بر قرار میکردید.
ج ـ هر موقع مسجد میرفتم او بعدا در مسجد پیدایش میشد.
مرتضی صالحی حسینی س ـ نحوه تماس و علائمی که در موقع تماس با هم بر قرار می نمودید چه بوده است؟ ج ـ در مسیر او با من برخورد میکرد.
صالحی حسینی س ـ چند بار یاد شده بمنزل شما تردد نموده است.
ج ـ حدود سه یا چهار بار بدرب منزل ما آمده بود.
مرتضی صالحی حسینی س ـ چگونگی آشنایی خود را با (سید علی اندرزگو) با نام مستعار جوادی دقیقا نوشته و هر گونه بحث و مذاکره ای با یکدیگر داشته اید مرقوم فرمائید.
ج ـ در ایام ماه محرم بود که من در مسجد نو محل سکونت خودم او با من آشنا شد که او در نماز جماعت و روضه پهلوی من مینشست و مشغول صحبت میشد و اول او از من می خواست که اسمم چیست و شهرتم چیست چه کاره هستم و چند روزی من همین طوری او را در مسجد نو میدیدم تا اینکه خودش را جوادی معرفی کرد و گفت در یک موسسه خیریه نیکوکاری کار میکند و از من خواست که باو کمک کنم و برای بچه های فقیر پول باو بدهم تا اینکه چند بار من باو پول دادم و خیلی مقدار کم و او از من تقاضای پوشاک میکرد که باو گفتم پوشاک بچه ندارم و از من خواست که اگر کسی را میشناسم که پوشاک بچه دارد از آنها بگیرم و باو بدهم آشنائی ما به همین صورت ادامه داشت و گاهی اوقات که مسجد نمی رفتم و او را در مسیر خانه توی کوچه میدیدم که میامد جلو و با من سلام و علیک میکرد و با من تا اصلاح شود خانه مان میآمد من بحثی با او نمی کردم فقط گاهی اوقات او در مسجد نو با من وارد بحث میشد که من باو توجه ای نمی کردم و گاهی اوقات که اعلامیه میاورد به من میگفت بخوان من میگفتم که علاقه ای ندارم و بدهید به دیگران بخواند و او اصرار میکرد که من قبول کنم ولی من از او قبول نمی کردم از اینکه نمی خواستم او مرا زیاد ببیند رفتن بمسجد نو را کم کردم که او کمتر مرا ببیند.
ولی او در مسیر خانه من گاه گاهی پیدایش می شد و تا درب منزل می آمد.
و بعد از چند بار که او از من تقاضای کمک میکرد و من باو مقدار کمی پول میدادم دیگر او را ندیدم و چندین ماه پیش بود که من رفتم خارج برای گردش و یک ماشین هم آوردم و او را دیگر ندیدم تا اینکه از ...
برگشتم و او آمد به درب خانه ما و خواست که بیاید تو و برود و توالت و چون حسب الظاهر فردی مظلومی بودم دلم سوخت و او آمد و رفت توالت و تقاضا کرد که کمی استراحت کند و چند لحظه ای بود که گفت پوشاک و پول اگر داری بده که گفتم در حال حاضر ندارم که بدهم و بعد از چند دقیقه ای که گذشت او رفت و یکی دوبار دیگر او همین طور میامد خامه ما و میرفت و از او خواستم که دیگر خانه ما نیاید چون همیشه خواهرانم و عمه و خاله هام می آمدند آنجا و آنجا بودند از این نظر مزاحم بود که دیگر نیامد و از او اطلاعاتی دیگر ندارم تا اینکه افتادم توی زندان و دارم به روز سیاه مینشینم.
مرتضی حسینی صالحی س ـ جوادی (سید علی اندرزگو) چند مرتبه به منزلتان آمده است؟ ج ـ حدود چهار بار مرتضی حسینی صالحی س ـ چند بار شبها را در منزلتان استراحت کرده؟ چند بار آمدند و چند ساعتی بودند ولی شب باو اجازه ندادم که بمانند.
مرتضی حسینی صالحی س ـ در موقعی به منزلتان می آمد چه چیزهایی با خود بهمراه داشت؟ ج ـ هیچ چیز با خودش همراه نداشت.
مرتضی حسینی صالحی س ـ آیا شما سلاح کمری نزد ایشان دیدید؟ ج ـ خیر ندیدم مرتضی حسینی صالحی س ـ آیا میدانستید که فردی است خرابکار و متواری.
ج ـ چیزی نمی دانستم اگر میدانستم او را معرفی میکردم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ پس چگونه شما که معترفید که این شخص را نمی دانستید چکاره است و چه کسی است به منزلتان راه دادید؟ ج ـ چون آدم حسب الظاهر مظلومی بود و برای بیچارگان پوشاک و کمک میبرد او را به منزل راه میدادم.
مرتضی حسینی صالحی س ـ چه تعداد اعلامیه هایی را به شما تا کنون داده و شما چه تعداد از آنها را مطالعه و یا مبادله نموده اید؟ ج ـ از او اعلامیه نگرفتم و او بارها پیشنهاد کرد است که در مسجد نو ولی من از او هیچ چیز نگرفتم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا در تهیه و تکثیر اعلامیه های مذکور شرکت داشتید؟ در صورت مثبت نقش سر کار چه بوده است.
ج ـ در تهیه و تکثیر اعلامیه های زائد هیچ شرکت نداشتم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا در منزلتان ماشین تایپ وجود دارد؟ ج ـ خیر مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا در منزلتان اعلامیه هائی را رونویسی یا دست نویس کرده اید؟ ج ـ خیر مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا جوادی (سید علی اندرزگو) به غیر از شما با کسانی در ارتباط بوده ـ ؟ در صورت مثبت چنانچه می شناسید با ذکر شغل معرفی نمائید.
ج ـ من اطلاعی ندارم و اصلاً نمی دانم که با چه کسانی در تماس بوده.
چون با او رفت و آمد نمی کردم و دوست نبودم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ علت اینکه سید علی اندرزگو (جوادی) تمایل داشت با شما تماس بر قرار نماید چه بوده است؟ ج ـ فکر کنم منحرف کردن من بوده است.
مرتضی صالحی حسینی س ـ جوادی یا سید علی اندرزگو چه مدتی با شما در تماس بوده و اصلاً از چه تاریخی شما با وی ارتباط بر قرار کردید تا اینکه دستگیر شدید؟ ج ـ حدود هشت ماه بود که او در سر راه من قرار گرفت و از آن تاریخ من او را دیدم تا این ساعت که در زندان بسر میبرم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا در مدت ارتباطتان با سید علی اندرزگو (جوادی) به خارج از کشور نیز مسافرت نمودید.
ج ـ بله حدود دو ماه پیش بود که برای گردش و ماشین آوردن رفتم خارج و یک ماشین آوردم.
به کشورهای انگلستان و فرانسه و آلمان و اطریش و یوگسلاوی و بلغارستان و ترکیه رفتم که تمام در مسیر راه بود که با ماشین میامدم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا در خارج از کشور با افراد ایرانی که در آنجا هستند تماس بر قرار کردید؟ ج ـ خیر با کسی تماس نداشتم و دوست داشتم که همکلاسی هایم را ببینم ولی چون از لندن زیاد دور بودند موفق به دیدار آنها نشدم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا بغیر از سر کار از خانواده تان کسی با جوادی (اندرزگو) در تماس و در ارتباط بوده است.
ج ـ نمی دانم و اطلاع ندارم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ در چه سالی به خارج از کشور مسافرت کردید و برای چه؟ و در چه سالی بازگشت نمودید؟ ج ـ در سال 2533 به خارج کشور رفتم برای تحصیل و در سال 2537 بازگشت کردم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ هنگام بازگشت بایران چه چیزهائی با خود همراه داشتید؟ ج ـ مقداری لباس برای خودم و خواهرانم و برادرانم مرتضی صالحی حسینی س ـ سر کار معترفید که با اندرزگو (جوادی) در مسجد نو نزدیک منزلتان به بحث گفتگو می پرداختید ممکن است توضیح دهید بحث شما در چه موردی بوده است؟ ج ـ او مختصرا به مشغول به بحث و گفتگو میکرد که من تمایل نداشتم با او بحث کنم و او راجع به خواندن اعلامیه و نشریه و کتاب بحث میکرد که من علاقه به خواندن هیچ یک را نداشتم و چون اینکه ناراحتی سر درد و چشم درد دارم و با خواندن یک صفحه کتاب سر من شروع میکرد به درد گرفتن و چشمانم هم درد میگرفت به همین علت از خواندن آنها دوری میکردم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ چند مرتبه وی را در مسجد نو ملاقات کردید و آیا در مسجد مذکور اعلامیه همراه خود می آورد؟ ج ـ حدود ده یا دوازده بار او را دیدم و چند بار او اعلامیه همراه خودش داشت.
مرتضی صالحی حسینی س ـ در چه ساعتی از روز به مسجد می رفتید و او در چه ساعتی از روز به مسجد می آمد؟ ج ـ در ساعت شش یا هفت بعد از ظهر برای نماز به مسجد میرفتم و او همان ساعات به مسجد می آمد.
مرتضی صالحی حسینی س ـ متن یا عنوان اعلامیه های مذکور در چه زمینه ای بوده است؟ و چه تعداد از آنها را مطالعه کرده اید؟ ج ـ عنوان اعلامیه ها را نمی دانم چه بود و هیچ تعدادی از آنها را قبول نکردم که مطالعه کنم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ سر کار معترفید در روز اول آشنایی با وی در مسجد خواستار اسم و شهرت شما گردیده بود شما در پاسخ نام و شهرت اصلی خود را پاسخ دادید یا مستعار؟ ج ـ من نام و شهرت اصلی خود را باو گفتم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ جوادی (اندرزگو) خود را چکار [ه] معرفی میکرد؟ و خواسته وی از شما چه بوده است؟ ج ـ او خودش را کارمند یک مؤسسه خیریه نیکوکاری معرفی کرد و خواسته او از من پوشاک و پول بوده است.
مرتضی حسینی صالحی س ـ سر کار چه عکس العملی در مورد خواسته اش نشان دادید؟ چون قیافه حسب الظاهر مظلومی داشت و به قیافه او میخورد که او اینکاره باشد و من بی تفاوت بودم و باور کردم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا سر کار کمک مادی بوی کردید؟ در صورت مثبت به چه مقدار و چند دفعه؟ ج ـ من به نیت پدرم باو پول میدادم که او بدهد به مؤسسه نیکوکاری و حدود چهار یا پنج بار و هر دفعه صد یا دویست تومان.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا بغیر از پول کمک دیگری بوی کردید؟ ج ـ خیر هیچ کمکی نکردم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ شما که فعلاً بیکار بودید چگونه پول را تهیه میکردید که مقدار صد یا دویست تومان در چند نوبت بوی می پرداختید؟ ج ـ چون پول داشتم و جمع آوری کرده بودم مرتضی صالحی حسینی س ـ سرکار معترفید که جوادی از شما تقاضای پوشاک نموده بود شما چه عکس العملی در مورد تقاضای وی نشان دادید؟ ج ـ چون پوشاک بچه میخواست و من هم نداشتم باو بدهم سپس جواب منفی دادم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ سرکار معترفید که چون اعلامیه می آورد و می گفت بخوان و من جواب رد می دادم و سعی میکردم که کم کم دیدارم را با او کم کنم علت چه بوده است؟ ج ـ بخاطر اینکه داشتم باو شکاک میشدم که او یا مأمور است یا خرابکار به همین علت از او داشتم کنارگیری میکردم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ شما که شکاک شده بودید یا مأمور است یا خرابکار پس چرا موضوع را به مراجع انتظامی اطلاع ندادید؟ ج ـ بخاطر اینکه مطمئن نبودم و اگر این برنامه ادامه پیدا میکرد حتما او را معرفی میکردم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ آیا جوادی (اندرزگو) با شما تماس تلفنی نیز داشت؟ ج ـ خیر تماس تلفنی نداشت.
مرتضی صالحی حسینی س ـ قبلاً در کدامیک از شرکتها بکار اشتغال داشتید؟ و در حال حاضر در کجا؟ ج ـ در هیچ شرکتی بکار اشتغال نداشتم فقط سهم داشتم در یک شرکت خصوصی.
و در حال حاضر داشتم در یک شرکت استخدام میشدم که بروم سرکار.
س ـ در کدام شرکت خصوصی سهم داشتید؟ و به چه مقدار؟ ج ـ در یک شرکت خصوصی به نام شرکت فورماتز و به مقدار بیست و پنج هزار تومان مرتضی صالحی حسینی س ـ برادرتان (اکبر) در کجا و به چه شغلی اشتغال دارد؟ ج ـ در لبنیات فروشی و در خیابان خراسان جنب کوچه انجمن.
مرتضی صالحی حسینی س ـ نحوه افکار و تمایلات وی را دقیقا مرقوم دارید؟ ج ـ او یک فرد کاسب و همیشه مشغول کار بوده و صبح ها و بعد از ظهرها و شب ها تا آخر شب او در مغازه کار میکرد و او یک فرد کاسب و سر به راهی بود که مورد اعتماد تمام آن محل بوده است و چون من آنجا کار نمی کردم و هر وقت که میرفتم درب مغازه برای خرید او همیشه آنجا بود و مشتری راه میانداخت و چیز دیگری از او نمی دانم.
مرتضی صالحی حسینی س ـ صحت اظهارات خویش را چگونه گواهی می کنید؟ ج ـ بوسیله امضاء مرتضی صالحی حسینی

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 416










صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.