صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

درباره : محمدعلی منتظری فرزند حسینعلی

تاریخ سند: 20 خرداد 1350


درباره : محمدعلی منتظری فرزند حسینعلی


متن سند:

312 محترما معروض می دارد : به طوری که استحضار دارند نامبرده بالا در تاریخ 13 /3 /50 به اتفاق یکی از طلاب که هویتش تاکنون روشن نشده با چمدان از مدرسه فیضیه خارج و به طرف منزل حسینعلی منتظری حرکت و همین که قصد ورود به منزل را می کنند مأمورین تعقیب و مراقبت ساواک قم با استفاده از وحشت دو نفر نامبردگان را تهدید و مشارالیهم چمدان را به زمین گذاشته به داخل منزل منتظری که قبلاً دق الباب شده بود وارد می گردند مأمورین مراقبت با اغتنام فرصت چمدان را حمل و تحویل ساواک می نمایند و بلافاصله با تشریک مساعی شهربانی منزل مسکونی شیخ حسینعلی منتظری و اطاق فرزند وی که به صورت آشفته ای جلوه می کرد بازرسی می گردد در بررسی که از مدارک محتوی چمدان محمدعلی منتظری به عمل آمد اوراق و مدارک زیر کشف گردیده است : کتب و نشریات کمونیستی از جمله ماتریالیسم تاریخی، مانیفیست حزب کمونیست، پیام ارنستو چه گوارا، ماتریالیسم دیالکتیک، ادامه انقلاب بلیوی از انتشارات باختر امروز، انقلاب اکتبر و ایران از انتشارات حزب منحله توده ایران1 و نیز به مقدار زیاد جزوات و نشریات جبهه به اصطلاح ملی2 سابق، حزب زحمتکشان3 و نهضت آزادی، جزوات و پلی کپی آموزش جنگ های چریکی و نسخ خطی در مورد آموزش جنگ های پارتیزانی، آئین انقلاب ملی ایران آرمان و هدف های آن به قلم تیمور بختیار4 جزوات ولایت فقیه5 تألیف خمینی، کتاب حقوق بگیران انگلیس در ایران و کتاب غرب زدگی تألیف جلال آل احمد6 و نشریاتی تحت عنوان فلسفه انقلاب مصر و نشریات سازمانهای دانشجوئی و جبهه به اصطلاح ملی در اروپا و نیز حدود 250 اعلامیه مختلف که در عرض سالهای اخیر در کشور تهیه و توزیع گردیده است و نامه خطی تحت عنوان احمد حسن البکر7 به زبان عربی و فارسی به امضاء اساتید دانشگاه تهران به انضمام اوراق دست نویس، مینوت اعلامیه های مختلف و 12 حلقه نوار و یادداشت های خصوصی دیگر.
توضیح اینکه در مورد دستگیری محمدعلی منتظری و طلبه ناشناس اقدامات لازم از طریق ساواک ها و سازمانهای انتظامی به عمل آمده است مراتب استحضارا معروض گردید.
مراتب به اطلاع پدر نامبرده برسد که پسرش به این مدارک یک کمونیست می باشد.
20 /3

توضیحات سند:

1ـ حزب توده در مهرماه 1320 یک ماه پس از ورود ارتش های بیگانه به خاک ایران موجودیت خود را اعلام کرد.
مؤسسان حزب توده از بقایای کمونیستهای سابق بودند که سالیان پیش از شهریور 1320ش مأمور اشاعه افکار کمونیستی بودند و در سال 1310 محکوم شده و تا شهریور 1320 تعدادی از آنها در زندان و یا در تبعید بودند.
طی فرمان عفو عمومی، 28 شهریور 1320 آزاد شدند و پس از آن درصدد برآمدند که حزبی به نام حزب توده با مرام کمونیستی بنیان گذارند.
افرادی چون سلیمان محسن اسکندری، محمد بهرامی، مرتضی یزدی، جعفر پیشه وری، تقی مکی نژاد و احسان طبری جزو مؤسسان حزب و آزادشدگان از زندان بودند که به اشاره دولت شوروی دست به تشکیل حزب توده زدند.
اولین جلسه هیأت مؤسسان حزب توده در مهرماه 1320 در منزل محسن اسکندری با حضور 37 نفر از دسته 53 نفر و کمونیستهای دیگر و«علی اف» که ایرانی الاصل و کاردار سفارت شوروی بود و به صورت ناشناس در جلسه حضور داشت، تشکیل گردید.
در این جلسه اعضای کمیته مرکزی انتخاب شدند و مرامنامه حزب به تصویب رسید.
حزب توده از تأسیس تا آغاز پیدایش فرقه دمکرات به صورت یک سازمان علنی و ملی می خواست باشد، ولی در همان آغاز راه منحرف شد و با طرح مسأله اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی نشان داد که نیروی وابسته به امپریالیسم شرق است.
بعد از پیدایش فرقه دمکرات حزب توده به اوج خود رسید و سه وزیر، به کابینه ائتلافی قوام وارد کرد و از نظر کمی و کیفی گسترش یافت که این دوران را دوران طلایی خود می داند.
پس از تیراندازی به شاه در 15 بهمن 1327، حزب توده غیرقانونی اعلام گردید و اعضای آن دستگیر و یا متواری و سپس در خارج جمع شده و حزب را سامان دادند.
در زمان نخست وزیری دکتر مصدق با استفاده از شرایط مساعد و آزادیهای به وجود آمده، حزب توده یک سری سازمانهای علنی ایجاد و با شعار ملی شدن نفت مخالفت کرد.
بعد از کودتای 28 مرداد، سازمان نظامی حزب کشف شد و دوران ورشکستگی حزب فرا رسید و مجددا در خارج از کشور کار خود را ادامه داد و در تمام این دوره که به سال 1357 ختم شد، کار حزب توده در داخل کشور اقدام به سازماندهی حزب و در خارج ستیز ایدئولوژیکی با گروههای ملی گرا بود.
دوران نهایی حزب توده از سال 1357 می باشد.
که بعضی از آنها معتقد بودند که با استقرار عناصر لیبرال می توانند در بازیهای دیپلماسی شرکت کنند و می گفتند که نهضت روحانیت و حکومت اسلامی دوامی ندارند و شکننده بودن نظام را حتمی می دانستند و با کارهای مخفی به سازماندهی مشغول بودند.
اما در ظاهر از نظام حمایت می کردند ولی در خفا با خائنانی مانند: ناخدا افضلی و سرهنگ عطاران، سرهنگ کبیری و آذر فر فعالیت پر جوش و خروش جاسوسی به سود شوروی را رهبری میکردند.
اما در سال 1361 به جرم جاسوسی و توطئه حزب توده منحل و رهبران آن دستگیر شدند و اعضای کمیته مرکزی به فعالیت جاسوسی خود اعتراف کردند و پایان زندگی این حزب فرا رسید.
«ر.ک: سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی و خاطرات ایرج اسکندری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، دیدگاه، 1374.
» 2ـ اول آبان 1328 ش نوزده نفری که در تحصن دربار شرکت کردند [دکتر مصدق، شمس الدین امیر علایی، یوسف مشار، دکتر شایگان، محمود نریمان، دکتر سنجابی، دکتر کاویانی، دکتر مظفر بقایی، حسین مکی، عبدالقدیر آزاد، عباس خلیلی، حائری زاده، عمیدی نوری، دکتر حسین فاطمی، جلالی نائینی، احمد ملکی، ارسلان خلعتبری، مهندس زیرک زاده، سیدمحمود غروی ]در منزل دکتر مصدق جمع شدند و با موافقت محمدرضا پهلوی تصمیم گرفتند اولاً عنوان خود را جبهه ملی بدهند ثانیا کمیسیونی برای تنظیم اساسنامه انتخاب کنند...
.
سال 39 که انتخابات دوره بیستم در کوران جدیدی از سیاست با عنوان آزادی آغاز شد افرادی از حزب ایران جلساتی را با دعوت اللهیار صالح و باقر کاظمی تشکیل دادند و فعالیت هایی را آغاز کردند که تا سال 42 ادامه داشت اجتماع این دوره را جبهه ملی دوم می نامند...
جبهه ملی سوم را در سال 44 برای جذب مردم و وحدت که مرکب از نهضت آزادی ایران ـ حزب مردم ایران ـ حزب ملت ایران، سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران و جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران بود تشکیل دادند که در مرحله تشکیل باقی ماند و به فعالیت نرسید...
.
جبهه ملی چهارم مربوط به زمان اوج گیری نیروی مذهبی است و آن وقتی است که حکومت جدید امریکا سیاست حقوق بشر کارتر را اعلام کرد...
عده ای باز به فکر جبهه ملی افتادند ...
.
ماسک بر چهره زدند صاحب عقیده و ایمان شدند محقق و دانشمند گردیدند و با دسیسه و نیرنگ ـ مدعی وراثت خون ده ها هزار شهید گردیدند.
«یاران امام به روایت اسناد ساواک شهید لاجوردی ص 34» 3ـ حزب زحمتکشان ملت ایران در 26 اردیبهشت 1330 دو هفته پس از نخست وزیری مصدق و مقارن کار مجلس شانزدهم از ائتلاف بقایی و خلیل ملکی به وجود آمد.
رهبری این حزب را دکتر مظفر بقایی کرمانی که پس از مصدق نماینده دوم تهران در مجلس بود، به عهده داشت.
بقایی پیش از آن عضویت حزب دمکرات ایران قوام را داشت و در دوره قبل ـ مجلس پانزدهم ـ از سوی این حزب از کرمان به نمایندگی رسیده بود.
این حزب که با هدف حمایت از نهضت نفت و گرد آوردن نیروهای پراکنده مدافع نهضت و ایجاد تشکلی در برابر حزب توده به وجود آمد، از همان آغاز به دو جناح تقسیم شد که هر یک وظیفه و نقشی را در این حزب به عهده گرفتند.
جناح بقایی به فعالیتهای سیاسی و پارلمانی مشغول شد و جناح ملکی به امور تشکیلات، آموزش و انتشارات حزب پرداخت.
سران حزب زحمتکشان ـ صرف نظر از جناح ملکی ـ عبارت بودند از بقایی، عیسی سپهبدی و علی زهری.
ارگان حزب زحمتکشان روزنامه شاهد بود که چند سال پیش از تشکیل حزب زحمتکشان، با امتیاز هوشنگ فرزاد و سردبیری سید اسماعیل زهری منتشر می شد و به هنگام پیدایش حزب، امتیاز و مدیریت آن به علی زهری تعلق داشت...
.
این حزب در برخی شهرها نیز فعال بود؛ از جمله در دزفول که روزنامه ای به نام فرید دزفول به صاحب امتیازی دکتر گوشه گیر منتشر می کرد.
جناح بقایی که در مثلث بقایی ـ زهری ـ سپهبدی شکل گرفته بود و در عمل در شخص بقایی خلاصه می شد، به تدریج به مخالفت با حکومت مصدق برخاست و اختلافات دو جناح که روز به روز شدت می گرفت، سرانجام پس از حدود یک سال و نیم در مهر 1331 به جدایی ملکی و یاران او از حزب زحمتکشان ملت ایران و تشکیل حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) انجامید.
حزب زحمتکشان بقایی در مجلس و خارج از آن به مخالفت با مصدق ادامه داد و در زمینه سازی کودتای 28 مرداد با سایر مخالفان مصدق هماهنگ شد.
پس از کودتای 28 مرداد، حزب زحمتکشان در دوره های مختلف چند بار دیگر با همین نام یا با نام جمعیت پاسداران آزادی به فعالیت پرداخت.
4ـ تیمور بختیار در جریان جنگ جهانی اول در سال 1293ه ش در یکی از ایلات بختیاری چشم به جهان گشود، پدرش فتحعلی بختیار از خوانین بزرگ بختیاری و نیای بزرگ او جعفرقلی خان بختیاری بود.
بختیار تحصیلات خود را تا سیکل در اصفهان گذراند و سپس همراه با شاپور بختیار برای ادامه تحصیل به بیروت رفت.
پس از پایان تحصیلات مقدماتی یکسال دوره مهندسی دید و سپس برای تحصیل در مدرسه نظامی سن سیر به فرانسه رفت.
دو سال بعد این مدرسه را با درجه ستوان دومی ترک کرد و به ایران بازگشت و در هنگ حمله جمشیدآباد تهران مشغول بکار شد.
وی در خدمت نظام در هنگ های سوار به عنوان بهترین افسر جوان شناخته شد تیمور بختیار بعد از مدت کوتاهی برای ادامه خدمت به زاهدان منتقل شد و مقارن جنگ جهانی دوم به اصفهان منتقل و سپس در سال 1321 با درجه سروانی به تهران بازگشت صلاحیت و قابلیت های فردی بختیار بزودی از او یک فرمانده هنگ ساخت.
به طوری که در سال 1325 به فرماندهی هنگ سوار حمله رسید.
در جنگ جهانی دوم که ایران توسط قوای روس و انگلیس اشغال و کنترل شد و تحریکات تجزیه طلبی در کشور شکل گرفت بختیار از جمله افرادی بود که علیه تجزیه طلبی کمونیست ها در آذربایجان مبارزه کرد.
وی در این زمان با درجه سرگردی فرمانده هنگ سوار شاپور بود.
در جریان رفع غائله آذربایجان، بختیار بطور داوطلب برای سازماندهی نیروهای پارتیزانی ضد حکومت آذربایجان و کردستان به منطقه خمسه زنجان که زیر نفوذ برادران ذوالفقاری بود اعزام شد وی در حوالی مراغه در ستون دوم تحت امر سرلشگر ضرابی داوطلب سرکوب یک پایگاه فرقه دمکرات شد.
جنگ سختی درگرفت و به کمک ذوالفقاریها به جسارت کامل به دمکراتها حمله کرد و تعدادی را کشته و بقیه را فراری داد این نبرد تنها نبرد واقعی علیه نیروهای دمکرات بود و تیمور به خاطر این شهامت به درجه سرهنگی و اخذ نشان نایل شد.
سپس با درجه سرهنگ دومی برای ادامه تحصیل به دانشگاه جنگ رفت و در سال 1329 با احراز رتبه شاگرد اولی و کسب نشان درجه اول دانش به سمت رئیس ستاد لشگر گارد شاهنشاهی تحت فرماندهی حسین منوچهری (بهرام آریانا) مشغول به کار شد.
یکی از رویدادهایی که منجر به محبوبیت و ترقی بیشتر بختیار شد، دفع غائله ابوالقاسم خان بختیاری است.
ابوالقاسم خان عموی تیمور بختیار از خوانین با نفوذ ایلات بود.
وی در سال 1321 تیپ اعزامی ارتش را خلع سلاح و نابود کرد و هر از گاهی علیه حکومت نافرمانیهایی داشت.
دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت سرهنگ بختیار را مأمور سرکوب غائله ابوالقاسم خان کرد.
انجام موفقیت آمیز این مأموریت او را به فرماندهی یکی از تیپ های تهران رساند.
ولی با تصمیم دکتر محمد مصدق مبنی بر انحلال لشکر گارد و انجام تغییراتی در پادگانها، سرهنگ بختیار به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب شد.
در جریان 28 مرداد 32 تیپ زرهی کرمانشاه به فرماندهی بختیار عازم تهران شد که عده ای معتقدند این حرکت به دنبال تقاضای سرلشکر زاهدی برای کمک به کودتاگران صورت گرفته و برخی معتقدند بختیار افسر فرصت طلبی بوده و در صورت پیروزی هر گروهی او به آنها می پیوسته است.
در تاریخ 5 /10 /1332 به عنوان فرماندار نظامی تهران انتخاب شد و در این مقام (بنابر آنچه که فردوست گفته) از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کرد او از تاریخ سوم مهرماه 1335 به عنوان معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور فعالیت کرد.
در سال 1338 به درجه سپهبدی رسید و سرانجام در تاریخ اول فروردین 1340 از کار برکنار و در اول مهرماه 1340 بازنشسته شد.
و در ششم بهمن ماه 1340 ایران را ترک کرد و نهایتا در سال 1349 به قتل رسید.
«سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 4 ـ 8» 5ـ کتاب ولایت فقیه نوشته حضرت امام خمینی(ره) است که حاوی زیربنای فکری و فلسفه برپائی حکومت اسلامی است.
حضرت امام در این کتاب مبانی نظری حکومت و ولایت و خداوند از طریق معصومین و فقها را ارایه کرده اند.
این کتاب حاصل سلسله درس های ایشان در نجف اشرف است که به وسیله عده ای از شاگردان جمع آوری و پس از ویرایش حضرت امام منتشر شده است.
طرح حکومت اسلامی تحت عنوان «ولایت فقیه» روز اول بهمن ماه 1348 (13 ذیقعده 1389) توسط حضرت امام در مسجد شیخ انصاری در بازار «حویش» نجف برای نخستین بار مطرح شد.
امام در این سخنرانی با شکوه از موضع اسلامی و انقلابی خود دفاع کردند و استعمار، صهیونیسم و رژیم های پادشاهی و ضد اسلامی را مورد حمله قرار دادند و سستی، زبونی، خود باختگی، سکوت برخی از روحانیون را بشدت نکوهش کردند و فرمودند : «همان طور که آنان بر ضد شما، اسلام را بد معرفی کردند، تمام اسلام را همان طور که هست معرفی کنید، قوانین اسلام را بنویسید، فوایدش را بنویسید و منتشر کنید.
خودتان را درست کنید.
شما باید حکومت اسلامی تشکیل دهید.
خیال نکنید نمی توانیم، استعمار گران از 300ـ400 سال پیش زمینه تهیه کردند، از صفر شروع کردند تا به اینجا رسیدند شما هم از صفر شروع کنید» این سخنان کوبنده در جزوه هایی چاپ و در تیراژ وسیعی به مراسم حج فرستاده شد و نوار آن به ایران رسید و پس از این که تکثیر شد بین هواداران حضرت امام توزیع گردید.
رژیم که سراسیمه شده بود به هر اقدامی که می دانست دست زد اما نه تنها نتیجه ای نگرفت بلکه هر روز که می گذشت خبر تازه ای از تکثیر و پخش نوار دریافت می کرد و شدیدا به خشم می آمد.
این مجموعه که در شش نوار تکثیر شده بود توسط روحانیون و طلاب مبارز با کاربن و فتواستنسیل تکثیر می شد و در قم و تهران و سایر شهرستان ها توزیع می گردید و اکنون تحت عنوان (ولایت فقیه) از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) منتشر شده است.
6ـ جلال آل احمد در سال 1302 شمسی در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشود.
پس از طی دوران تحصیل، در سال 1323 به حزب توده پیوست و در مدّتی کمتر از چهار سال در ردیف رهبران آن قرار گرفت.
وی مدت 2 سال به نوشتن مطالبی پرداخت که خود آن را «پرت و پلا» می نامد و به سبب همین نوشته ها مأموریت یافت تا زیر نظر احسان طبری به انتشار نشریه بپردازد.
در سال 1326 با انشعاب از حزب توده که دنباله رو سیاست استالینی بود، یک حزب سوسیالیست بنا نهاد.
در ماجرای ملّی شدن صنعت نفت فعالانه شرکت جست و پس از مرداد 1332 از سیاست عملی کناره و دنبال کار تحقیق و تعلیم را گرفت.
وی برای احراز هویت ملّی، «غربزدگی» را در 1341 منتشر کرد.
در سال 1347 بود که اقدام به تشکیل کانون نویسندگان ایران کرد و کنگره هنرمندان دربار را تحریم نمود.
با بروز تحولی عظیم در افکارش و روی آوردن به دین، در سال 1343 به حج رفت و «خسی در میقات» را نوشت.
مهم ترین آراء سیاسی و اجتماعی و مذهبی آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» آمده است.
وی تشیع را نوعی نهضت مبارز روشنفکری می دانست و انتظار و اجتهاد را دو نقطه اوج آن می خواند.
جلال آل احمد که در طول زندگی 25 کتاب و سفر نامه و مقاله را به رشته تحریر در آورد و 11 عنوان ترجمه انجام داد، در سال 1348 در اسالم دارفانی را وداع گفت.
«جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک» 7ـ احمد حسن البکر در سال 1914 در تکریت تولد یافت.
در سال 1932 از دانشسرای عالی فارغ التحصیل گردید و تا سال 1938 به شغل معلمی پرداخت.
سپس به دانشکده افسری در بغداد ملحق شد.
پس از کودتای 14 ژوئیه 1958 به عضویت شورای دادگاه نظامی درآمد.
در قیام 8 مارس 1958 شواف، متهم به شرکت در این قیام گردید و به این علت با درجه سرهنگ دومی بازنشسته شد.
بعد از کودتای 8 فوریه 1963 به دریافت درجه سرلشکری نایل آمد و به نخست وزیری برگزیده شد.
بعد از یازدهم نوامبر 1963 اختلاف و درگیری در کادر حزب بعث عراق شعله ور گردید.
در این زمان البکر ریاست جناح مخالف علی صالح سعدی دبیر کل وقت حزب را که در برابر میشل عفلق، دبیر کل [اصلی] حزب ایستادگی می کرد عهده دار بود.
حسن البکر بعد از کودتای «عبدالسلام عارف» در 18 نوامبر 1963 علیه شرکای بعثی خود، از سمت نخست وزیری برکنار و به عنوان جانشین رئیس جمهور ـ که یک سمت تشریفاتی بود ـ برگزیده شد، ولی قبول نکرد.
وی مدتی در دوران حکومت عبدالسلام عارف به همراه تعداد کثیری از بعثی ها به اتهام تلاش برای براندازی رژیم زندانی شد.
در سال 1965 بعد از طرد علی صالح سعدی دبیر کل حزب از این تشکیلات، از سوی رهبر قومی به جای وی منصوب گردید.
البکر پس از کشته شدن عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایی، و روی کار آمدن عبدالرحمن عارف ضعیف نفس و بی کفایت در آوریل 1966، فعالیت سیاسی خود را به منظور به دست گرفتن قدرت گسترش داد.
تا اینکه پس از پیروزی دومین کودتای بعثی در 17 ژوئیه به ریاست جمهوری و ریاست شورای رهبری انقلاب برگزیده و به دریافت درجه فیلد مارشالی نائل گردید.
سرانجام احمد حسن البکر در سال 1982، در سن 68 سالگی به علت ابتلاء به بیماری سرطان در بیمارستان درگذشت.
«نگاهی به تاریخ سیاسی عراق، سرهنگ ع الجمیلی، ترجمه محمدحسین زوار کعبه، صص 112 ـ 113»

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام محمد منتظری به روایت اسناد ساواک صفحه 136


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.